نگاهی مفهومی به رمان طوطی فلوبر اثر جولین بارنز | فراتاب
کد خبر: 9238
تاریخ انتشار: 26 خرداد 1398 - 09:20
سید ساجد حسینی
طوطی فلوبر نه رمان شخصیت­هاست نه رمانی قصه­ گو. همان گونه که از عنوان کتاب انتظار می­رود محوریت اصلی این کتاب حول نویسنده­ ی رمان فاخر مادام بوواری و طوطی الهام بخش وی در خصوص رمان ساده دل می­گردد. امّا این گردش تا به چه اندازه مورد تأیید است؟
فراتاب_ گروه فرهنگی: «اگر وارد زندگی شوید، نمی­توانید آن را به وضوح ببینید: بیش از اندازه از آن رنج می­کشید یا لذت میبرید.»/ (جولین بارنز، طوطی فلوبر ترجمه الهام ناظری، 1396: 175)

جولین بارنز نویسنده­ ی چندین کتاب داستان، مقاله و رمان‌، از جمله رمان "درک یک پایان" برنده­ ی جایزه بوکر در سال ۲۰۱۱ و رمان تحسین شده ­ی هیاهوی زمان (2016) است. وی همچنین مترجم مجموعه نوشته­ های آلفونس دوده تحت عنوان در سرزمین درد (2002) است. از کتاب‌های متأخر او می­توان به "تنها داستان" (2018) و "باز نگاه داشتن چشم : مقالاتی در زمینه هنر" (2015) اشاره کرد. با این تفاسیر بسیاری از منتقدان رمان "طوطی فلوبر" (1984) را ارزنده­ ترین کتاب وی می­داند. کتابی که به جرأت می­توان آن را از بهترین نمونه­ های ادبی پسامدرن دانست.

طوطی فلوبر نه رمان شخصیت­هاست نه رمانی قصه­ گو. همان گونه که از عنوان کتاب انتظار می­رود محوریت اصلی این کتاب حول نویسنده­ ی رمان فاخر مادام بوواری و طوطی الهام بخش وی در خصوص رمان ساده دل می­گردد. امّا این گردش تا به چه اندازه مورد تأیید است؟ آیا براستی تنها دغدغه­ ی بارنز انتخاب میان چندین طوطی منتسب به فلوبر است؟ هرگز!

این رمان اگرچه در ظاهر اقتضای نامش را برآورده می­کند اما در واقع هم فلوبر و هم طوطی را تنها در جایگاه نمادین برای هنر و واقعیت می ­بیند. جولین بارنز از همان ابتدا با اشاره به مجسمه ­های فلوبر و وضع اسف­بار آن­ها نقبی به سیطره ­ی هنر می ­زند. فلوبر به عنوان نماد تمام عیار هنرمند ساییده و کهنه شده است. این رمان که به فاصله­ ی سی سال از جنگ جهانی دوم به نگارش درآمده است مدعی است که جهان رو به زوال قرن بیستم –یا حتی قرن بیست و یکم- فضایی برای هنر متعالی «فلوبری» باقی نگذاشته است. شاید «هنرمتعالی فلوبری» برای مخالفان این نویسنده فرانسوی که رمان­هایش به واسطه­ ی تصاویر مستهجن و ساختارشکن خود کماکان در برخی از نقاط زیر تیغ سانسور می­رود خنده آور باشد. اما بیایید از منظر دیگری نگاه کنیم؛ منظری تا حدی روانکاوانه. فلوبر با روشی فرویدی، پیش از فروید، نهاد سرکش بشری را مورد نقادی قرار داد و معتقد طبیعی بودن این سرکشی بود. فلوبر با به تصویر کشیدن وجوه غیرقابل انکار بشری از خوانندگانش التماس دوری از آن­ صفات را دارد. «عموم مردم خواستار آثاری هستند که با آب و تاب از توهماتشان تعریف و تمجید کند.» (جولین بارنز، طوطی فلوبر ترجمه الهام ناظری، 1396: 175)

بارنز در طوطی فلوبر نگرشی همسو با فلوبر را می­ گزیند. وی با بیان اتفاقات زندگی فلوبر و ادغام آن با تخیلات ادبی زوایای جدیدی را ایجاد می­کند که اگرچه در واقعیت وجود خارجی ندارند امّا غیرممکن نیستند. رمان مذکور گویی در حین تدریس اخلاق به بی­گناهی تمامی انسان­ها اشاره دارد. امّا مگر می­شود؟ بله! وی با اشاره به عدم دانایی همه جانبه بشر از اتفاقات این موضوع را ممکن می­کند. اگرچه ما با دید فلوبر نسبت به «لوییز کوله»، معشوقه جان در کف فلوبر از طریق زندگینامه ­های متعدد آشناییم امّا آیا دیدگاه زن شاعر را نیز می­دانیم؟ بارنز به عبارتی بیان می­دارد که برای تصمیم­گیری نیاز به اطلاعات مکفی است امّا عدم اطلاعات دلیلی بر عدم وجود اخلاقیات نیست. از این رو بارنز همان­طور که لوییز کوله را بی­گناه می­داند، همگان را بی­گناه می­داند و از سویی دیگر همانند فلوبر همگان را به پای­بندی به اخلاقیات دعوت می­کند.

