فراتاب – گروه بین الملل: دیر زمانی است که از جانب دولتمردان ایرانی به گسترش نگاه آسیایی در روابط ایران با کشورهای واقع شده در این قاره توجه میشود. روابط ایران و ژاپن نیز نمیتواند خالی از این نوع نگاه باشد. همانطور که در امر تلاش برای توسعه در ایران گاهی به کلیدواژههایی چون «ژاپن اسلامی» نیز برمی خوریم که درخورِ همین نگاهاند.
روابط ژاپن را با ایران تنها زمانی میتوان در قالبی از تحلیل نظام بین الملل ارزیابی کرد که بتوان همزمان بازیگری دیگر مانند آمریکا را به روی صحنه آورد. آنچه پیداست یک سنت رئالیستی است که سطوحِ روابط بین الملل در بسیاری از کشورهای توسعه یافته را تعیین میکند. ژاپن نیز به عنوان یک کشور توسعه یافته و یکی از قدرتهای اقتصادی جهان همیشه نیازمند ایجاد نوعی ثبات در اقتصاد بین الملل خود بوده است، ثباتی که در گروِ یک نظام هژمونیک حاصل میشود. تردیدی نیست که ژاپن در گرو ارتباط با یک نظام هژمونیک میتواند مختصات تواناییهای خود را گسترش داده و در نهایت باعث گردد تا توزیع متوازنتری از قدرت در این نظام شکل بگیرد و نفعش را هم ببرد.
ژاپن از همان آغازِ تلاش خود در فرایند جهانی شدن به تبع نیازهای داخلی، موقعیت جغرافیایی و ژئوپولتیک و نیز تحت تاثیر ساختار و عملکرد نظام بین المللی جهت گیریها و استراتژیهای خاصی را به منظور تامین هدفها و منافع ملی خویش برگزیده است. هر چند نباید انتظار داشت که ساختار سیاست خارجی و جهت گیریهای دولتها همواره بدون تغییر باقی بماند. این دگرگونی در سیاست خارجی ژاپن همواره بسیار بارز و متفاوت بوده است. تا آنجا که در دورهی «اِدو»با حدود دویست سال انزواطلبی همراه بود، اما این روند تا زمانی بود که این کشور منافع خود را در محدودهی جغرافیایی خود جست و جو میکرد. از آنجا که از قدرت و توانایی کافی برای تاثیرگذاری بر رفتار دیگران برخوردار نبود اما به تدریج قدرتش فزونی یافت و تلاش کرد تا خواستها و منافع خویش را در سطوح وسیعتری مطرح نماید تا آنجا همگام با انقلاب مِیجی و رهایی از انزوا، اهداف توسعهطلبانه، ژاپن را عملا به سمت کشورگشایی نیز سوق داد. دوران بعد از جنگ جهانی دوم برای ژاپن را تقریبا میشود دورانی نامید که جهتگیری سیاست خارجی این کشور همواره یک استراتژی بی طرفی مبتنی بر صلح بودهاست. همانگونه که قانون اساسی صلحش حکم میکند بعد از جنگ، استقلال سیاسی و تمامیت ارضیش براساس توافقی دوجانبه با آمریکا تضمین شده است مشروط براینکه از نیروی نظامی مگر در مواردی که جنبهی دفاع از خود داشته باشد، علیه دیگران استفاده نکند. هرچند تلاشهای حزب لیبرال دموکرات ژاپن و در رأس آن شینزو آبه، از سال 2012 با ارائهی طرحی در اصلاح قانون اساسی و به ویژه اصل نهم، تلاشی شد که ژاپن در راستای پیوستن به اتحادهای نظامی انجام داد و این همواره چالشی دیگر در دولت شینزو آبه بوده است. از این رو شینزو آبه همواره از قدرت نرم خود در پیشبرد اهداف توسعه طلبانه خود در حوزهی نظامی استفاده کرده تا بتواند با وجود حفظ همراهیِ آمریکا در کنار خود، برای این اهدافش ضمانت اجرایی پیدا کند، چه بسا تنش در خلیج فارس این ضمانت اجرایی را برای دولت آبه از بین ببرد!
