کد خبر: 8865
تاریخ انتشار: 8 مرداد 1397 - 15:06
سمیرا فرخ منش

فراتاب گروه بین الملل: پاسخ تنش آلود رییس جمهوری امریکا به رییس جمهوری ایران از نخستین دقیقه های انتشار مبدل به یکی از تیترهای داغ رسانه های بین المللی و سوژه محافل سیاسی در داخل ایران شد. دلیل اهمیت چنین پیام توییتری نیز روشن است. او رییس جمهوری نئومحافظه کار ایالت متحده آمریکاست. کشوری که برچسب "ابرقدرتی" جهان را بر پیشانی خود حک کرده و اتفاقا از اصلی ترین بازیگرانی است که در چهار دهه اخیر نه در کنار ایران، بلکه در مقابل ما ایستاده است. اما اهمیت محتوای پیام ترامپ نه اینکه از سوی یک "رقیب بین المللی" شنیده می شود، بلکه به واسطه 3 نکته کلیدی بود که بر آنها تاکید داشت. 

نخستین نکته «تهدید آمیز بودن» محتوای پیام است که روشن ترین بخش آن بود. «تهدید» در عرصه بین الملل اغلب نشات گرفته از احساس «قدرت» است. خواه این قدرت واقعی باشد خواه یک بلوف دیپلماتیک. ترامپ نیز همیشه در گفتار و کردارش بر این اصل تکیه کرده که خواهان قدرت و حفظ آن برای آمریکاست و این همان عنصری است که از قانون اساسی آمریکا تا کل ساختار سیاست خارجی این کشور بر آن پافشاری دارد. حتی نگاشتن پیام با حروف درشت که در رسم الخط انگلیسی امر معمولی نیست هم ناشی از انتقال تهدیدآمیز بودن پیام داشت که مورد توجه بسیاری قرار گرفت.

نکته دیگر نگاه از بالا به پایین رییس جمهور تاجرمسلک آمریکاست. او که از زمان نخستین روزهای فعالیتش در کمپین های انتخاباتی،تاکید بر "متفاوت بودن" امریکا داشت، معتقد بود آمریکا لایق برتر بودن، بی نقص بودن و الگو بودن است اما اکنون فاقد این ویژگی هاست و او با برنامه های خود خواهان بازگرداندن این صفات به جامعه آمریکایی است. تا جایی که اصلی ترین شعار کمپین های خود را “Make America Great Again” قرار داد. (به معنی آمریکای بزرگ / عالی را دوباره بساز)

اما برجسته ترین نکته ای که هم در پیام خشونت بار ترامپ به ایران به روشنی دیده می شد و هم در دیگر سخنان وی در محافل رسمی و غیررسمی شنیده می شود، آخرین عبارتی ست که در بازی توییتری خود نوشت: WE ARE NO LONGER A COUNTRY...  (ما دیگر آن کشوری نیستیم که ...)

این جمله تنها یک عبارت تهدید آمیز علیه ایران نیست. بلکه کلیدی ترین محور بعضی از تصمیم گیری های ترامپ از آغاز ریاست جمهوری اش تا به امروز بوده است. این جمله که واژه "دیگر ... نیستیم" در آن خودنمایی می کند، در برگیرنده انگیزه اصلی بخش زیادی از سیاست گذاری هایی است که علیرغم مخالفت جامعه سیاسی آمریکا، توسط ترامپ تدوین می شود. از تلاش برای تغییر طرح بیمه "اوباماکِر" تا مخالفت با طرح اوباما به منظورتحریم های بیشتر علیه روسیه (به دلیل اقدامات هکرهای روسی که در زمان انتخابات به دایره اطلاعاتی آمریکا نفوذ کرده بودند) و مخالفت با از سرگیری روابط با کوبا یا بی تفاوتی به معادات مهم بین المللی مانند معاهده پاریس یا خروج از برجام، همگی در راستای این عنصر اصلی شکل می گیرند. در واقع نکته ای که ترامپ بیش از تهدید ایران به جنگ یا اقدام خشونت بار بر آن اصرار دارد، انتقال این پیام است که وی و تصمیماتش در مقابل تصمیمات باراک اوباما قرار دارد و هر آنچه که در حال حاضر در امریکا تعیین و اجرا می شود، متفاوت با زمانی است که اوباما ریاست جمهوری کشور را بر عهده داشت. خشم و تقابلی که ترامپ با اوباما احساس می کند، آنچنان مشهود و قابل اعتناست که در بیشتر سخنرانی ها و تصمیم گیری های وی آشکارا به چشم می خورد.