از سویی دیگر با راویت «داستان محض» که روایت عاشقانه راوی داستان با همسرش الن است نقدی قدرتمندانه از مفهوم عشق در اختیار می­گذارد. وی تمام مصائب عشق را که فردی در قرن بیستم تحمل می­کند با مصائب عشق فلوبری مقایسه می­کند و نتیجه می­گیرد که راه گریزی وجود ندارد! برای بارنز زندگی مفهوم غریبی نیست.

«زندگی کمی شبیه کتاب خواندن است و، همان­طور که قبلاً گفتم، اگر یک منتقد حرفه­ای قبلاً تمام واکنش­های شما به یک کتاب را عیناً ذکر کرده و بسط داده باشد، پس فایده­ ی کتاب خواندن شما چیست؟ تنها فایده ­اش این است که مال شماست. [...] چرا باید زندگی کرد؟ چون این زندگی مال شماست.» (جولین بارنز، طوطی فلوبر ترجمه الهام ناظری، 1396: 218)

از سویی دیگر بارنز در این رمان همان­قدر که ادیب است، یک منتقد ادبی نیز هست. بخش گسترده ­ای از این کتاب را دیدگاه منتقدانه بارنز تشکیل می­دهد. تا آنجا که در بسیاری از نقاط روایت همانند یک پژوهشگر آکادمیک به ارجاع دادن و سندآوری برای گفته­ هایش روی می­ آورد. در این خصوص مهم­ترین شاکله بحث سؤال قدیمی و بی پاسخ همیشگی است: هنر یا واقعیت؟ بارنز در روایتش جوابی به این پاسخ نمی­دهد و تنها در راستای ارضای تمایلات خواننده اطلاعاتی را در اختیارش می­گذارد. اما نکته­ای که مصرّانه بدان می­پردازد همان نکته­ی فلوبر است: «نباید همه چیز را شاعرانه» کرد. (جولین بارنز، طوطی فلوبر ترجمه الهام ناظری، 1396: 197).

در باب نویسندگی گزیده­ هایی را یادآوری می­کند که چندان دور از نظریه «مرگ مؤلف» و «جایگاه نویسنده» رولان بارت نیست. بارنز بارها به عدم حضور فلوبر در آثارش اشاره می­کن و حتی از زبان لوییز کوله و از جانب فلوبر می­گوید «[فلوبر] می­گفت با سرم بنویسم، نه با قلبم. می­گفت موها فقط با شانه­زدن بسیار براق می­شوند و درباره­ی سبکم هم می­توان همین را گفت. می­گفت خودم نباید در اثرم ظاهر شوم» (همان) نهایتاً آنچه از بحث نقد ادبی بارنز در این رمان برداشت می­شود اشاره به بی­زمان و بی­مکان بودن ادبیات و در نتیجه­ی آن بی­زمان و بی­مکانی ادیب دانست. اگرچه فلوبر این قاعده را قبول داشت که «هنرمند باید کاری کند که آیندگان فکر کنند او هرگز وجود نداشته است.» (جولین بارنز، طوطی فلوبر ترجمه الهام ناظری، 1396: 109 )

راستی، طوطی چه شد؟! طوطی­ای که سبب پیدایش ساده دل فلوبر و طوطی فلوبر بارنز شد؛ همان طوطی که به دلیل وجود دو نمونه­ خشک شده­اش در موزه روآن و اُتِل-دیو سبب دردسر راوی بارنز شد؛ طوطی چه شد؟ طوطی نکته­ ی قابل توجه رمان است که درست مانند این جستار تنها در ابتدا و انتها ظاهر می­شود. جواب بارنز که رمان با آن پایان می­یابد، بسیار در خور تأمل است؛ «شاید یکی از آن­ها بود.»(جولین بارنز، طوطی فلوبر ترجمه الهام ناظری، 1396: 247)

این پاسخ به آغاز و پایان رمان طوطی فلوبر گویای بیانه­ ادبی بارنز است؛ ادبیات واقعیت نیست و واقعیت ادبیات نیست.

 

سیدساجد حسینی

کارشناسی ارشد زبان انگلیسی

منتقد ادبی و هنری

 

 

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است!

 

نظرات
آخرین اخبار