آیا سیاست خارجی عربستان در حال شکست است؟ | فراتاب
کد خبر: 9042
تاریخ انتشار: 3 آذر 1397 - 13:29
مروان قبلان
محمد بن سلمان دیپلماسی تاکتیکی سنتی عربستان سعودی را به آشفته بازار بی پروایی مبدل ساخته است.

فراتاب - گروه بین الملل: قتل وحشیانه «جمال خاشقجی»، خبرنگار عربستانی در روز دوم اکتبر 2018 در محل کنسولگری این کشور در استانبول و سوء مدیریت آشکار بحران متعاقب آن نشان می دهد که سیاست خارجی پادشاهی سعودی تحت زعامت ولیعهد «محمد بن سلمان» تا چه حد بی پروا و نابخردانه اداره می شود.

این آخرین خطای اعظم سیاست خارجی عربستان تحت نظارت ولعیهد 33 ساله این کشور است. دیگر موارد شامل محاصره ناکام قطر، حصر خانگی «سعد الحریری»، نخست وزیر لبنان، نزاع دیپلماتیک با کانادا بر سر موضوعات حقوق بشری و نهایتاً جنگ فاجعه بار در یمن می شود.

می توان این طور گفت که شاهزاده محمد، به خاطر تشدید نفوذ ایران در خاورمیانه که تهدیدی علیه امنیت و ثبات عربستان سعودی به شمار می آید، سیاست خارجی قاطعانه تری را در پیش گرفته است[1]. با این وجود مرز مشخصی میان سیاست «قاطعانه» و سیاست «بی پروا» وجود دارد. بن سلمان با اشتباهات محاسباتی کشنده خود در حوزه سیاست خارجی نه تنها از دیپلماسی تاکتیکی خاندان سعودی دور شده، بلکه کشورش را به سوی پرتگاه بی ثباتی سیاسی سوق داده است.

 

دیپلماسی منفعلانه

در نخستین دهه های جنگ سرد یک موج انقلابی سراسر خاورمیانه را در نوردید. در سال 1952 ملک فاروق، آخرین پادشاه سلسله «محمد علی» -که سال 1805 بر مصر حکومت می کردند – سرنگون شد. در سال 1958 خاندان هاشمی توسط نیروهای دست چپی و ملی گرا در عراق از قدرت خلع شد. در سال 1962 «امام محمد البدردین زیدی» توسط افسران ارتش کنار گذاشته شده و به این ترتیب یمن وارد یک جنگ 7 ساله داخلی شد که نهایتاً با تأسیس جمهوری یمن خاتمه یافت. در سال 1979 نیز پادشاهی «محمدرضا شاه پهلوی» فروپاشید و با یک جمهوری اسلامی تحت رهبری روحانیون شیعه در ایران جایگزین شد.

با وجود همه این تحولات، پادشاهی سعودی عمدتاً به دلیل رویکرد دوراندیشانه خود در ارتباط با مسائل خارجی – و در پیش گرفتن یک دیپلماسی آرام اما کاملاً موثر در قبال تهدیدها و چالش های خارجی - توانست جان به در ببرد.

در آغاز جنگ سرد، ریاض در خصوص بیشتر منازعات منطقه ای موضعی منفعل اتخاذ کرد و اجازه داد جهان عرب انقلابی و پر سر و صدا (یعنی مصر، عراق و سوریه) در این زمینه ها پیشگام شوند. برای نمونه در پرونده فلسطین، سعودی ها تلاش کردند چندان جلب توجه نکنند. اگرچه ریاض از تلاش های محور «دولت های حلقه» – دولت های عربی هم مرز با اسرائیل – حمایت کرد، اما در عین حال همواره از مداخله مستقیم در درگیری نظامی با دولت یهود خودداری نموده است. همچنین مواقعی نیز که ریاض تصمیم به مداخله گرفته است – برای نمونه در رهبری اعمال تحریم نفتی 1973 – همواره از طریق قدرت نرم یا قدرت اقتصادی هدف خود را به پیش برده است.

عربستان سعودی حتی وقتی ناچار از جنگ با رقبای منطقه ای اش شد، دیگر بار از منازعه مستقیم پرهیز کرد و به جنگ های نیابتی روی آورد.  در دهه 1960 پادشاهی سعودی با «جمال عبدالناصر»، رئیس جمهور مصر که دشمن بزرگ خاندان سلطنتی بود وارد یک جنگ نیابتی در یمن شد. عبدالناصر بخش بزرگی از ارتش خود را برای حمایت از انقلابیونی که علیه امام محمد البدر (مورد حمایت عربستان سعودی) می جنگیند گسیل داشته بود. اما رئیس جمهور مصر با این اقدام در واقع ضعف ارتش خود را تشدید می کرد که منجر به شکست در برابر اسرائیل در سال 1967 و افول سیاسی متعاقب آن شد. سه سال بعد رویای پان عربی با مرگ رهبر مصر به زیر خاک رفت.

خاندان سعودی با به کار گیری تاکتیک کمابیش مشابهی، تقریباً همین نتایج را در برابر دیگر رهبر انقلابی که حکومتش را تهدید می کرد به دست آورد: یعنی آیت الله العظمی خمینی. ریاض از مواجهه مستقیم با تهران (که درصدد صدور انقلاب و سرنگون کردن رژیم های محافظه) نیز حذر کرد و به جای آن عراق را در جنگ 8 ساله با ایران (1980 - 1988) مورد حمایت قرار داد. به نظر می‌رسد این جنگ طولانی و پرهزینه و مشغول شدن ایران به آن تا حد زیادی ایده صدور انقلاب به منطقه را تحت الشعاع قرار داد و با فوت آیت الله خمینی در سال 1989 عملاً این ایده از اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی خارج شد.

