کد خبر: 5853
تاریخ انتشار: 16 اسفند 1395 - 10:22
عبدالرسول دیوسالار
آیا تسلیحات تهاجمی آمریکا برتری مطلقی بر تسلیحات پدافندی ایران دارند و تسلیحات پدافندی آمریکا، توان دفاع قابل اطمینان در برابر تسلیحات آفندی ایران دارند؟

 فراتاب - گروه بین الملل: مقاله اخیر واشنگتن پست در خصوص شخصیت جیمز ماتیس و تفکرات نظامی او دربارة ایران بار دیگر این پرسش را به ذهن مبتادر می ­کند که چرا با وجود تلاش­ های ماتیس و همفکرانش در سال­های 2010 و 2011 در متقاعد کردن کاخ سفید برای حمله نظامی به ایران، چنین تصمیمی اتخاذ نشد و در عوض از ژنرال ماتیس که در آن زمان عهده ­دار فرماندهی مرکزی آمریکا بود خواسته شد از تمرکز بیش از حد بر روی ایران پرهیز کند؟ او چندی بعد نیز از این سمت کنار گذاشته شد. آیا علت این تغییر و اکراه دیگر فرماندهان ارشد پنتاگون از درگیری نظامی با ایران برخواسته از عقلانیت سیاسی اوباما بود و یا دلایل دیگری در این تصمیم­ گیری نقش داشتند. آنچنان که گزارش واشنگتن پست نشان می­ دهد ژنرال ماتیس در سال­ 2010 به صورت جدی اقدام به آماده ­سازی سناریوهای تهاجم نظامی به ایران نمود. سفیران آمریکا در کشورهای منطقه که در جلسات مرتبط با این سناریوها در مقر فرماندهی مرکزی آمریکا در قطر حاضر بوده ­اند توصیف می کنند که گویی ماتیس سناریوی جنگ جهانی سوم را ترسیم می­کرده است. اما کاخ سفید ارزیابی ­های ماتیس را نپذیرفت و دستور به کاهش تمرکز ماتیس بر روی ایران داد و در نهایت به او دستور داده شد اقدامات تحریک ­آمیز در خلیج فارس علیه ایران را متوقف کند. اما اینکه چرا کاخ سفیدی به چنین جمع ­بندی رسید را بیشتر باید در منطق استراتژیک سیاست دفاعی ایران جستجو کرد و نه تنها عقلانیت سیاسی اوباما.

این بدین معنی است که حتی حضور ماتیس در پنتاگون نیز همچنان تحت ­الشعاع منطق استراتژیک سیاست دفاعی ایران خواهد بود. برخلاف تحلیل ­هایی که با تمرکز بر سیاست خارجی اوباما مدعی می ­شوند منش سیاسی وی و عدم تمایلش به مناقشه با ایران سبب شد ایده درگیری نظامی با جمهوری اسلامی بایگانی شود، باید گفت که برخی­ واقعیت ­های عینی نظامی که برآمده از منطق استراتژیک نظامی هستند اوباما و هر بازیگر واقع­گرای دیگری را به سوی تصمیمی مشابه هدایت خواهند کرد. به بیان دیگر منبع تردید در خصوص تهاجم به ایران ریشه­ های مستحکمی در میان کارشناسان و فرماندهان نظامی آمریکایی دارد.

در پاسخ به این مساله که چرا گزینه نظامی علیه ایران هیچگاه رنگ و بویی جدی و عملیاتی به خود نگرفت کارشناسان عموما موانعی همچون به آشوب کشیده شدن خاورمیانه و ناتوانی آمریکا در کنترل آن، هزینه­ های بالای نظامی، افزایش قیمت نفت، برهم خوردن ثبات جهانی، سیاست خارجی آمریکا در خروج از منطقه، تهدید ایران علیه منافع آمریکا در منطقه و مواردی از این دست را بیان می ­کنند. ولی به نظر می ­رسد عواملی بسیار تعیین کننده ­تر در سطح فنی- عملیاتیِ نظامی نیز وجود دارند که مانع بزرگی در برابر تهاجم نظامی آمریکا به ایران در آینده­ میان مدت خواهند بود. به این عوامل در تحلیل ­های سیاسی کمتر توجه می ­شود و این نشانی است از یک بی­ توجهی گسترده­ تر به روابط سیاسی- نظامی در آمریکا.

واقعیت این است که تاکنون این عامل فنیِ نظامی که از آن به عنوان محدودیت ­های فنی تهاجم یاد می­ شود نقش پررنگی در محدود کردن گزینه ­های واقعی روی میز آمریکا داشته است. پیش از هر چیز  نظامیان آمریکایی باید پاسخی قانع­ کننده برای این پرسش بیایند که آیا ارتش آمریکا توان پیروزی قاطعانه بر نیروی نظامی ایران را دارد؟ و سپس در مرحله پس از اشغال سرزمینی یعنی مرحلة عملیات ثبات، آیا امکان موفقیت دارد؟ به بیان دیگر نظامیان آمریکایی باید به سیاستمداران شان نشان دهند که سیستم ­های تسلیحاتی در اختیارشان توان مقابله موثر با تسلیحات ایران را دارد و آنگاه باید با ضریب قابل اتکایی سیاستمداران را قانع کنند که طرح ­ها و دکترین ­های عملیاتی نیروهای مسلح ایرانی در مرحله اصلی نبرد و در مرحله ثبات بی­ اثر خواهند شد. در صورت پاسخ مثبت و دقیق به این مسائل است که سیاستمداران آمریکایی فرصت صدور دستور تهاجم نظامی را خواهند یافت. این رابطه نظام­مند میان عقلانیت سیاسی و منطق استراتژیک در آمریکا، مساله ­ایی عینی و بسیار واقعی در فرایند تصمیم­­گیری سیاست خارجی این کشور است. اکنون می ­توان دلیل محقق نشدن رویای ماتیس را دریافت. وجود محدودیت ­های فنی- نظامی، تاکنون مبنا و منطق اصلی مخالفت کارشناسان نظامی پنتاگون برای حمله به ایران بوده است و این منطق استراتژیک که محصول خرد جمعی پنتاگون است تاکنون به خوبی توسط کاخ سفید فهم شده است. همچنان هم به نظر نمی ­رسد عقلانیت سیاسی در آمریکا در دورة ترامپ بخواهد این منطق استراتژیک را نادیده بگیرد مگر آنکه تحولاتی اساسی در ساختار درونی محدودیت ­های فنی-نظامی پیش روی آمریکا رخ دهد که منطق استراتژیک را از درون متحول کند. به بیان ساده حتی با روی کار آمدن ماتیس بر مسند وزارت دفاع، خطر جنگ علیه ایران افزایش نخواهد یافت مگر آنکه تغییری واقعی در منطق استراتژیکی که برآمده از محدودیت ­های فنی است رخ دهد.

اجازه دهید پیش از تبیین دقیق­­ تر مفهوم محدودیت­ های فنی، این مساله را بررسی کنیم که قدرت ­هایی با توسعه سیاسی بالا که در آنها روابط سیاسی- نظامی به طور دقیق سامان یافته است و عقلانیت سیاسی نهادینه شده است چگونه نسبت به آغاز یک جنگ تصمیم می­ گیرند. ویژگی­ کشورهایی با روابط- سیاسی نظامی سامان یافته در آن است که تصمیم به آغاز جنگ طی یک فرایند مشورتی میان سیاسیون و نیروهای نظامی اتخاذ می ­شود بطوری که در این فرایند مشورتی نیروهای نظامی توان خود در تحقق یک هدف سیاسی را تشریح می­ کنند. توضیحاتی که توسط دستگاه ­های اطلاعاتی مستقل در درون همان نظام سیاسی قابل راستی ­آزمائی هستند. در این شرایط تصمیم­ گیری نهایی برعهده سیاستمداران است که مشخص می ­کنند آیا امکان دستیابی به اهداف سیاسی از طریق توان نظامی وجود دارد یا خیر؟