به زبان دیگر، پیام اخیر ترامپ به ایران در راستای همین اصل برائت جستن از رابطه پیشین ایران و آمریکا بود و تاکید دوباره بر این موضوع که آمریکای امروز، امریکای دیروز نیست و هر آنچه اوباما انجام داد دیگر انجام نخواهد گرفت و اقدامات رییس جمهوری پیشین دیگر تکرار نخواهد شد. پس ایران نیاز دارد تا مراقب فضایی باشد که با فضای گذشته متفاوت است. ترامپ حاضر است بابت چالش های ایجاد شده هزینه هایی هم بپردازد. حتی بخشی از همراهان خود را میان جمهوری خواهان از دست بدهد یا مشاورین تیم اطلاعاتی خود را آزرده و کلافه کند. اما آنچه را انجام ندهد که کوچکترین شباهتی به روش دیپلماتیک و منش سیاسی اوباما داشته باشد.

ادامه این روند باعث شد تا از آغاز ریاست جمهوری ترامپ تا کنون، سایه اوباما بر تصمیم گیری های وی سنگینی کند. تا جایی که صراحتا در بعضی سخنرانی ها از برجام به عنوان "قراداد دولت قبل" با ایران یاد می کرد و حتی در گفتگو با سران عرب کشورهای حاشیه نشین خلیج فارس، رابطه جدید و "متفاوت از دولت قبل" را نوید می داد. در تعامل با اسراییل وعده بهتر شدن مناسبات نسبت به ریاست جمهوری پیشین را می داد و اروپا را متهم به شراکت با "دولت قبل آمریکا" در جهت سازشکاری با کشورهای دردسرساز جهانی می کرد.

این اختلاف ساختاری میان ترامپ و اوباما به آسانی قابل درک است و از طریق تحلیل محتوای مواضع و سخنان ترامپ و درک جنس سیاست گذاری های اوباما می توان به ماهیت تصمیم گیری های رییس جمهوری کنونی و حتی پیش بینی هایی در این زمینه پی برد.

اوباما محصول یک حرکت مدنی چندین ساله در کشوری بود که سیاهان باید از آبخوری مخصوص خود در پارک ها آب می خوردند. پایبند به نگرش های ویلسونی* بود و معتقد بود بازی بده بستان قدرت که از بنیان های ساختار خارجی آمریکا به شمار می رود، بر پایه "دیپلماسی" قادر به ادامه حیات است و نه استفاده از رویکردهای سخت.

به سازمان های بین المللی بها می داد و برخلاف ترامپ، تکیه بر نهادها را، راه حل بخشی از مشکلات جامعه جهانی می دانست. از نگاه اوباما منفعت ملی آمریکا در گرو دستیابی به قدرت برتر یا همان هژمونی امریکایی بود که با حصول آرامش بین المللی برقرار می شد. اوباما یک نسبی گرا بود. شناخت خوبی از ضرورت های جامعه بین الملل داشت و قدرت هوشمند را اساس دستیابی به اهداف خود قرار داده بود.

اوباما هم اهل معامله بود. ولی مانند ترامپ سود اقتصادی معاملات بین المللی، تنها هدف نهایی خواسته اش نبود. او از مصالحه با رقیب یا مذاکره با دولت دوست، مطالباتی بیش از منفعت مالی داشت و همراهی سیاسی را مورد توجه قرار می داد. از مطلق گرایی دوری می کرد و مقاصد خود را در بازه های زمانی طولانی مدت تدوین می کرد. در مسیری که اوباما طی 8 سال طی کرد، رویکردهای آشتی جویانه جایگزین قهرهای دیپلماتیک می شد و پیشرفت راهبردهای نئولیبرالی که اوباما مانند هر رییس جمهوری آمریکایی دیگر خواهانش بود، از نظر وی تنها در صورتی محقق می شد که آمریکا بتواند یک "مدل" در جامعه جهانی باشد. نه کشوری که با رویکرد متکبرانه یکسویه، بازیگر مقابل را مجبور به پذیرش کند و از زور مستقیم (force) استفاده کند.

با توجه به مسیری که ترامپ در پیش گرفته می توان اینطور نتیجه گیری کرد که او در مقابل تمامی این خصلت های سیاسی که در اوباما جمع شده بود، قرار دارد. اما آنچه که از اهمیت بیشتری برخوردار است پاسخ این پرسش می باشد که این سایه تاثیرگذار که به تصمیمات ترامپ جهت می دهد تا چه زمان باقی خواهد ماند؟ و اینکه آیا رویکردهای ترامپ مقابل ایران نیز، تحت تاثیر تصمیمات پیشین اوباما قرار دارد؟ و اگر اینطور باشد، ایران تا کجا باید هزینه تقابل جویی های این دو رییس جمهور رقیب را پرداخت کند؟

 

* "توماس ویلسون" بیست و هشتمین رییس جمهوری آمریکا بود که اعلامیه 14 ماده ای را نوشت. اصول مندرج در این اعلامیه نقش زیادی در صلح و پایان دادن به جنگ جهانی اول و تشکیل سازمان ملل متحد پس از آن داشت.

سمیر فرخ منش - عضو هیات نویسندگان فراتاب و دانشجوی دکترای علوم سیاسی

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار