کد خبر: 8996
تاریخ انتشار: 13 آبان 1397 - 15:18
کریستوبال راویرا کالتواسر
بسیاری از ناظران برآنند که موج پوپولیسم دست راستی که آمریکا و بخش گسترده ای از اروپا را فرا گرفته رو به سوی آمریکای لاتین نهاده است. با این وجود اگرچه نگرانی های آنها از برخی منظرها درست و به جاست، اما میان آمریکای لاتین – حتی برزیل با اروپا و آمریکا تفاو

فراتاب- گروه بین الملل: در روز هفتم اکتبر تقریباً 47 درصد رأی دهندگان برزیلی به ژایر بولسونارو در انتخابات ریاست جمهوری رأی دادند. این بدان معناست که تقریباً 50 میلیون برزیلی سیاستمداری دارای لحن رادیکال و پوپولیستی راستگرا که دارای ویژگی هایی همچون اقتدارگرایی، بیگانه هراسی و زن ستیزی است را تأیید کرده اند. آیا موفقیت بولسونارو نشان از فرا رسیدن عصر جدیدی از سیاست ورزی رادیکال راستگرایانه در آمریکای لاتین است؟

در اروپا مسئله اصلی که حمایت از «راست رادیکال» را تشدید می کند، مهاجرت است. معضل مهاجرت به اروپا که با هجوم سیل آسای مهاجران در سال 2015 به اوج رسید، به خط مقدم زندگی عمومی مبدل شده است. با این حال در آمریکای لاتین، شهروندان بیشتر نگران وضعیت اقتصادی و امنیت عمومی خود هستند.

همچنانکه در مورد آمریکا نیز اتفاق افتاد، برنامه دونالد ترامپ نیز مانند پیروزی انتخاباتی او در گرو وفاداری حزبی است.برت رهبران حزب جمهوری خواه ممکن است با شیوه حکمرانی ترامپ مشکلاتی داشته باشند، اما حمایت آن ها برای موفقیت دولت ترامپ حیاتی است. یکی از همین موارد تأیید نامزدی برت کاوانا در دیوان عالی است که پاسخش به اتهام آزار و اذیت جنسی در طول فرایند تأیید صلاحیت، می توانست در وضعیتی کمتر مبتنی بر وافاداری حزبی منجر به رد شدنش شود.

برخلاف ترامپ اما بولسونارو حتی اگر اقدام به رعایت قوانین و هنجارها کند، از یک ماشین حزبی قدرتمند که از او حمایت کند برخوردار نیست. او عضو حزب سوسیال لیبرال است که از هنگام عضویت وی بخش عمده پلتفرم خود را تغییر داده و سیاست های اجتماعی محافظه کارانه تری را پذیرفته است.

پدیده بولسونارو حتی نماینده سمت و سوی کلی تر سیاست در آمریکای لاتین نیست که اخیراً راست گرد داشته اما همچنان میانه رو به حساب می آید (نه راست افراطی). هم مائوریسیو ماکری، رئیس جمهور آرژانتین و هم سباستین پینه را، رئیس جمهور شیلی که به ترتیب در سال های 2015 و 2017 به قدرت رسیده اند، به عنوان رهبرانی با گرایش راست میانه شناحته می شوند.

با این وجود، واضح به نظر می رسد که اوج گیری بولسونارو نتیجه مستقیم شرایط خاص برزیل است، از جمله رکود ویرانگر اقتصادی و افشای فساد گسترده که حیثیت حزب کارگر و نیز کل طبقه سیاسی را لکه دار کرده است. اما این واقعیت که ریاست جمهوری بولسونارو بخشی از موج گسترده تر راست گرایی پوپولیستی در آمریکای لاتین نیست، از خطرات آن برای برزیل هیچ چیزی کم نمی کند.

این شرایط شباهت زیادی به آنچه در اواخر دهه 1990 زمینه را برای اوج گیری هوگو چاوز در ونزوئلا فراهم کرد. چاوز اقدام به اجرای اصلاحات رادیکال نهادی کرد که باعث شد قدرت نامحدودی برای براندازی فرایندهای دموکراتیک به دست آورد. همان اصلاحات کلیدی ترین دلایلی هستند که نیکولاس مادورو، جانشین چاوز را قادر به تبدیل کردن دولت ونزوئلا به یک رژیم اقتدارگرا کرد.

آیا ریاست جمهوری بولسونارو می تواند مانند یک تهدید برای دموکراسی برزیل عمل کند؟ پاسخ کوتاه به این سوال مثبت است، دقیقاً به دلیل اینکه با داشتن تجربه مادورو، بعید به نظر می رسد، بولسونارو شیوه دیگری را برای حکمرانی انتخاب کند.

بولسونارو برای اینکه بتواند به صورت مشروع حکمرانی کند، نیازمند برخورداری از حمایت عمومی و نیز نخبگان سیاسی و تجاری است. کنگره جدید برزیل، نسبت به کنگره پیشین محافظه کار تر است و احزاب چپ و راستی که در درون آن از پشتیبانی پیشین برخوردار نیستند، چند دسته تر است. این امر کار رئیس جمهور آینده برزیل برای پیگیری اهداف قانونی خود را دشوارتر می سازد، مگر اینکه او بتواند از حمایت یک ائتلاف گسترده برخوردار شود.

جامعه کسب و کار و تجارت، به نوئبه خود درباره برنامه اقتصادی بولسونارو دیدگاه های متفاوتی را ابراز کرده است. بسیاری از متخصصان نسبت به اینکه اصلاحات نئولیبرال پیشنهاد شده از سوی تیم اقتصادی او تأثیراتی پایدار برجا بگذارد، تردیدهایی جدی ابراز کرده اند.

علاوه بر این  بولسونارو، احتمالاً برای حفظ حمایت مردمی مشکلاتی خواهد داشت، زیرا برای اجرایی کردن وعده های انتخاباتی اش با چالشهایی رو به رو خواهد بود. اگر او قادر به ایجاد نتایجی کوتاه مدت نباشد، بخش مهمی از جمعیت علیه او موضع خواهند گرفت، به ویژه که حزب کارگر از حمایت پایگاه گسترده ای بین مردم برخوردار است که می تواند علیه دولت بولسونارو منجر به مقاومت شود.

در چنین شرایطی ممکن است بولسونارو و متحدان نظامی اش، هانطور که چاوز در ونزوئلا عمل کرد، متوسل به تضعیف دموکراسی در برزیل شوند. این امر ممکن است نه تنها شامل حکمرانی از طریق صدور فرمان های اجرایی و پاکسازی نهادهای دولتی باشد، بلکه به ساکت کردن رسانه ها و سرکوب جامعه مدنی نیز منجر شود. اگرچه بولسونارو به صورتی کنایه وار در طول کمپین خود اغلب می گفت اگر دولت به دست حزب کارگر بیوفتد، برزیل نیز بخاطر سیاست های چپ گرایانه این حزب به روزگار ونزوئلا دچار می شود، اگرچه دولت قبلی حزب کارگر چنین کاری نکرده است.

همانطور که فرناندو هنریکه کاردوسو، رئیس جمهور پیشین برزیل نشان می دهد، اگرچه (آنچه بولسونارو درباره پیروزی حزب کارگر گفته) ممکن است تهدید واقع گرایانه ای نباشد، اما او را در بسیج رأی دهندگان عصبانی از حزب کارگر و نیز کل ساختار سیاسی – به دلیل افشای رسوایی های گسترده – یاری کرده است. اگر این عصابنیت (قابل درک) باعث شده برزیلی ها به نقطه ی انتخاب بولسونارو برسند، ممکن است بدترین ترس های آن ها نیز به واقعیت مبدل شود. کشور آنها همانطور که درباره ونزوئلا نیز اتفاق افتاد به دلیل فرسایش سریع نهادهای دموکراتیک دچار آشوب خواهد شد.

بنابراین آمریکای لاتین به طور کلی با موج پوپولیسم دست راستی رو به رو نیست. اما این واقعیت باعث کم شدن قدرت تهدیدی که برزیل با آن مواجه است نمی شود. برای رویارویی با این خطر، احزاب اصلی راست و چپ این کشور باید در دفاع از لیبرال دموکراسی موضعی مستحکم و کارآمد اتخاذ کنند.

 

 

 

 

کریستوبال راویرا کالتواسر، استاد علوم سیاسی دانشگاه دیگو پورتالس سانتیاگو

منبع: پراجکت سیندیکیت

برگردان به فارسی: راضیه غریبعلی

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار