کد خبر: 7579
تاریخ انتشار: 6 فروردین 1397 - 19:44
دکتر جهانگیر کرمی

فراتاب – گروه بین الملل: در این نوشته کوشیده ام تا به تحلیل کوتاهی از سه روند اساسی جهانی و بحران های آن و نیز وضعیت امریکا در آنها به بررسی محیط امنیتی ایران بپردازم و باور نگارنده آن است که رییس جمهور امریکا تلاش خواهد کرد تا موضوع چین، کره شمالی و روسیه را از طریق روندهای مذاکراتی مسکوت گذاشته و در مورد ایران بخاطر تشویق ها و فشارهای اسراییل، عربستان و لابی های داخلی با سر سختی بیشتری برخورد نماید و از این رو، دولتمردان ایران باید خود را برای شرایط دشوارتری در آینده نزدیک مهیا نمایند. 

در سال 2007 اوبر ودرین وزیر خارجه اسبق فرانسه در نوشته ای با نام «در ادامه تاریخ » بیان می کند که «غربی ها خیلی زود گمان کردند که در نبرد تاریخ پیروز شده اند و ارزش هایشان به زودی عالم گیر خواهد شد، اما اینک از مشاهده دنیایی که به دور از انتظارشان شکل می گیرد، سر در گم شده اند.» در حقیقت جهان پس از جنگ سرد تنها برای دوره بسیار کوتاهی امید صلح و امنیت جهانی را ایجاد کرد و بزودی شاهد تنش ها و بحرانها و جنگ هایی وحشتناک تر از قبل شد که همه را غافلگیر نمود؛ بطوری که سه دهه پس از آن و اینک هر سه منطقه راهبردی جهانی در تلاطم بحرانهایی بین المللی گرفتار شده اند که چشم انداز روشنی برای آنها وجود ندارد. سه کانون اصلی بحرانی در اوکراین، کره شمالی و سوریه در چارچوب سه روند کلان تر در سه منطقه شرق اروپا، شرق آسیا و غرب آسیا جریان یافته و امریکا در همه آنها حضور دارد و دولتهای چین، کره شمالی، روسیه و ایران را مهم ترین بازیگران در مقابل خود می بیند و واقعیت های موجود حکایت از آن دارد که در ماههای آینده منتظر تصمیماتی دشوار در مورد آنهاست.

 

یک. بحران در مناطق بوم راهبردی

در دهه اخیر در سه منطقه ژئواستراتژیک جهانی که کانون اصلی سیاست بین المللی را شکل می دهند، بحرانهایی جاریست که نه تنها بر سرنوشت هر یک از این مناطق و قدرتهای منطقه ای و دیگر دولتها و حتا بازیگران غیر دولتی چون جریانهای قومی و مذهبی تاثیر دارد، بلکه از همه مهم تر اینکه نقشی تعیین کننده در سطوح ساختاری بین المللی داشته و آینده نظام بین المللی را نیز به طور جدی تری متاثر خواهند ساخت که در اینجا به بررسی کوتاه آنها می پردازم.

 مهم ترین روند در شرق آسیا قدرت یابی و نقش آفرینی جدی تر چین است که بر پایه اولویت بخشی به اقتصاد و توسعه گرایی اقتصادی و تعامل گرایی در سیاست خارجی توانسته است به دومین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شده و در دهه اخیر به تلاشهایی آرام و تدریجی برای گسترش نفوذ منطقه ای و جهانی روی آورده است. این موضوع در محیط پیرامونی چین در قالب ایده هایی چون ابتکار امنیت آسیایی، بانک توسعه آسیایی و طرح کمربند- راه چینی و نیز سیاست هایی چون ایجاد جزایر مصنوعی، نظامی سازی جزایر دریای چین جنوبی و توسعه منطقه دفاعی هوایی تبلور یافته است. اما این روند فوریت زیادی برای امریکای امروز ندارد و آنچه که برای امریکا در سالهای اخیر حساسیت برانگیز شده و منطقه را تا یک جنگ هسته ای پیش برده موضوع کره شمالی و برنامه هسته ای آنست که نگرانی هایی در سطح منطقه را دامن زده است.

