فراتاب به نقل از نشنال اینترست ـ پیتر جنکینز ـ
ایران، گروه ۱+۵ و اتحادیه اروپا جولای گذشته بر سر برنامه اقدام جامع مشترک (برجام) به توافق رسیدند، توافقی که نگرانی ها درباره برنامه هسته ای ایران را تا اندازه زیادی رفع کرد. ۱۲ سال برای رسیدن به برجام زمان صرف شد. پرونده ای هسته ای ایران موردی دشوار و طولانی بود که درس های زیادی می شود از آن گرفت.
درس نخست، اهمیت کسب اطلاعات لازم درباره اهداف و نیت (طرف مقابل) است. در اوت ۲۰۰۲ ادعا شد که ایران یک نیروگاه سری برای غنی سازی اورانیوم با هدف ساخت تسلیحات هسته ای احداث کرده است. تمام پنج سال بعدی، بدون آگاهی از اینکه آیا ایران واقعا قصد ساخت تسلیحات هسته ای را داشته یا خیر، گذشت. بار دیگر آژانس بین المللی انرژی اتمی (IAEA) اوت ۲۰۰۳ گزارش داد (ادعا کرد) که ایران تلاش کرده ظرفیت غنی سازی اورانیوم خود را توسعه دهد. حتی برخی منابع دیگر مدعی شدند که ایران به دنبال تکنولوژی ساخت تسلیحات هسته ای بوده است. اما هدف نهایی ایران چه بود؟
پس از این که آژانس تائید کرد که این نیروگاه در حال اتمام جایی در نزدیکی نطنز است، انگلیس، فرانسه و آلمان (E۳) که از اهداف و نیت ایران مطمئن نبودند، بد ترین فرض ممکن را تصور کردند: این که ایران به دنبال ساخت تسلیحات هسته ای است.
این حدس و گمان باعث شد که کشورهای E۳، ایران را برای توقف برنامه های غنی سازی خود برای یک راکتور چهل مگاواتی آب سنگین (HWR) که می توانست یک منبع پلوتونیوم باشد، تحت فشار بگذارند. به همین دلیل وقتی مذاکره کنندگان ایرانی در بهار ۲۰۰۵ پیشنهاد رفع نگرانی ها را دادند، کشورهای E۳ این پیشنهاد را رد کردند.
این حدس و گمان باعث شد که کشورهای E۳، ایران را برای توقف برنامه های غنی سازی خود برای یک راکتور چهل مگاواتی آب سنگین (HWR) که می توانست یک منبع پلوتونیوم باشد، تحت فشار بگذارند. به همین دلیل وقتی مذاکره کنندگان ایرانی در بهار ۲۰۰۵ پیشنهاد رفع نگرانی ها را دادند، کشورهای E۳ این پیشنهاد را رد کردند. ایرانیان در آن زمان با تاکید بر پایبندی به تعهدات خود در پیمان منع گسترش تسلیحات هسته ای (NPT) پیشنهاد کردند که به آژانس بین المللی انرژی هسته ای اجازه بازرسی از تاسیسات هسته ای را خواهند داد، غنی سازی را برای یک دوره محدود مورد توافق تعلیق خواهند کرد و پروژه راکتور ۴۰ مگاواتی آب سنگین را متوقف خواهند کرد.
کشورهایE۳ در آن زمان فکر می کردند که محدودیت غنی سازی و توقف پروژه راکتور ۴۰ مگاواتی آب سنگین برای جلوگیری از دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای کافی نیست و ایران باید از فعالیت های غنی سازی دست بردارد.
سال ۲۰۰۷ بود که جامعه اطلاعاتی ایالات متحده (شامل ۱۶ سازمان و آژانس اطلاعاتی) با اطمینان اعلام کرد که دولت ایران تصمیمی برای دستیابی به تسلیحات هسته ای نداشته است.
(واقعیت این است) که نداشتن اطلاعات کافی می تواند خطرناک باشد. آگاهی از توانایی بدون اطلاع از اهداف و نیت (طرف مقابل) می تواند منحرف کننده و در نتیجه باعث قضاوت نادرست شود. اگر اطلاعاتی را که جامعه اطلاعاتی ایالات متحده سال ۲۰۰۷ فاش کرد، کشورهای E۳ در بهار ۲۰۰۵ داشتند، احتمالا بر توقف غنی سازی ایران اصرار نمی کردند: آن ها می توانستند برای یک دوره اعتمادسازی طولانی درباره محدودیت هایی در غنی سازی توافق کنند. در این صورت (دو طرف) می توانستند ۱۰ سال پیش از برجام، به یک توافق رضایت بخش دست پیدا کنند.