به طور کلی در چارچوب پارادایم واقعگرایی، مسئله امنیت در همهی اشکال سیاسی و نظامیش محلی از اتکا در تعیین رویکردهای ژاپن در سیاست خارجی بوده و این را میتوان برخواسته از فضای بعد از تسلیم در جنگ جهانی دوم و ورود به مرحلهی بازآفرینی این کشور دانست که پیمان امنیتی سال 1951 برای پایان دادن به اشغال آمریکا ضرورت آن را ایجاب میکرد. از آن زمان تاکنون ژاپن تمام تلاش خود را برای حفظ نوعی از بازدارندگی انجام دادهاست و قناعت به همان نیروهای نظامی دفاع از خود از نتایج آن بود زیرا فضای بعد از جنگ فضایی بود که نوعی بیطرفیِ غیر مسلحانه نظام فکری صلح طلبان عموما کمونیست این کشور را تشکیل میداد و این نگاه در بین مردم عادی نیز بازتاب زیادی داشت. از آن پس بود که ژاپن برای حفظ روابط حسنهی خود با آمریکا دست به گریبان نوعی محافظه کاری سنتی شد و لیبرال دموکراتهای حاکم که شینزو آبه در رأس آن است تاکنون این روند را ادامه دادهاند. نباید انکار کرد که ژاپن در مناسبات و نظام روابطش با ایران نیز به ویژه بعد از انقلاب اسلامی همیشه متاثر از این نوع محافظه کاری سنتی بوده است.
بنابراین نظام فکری دولت آبه، خود همواره با چالشهایی از درون روبه روست و دلیل آن شتاب گرفتن تلاش لیبرال دموکراتها و ائتلاف حاکم بر ژاپن در جریان بازتعریف ترتیبات امنیتی خود و بازنگری در آن به ویژه در سالهای اخیر بوده و همین عامل این کشور را بیش از پیش نگران ایجاد تنش در خاورمیانه به ویژه در خلیج فارس نموده است. از این جهت ادامه تنش بین ایران و آمریکا بدون شک پای ژاپن را به این تنشها خواهد کشاند و آن زمان است که ژاپن به ویژه در روابطش با ایران دیگر نمیتواند به آن محافظه کاری سنتی پیشین خود ادامه دهد. ایجاد چنین فضایی ژاپن را با گزینش و انتخابهایی روبه رو میکند که برای شینزو آبهو حزبش نقش علایم حیاتی را دارد. شرایط پیش آمده و تنشهای موجود در میان ایران و آمریکا و جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران، خاورمیانه و در رأس آن خلیج فارس را برای دولت ژاپن به نبض سازمان فکری لیبرال دموکراتهای ژاپن حاکم بر ژاپن تبدیل نموده است.
ترامپ و شینزو آبه هموار برای سفر به دیار یکدیگر پیشتاز بودهاند.. شینزو آبه اولین رهبری بود که بعد از پیروزی ترامپ به دیدار او شتافت و ترامپ هم اخیرا توانست اولین رهبری باشد که با امپراتور تازه برتخت نشستهی ژاپن دیدار کند. در ژاپن که بیش از مناسبات و مکالمات سیاسیِ آقای رئیس جمهور و آقای نخست وزیر، بیشتر دیدار و بازی آن دو در زمین گلف استان چیبا در حومه توکیو پوشش خبری داده میشد، حرف و حدیثهایی هم درباره ایران نیز رد و بدل شد که حکایت از سفر کنونی شینزوآبه داشت آن هم با وجود دیدار پیشین ظریف و شینزو آبه در توکیو گمان میرفت که مسیری نو ساخته شود و شینزو آبه در میانهی راه باشد. اینکه ژاپن بعد از تلاش ناکام برخی کشورهای دیگر بر سر مسئلهی میانجیگری میتواند نتیجه بخش باشد یا نه موضوعی است که هدف درجه یک برای این نوشتار نیست زیرا طبق گفتهی مقامات ارشد وزارت امورخارجه ژاپن، این دیدار نخست وزیر ژاپن از تهران قرار نیست محتوای غافلگیرکننده ای به همراه داشته باشد اما به هر طریق پیداست که این بار ایران و آمریکا بر سر میانجیگری ژاپن به توافقی هر چند نانوشته رسیدهاند و به طور کلی میانجیگری موفقیتآمیزِ ژاپن خواهد توانست به طور فزایندهای بر آیندهی روابط ایران و ژاپن تاثیری عمیق داشتهباشد و میتواند ژاپن را برای ایران به جایگزینی ایدهآل برای شرکای تجاری دیگر از جمله چین و روسیه تبدیل کند که بدون شک این عامل در پیشبرد سریع تر جریان توسعه در ایران تاثیر شگرفی خواهدداشت. بیش از پیش منجر به افزایش وابستگی متقابل دو کشور به یکدیگر شده و در نهایت آنچه میتواند شکل بگیرد مدلی از همگرایی سیاسی و اقتصادی بین ایران و ژاپن است که تبدیل به کلید دسترسی ایران به بازارهای خارجی گشته و باعث افزایش کارآمدی در تولید و نظام توزیع کالا در ایران میگردد.
اما بالعکس اگر این دیدارها از تهران هیچ نتیجهی مثبتی به دنبال نداشته باشد و تنشهای بین ایران و آمریکا بیش از اینها وارد مراحلی بحرانی شود همزمان ژاپن نیز به همان میزان وارد فضایی بحرانی خواهد شد زیرا نقطه ای برای ایجاد یک جرقه در جریان افروخته شدن تنشها «خلیج فارس» است که مکانی بسیار استراتژیک برای واردات بیش از هشتاد درصد نفت به ژاپن، این سومین اقتصاد برتر جهان محسوب میگرد. بنابراین ژاپن به هنگام شعله ور شدن تنشها نمیتواند از زبانههای آن مصون بماند. شینزو آبه نگران است که در موقعیت تنشافزای موجود نتواند از پس کنترل این حدفاصل بینابینی در سیاست خارجی برآید. اگر بخواهد در مقام جانبداری از ایران برآید چه بسا این نوع جهت گیری، دونالد ترامپ را به مودِ زمانِ کارزارِ انتخاباتیش برگرداند. آن زمان که ترامپ در چندین تریبون به انتقاد از پیمان آمریکا _ژاپن پرداخت و در دوران نامزیِ خود برای ریاست جمهوری، انتقاداتی شدید علیه ژاپن کرده بود که:« اگر آمریکا مورد حمله قرار بگیرد، تنها کاری که ژاپنیها انجام میدهند این است که در خانه بنشینند و تلویزیون سونی تماشا کنند.» در نهایت پیمان امنیتی آمریکا و ژاپن از آن دسته پیمانهایی بود که ترامپ به تهدید برای خروج از آن راضی شد و تاکید داشت که آمریکا نمیتواند از ژاپن دفاع کند مگر آنکه سهم عادلانه ای در این توافق داشته باشد! بنابراین اگر هر عاملی در جریان تنشهای بین آمریکا و ایران، دونالد ترامپ و جمهوری خواهان را به دوران آن تهدیدها علیه ژاپن برگرداند برای ژاپن و دولت شینزو آبه بسیار گران تمام خواهد شد. زیرا از طرفی جناح اپوزسیون در ژاپن که گاهی با نام صلحطلبان خوانده میشوند سالهاست به دنبال بهانه یا خطایی هستند که از سکان دار فرمانروایی در ژاپن یعنی لیبرال دموکراتها سر بزند تا به واسطهی آن بتوانند حزب و همراهانش را از قدرت ساقط کنند که در نقش امپراتوری ثانویه بعد از جنگ جهانی دوم، غیر از چند سال معدود بر تخت سلطنت در ژاپن تکیه دادهاند. هر نوع تنشی در پای ژاپن را به این تنش ها بکشاند، میتواند یک بار برای همیشه منجر به تغییر افکار عمومی ژاپن نسبت به این حزب شده و باعث شود جناح اپوزسیون در مقام استفاده از این فرصت نایاب برآید. از این رو سفر ژاپن و به طور کلی ایدهی میانجیگری از جانب شینزو آبه، به همان اندازه که بتواند در کنترل تنشهای میان ایران و آمریکا موثر باشد به همان میزان می تواند حزب حاکم در ژاپن را در قدرت نگاه میدارد.