در حوزه اوراسیایی و بویژه شرق اروپا از زمان فروپاشی شوروی و عقب نشینی روسیه در سالهای 1989 تا 2000 و سپس مقاومت آن از زمان روی کار آمدن پوتین، و سیاست نظامی و هجومی و سرسختانه تر آن در مقابل گسترش گرایی ناتو و اتحادیه اروپا و اقدامات و مداخلات امریکا شرایط پیچیده ای را ایجاد نموده است که در بحران اوکراین از سال 2014 تا کنون به یک موضوع اساسی بین المللی تبدیل شده و با انضمام کریمه و جنگ داخلی در اوکراین و تحریم روسیه از سوی غرب جریان دارد و با وجود توافق آتش بس به طور نسبی اما چشم انداز روشنی برای حل و فصل و آینده آن وجود ندارد.

 اما در غرب آسیا یا خاورمیانه از سال 2011 در پرتو تحولات بهار عربی یا بیداری اسلامی، اینک دوره ای را سپری می کند که تقاطعی از تحولات و رقابتهای منطقه ای و جهانی در سوریه جریان دارد و با حضور و بازیگری قدرتهای بزرگ جهانی و منطقه ای و نیز گروههای قومی و مذهبی و سیاسی در جریان است و با وجود وضعیت پیچیده ای از رقابتها، کشمکش ها و بازی های امنیتی، اما طرفهای غربی و عربی و عبری می کوشند آن را به نقش آفرینی ایران برای نفوذ منطقه ای تقلیل داده و مسایلی مانند عراق و یمن و توافق هسته ای را نیز در این چارچوب نگاه کنند.

 اما با وجود جدایی نسبی سه منطقه بحرانی و بازیگران آن، اما نظر به ماهیت مشترک استقلال گرایی و معارضه جویی علیه هژمونی امریکا و حضور امریکا در هر سه مورد و نیز نقش روسیه در شرق اروپا و خاورمیانه و نیز امکان هایی که برای توافق احتمالی میان امریکا و روسیه وجود دارد، نوعی پیوستگی جدی میان آنها مطرح می شود که هر تحولی در یک بحران پیامدهای مهمی در سطح سیستمی بین المللی و نیز برای دیگر بحرانها خواهد داشت.

 

دو. امریکا و دولت های معارض

در همه این بحرانهای بین المللی با یک بازیگر ثابت یعنی دولت امریکا روبرو هستیم و در هر یک از این مناطق و بحران ها بازیگرانی متفاوت شامل روسیه، چین، کره شمالی و ایران قرار دارند و در واقع، در سه منطقه با چهار دولت در سطوحی متفاوت و ابزارهایی باز هم متفاوت درگیر است. بازی امریکا در درجه نخست برای حفظ موقعیت هژمونی بین المللی و در سطوح منطقه ای بوم راهبردی جهانی ست و این موضوع بویژه از سالهای 2008 و سپس 2014 روز بروز دشوار تر شده است.

 در شرق آسیا محوریت رقابت بین امریکا و چین بر سر ظهور این کشور در معادلات منطقه ای و بین المللی و نیز موضوعات تجاری و در سطحی پایین تر و البته متفاوت میان امریکا و کره شمالی ست اما فعلیت و فعالیت این بحران در عمل بر سر کره شمالی و هسته ای شدن آنست که دولت امریکا خود را متعهد می بیند تا در یک روند طولانی هم چین را مهار و محاصره کند و نگرانی های کشورهای متحد از ژاپن و کره جنوبی و تایوان تا کشورهای آسه آن را پاسخ دهد و هم از گسترش هسته ای کره شمالی جلوگیری نموده و آن را به ترتیبی وادار به خلع سلاح نماید.

