فراتاب - سرویس بین الملل: از زمان آغاز بحران هستهای ایران در فوریه2002 ، کشورهای غربی و آمریکا بیشترین انتقادات را به این برنامه داشته و همواره خواهان متوقف شدن آن به هرشکل ممکن بودهاند. در واقع مقامات آمریکایی همسو با رسانههای غربی برنامه هستهای ایران را بزرگترین خطر پیشروی آمریکا و متحدان این کشور، بهویژه اسراییل دانستهاند. سیاست آمریکا در این خصوص همواره بر جهت دادن به افکار عمومی به سمت خطرناک بودن اقدامات ایران در این زمینه بوده است.
در این رابطه عباراتی مثل "تلاش برای دستیابی به تسلیحات هستهای"، "بحران هستهای" و "تنگنای هستهای ایران" بارها از سوی غرب به کار برده شده است. لذا از این مقطع زمانی به بعد پرونده هستهای ایران به عنوان یکی از موضوعات مهم در دستورکار دستگاه سیاست خارجی غرب و به خصوص آمریکا قرار گرفت. ایالات متحده با اعمال تحریمها، فشارها و تهدیدها همواره سعی کرده است تا از دستیابی ایران به انرژی هستهای جلوگیری نماید. سیاستهای آمریکا در قبال پرونده هستهای ایران را میتوان در قالب طیفی از اقدامات و فعالیتهای دیپلماتیک در قالب مذاکرات دوجانبه و چندجانبه از یک طرف و سیاستهای تشویقی و تنبیهی در قالب تحریمها از طرف دیگر بیان کرد.
اما سؤالاتی که در اینجا مطرح میباشند این است که چگونه و چرا مذاکرات به برجام منتهی شد؟ سیاستهای ایالات متحده در این میان چه تأثیری بر روند مذاکرات داشته است؟ و اقدامات ایران در مقابل رویکرد آمریکا در مذاکرات چگونه قابل ارزیابی میباشد؟
بررسی سیر تحولات مذاکرات هستهای بین ایران و گروه غربی چه در قالب گروه کشورهای اروپایی و چه در قالب گروه 5 + 1 که از سال 2002 شروع و تا رسیدن به توافق ادامه داشت، نشان میدهد که این مذاکرات همواره با فراز و فرودهایی مواجه بوده است، تا جایی که میتوان گفت موضوع هستهای ایران در یک دهه اخیر به کانون توجه غرب و مخصوصاً آمریکا تبدیل شده است.
در این میان سیاست خارجی آمریکا در دو دوره بوش و اوباما در خصوص موضوع هستهای ایران با تفاوتهایی هرچند شکلی همراه بوده است. سیاست خارجی دولت بوش تحت تأثیر حوادث 11 سپتامبر 2001 دارای رویکردی تهاجمی بود که نتیجه آن حمله آمریکا به افغانستان و عراق شد. در مارس 2002 ، سیاست جنگی آمریکا در منطقه خلیج فارس اوج گرفت. رژیم صدام حسین پس از حدود سه هفته تحمل حملات نظامی سقوط کرد و عراق، تحت اشغال نیروهای آمریکا و متحدین او درآمد. دولت ایران به منظور تعدیل فشارهای آمریکا و در عین حال، پیشبرد موفقیتآمیز سیاستهای هستهای خود، به سمت مذاکره با قدرتهای اروپایی رفت. در زمان ریاست جمهوری بوش از مذاکراتی که در خصوص پرونده هستهای ایران جریان داشت )تهران، بروکسل و پاریس(، میتوان چنین نتیجه گرفت که سیاستهای ایران در این برهه زمانی به دلیل تحولات منطقه از جمله حمله آمریکا به افغانستان و عراق، رویکرد تعاملی و همکاریجویانه با گروه مذاکره کننده اروپایی داشته است.
در اینجا بود که ایران موافقت کرد در چارچوب همکاری با آژانس، پروتکل الحاقی را به صورت اقدام داوطلبانه و اعتمادساز امضاء و اجرا کند و فعالیتهای مربوط به غنیسازی اورانیوم و بازفرآوری پلوتونیوم را تا رسیدن به توافق مشخص پس از مذاکرات آتی به حالت تعلیق درآورد. در این زمان توافقاتی که با جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت، به دلیل عدم تناسب خواستهها با امتیازات داده شده، نهایتاً باعث از سرگیری غنیسازی در ایران شد. به عبارتی میتوان گفت که غرب در این دوران به دنبال یک بازی برد باخت به نفع خود بود که واکنش دولت ایران را به همراه داشت. بسیاری از محققین از این واکنش تحت عنوان سیاست تهاجمی یاد میکنند.
با روی کار آمدن دولت اوباما در سال 2007 و شعار وی مبتنی بر تغییر، سیاست خارجی این کشور در منطقه خاورمیانه و به خصوص در قبال ایران دستخوش تغییراتی تدریجی شد. دولت اوباما که رسماً در سال 2007 وارد جریان مذاکرات شد ضمن اشتباه دانستن سیاستهای قبلی دولت بوش، با رویکرد نوین خود تحت عنوان قدرت هوشمند (قدرت سخت افزاری و نرمافزاری(، رسیدن به توافق با ایران را گفتوگوی بلاشرط اعلام کرد. یکی از علل طرح راهبرد جدید هستهای آمریکا در دوران ریاست جمهوری اوباما آشکار شدن فعالیتها و موفقیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران و نگرانی مورد ادعای آمریکا از منحرف شدن آن به سوی ساخت تسلیحات هستهای بوده است. سیاستی که آمریکا در قبال مذاکرات هستهای در دوران اوباما با ایران به دنبال آن بود را میتوان اعمال تدریجی قدرت هوشمند دانست. به عبارتی سیاست آمریکا از سال 2002 به بعد ضمن اعمال تحریمهای سنگینتر)قدرت سخت( از جمله تحریمهای هوشمند از یک طرف و پیگیری دیپلماسی فعال و رسانهای کردن موضوع هستهای ایران )قدرت نرم( از طرف دیگر، سعی در تغییر رفتار ایران در جهت خواست خود داشتند.
این اقدامات باعث شد که ایران با رویکردی جدید مذاکرات هستهای را دنبال نماید. این رویکرد جدید را میتوان در قالب سیاست تعامل و نگاهی مبتنی بر بازی برد برد در قالب نرمش قهرمانانه عنوان کرد. میتوان گفت که رهبری انقلاب در برابر رویکرد نوین آمریکا مبتنی بر قدرت هوشمند، تاکتیک "نرمش قهرمانانه" را برای مقابله با این سیاست و امنیتی سازی ایران دال بر عدم پذیرش هنجارها و نُرمهای بینالمللی برگزیدند، تا ازاین طریق ضمن حفظ منافع ملی ایران، صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای ایران را برای غرب و جهان به اثبات برساند.
از این روی رهبر معظم انقلاب اسلامی، ضمن موافقت با حرکت های صحیح و منطقی در سیاست های خارجی و داخلی افزودند: ما مخالف با حرکتهاى صحیح و منطقى دیپلماسى هم نیستیم... بنده معتقد به همان چیزى هستم که سال ها پیش اسم گذارى شد: «نرمش قهرمانانه»؛ برخی از شخصیت های سیاسی داخل کشور تأکید رهبر بر «نرمش قهرمانانه» را هدیه ای به دکتر روحانی در آستانه سفر ایشان به نیویورک دانسته و معتقد بودند که رئیس جمهور ایران می تواند با این توصیه رهبری نقطه پایانی بر مناقشات سی و چند ساله ایران و آمریکا بگذارد . آنچه که از مجموعه سخنرانیهای مقام معظم رهبری در مورد ماهیت، مبنا، خطوط قرمز و اصول نرمش قهرمانانه برمیآید، میتوان نرمش قهرمانانه را نوعی مانور و انعطاف در سیاست خارجی دانست که در شرایط قدرت معنا پیدا کرده، که در سطح تاکتیک برای تحقق راهبردهای معین شده به اجرا در میآید.
بدین معنا که با توجه به موقعیت جمهوری اسلامی ایران برای گذار از موقعیت سخت تحریم ها، به نظر می رسد که «نرمش قهرمانانه»را حتی می توان به عنوان استراتژی جدید جمهوری اسلامی در سیاست خارجی تعبیر کرد و یا دست کم به عنوان یک» حرکت فعالانه تاکتیکی « در تعامل با غرب قابل تفسیر دانست. لذا باید گفت که هیئت دیپلماسی کشورمان در مذاکرات هستهای، باتوجه به فرمایشات رهبر و اصول یاد شده، با بهکارگیری سیاست نرمش قهرمانانه توانستند در توافق هستهای )برجام(، ضمن اثبات صلحآمیز بودن فعالیتهای ایران در جامعه بینالمللی، تحریمهای مرتبط را لغو و باعث افزایش جایگاه منطقهای ایران در خاورمیانه شوند.