دونالد ترامپ هر چند تا پیش از سفر خود به ژاپن و دیدار با یارِ گُلفش «شنیزو آبه» ورود نظامی را یک گزینه میدانست، در جریان سفر خود به توکیو بر عدم انگیزه و هدف دولتش در جهت تغییر رژیم ایران تاکید کرد و ایران را با همین رهبران فعلی دارای پتانسیلی دانست که به قول خود ترامپ میتواند ایران با ملت بزرگش را به کشوری بزرگ تبدیل کند و اظهار امیدواری کرد که شینزو آبه با روابط خوبی که با دولتمردان ایران دارد میانجیگر خوبی باشد و شینزو آبه نیز امیدوار است که روزی بتواند امکان دیدار مستقیم دونالد ترامپ و دولتمردان ایران را فراهم کند.
براساس آنچه گفته شد، در روابط میان آمریکا با ایران به طور عمده در دوران انقلاب اسلامی ایران، رویارویی درسطوح مختلف دیپلماتیک، نظامی و اقتصادی مستقیم یا غیرمستقیم هیچگاه متوقف نشده است، هر چند در مقاطع مختلف دچار ضعف و شدتهایی بوده است. در این بین مشاهده میشود که ایران از نظر استراتژیها و نوع تعامل با ژاپن به ویژه در دوران تحریمها همیشه در طول و ادامهی رابطهی ژاپن و آمریکا قرار داشته است. اگرچه ژاپن همواره تمایل خود را برای بهبود و توسعهی روابط با ایران از همان آغاز تا کنون نشان داده است اما تردیدی نیست به عنوان کشوری که در سیاست خارجی خود وابسته به قدرتی هژمونیک به نام آمریکاست و با توجه به آنچه در باب مفاهیم و گزارههای وابستگی متقابل با آن مواجهیم، قادر نبوده بر حساسیت و آسیب پذیریش از جانب آمریکا غلبه کند. زیرا نهاد دولت ژاپن که از کوچکترین دولتهای جهان است در جایگاهی در سیاست خارجی ژاپن قراردارد که برای حفظ تعادلش بیشترین انرژی نیاز است و حال که با صرف حداکثری این انرژی برای حفظ تعادل و موازنه در روابط هر چند نامتقارنش با آمریکا جایگاه خود را به ثبات رسانیده است که این عامل باعث شده ژاپن هر نوع تغییر جایگاه خود را مستلزم نظمی نوین و چینشی دوباره در تعاملش با نهادهای فراملی و فراحکومتی دخیل در روابط خارجیش بداند بنابراین از تغییر وضعیتی که منجر به متحمل شدن هزینههایی کلان است خودداری میکند و به بیان واضحتر با توجه به هزینه آور بودن ایجاد انطباق با محیط تغییر یافته در ایران حاضر به تحمل هزینههای ناشی از آن نیست و همین عامل میتواند یکی از انگیزههای ژاپن برای ورود به ایدهی میانجیگری بین ایران و آمریکا باشد.
در این بین هر چند تلاش شینزو آبه برای تغییر قانون اساسی و کسب آزادی عمل بیشتر در حوزهی نظامی میتواند به تدریج منجر به مستقل شدن ژاپن از آمریکا شود و این تغییر، هم راستا با سیاستهای ضدهژمونیک ایران در برابر آمریکا است و در بلند مدت میتواند به الگوی جدیدی در روابط دو کشور تبدیل گردد اما علاوه بر موارد فوق باید گفت که دولت ژاپن یکی از کوچکترین دولتهای دنیاست و این عامل باعث میشود در تصمیم سازیها نیز از آزادی عمل لازم برخوردار نباشد، بنابراین دولت قادر نیست به راحتی شرکتهای فراملی و غولهای اقتصادی این کشور را که پایههای روابطشان را از دیرباز با آمریکا قرارداده اند با آرمان استقلال طلبیش از آمریکا همگام و همراه نماید.
همچنین یکی از موانع بر سر راه روابط دو کشور اصولا متفاوت شدن نقاط تعادل و موازنه و فراتر از آن تمایز در الگوهای رفتاریشان در سیاست خارجی میباشد. از جانب ایران عامل اصلی این متفاوت شدن تحریمهای آمریکا علیه ایران بوده است که بعد از انقلاب اسلامی ایران تاکنون در چندین دوره علیه ایران اعمال شدهاند. فشار آمریکا به شیوههای مختلف از جمله تحریمها ایران را برآنداشته است که به دنبال راه حلهای جایگزین باشد که یکی از این راه حلها را تلاش برای تشکیل اتحادی ضدهژمونیک در همسایگیش یعنی آسیا یافته است. تاکنون در نتیجهی این تلاشها برای شکل دادن به این الگوی ضد هژمونیک دو نقطه از این مدل ضدهژمونیک مشخص شده است. یکی چین و یکی روسیه. اکنون برای کامل شدن این اضلاع این اتحاد منطقه ای به دنبال گزینهی آسیایی دیگر نیز میباشد و آن ژاپن است. بنابراین اصولا ایران نقطه تعادلش در روابط با ژاپن در کامل شدن اضلاع یک لوزی به شکل زیر میبیند
شکل اول: مدل موازنه به روش ایران
درحالی که همزمان ژاپن نیز با توجه به وابستگی متقابلش به آمریکا، کم هزینهترین راه را برای به تعادل رساندن رابطهاش با ایران کشاندنش به سمت یک اتحاد مثلثی شکل است که راس های آن را آمریکا، ایران و ژاپن شکل میدهد.
شکل دوم: مدل موازنه به روش ژاپن
با نگاه به مدلهای فوق میتوان نتیجه گرفت که رابطهی ژاپن و ایران در میانهی راه دو اتحاد است. تاکنون جاذبه ای که بین قدرتهای آسیاسی مرکزی بوده است بیشتر ایران را به سم خود کشیده است اما از طرفی نباید انکار کرد که گرایشات هژمونیک آمریکا نیز در طول دورههای مختلف ثابت نبوده و نوساناتی داشته است. در برخی دورهها مانند دوره ریاست جمهوری کارتر، کلینتون و اوباما شاهد بودهایم که آمریکا کمتر به ابزارهاي هژمونیک مانند یکجانبه گرایی، حمله نظامی و دیگر ابزارهاي انحصارگرایانه نسبت به ایران توسل جسته است و عقب نشینی ژاپن در رابطه با ایران نیز در این دوران ها کمتر بوده است. موج تحوالات سیاسی و بین المللی ایران با تصویب برجام که در نهایت میتوانست موجب بهبودی پایداری در روابط ایران و ژاپن شود هر چند با حضور دونالد ترامپ ناکام ماند اما این توافق به هر صورت یک تحول دیپلماتیک در روابط ایران و آمریکا به شمار میرود که گزینههای محتملی را برای آینده قابل پیش بینی میکند و آن هم قابلیت ادامهی روند این تحول دیپلماتیک در ادامهی دوران ترامپ یا ایجاد فضای مناسب برای دوران پساترامپ است که میتواند منجر به راه حلی استراتژیک برای ایران در روابط با آمریکا گشته و درنتیجهی آن تعمیق روابط با ژاپن بشود.
نویسنده: سهراب احمدیان دانشجوی دکتری مطالعات بین المللی ژاپن در دانشگاه تسوکوبای ژاپن
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است