 پیش از این امریکا در سال 2012 در اسناد راهبردی خود موضوع چرخش به شرق یا تمرکز بر آسیا را مطرح نموده بود که بر اساس آن بایستی تا سال 2016 بخش عمده ای از قابلیت های نظامی خود را بر مدار چین و با هدف محاصره آن متمرکز می ساخت. اما به دلایلی چون بحران اوکراین و تداوم بحران در خاورمیانه عملا در این موضوع با محدودیتهای مهمی روبرو شده و ناگزیر توان کمتری را مصروف آن نموده است و هر چند که کاملا هم مغفول گذاشته نشده و به اشکال نرمتر ادامه یافته است و بیش از این هم تعقیب خواهد شد. ضمن اینکه جدا از موضوع کره شمالی که گاه همانند سال گذشته تا مرز یک بحران تصاعد پیدا می کند، در مورد چین نگرانی امریکا چندان فوریت ندارد.

 امریکا در شرق اروپا به روندی کشیده شده که عمدتا مساله ای اروپایی ست اما با توجه به مسئولیت تحمیلی نهفته در وضعیت هژمونی و ناگزیر باید به دنبال محدود سازی روسیه و سد نفوذ آن باشد. اروپای جوان روز بروز تکیه بیشتری بر تضمین های امنیتی امریکا می کند و این وضعیت در پرتو گسترش ناتو و استقرار سپر موشکی مهم ترین اصل نهفته در ثبات جهانی یعنی همپایگی راهبردی را هدف قرار داده است. اظهارات مهم پوتین در سخنرانی سال 2018 خود در شورای فدراسیون در مورد توان مقابله و عبور روسیه از سپر موشکی را باید تحولی مهم در این رابطه دانست. او صراحتا تاکید کرد که : « بارها به آمریکا اعلام کردیم که که سامانه های پدافند موشکی این کشور امنیت روسیه را تهدید می کند اما واشنگتن به اقدامات یکجانبه روی آورد. به ما گوش نکردید، حالا خوب گوش کنید؛ روسیه تسلیحات راهبردی بی نظیری دارد و موشک های قاره پیمایش از سد هرگونه سامانه دفاعی عبور می کنند. به این ترتیب سامانه های آمریکایی توان مقابله در برابر این تسلیحات روسی را ندارند. موشک قاره پیما و جدید سرمت 11 هزار کیلومتر برد دارد و می تواند با عبور از قطب شمال و جنوب هر نقطه ای روی زمین را هدف قرار دهد. موشک بالدار آوانگارد بردی نامحدود دارد و تحویل ارتش شده است. تسلیحات جدید ارتش روسیه نسبت به سابق 3.7 برابر افزایش یافته و 80 موشک قاره پیما به ارتش تحویل داده شده است.»

از این رو، روسیه سیاست جدی تری را برای حفظ همپایگی راهبردی در شرایطی دشوار آغاز نموده و در عین حال تلاش دارد تا وارد یک رقابت تسلیحاتی گسترده با غرب نشود. زیرا در حال حاضر غرب با حدود هزار میلیارد دلار بودجه نظامی بیش از ده برابر روسیه توان سرمایه گزاری در این عرصه را دارد، در حالی که روسیه حدود یکصد میلیارد دلار بودجه نظامی داشته و اقتصاد امریکا با نزدیک به بیست تریلیون دلار با اقتصاد یک و نیم تریلیون دلاری روسیه فاصله بسیاری دارد.

اما حاد تر از همه این موارد، صحنه ی خاورمیانه است که با وجود پیچیدگی فراوان معادلات بخاطر حضور بازیگران متعدد و اهداف متعارض، خواست عربستان و اسراییل بویژه آنست که به رقابت ایران و امریکا تقلیل یابد و امریکا مدعی ست که قصد دارد قدرت و نفوذ منطقه ای ایران را کنترل نماید. البته موضوع ایران چهار دهه است که در کانون مسائل مهم منطقه ای امریکاست و این بار با معاملات میلیاردی عربستان و فشارهای همه جانبه اسراییل و نیز فشارلابی ها و محافل تندرو در داخل و ماجراجویی شخصی ترامپ پیوند خورده است.

نگرانی برخی کشورهای اروپایی در مورد قابلیتهای نظامی و نفوذ منطقه ای ایران، شرائط سختی را فراهم کرده و امریکا را بر سر تصمیمات دشوارتری قرار داده است. در دوره اوباما در چارچوب سیاست موازنه منطقه ای در خاورمیانه، امریکا ناگزیر نقش منطقه ای ایران را پذیرفته و در یک سال گذشته ترامپ نیز مادامی که ایران بازیگر اصلی در مقابله با داعش بود، ناچار این وضع را تحمل کرده بود اما در شرائط تضعیف داعش و از میان رفتن نقش موثر آن در شامات، شرائط تغییر یافته است.

 

سه. سال تصمیم

بر اساس اسناد راهبردی نظامی امریکا که بر اساس تجربیات جنگهای 2001 و 2003 بوده از سال 2012 این کشور امکان دو جنگ هم زمان را از دست داده و به سناریوی یک و نیم جنگ بسنده نموده است و از این رو، تلاش امریکا بر آنست تا آنجا که ممکن است عرصه های احتمالی برخورد نظامی را محدود سازد. اما در سال دوم ریاست جمهوری ترامپ دولت او باید تصمیمات دشواری را اتخاذ نماید: گفتگو با روسیه و کره شمالی برای آغاز روند حل مشکلات موجود و تصمیم در مورد تداوم یا لغو برجام و مسائل متعاقب آن. در واقع، ترامپ در یک سال آینده باید تصمیماتی بگیرد که ادعاهای او را از زمان رقابتهای انتخاباتی و پس از آن و نیز فشارها و افشاگریهای رقبای داخلی پاسخ گوید. آنچه که تا کنون روشن است اینکه او وارد گفتگو با کره شمالی و روسیه خواهد شد و در اردیبهشت ماه به احتمال بسیار برجام را دفعتا یا بتدریج لغو خواهد نمود و منتظر تصمیمات تهران خواهد ماند. او به توصیه و تشویق و تطمیع های مختلف این عرصه را برای زور آزمایی برگزیده است.

 دولت کره شمالی بعید است که بسادگی به توافقی با امریکا برسد بویژه اینکه لغو برجام موجب هشیاری بیشتر آن خواهد بود و اینکه کره ای ها تجربه یک توافق بر زمین مانده در دهه 1990 میلادی را با امریکا پشت سر خود دارند و لذا هر دو طرف صرفا دنبال خریدن زمان و عادی سازی محدود شرائط خواهند بود تا هر یک فرصت پرداختن به موضوعات دیگر را بیابند و البته کره شمالی از ورود امریکا به هر بحران دیگری استقبال خواهد کرد  تا خود را از آماج سیاستهای تند امریکا برای مدتی دور دارد.

 در مورد گفتگو های ترامپ و پوتین هم که قرار است بزودی آغاز شود، روسیه بیشتر به دنبال لغو تحریم هایی ست که در چهار سال اخیر با آن در گیر بوده و اقتصاد روسیه را به شدت متاثر ساخته و لغو تحریم ها را کلیدی ترین عامل برای کاهش فشارهای اقتصادی و بهبود وضعیت داخلی می بیند. طبعا ترامپ با توجه به شرائط منطقه ای اروپا و داخلی امریکا به تنهایی و به سادگی نمی تواند تحریم ها را لغو کند، اما نفس آغاز مذاکرات می تواند فشارهای روانی را کاهش دهد. در عین حال، مسکو برای حل بحران سوریه نیز به توافق با امریکا چشم دوخته و این موضوع می تواند در رسمیت بخشیدن به موفقیتهای منطقه ای و کاهش هزینه های بحران سوریه موثر باشد. روسها تصور می کنند که با توافق در مورد سوریه زمینه های لغو تحریم نیز فراهم تر خواهد شد.

 اما از مجموع این مطالب و آنچه که تا کنون مطرح شد می توان نوعی عزم و اراده و تحریک جدی تر برای برخورد با موضوع ایران چه در موضوع برجام  و چه در بحران سوریه را ملاحظه نمود. جابجایی مهره های کلیدی در ساختار سیاسی امریکا همانند تغییر وزیر خارجه و  انتصاب بولتون تندرو در شورای امنت ملی شرائط را برای مقابله با ایران جدی تر کرده و بر اساس شواهد به احتمال زیاد ترامپ انگیزه لازم را برای خروج از برجام یافته است و در صورت خروج از برجام واکنش ایران و سایر طرفهای این توافق اهمیت زیادی دارد. چنانچه ایران نیز از این توافق خارج شود، نوع خروج ایران و واکنش سایر دولتهای طرف برجام تعیین کننده شرائط پس از آن خواهد بود. احتمالا ایران تلاش خواهد کرد تا امکان بازگشت قطعنامه های شورای امنیت را  محدود نماید و بار دیگر در دام این تحریم ها نیفتد. ضمن اینکه حتا با لغو تعهدات خود طبق برجام، به گونه ای عمل نکند که به اجماع ضد ایرانی جدیدی منجر شود. ورود در وادی پس از توافق هسته ای موضوعی ست که می تواند در چارچوب سناریوهای مختلف مورد توجه قرار گیرد و حتا در آن احتمال درگیری نظامی نیز دیده شود؛ چرا که عوامل پیشران این وضعیت در مقابل عوامل بازدارنده آن از وزن بیشتری برخوردارند. شگرد ترامپ آن بوده که از طریق اعمال فشار و ورود در مذاکره امتیاز بگیرد و این موضوعی ست که احتمالا در طرف ایرانی کمتر کارگر می افتد و همین می تواند شرایط سخت تری را در این رابطه رقم بزند.

 

سخن پایانی

آنچه که مشخصه های اصلی بحرانهای سیاست بین المللی امروز را شکل می دهد تلاش امریکا برای حفظ هژمونی روبه کاهش آن، کوشش چین و روسیه برای هژمونی منطقه ای و نقش آفرینی محدودتر جهانی، و تمهیدات قدرتهای منطقه ای مانند ایران و ترکیه و در سطوحی محدودتر عربستان و اسراییل برای نفوذ منطقه ای و بازیگری کوچکتر چون کره شمالی برای شناسایی و تضمین امنیتی ست. امریکا در میانه این سه منطقه و چند بازیگر، مسیر دشواری برای تعامل و برخورد دارد و هر تصمیمی در مورد یک روند و یا یک بازیگر بر رفتار دیگر بازیگران نیز تاثیر جدی خواهد داشت. این بازی، بر خلاف دوره جنگ سرد که دو طرف مشخص با سطح قدرتی نزدیک به هم داشت؛ اما اینک با بازیگران متعدد، روندهای متکثر و سطوح قدرت نامتقارن، بسیار پیچیده تر شده و به وضعیتی شکل خواهد داد که آینده هر یک از بازیگران را بطور جدی متاثر خواهد کرد و از این رو، نه یک بازی مشخص بلکه وضعیتی دشوار خواهد بود که هیچ قاعده روشن از پیش تعیین شده یا بسادگی قابل درکی نخواهد داشت.

 یک ویژگی هر سه بحران اخیر آنست که امریکا عمدتا به توصیه و تشویق و فشار و تطمیع و برای متحدان خود در گیر ماجرا می شود. درست است که ویژگی حفظ هژمونی بین المللی مستلزم تحمل چنین هزینه هایی ست و قدرت هژمون ناگزیر به سواری دادن به متحدان خود است، اما در هر سه مورد، دولتهای دیگر بطور جدی مشوق امریکا برای حضور و اقدام هستند. در شرق اروپا عمدتا کشورهای موسوم به اروپای جوان مانند لهستان و کشورهای بالتیک و رومانی و مجارستان و در شرق آسیا کشورهای همسایه شرقی و جنوبی چین و در خاورمیانه نیز عربستان و اسراییل این درخواست را داشته و امریکا را تحت فشار قرار می دهند. البته این نافی منافع امریکا در حفظ هژمونی بین المللی مورد ادعای جمهوری خواهان تندرو نیست.

 به هر حال، این شرائط را گاه با وضعیت جهان از سده هیجدهم تا نیمه سده بیستم و به عنوان یک بازی بزرگ مقایسه می کنند، اما به دلایلی حتی از آن هم بسیار پیچیده تر است چون در آن دوران نقش قدرتهای منطقه ای خارج از اروپا و دولتهای کوچک تر و نیز بازیگران غیر دولتی مطرح نبود و در کنار فقدان دولتهای منطقه ای، مناطق بوم راهبردی نیز کمتر استقلال عملی در برابر غرب داشتند و نقش بریتانیا و تعاملات آن با قدرتهای اروپایی و قدرت نظامی صرف تعیین کننده نهایی بازیها بود. اما سیاست بین المللی اینک وضعیت آشوبناکی را تجربه می کند که فراتر از امریکا و اروپا و قدرتهای بزرگ و بازی نظامی صرف است.

لذا با توجه به ترسیمی که از روند و چهره کلان بحرانهای راهبردی بین المللی ارائه شد و نیز با امعان نظر به سیاست خارجی و امنیتی کنونی امریکا و نوع رفتار آن در این بحرانها و با در نظر گرفتن عوامل داخلی و منطقه ای مشوق فشار و برخورد با ایران و نیز تصویری که رسانه های غرب از داخل ایران ترسیم کرده اند، دولت جمهوری اسلامی ایران باید با تیزبینی و دقت بیشتری به سیاست بین المللی امروز توجه داشته باشد. تجربه شرائط بین المللی اوان سده نوزدهم و کنگره وین 1814 و اتحاد مقدس امپراتوری های اروپایی، جنگ های جهانی اول و دوم، بحران ملی شدن نفت ایران و از همه مهم تر جنگ تحمیلی، که هریک از این موارد فراز مهمی از تاثیر شرایط بین المللی بر منافع و امنیت ملی ایران بوده اند، به ما نشان می دهد که آنچه تعیین کننده بحران هایی از این دست است و بر سرنوشت کشورها اثر مهمی خواهد داشت، در کنار قدرت و توان ملی، محیط راهبردی منطقه ای و بین المللی ست که از اهمیت گسترده ای برخوردار بوده و برای حفظ منافع ملی باید درک و دریافتی راهبردی از شرائط ساختاری و ژرف بین المللی داشت و درک خود را به داده های کم عمق و تحولات مقطعی محدود نساخت تا بردهای تاکتیکی به کلاهی راهبردی تبدیل نشوند.

کوتاه سخن آنکه در جهان چند سده اخیر، عمدتا این سطوح ساختاری و کلان سیاست بین المللی بوده اند که بر روندهای منطقه ای و داخلی اثر گذاشته اند و پنج تجربه بزرگ گذشته ایران نیز این را بخوبی نشان داده اند، و از این رو نتایج بحرانها نیز معمولا در آن سطح تعیین شده اند و بدون فهمی ژرف از امر بین المللی که در تاریخ سده های اخیر ایران امر مغفول بوده و بدون ورود ماهرانه در دیپلماسی، تکیه بر قابلیت های درونی - اگر چه بسیار ضروری و اساسی ست، اما  به تنهایی برای دستیابی به نتایج دلخواه کافی نخواهد بود.

 

 جهانگیر کرمی، دانشیار دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران

 

 

نظرات
آخرین اخبار