کد خبر: 7607
تاریخ انتشار: 17 فروردین 1397 - 19:49
یوسف الشریف
در پایان قرن بیستم، سه روشنفکر سالخورده که دانش عمیقی از خاورمیانه داشتند با نگاه به صد سال گذشته اندیشه های خود را در کتابی با عنوان «قرن بیهوده» منتشر کردند. ایده های انقلابی، امیدها و قربانی شدن هایی که حاصلی جز ناامیدی به بار نیاورده است.

 

فراتاب - گروه اندیشه: اکنون با گذشت حدود یک دهه از بهار عربی برای نامیدن این دهه وسوسه ای به سراغ ما می آید که این دهه را «دهه بیهوده» بنامیم. اما آیا این نام درست است.

در اولین هفته های سال 2011 «انقلاب یاسمین» در حال تغییر تونس بود. سپس وقتی روح انقلابی در تن مصر و لیبی هم حلول کرد، مفهوم «بهار عربی» زاده شد. اندکی بعد انقلاب یاسمین از حرکت باز ایستاد. این مفهوم شرق شناسانه بیشتر از آن که برای بررسی رویدادهای سیاسی خیابانی باشد به نظر نام یک فیلم استدیوی دیزنی می رسد. البته مفهوم شرق شناسنانه بهار عربی توانست تا چند سالی تعبیر مثبت خود را حفظ کند. اما امروزه دیگر افراد از به کار بردن آن شرمسار می شوند.

شکست دولت های دموکراتیک باعث شده که بیشتر کارشناسان فرهنگ گرا، نژاد پرست و اروپا مدار از طرح این ادعا که اعراب با دموکراسی همخوانی ندارند ابایی نداشته باشند. سپس وقتی حملات تروریستی چند برابر شد و سیل صدها هزار پناهجو برای رسیدن به اروپا زمین و دریا را درنوردیدند، روزنامه نگاران غربی اصطلاح جدیدی را برای تشریح وضع جهان عرب برساختند: «زمستان اسلام گرایی»

بهار عربی با یک اقدام به خودسوزی در دسامبر 2010 آغاز شد. خشونتی که سال ها انباشته شده بود، خود را رها کرد و آخر الزمان آهسته آهسته بال هایش را گشود. در کشورهایی که بیش از همه از این موج متأثر شدند، این رژیم سیاسی نبود که دچار فروپاشی شد یا تا حدود فروپاشی جلو رفت، بلکه سراسر ساختار حاکمیتی دچار اضمحلال شد.

فراتر از این مرگ محمد بوعزیزی حامیان دست به اسلحه و سرویس های مخفی دولت های عربی را به فعالان صلح تبدیل نکرد، بلکه کاملاً برعکس، استفاده از تاکتیک های سرکوب گرانه را تشویق کرد.

 

کدام بهار؟

نظریه های توهم توطئه عربی که همواره پر طرفدارند، از روز اول می گفتند که بهار عربی یک توطئه آمریکایی – صهیونیستی است. یکی از حربه های آن ها بازی با کلمات است؛ تغییر جای یک حرف در مفهوم بهار عربی که از آن «بهار عبری» می سازد. همچنین تصمیم «دونالد ترامپ»، رئیس جمهور آمریکا درباره قدس نیز به گواهی بر مدعای آن ها تبدیل شده است. به زعم اعراب این دیگر «زمستان اسلام گرایی» هم نیست بلکه «نکبت دوم» است.

بنابر این مفهوم بهار عربی برای شهروندان غرب به معنی «تروریسم» و «مهاجرت انبوه» است. اما برای اعراب نه تنها با تروریسم قرین شده، بلکه فروپاشی اقتصادی و آینده مبهم را نیز تداعی می کند. این تفکرات اگرچه نسبتاً درست هم هستند اما، برخی از دیگر وجوه واقعیت را می می پوشانند و به سوء برداشت های بسیار بزرگی منجر می شود و عاقبت الامر به تصمیماتی نادرست می انجامند.

همانطور که مخالفان بهار عربی می گویند وقایع سال های 2010 و 2011 دولت های قدرتمند و مستقل را نابود نکرد. بلکه رژیم های ضعیف، فاسد و وابسته را از میان برداشت. هرج و مرج متعاقب آن هم لزوماً برخاسته از فرهنگ عربی یا اسلامی نیست. بلکه بیشتر برآمده از رژیم های در معرض تهدید و در حال سقوطی است که سال ها درگیر جنگ برای بقا بودند. همچنین مداخله های خارجی و منطقه ای، انعطاف ناپذیری سیاستمداران اسلام گرا و یا سکولار و کژکارکردهای بوروکراسی دولتی نیز در آن مزید بر علت شده است.

رژیم های کهن سال عربی برای حفظ بقا و بازسازی قدرت خود در منطقه برنامه ریزی کردند ولی پیروزی های آن ها نیز بیش از بُرد، شبیه شکست بوده است. این رژیم ها عمدتاً توسط مردانی اقتدارگرا و بدون ارتباط با جمعیت جوان و مطالبه گر خود اداره می شوند. بیشتر آن ها سعی می کنند به اسم اهداف ملی گرایانه، شهروندان را پشت سر خود بسیج کنند و با سخن راندن از اقدامات ضد تروریستی، سکولاریسمی تحمیلی را به عنوان ایدئولوژی دولت به جامعه تحمیل کنند. اما اینکه آیا افرادی امثال «عبدالفتاح السیسی» و «محمد بن سلمان» بتوانند همچون رهبران مستقل و پر جاذبه ای همچون «مصطفی کمال آتاتورک» در ترکیه و «حبیب بورقیبه» در تونس عمل کنند نیز هنوز در هاله ای از ابهام است.