درس دوم درباره توافق با ایران، به سیاست گروه «تامین کنندگان مواد هستهای» (NSG) بازمی گردد. یک گروه تروریستی (منافقین) اوت ۲۰۰۲ مدعی شد که ایران یک برنامه هسته ای محرمانه دارد. در مرکز این ادعا تاسیسات هسته ای در دست ساخت نطنز قرار داشت. بنا بر ادعای این گروه تروریستی، ایران در نظر داشته که این مرکز محرمانه بماند. گذشته از منبع این ادعا (که یک گروه تروریستی فاقد وجاهت بین المللی بود)، دلایلی وجود دارد که نشان می دهد چرا باید در صحت این ادعا تردید کرد.
ایران در سال ۲۰۰۱ آژانس بین المللی انرژی اتمی را از هدف خود برای ساخت یک مرکز صنعتی تبدیل اورانیوم در اصفهان مطلع کرد. اما ایران به عنوان عضو پادمان ان پی تی تنها ۱۸۰ روز پیش از گازدهی به سانتریفیوژ ها، باید به آژانس اطلاع می داد و لازم نبود که در زمان ساخت تاسیسات این کار را انجام دهد.
ایران در سال ۲۰۰۱ آژانس بین المللی انرژی اتمی را از هدف خود برای ساخت یک مرکز صنعتی تبدیل اورانیوم در اصفهان مطلع کرد. اما ایران به عنوان عضو پادمان ان پی تی تنها ۱۸۰ روز پیش از گازدهی به سانتریفیوژ ها، باید به آژانس اطلاع می داد و لازم نبود که در زمان ساخت تاسیسات این کار را انجام دهد. به ویژه این که در زمان انتشار این خبر، تا گازدهی به سانتریفیوژ ها حداقل یک سال زمان مانده بود. بنابراین این احتمال وجود داشت که ایران آژانس را از فعالیت های خود در نطنز، پیش از پایان مهلت قانونی، مطلع کند.
از سوی دیگر، زمانی که ان پی تی از سال ۱۹۷۰ اجرایی شد، تصور می شد که، در مقابل گذشت از حق دسترسی به تسلیحات هستهای، طرف های غیرهسته ای این پیمان قرار است به فناوری های هسته ای صلح آمیز به راحتی دسترسی داشته باشند. با این حال ایالات متحده و اغلب تامین کنندگان مواد هسته ای پس از آزمایش هسته ای هند در سال ۱۹۷۴، دسترسی به فناوری های هسته ای حساس از جمله فناوری های غنی سازی را محدود کردند. شاید به همین دلیل ایرانیان نگران بودند که اگر پیش از مهلت قانونی، موضوع ساخت نیروگاه را اعلام کنند، گروه تامین کنندگان مواد هستهای به ویژه غربی ها تلاش کنند تا پروژه نطنز را با استفاده از زور متوقف کنند. در اینجا این پرسش مطرح می شود که آیا سیاست جلوگیری از دسترسی به عرضه فناوری های (مسالمت آمیز) هسته ای عاقلانه است؟
به نظر می رسد که این گروه باید در سیاست خود تجدیدنظر کرده و با اعضای ان پی تی که معتقدند حق استفاده صلح آمیز انرژی هسته ای را دارند، گفت وگو کنند. نتیجه این مذاکرات احتمالا درک نگرانی ها و اهداف طرفین به صورت متقابل خواهد بود.
درس سومی که از مورد ایران می توان گرفت این است که برای بسیاری از دولت ها، فناوری هسته ای و دیگر فناوری های پیشرفته عمیقا با اعتبار و شهرت آنان در جامعه جهانی ارتباط دارد. شاید برای برخی همدردی کردن با دولتی که کاملا با ان پی تی انطباق نداشته، شوکه کننده باشد. اما همدلی لزوما به معنی همدردی نیست. همدلی به معنی درک ارزش ها و نگرانی هایی است که می توانند در انگیزه های طرفین یک اختلاف نقش داشته باشند.
در مورد ایران، نبودن این همدلی در سال های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۶ چشم کشورهای E۳ را بر روی اهمیت نمادین ارتباط تسلط بر فناوری های هسته ای با وجهه و اعتبار ملی ایرانیان و تصمیم سازان این کشور بست. از نظر کشورهای E۳ هدف ایرانیان برای داشتن قابلیت غنی سازی (صلح آمیز) غیرمنطقی بود. آن ها همواره به دنبال انگیزه های پنهانی بودند. در حالی که همدلی باعث می شد که چشمان کشورهایE۳ بر روی امکان وجود یک توضیح به مراتب کمتر نگران کننده باز شود. این که امری تا بدین حد مهم به مسئله ای نمادین تبدیل شده و وجهه ملی پیدا کند، مختص ایران نیست. بسیاری از کشورهای جنبش عدم تعهد به ویژه در آسیا و آمریکای لاتین، به دنبال این هستند که نشان دهند سزاوار احترام بین المللی هستند و کشورهایی که خود را پاسبانِ خود انتصابیِ رژیم عدم گسترش تسلیحات هسته ای می دانند باید این مسئله را در نظر داشته باشند.
درس چهارم، در ارتباط با استفاده از زور است. تقریبا نزدیک یک دهه پس از اوت ۲۰۰۲، وزرای ایالات متحده و انگلیس تاکید می کردند که گزینه استفاده از نیروی نظامی برای نابودی تاسیسات هسته ای ایران روی میز است. اما سرانجام مشخص شد که توسل به نیروی نظامی برای رفع نگرانی ها درباره برنامه هسته ای ایران شاید نتایج کوتاه مدت داشته باشد اما در بلندمدت بسیار مخرب خواهد بود. همچنین دولت آمریکا متوجه شد که این گزینه نامطلوب هزینه های سیاسی و مالی داخلی زیادی را در پی خواهد داشت. این گزینه همچنین اعتبار بین المللی ایالات متحده و انگلیس را نیز خدشه دار می کرد چرا که در غیاب شواهد روشنی دال بر این که ایران به دنبال تسلیحات هسته ای بوده، روسیه و چین احتمالا از تصویب قطعنامه ای برای استفاده از نیروی نظامی علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری می کردند.
درس پنجم و پایانی این که تحریم ها چنان که ادعا می شد موثر نبوده است. در اوت ۲۰۰۵ با رد پیشنهادهای اتحادیه اروپا برای رفع نگرانی های غرب از طرف تهران (چرا که این پیشنهاد ها شامل توقف کامل غنی سازی بود) و جایگزین شدن دولت عملگرای محمد خاتمی با دولت جنجالی محمود احمدی نژاد، اتحادیه اروپا و ایالات متحده به استفاده از رویکرد دوگانه و تشدید تحریم ها علیه ایران متوسل شدند. رویکردی که یک دیپلمات سابق آمریکایی آن را دیپلماسی قهری می خواند.
اکنون دولت آمریکا به طور خاص، و برخی از دولت های اروپایی ادعا می کنند که تحریم ها باعث شد ایران پای میز مذاکره بنشیند. اما شواهدی وجود دارد که نشان می دهد این ادعا درست نیست. در واقع نه دیپلماسی قهری (غرب)، که روی کار آمدن ایرانیان عملگرا در سال ۲۰۱۳ بود که چشم انداز گفت وگوهای هستهای ایران را دگرگون کرد.
اکنون دولت آمریکا به طور خاص، و برخی از دولت های اروپایی ادعا می کنند که تحریم ها باعث شد ایران پای میز مذاکره بنشیند. اما شواهدی وجود دارد که نشان می دهد این ادعا درست نیست. در واقع نه دیپلماسی قهری (غرب)، که روی کار آمدن ایرانیان عملگرا در سال ۲۰۱۳ بود که چشم انداز گفت وگوهای هستهای ایران را دگرگون کرد. کسانی که روی کار آمدند مذاکره کنندگانی ماهر و با اعتماد نفسی بودند که با نکات فنی مسئله به خوبی آشنایی داشتند و می توانستند به نگرانی های جامعه جهانی از یک دهه گذشته پاسخ دهند.
در نهایت، زمانی که برجام در جولای ۲۰۱۵ اجرایی شد، کاملا مشخص شده بود که ایالات متحده و اتحادیه اروپا اذعان دارند که ایران می تواند غنی سازی داشته باشد. آمریکا ادعا می کند از آنجایی که ایران درخواست های ایالات متحده را پذیرفته، تن به لغو تحریم ها داده است. اما این تنها بخشی از داستان است. امتیازاتی که در سال ۲۰۱۵ از ایران خواسته شده، به طور کلی همان امتیازاتی است که در سال ۲۰۰۵ (از طرف خود ایران) مطرح شده بود. در واقع این ایالات متحده و اتحادیه اروپا هستند که با پذیرش برنامه غنی سازی ایران، به جای تحریم، توافق ۲۰۱۵ را عملی کردند.
بنابراین، مورد ایران نشان داد که می توان نگرانی های هسته ای را بدون توسل به دیپلماسی قهری (تحریم) رفع کرد و این که درباره تاثیر دیپلماسی قهری مبالغه شده است.
مترجم: بهاره محبی
منبع: دیپلماسی ایرانی