آمریکا از جمله کشورهایی است که تصمیم ­گیری در خصوص آغاز جنگ طبق چنین مدلی صورت می ­گیرد. دستگاه سیاسی شامل رئیس ­جمهور، کنگره و سنا است؛ دستگاه نظامی شامل وزات دفاع، ستاد مشترک و نیروهای مسلح زیرمجموعه ­اش و دستگاه اطلاعاتی مستقل شامل سیا و ان.اس.ای، و جامعه اطلاعاتی آمریکا است. پاسخ به این پرسش به دنبال ارزیابی دقیق محدودیت ­ها و توانمندی ­های نظامی و با مشورت نظامیان صورت می ­گیرد. بنابراین مهم است که دریابیم در این فرایند تصمیم ­گیری چه مولفه­ هائی مورد توجه قرار می ­گیرند. از جمله مهمترین این مولفه ­ها توان فنی نیروی نظامی مهاجم در فائق آمدن بر قابلیت ­های فنی طرف مقابل است. به بیان ساده ­تر باید معلوم شود سیستم ­های تسلیحاتی که یک کشور در اختیار دارد (آمریکا) تا چه حد قابلیت بی­اثر کردن سیستم ­های تسلیحاتی طرف مقابل (ایران) را دارد. پاسخ این پرسش که به صورت یک ضریب توسط دستگاه­ اطلاعات نظامی آمریکا (دی.آی.ای) محاسبه اولیه می ­شود و توسط جامعه اطلاعاتی و نظامی تکمیل می­ گردد، نقش مهمی در تصمیم به آغاز جنگ دارد زیرا نشان می ­دهد که آیا آغازگر جنگ می­ تواند بدون عبور از آستانه تحملش جنگ را به پایان برساند یا نه؟ چنین ارزیابی اطلاعاتی فراتر از ارزیابی ­های متفرق نهادهای نظامی یا اطلاعاتی است و به نوعی جمع­ بندی این ارزیابی ­های پراکنده ­تر محسوب می ­شود.

ژنرال ماتیس در سال­ 2010 به صورت جدی اقدام به آماده ­سازی سناریوهای تهاجم نظامی به ایران نمود. سفیران آمریکا در کشورهای منطقه که در جلسات مرتبط با این سناریوها در مقر فرماندهی مرکزی آمریکا در قطر حاضر بوده ­اند توصیف می کنند که گویی ماتیس سناریوی جنگ جهانی سوم را ترسیم می ­کرده است

در اصل اهمیت این مساله آنچنان است که طیف بسیاری از نظریاتی که به توضیح نحوة تغییر جنگ می ­پردازند، مولفه فناوری و سیستم سلاح را مهمترین عامل تغییر ماهیت جنگ می ­دانند. از جمله نظریه انقلاب در امور نظامی (RMA)، تغییر فناوری را نقطه آغاز تغییر ماهیت جنگ می­ داند. به معنای ساده ­تر دستیابی به فناوری ­های تهاجمی بسیار پیشرفته یا فناوری ­های نامتعارفی که امکان دفاع در برابر آن دشوار یا غیرممکن باشد و یا فناوری­ هایی که سیستم­ های تسلیحاتی در اختیار حریف را با درصد بالائی ناکارآمد کند می ­توانند انگیزة مهمی برای آغاز جنگ باشد. دستیابی به چنین فناوری ­هایی ظرفیت بالقوة کلیدی­ است که سیاستمداران را به این تصمیم می­ رساند که می ­توانند جنگ را با ضریب اطمینان بالا آغاز کنند. ردپای تاثیرگذاری این مولفه در تصمیمات آغاز جنگ در کشورهایی که روابط - سیاسی نظامی سامان یافته دارند و عقلانیت سیاسی در آنها نقش بالایی دارد به وضوح مشاهده می ­شود. شیوه تصمیم­ گیری آمریکا در ورود به جنگ ویتنام، کوزوو در سال 1999، خلیج فارس در سال 91، عراق در سال 2003 به شدت متاثر از برتری مطلق فناوری و مدل فوق ­الذکر بود. به عبارت دیگر در تمام این جنگ ­ها فاصله میان توان تهاجمی آمریکا با توان پدافندی حریف و همچنین فاصله میان توان پدافندی آمریکا با توان تهاجمی حریف از لحاظ فن بسیار بالا بود. این وضعیت منطق استراتژیک را به این جمع ­بندی می ­رساند که می­تواند مرحله اصلی جنگ را با پیروزی سریع پست سر بگذارد و این جمع­بندی برای قانع کردن عقلانیت سیاسی به آغاز جنگ کافی بود.

اکنون با این مدل می­ توان پرسش آغازین را پاسخ داد که آیا آمریکا از منظر سیستم­ های تسلیحاتی در موقعیتی است که بتواند جنگی را با ایران آغاز کند که بدون عبور از آستانه تحملش به نحوی قاطع به پیروزی دست یابد و سپس از صحنه جنگ خارج شود یا ساده­ تر بگوئیم آیا تسلیحات تهاجمی آمریکا برتری مطلقی بر تسلیحات پدافندی ایران دارند و تسلیحات پدافندی آمریکا، توان دفاع قابل اطمینان در برابر تسلیحات آفندی ایران دارند؟ و آیا آمریکا به کمک سیستم­ های تسلیحاتی امروزین خود قادر به بی ­اثر سازی طرح­ ها و دکترین ­های عملیاتی نیروهای مسلح ایران به شکل اطمینان بخشی هست؟ بررسی دقیق زرادخانه تسلیحاتی طرفین نشان می ­دهد که پاسخ به این پرسش منفی است. اگرچه قدرت ضربه اول طرف آمریکایی زیاد است و ایران تهدیدی جدی علیه آن نخواهد بود، اما مشکل آمریکا در مهار ضربه دوم ایران است و این نقطه ­ای است که محدودیت ­های فنی سیستم­ های تسلیحاتی آمریکا برجسته می ­شوند. هنگامی که تسلیحاتی تهاجمی ایران در قالب ضربه دوم علیه آمریکا به کار گرفته شوند مشکل اصلی که ارتش آمریکا با آن مواجه است ظهور خواهد کرد. سیاست دفاعی ایران در گذشته بر اساس دکترین دفاعی ­اش بر توسعه سیستم ­های تسلیحاتی استوار بوده است که بتوانند ضربه اول ناشی از تهاجم آمریکا را تحمل و ضربه دوم از سوی ایران را وارد سازند. به این ترتیب ایران به نحوی هوشمندانه به سراغ توسعه مجموعه­ ای از سیستم ­های تسلیحاتی رفت که امکان مقابله با آنها دچار بیشترین محدودیت ­های فنی با تکنولوژی ­های موجود باشد و به عبارت ساده ­تر پدافند قابل اتکائی علیه آنها وجود نداشته باشد. تلفیق چنین تسلیحاتی با طرح ­های عملیاتی نامتقارن و تاکتیک ­های پیچیده پدافند غیرعامل در یک گسترة جغرافیایی وسیع، مساله پدافند طرف آمریکایی را به چالشی راهبردی مبدل می ­سازد.

گزارش سال گذشته پنتاگون در خصوص توان دفاعی ایران نیز این نکته را مورد توجه قرار می ­دهد. این گزارش بر چند توانمندی کلیدی نظامی ایران تاکید می­ کند؛ توانمندی ­های تهاجمی که سیستم­ های پدافندی قابل اتکا و قابل اطمینانی برای مقابله با آنها وجود ندارد و یا برنامه ­های توسعه فناورانه آمریکا برای مقابله با این توانمندی ­ها هنوز به مرحله تولید انبوده نرسیده و عملیاتی نشده­ اند. توان موشکی ایران اولین این توانمندی ­ها است که با توجه به پیچیدگی­ های فنی آن، سامانه ­های پدافندی در اختیار آمریکا از جمله سیستم ­های GMD ,ABL ,THAAD ,AEGIS توان مقابله بالایی در برابر آن ندارند. در حقیقت بنا بر بسیاری از تحلیل­های مستقل، مشخص نیست برنامه دفاع موشکی آمریکا تا چه حد در برابر حملات موشکی ایران توان دفاعی دارد. این ابهامات از چند منظر قابل بحث است. اولا سیستم­ های موجود به ویژه GMD سراسر نقاط هدف موشک­ های ایرانی را پوشش نمی­ دهند و دوما انتقادات بسیاری به غیرواقعی بودن شرایط آزمایش ­های صورت گرفته بر روی این سیستم ­ها اشاره دارد و این به معنی است عملکرد واقعی این سیستم ­ها در برابر موشک­ های جنگی نامعلوم است.

دومین توانمدی تهاجمی که آمریکا برای مقابله با آن در حال حاضر با محدودیت­ فنی مواجه است تسلیحات تهاجمی دریایی ایران است که به سبب حجم بالایی که در بازه زمانی اندکی عملیاتی می ­شوند و نیز به دلیل گسترة وسیع عملیاتی شدن، دفاع در برابرشان با چالش­ های تکنولوژیک مواجه است. این تسلیحات تهاجمی شامل مین ­های دریایی، موشک­های ساحل به دریا و قایق­های تندرو هستند. سومین توانمندی رو به گسترشی که در گزارش پنتاگون نیز بدان اشاره شده است، پهپادهای تهاجمی ایرانی است که به دلایل متعدد از جمله استفاده از تکنولوژی­ های پنهان کاری، ابعاد کوچک، حجم بالا و بردهای پروازی بالا، امکان دفاع در برابرشان با سامانه ­های پدافندی موجود بسیار دشوار است. چهارمین قابلیت تهاجمی ایران، نیروهای زمینی آموزش دیده برای جنگ شهری و آشنا به عوارض منطقه است. پنتاگون در سال ­های اخیر بخش وسیعی از برنامه تسلیحاتی خود را بر روی توسعه مجموعه از سیستم ­های تسلیحاتی ویژه جنگ شهری متمرکز کرده است که بتواند بدان مزیت ­های رقابتی محسوسی ببخشید و حفاظت در برابر تسلیحات موجود را نیز افزایش دهد اما بخش اعظم این سامانه ­های تسلیحاتی در آمریکا هنوز عملیاتی نشده ­اند. و پنجمین توانمندی عملیاتی طرف ایرانی که شاید بزرگترین چالش پیش روی پنتاگون باشد ابهام اطلاعاتی گسترده در خصوص تنوع تسلیحات ایرانی و طرح­ های عملیاتی آنها است. این وضعیت ابهام اطلاعاتی با تشدید شرایط ابهام آلود و غبار جنگ سبب می ­شود تصمیم­گیری برای عملیات نظامی علیه ایران با پیچیدگی فراوانی روبرو شود.

به لیست بالا می ­توان محورهای عملیاتی جزئی ­تری نظیر توان جنگ سایبری ایران، روند رو به گسترش عمق راهبردی و مواردی از این دست را نیز افزود. اما پنج عامل فوق به تنهایی با ابهامات، تردیدها و چالش­ هائی که برای نظامیان آمریکائی ایجاد می ­کند کافی است تا پاسخ به پرسش مورد نظر این نوشتار را روشن کند. نظامیان آمریکایی نسبت به محدودیت­ های خود در این محورها آگاه هستند. تصمیمات عملیاتی و گزارش­ های اطلاعاتی آنان نشان داده است که منطق استراتژیک پنتاگون نسبت به محدودیت­های فنی- نظامی ­اش در مواجهه با ایران هوشیار است. حتی متیس نیز از این وضعیت به خوبی آگاه است. آخرین سخنرانی او در خصوص ایران در مرکز مطالعات استراتژیک بین ­الملل نشان می ­دهد که راهکارهای وی متمایل به آغاز درگیری نظامی در کوتاه مدت با ایران نیست. او معتقد بود که تشدید فعالیت ­های اطلاعات نظامی، توسعه قابلیت ­های پدافند سایبری، و درگیر شدن با ایران در عمق­ های استراتژیک این کشور در منطقه مهمترین راه­ حل­های کنترل ایران هستند. تلاش ماتیس برای مهار قدرت ایران از روش­های غیرمستقیم نشان می ­دهد که ژنرال ماتیس مشهور به «سگ دیوانه» نیز به خوبی اصل محدودیت ­های فنی- نظامی را درک می­ کند و در قالب کلان­تر منطق استراتژیک پنتاگون می ­اندیشد. عقلانیت سیاسی حاکم در آمریکا نیز از چنان هوشمندی برخوردار است که منطق استراتژیک نظامیان را پذیرفته و پیش از روشن شدن این ابهامات فنی تصمیمی در خصوص تهاجم به ایران نگیرد. از این رو متیس نیز همانند ژنرال مک­ آرتور که آرزوی حمله به چین را داشت، رویای خود را دست­ یافتنی نخواهد دید. از این زاویه زمان حمله احتمالی آمریکا به ایران روشن است؛ و آن زمان هنگامی است که جهش­ های تکنولوژیک در آمریکا سیستم ­های تسلیحاتی قابل اتکائی را در اختیار پنتاگون قرار دهند که امکان ناکارآمدسازی کامل ظرفیت ­های آفندی و پدافندی ایران را بدهد. البته این به شرطی است که تا رسیدن آمریکائی ­ها به چنان جهش تکنولوژیکی در حوزه تسلیحات پدافندی، این را مفروض بگیریم که ایران دست از توسعه سیستم ­های تسلیحاتی جدید دست خواهد کشید.

 

 

عبدالرسول دیوسالار پژوهشگر مهمان در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه و دانشجوی دکتری رشته علوم سیاسی گرایش مسائل ایران در دانشگاه تهران

منبع: همشهری دیپلماتیک، بهمن 1395، شماره 96

 

نظرات
آخرین اخبار