در عین حال اطلاعات موجود نیز مشاهدگران را به اشتباه می اندازد و بسیاری از افرادی که امروزه خود را «متخصص» مسائل خاورمیانه می دانند رفته رفته باید درباره قضاوت های عجولانه و ظاهربینانه پیشین خود درباره تحولات عربی تجدید نظر کنند، زیرا می بینند که تحولات واقعی منطقه به مسیر دیگری از برداشت های توهم آلود آن ها می رود. با این همه اکنون نمی توان بهار عربی را کاملاً توصیف و تشریح کرد؛ این مهم دیگر وظیفه مورخان و اندیشمندان سیاسی است که در دهه های آتی آنچه واقعاً در 7 سال گذشته بر جهان عرب رفته را تفسیر کنند.

اما شاید اوضاع به این بدی نیز نباشد. یک سال پیش پرچم های سیاه داعش هنوز در پیش چشم جهانیان در حال اهتزار بود. استعاره زمستان اسلامگرایی نیز عمدتاً ناشی از قدرت نمایی داعش بود. تهدید داعش امروز از میان رفته و خلافت این گروه مسلح در پی همکاری جامعه جهانی همچون خانه ای پوشالی فرو ریخت. داعش در نتیجه به کارگیری تسلیحات کشنده شکست خورده است اما تبلیغات آن هنوز به صورت خانه به خانه و نیز در فضای مجازی ادامه دارد. این امر نشان می دهد گزینه بدتر از زندگی در کشورهایی استبدادی برای جوانان عرب نیز وجود دارد و آن این است که جوانان عرب، «تروریست مادرزاد» شوند.

در میان این هرج و مرج دو حکومت شبه دموکراسی (لبنان و تونس) در تلاش برای بقا هستند. هر دو این کشورها مبتلا به فساد دولتی و خویشاوندسالاری هستند، نهادهای دولتی در آن ها ضعیف است و با مصائب اقتصادی و امنیتی رو به رو هستند. اما این کشورها برخلاف انتظار توانسته اند ثبات خود را حفظ کنند. هر دو کشور وضعیتی ارتجاعی دارند. به این صورت که معمولاً خشم و نارضایتی مردم از طریق گفت و گو و اعتراضات مدنی کاهش می یابد.

در لبنان کنشگری جامعه مدنی، که در دوره بحران چندین ماهه زباله، قطعی برق و گاز تشدید شد، از مسائل فرقه ای فراتر رفته است. در انتخابات 2016 یک گروه مستقل غیر فرقه ای به نام «بیروت مدینتی» (بیروت شهر من) توانست در جایگاه دوم قرار گیرد. این جنبش به سرعت در دیگر شهرهای بیروت نیز شبیه سازی شد. در ماه نوامبر 2017 که «سعد حریری»، نخست وزیر لبنان در عربستان بازداشت شد، بیشتر سیاست پیشگان و جامعه مدنی باوجود اختلافات زیاد، پشت سر او متحد شدند و از وی حمایت کردند.

از سوی دیگر در تونس،  دموکراسی باعث شکل گیری مباحثه عمومی بر سر همه موضوعات شده است، از فساد گرفته تا ناتوانی رهبران سیاسی و نیز از آته ئیسم تا همجنس گرایی، هویت و ... همین کشور شاهد چند تظاهرات بزرگ ضد ترامپ بود وقتی مردم مصر تقریباً نسبت به حضور رئیس جمهور آمریکا در منطقه ساکت مانند. امروز یک تونسی احتمالاً تنها عربی است که می تواند مدعی شود از حقوق شهروندی برخوردار است.

تونس تقریباً یک جامعه همگن است؛ مشارکت و فعالیت زنان از آزادی نسبی برخوردار است و نظام آموزشی کارآمد است، همچنین تونس تقریباً مداخله خارجی نیز در امان مانده است. همه این ها با آزادی های جدید برآمده از قانون اساسی مترقی، دموکراتیک و اجماعی این کشور جمع می شود. تونس امروز در حال پی ریزی یک قرارداد اجتماعی از پایین به بالا است. بنیادی که اگرچه ساخت آن زمان بر است، اما وقتی بنیان نهاده شد، سخت از میان می رود.

آری منطقه عربی بخشی دچار بی نظیمی شده و مانند دیگر بخش های جهان با تحولات بزرگی رو به رو است اما هنوز راهی برای مواجهه مناسب با آن ها نیافته است. اگرچه حرکت به سوی دموکراسی که از تونس شروع شده در بسیاری از کشورهای عربی مسدود شده، اما هنوز هیچ بدیل قابل قبولی به جای آن در اختیار مردم گذاشته نشده است.

موج جهانی اقتدارگرایی اگرچه در بسیاری از کشورهای عربی به حکام خودکامه شوکت و هیبت بخشیده است. اما نهایتاً همچون تونس و لبنان و آن سان که یونانیان باستان دریافتند، دموکراسی بهترین نوع حکومت بود و هست و خواهد بود.

 

برگردان به فارسی: منصور براتی، دبیر تحریریه فراتاب

منبع: الجزیره

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار