کد خبر: 7091
تاریخ انتشار: 1 دی 1396 - 11:39
رابرت کوپر
آیا جهان پست مدرن تحقق می یابد؟ پاسخ این سوال در گرو زمان است. (بخش نخست)

فراتاب- گروه اندیشه: در سال 1989 سیستم های سیاسی با قدمت سه قرن در اروپا به پایان رسیدند؛ موازنه قدرت و انگیزش امپریال (امپراتوری)، آن سال نه تنها پایان جنگ سرد، بلکه به صورت قابل توجه تر پایان یک سیستم دولتی در اروپا را که از سی سال جنگ ناشی شده بود، نشان داد. واقعه 11 سپتامبر یکی از مفاهیم تغییر را به ما نشان داد. برای درک زمان حال، باید ابتدا گذشته را درک کنیم، چون گذشته هنوز همراه ماست. نظم بین المللی به منظور مبتنی بودن بر برتری (هژمونی) یا موازنه به کار رفت. در دنیای قدیم، نظم به معنای فرمانروایی بود. کسانی که داخل امپراتوری بودند نظم، فرهنگ و تمدن داشتند و خارج از آن توحش، هرج و مرج و بی نظمی بود. تصور آرامش و نظم در میان یک مرکز قدرت برتر یگانه، تا مدت ها به قوت خود باقی ماند. امپراتوری ها به هر حال برای تغییر پیشرفت، بد طراحی شده بودند.
کنار هم نگه داشتن امپراتوری، معمولا" به شیوه ای سیاسی و طرفدار تمرکز قدرت نیاز دارد –و این ماهیت و ذات امپراتوری هایی است که گوناگون و مختلف اند -؛ تغییر و بدعت، به خصوص در جامعه و امور سیاسی منجر به بی ثباتی خواهد شد. از لحاظ تاریخی، امپراتوری ها عموما" پایدار بوده اند. در اروپا، روش میانه ای بین تعادل و هرج و مرج و تعادل امپراتوری با نام دولت کوچک پیدا شد. دولت کوچک موفق به بنا نهادن سلطه شد؛ اما فقط در داخل یک قلمرو محدود جغرافیایی. بنابراین نظم بومی به قیمت آنارشی (بی نظمی ) بین المللی خریداری شد. رقابت بین دولت های کوچک اروپا منبعی برای پیشرفت و ترقی بود، اما سیستم هم به طور ثابت به وسیله بازگشت به هرج و مرج و آشفتگی از یک سو و برتری یک قدرت واحد از سوی دیگر تهدید می شد. راه حل این حالت تعادل قدرت بود؛ سیستمی از ائتلاف های موازنه ای که به صورت شرایط آزادی در اروپا تدارک دیده شد. ائتلاف ها به صورت موفقیت آمیزی گرد آمدند تا جاه طلبی های هژمونیک را ابتدائا" در اسپانیا سپس در فرانسه و بالاخره در آلمان خنثی کنند.
اما سیستم موازنه قدرت یک بی ثباتی ذاتی هم داشت؛ ریسک همیشگی جنگ و این چیزی بود که سرانجام منجر به فروریختن آن شد. اتحاد آلمان در 1871 حکومتی پر قدرت ایجاد کرد تا به همراه ائتلاف اروپایی در موازنه باشد. تغییرات تکنولوژیکی هزینه های جنگ را به سطح تحمل ناپذیر یافزایش داد و گسترش جوامع توده ای و سیاست های دموکراتیک، شیوه محاسبه غیر خلاقی لازم برای ایجاد تعادل عملکرد سیستم قدرت را غیرممکن جلوه داد. گرچه، در غیاب هرگونه پیشنهاد واضح ایستادگی کرد و چیزی که در 1945 پدید آمد تا حد زیادی سیستمی جدید به صورت حد اعلی سیستم قدیمی تر نبود. موازنه قدرت چند جانبه قدیمی در اروپا به صورت تعادل رعب و وحشت جهانی دو طرفه در آمد، یک خلاصه سازی نهایی از موازنه قدرت. اما به سرانجام نرسید. موازنه قدرت هیچگاه جنبه بیشتر مد نظر جهانی خواهان که همان روحیه اخلاقی بود را در اواخر قرن بیستم وفق نداد.
نیمه دوم قرن بیستم نه تنها پایان موازنه قدرت بلکه انحطاط انگیزش امپریال را به خود دیده است و در بعضی جهات هر دو را با هم. جهانی که قرن را با تقسیم بین امپراتوری های اروپا آغاز کرد آنرا با نابودی همه یا تقریباً همه آن ها تمام کرد. عثمانی،آلمان، اتریش، فرانسه و انگلستان و سرانجام امپراتوری های شوروی حال خاطره ای بیش نیستند. این امر، ما را با دو گونه جدید از دولت ها باقی می گذارد. اول  دولت هایی که اکنون وجود دارند و اغلب قبلاً مستعمره بودند که در بعضی جهات برای وجود منطقه پیش مدرن که حکومت در آن از بین رفته است، ایستاده است و جنگی هابسی (توماس هابسی) همه علیه همه در آن مناطق در شرف وقوع است (کشور هایی مانند سومالی و اخیراً افغانستان).
دوم دولت های پست مدرن یا پست امپریالیستی هستند که بیش از این به امنیت عمدتاً با ملاحظه پیروزی و توفق نمی اندیشیدند و سوم البته دولت های سنتی مدرن باقی که همانند دولت هایی که همیشه بوده اند، رفتار می کنند و از اصل ماکیاولی و علت وجودی پیروی می کنند (می توان کشورهایی مانند هند، پاکستان و چین را در نظر گرفت). سیستم پست مدرنی که ما اروپایی ها در آن زندگی می کنیم بر موازنه مبتنی نیست و بر هیچ یک از سلطه یا جدایی امور بومی و خارجی تاکید نمی کند. اتحادیه اروپا یک سیستم بسیارگسترده برای مداخله دو جانبه در امور هر دو طرف شد .
معاهده CFE، تحت بخش هایی از معاهده، محل تسلیحات آن ها را مشخص می کند و بازرسی ها از مناطق اصلی (در خطر) نزدیک به مرکز سلطه را تحت فشارهای بین المللی اجازه می دهد. تشخیص این که این چه تحول فوق العاده ای مهم است، این تناقض عصر هسته ای را منعکس می کند که به منظور حمایت از خود، شما باید برای تخریب خودتان آماده شوید. موضوع مورد توجه کشورهای اروپایی در اجتناب از یک فاجعه هسته ای برای غلبه منطق استراتژیکی نرمال سوءظن و پنهان کاری کافی بوده است. آسیب پذیری دوطرفه به شفافیت دو طرفه تبدیل شده است.
مشخصه های اصلی جهان پست مدرن به صورت زیر هستند:
• فروریختن تمایز بین امور داخلی و خارجی
• مداخله دو طرفه (به صورت سنتی) در امور داخلی و نظارت دوطرفه
• رد اعمال فشار برای رفع منازعه ها و تدوین قوانین پی آیند مقررات خوداجباری رفتار
• بی ارتباطی در حال رشد مرزها: و این بوسیله هردوی تغییر نقش دولت و همچنین بوسیله موشک ها، ماشین ها و ماهواره ها اتفاق افتاده است .
• امنیت مبتنی است بر شفافیت، آزادی دوطرفه، وابستگی و آسیب پذیری دو طرفه .
مفهوم دادگاه جنایی بین المللی یک مثال قابل توجه از تفکیک پست مدرنی از تمایز بین امور داخلی و خارجی است. در جهان پست مدرن، علت وجودی و غیراخلاقی تئوری های ماکیاولی از سیاستمداری که ارتباطات بین المللی در عصر مدرن را بیان می کنند، با آگاهی اخلاقی که به خوبی امور داخلی، به ارتباطات بین المللی اعمال می شود، جایگزین شده است. از این رو موضوع مورد توجه باز نوشده در چنین تاسیساتی فقط جنگ است. در حالی که چنین سیستمی با مشکلاتی که موازنه قدرت را ناکارآمد می کند، سر و کار دارد، این سیستم انتقال حکومت را موجب نمی شود.
در حالی که اقتصاد، قانون گذاری و دفاع ممکن است به طور فزاینده در چهارچوب های بین المللی جاسازی شده باشند و سرحدات کشور ممکن است کمتر مهم باشد، هویت و اصول دموکراتیک عمدتاً ملی باقی می مانند. بنابراین دولت های سنتی به عنوان واحد پایه ای ارتباطات بین المللی برای آینده قابل پیش بینی باقی خواهند ماند، حتی با این عقیده که بعضی از آن ها ممکن است از رفتار به روش های سنتی دست کشیده باشند.
منشأ این تغییر اساسی در سیستم دولت چیست؟ نکته بنیادی این است: صداقت رشد یافته جهانی. تعداد زیادی از دولت های قدرتمند بیش از این نمی خواهند بجنگند یا جایی را تسخیر کنند و این چیزی است که منجر به هر دوی جهان پیش مدرن و پست مدرن می شود. امپریالیسم در جهات سنتی مرده است، حداقل در میان قدرت های غربی.
اگر این واقعیت داشته باشد، به این منجر می شود که ما نباید به EU و یا حتی NATO به عنوان دلیل ریشه ای نیم قرن آرامشی که ما در غرب اروپا از آن لذت بردیم، فکر کنیم. واقعیت اساسی این است که کشور های غربی اروپا بیشتر از این نمی خواهند با هم درگیر شوند . گرچه ناتو و EU نقش مهمی در نگه داشتن و محکم کردن این موقعیت ایفا کرده اند.
با ارزش ترین سهم ناتو بازگذاری ای است که ایجاد کرده است. ناتو یک مقیاس برپایه اعتماد درون غربی خیلی بزرگ بوده و هست. این ناتو و EU بودند که این چارچوب را بوجود آوردند تا در داخل آن آلمان بدون ایجاد خطر و تهدید برای دیگر قسمت های اروپا، بتواند مجدداً بهم بپیوندد؛ همانند وحدت اصلی که در سال 1871 داشت. همه این ها منجر به هزاران جلسه و ملاقات وزیران و مقامات رسمی شد، به این منظور که همه آن هایی که با تصمیم گیری شامل جنگ و صلح مرتبط بودند، همدیگر را به خوبی می شناختند. در مقایسه با گذشته این کیفیت و پایداری از روایط سیاسی را ارائه می دهد که قبلاً شناخته نشده بود.
EUبارزترین نمونه یک سیستم پست مدرن است که امنیت را در میان شفافیت و شفافیت را در میان اتکای متقابل ارائه می کند. EU بیشتر یک سیستم فرامرزی است تا یک سیستم فوق ملیتی، یک اتحاد ارادی و اختیاری از ملت هاست تا یک سیستم فرمان برداری ملت ها از یک قدرت مرکزی. رویای یک ملت اروپایی چیزی است که از یک عصر گذشته به جای مانده است. این بر این فرض متکی است که دول ملی به طور بنیادی خطرناک اند و تنها راه برای کنترل اغتشاش و بی نظمی ملت ها، اعمال هژمونی (تسلط و برتری ) بر آن هاست.
اما اگر دولت ملی یک مشکل است، پس دولت فراملی یقیناً یک راه حل نیست.
دول اروپایی تنها اعضای جهان پست مدرن نیستند. خارج از اروپا ،کانادا دقیقاً یک دولت پست مدرن است، ژاپن به ذاته یک دولت پست مدرن است. اما موقعیتش، از گسترش هر چه بیشتر در این جهت جلوگیری می کند. ایالات متحده USA مشکوک ترین مورد است، زیرا واضح نیست که دولت یا کنگره آمریکا ، لزوم یا درجه تمایل و شرایط مطلوب اتکای متقابل، یا نتایج فرعی آزادی آن، نظارت متقابل آن و مداخله متقابل آن را برای همان مقدار وسعتی که خیلی از دولت های اروپایی اکنون انجام می دهند، بپذیرد. در جایی دیگر، چیزی که در اروپا یک واقعیت شده است، در خیلی از قسمت های دیگر جهان یک آرزوست .ASEAN، NAFTA ،MERCOSVR و حتیOAV حداقل آروزی یک محیط پست مدرن را ابراز می کنند، گرچه این آرزو بعید است که به سرعت تحقق یابد، پیروی و تقلید بدون شک آسان تر از ابتکار و ابداع است.

ادامه دارد...

 

برگردان به فارسی: سمانه اوتادی و بابک صفری

 

 سمانه اوتادی

 کارشناس ارشد علوم سیاسی و زبان فرانسه

 

 

 

 بابک صفری

 نویسنده در حوزه های؛ سینما، فلسفه و اندیشه سیاسی

 

 

 بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

 

 

 

نظرات
رضا
| |
2018-04-05 16:06:27
پسا مدرن

و اما عرصه ما بعد مدرن فقط یک ایده است هنوز، ولی نه ایده ای بهشتی که محصول به یاد آوردن باشد بلکه ایده ای که عین فراموشی و خموشی است و تلاش برای رهایی از کل جریان مدرنیته و شناخت مدرن، آنگونه که مثلاً در اندیشه هایدگر در اواخر عمر بروز کرد،رهایی از ایده بهشت و کل بهشت که کارخانه ایده است و اراده. بنابر این چیزی بنام شناخت پست مدرن نمی تواند وجود داشته باشد زیرا عرصه واقعیت " پسا مدرن" مربوط به واقعه رهایی از کل جریان شناخت است پسا مدرن همان " پسا شناخت" است فراسوی شناخت. این فراسویی در یک بشر مسخ شده کامل بواسطه مدرنیته که دیوانه کامل است و در یک عارف کامل به لحاظی عین هم است زیرا هر دو " خود" را کاملا از دست داده و فراموش کرده اند ولی اینکه تفاوت در چیست جای سخن ندارد زیرا فراسوی شناخت است.



استاد علی اکبر خانجانی

کتاب " شناخت شناسی" ص ۱۰۶
آخرین اخبار