همچنین در سراسر جنگ سرد عربستان سعودی نقشی نسبتاً مهم در حوزه بین المللی ایفا کرد که در فروپاشی نهایی اتحاد شوروی سابق موثر واقع شد؛ ازجمله در دهه 1980 سعودی ها به تلاش های پاکستان و ایالات متحده برای تجهیز گروهای مسلح مقاومت در برابر اشغالگری شوروی در افغانستان پیوست و تقریباً از همه برنامه سازمان سیا برای تجهیز و آموزش مجاهدین حمایت مالی به عمل آورد. خاندان سعودی همچنین به سقوط قیمت نفت در نیمه دوم دهه 1980 که اقتصاد شوروی را به زانو درآورد کمک شایانی کرد.

همچنین وقتی با تصمیم صدام حسین به تهاجم به کویت، در آگوست 1990 تهدید به مرزهای عربستان رسید، بازهم عربستان یک راهکار غیرمستقیم را ترجیح داد. ریاض خواستار کمک ایالات متحده شد و آمریکا نیز بی درنگ با تشکیل یک قوای ائتلافی برای اخراج ارتش عراق از کویت و جلوگیری از تهاجم به عربستان وارد میدان شد.

 

احیای ایران

در واقع عربستان سعودی در نیمه دوم قرن بیستم در بیشتر نبردها بدون اینکه حتی یک گلوله شلیک کند پیروز شده بود. اما وضعیت پیشین در چند سال گذشته به طور دراماتیکی در خاورمیانه تغییر کرده است. تهاجم آمریکا به افغانستان در سال 2001 و نیز به عراق در سال 2003 دو مورد از دشمنان منطقه ای ایران را از معادله قدرت حذف کرد و این کشور را در شرایط مساعدی برای احیای جاه طلبی های منطقه ای خود قرار داد.

وقوع بهار عربی در سال 2011 نیز شمار دیگری از رژیم های دیکتاتوری که عربستان آنها را ستون های «ثبات» در منطقه می دید را به محاق برد. «حسنی مبارک»، رئیس جمهور مصر در فوریه همان سال سرنگون شد و این رویداد سراسر خاورمیانه را به لرزه درآورد. «بشار اسد»، رئیس جمهور سوریه نیز برای اجتناب از سرنوشت نامبارک مشابه مبارک موج خشونت آمیزی از سرکوب معترضان را در پیش گرفت که نهایتاً کشور را در یک جنگ داخلی خونین غوطه ور ساخت.

بدین ترتیب برای نخستین بار در تاریخ معاصر، عربستان ناچار شد روی پای خود بایستد. در همین راستا، دولت «باراک اوباما» نیز حساسیت اندکی از خود نسبت به نگرانی های سعودی ها از بهبود روابط واشنگتن و تهران نشان داد، از این رو ریاض عمیقاً نسبت به امنیت خود نگران شد. در نتیجه گسترش این احساس عدم امنیت، خاندان سعودی دیپلماسی منفعل پیشین را رها کرده و سیاست خارجی قاطعانه تری را در پیش گرفت؛ اگرچه همچنان از تاکیک های کمابیش مشابهی استفاده می کند، یعنی رویارویی نیابتی.

عربستان سعودی و امارات متحده عربی ناراضی از اینکه وضعیت ناپایدار موجود منجر به سیادت ایران شود، تصمیم گرفتند تا خلأ قدرت ناشی از عقب نشینی آمریکا و نیز فروپاشی وزنه های خودکامه عربی را پر کنند.

در ماه مارس 2011 قوای نظامی سعودی برای سرکوب جنبش اعتراضی به بحرین گسیل شدند. در ژوئن 2013 نیز ریاض از کودتای نظامی در مصر که منجر به سقوط دولت اخوانی این کشور شد حمایت کرد. ریاض میلیاردها دلار به شورای نظامیان حاکم بر مصر که به صورت بی رحمانه ای جنبش اسلام گرای این کشور را سرکوب کرد کمک مالی نموده است.

در سوریه، عربستان سعودی تلاش های زیادی برای تضعیف رژیم بشار اسد کرد، هم در زمینه نظامی و هم در بُعد دیپلماتیک. ریاض اقدام به خریداری تسلیحات پیاده نظام و نیز اختصاص میلیون ها دلار به جنگجویان ضد رژیم اسد کرد، اگرچه این تلاش ها تنها بن بست خونینی را رقم زد و به اسد اجازه داد به هر قیمتی قدرتش را حفظ کند.

مورد دیگر تسلط حوثی ها بر صنعا پایتخت یمن در سپتامبر 2014 بود که عربستان سعودی را شوکه کرد. در همین زمان بود که مرگ ملک عبدالله و به قدرت رسیدن ملک سلمان مسیر را برای جاه طلبی های محمد بن سلمان هموار ساخت و به این ترتیب عربستان نخستین منازعه نظامی مستقیم تاریخ خود با یک کشور دیگر را تجربه کرد.

تصمیم به جنگ با یمن در ابتدا به عنوان مداخله ای شجاعانه و به موقع که از تسلط حوثی ها بر سراسر یمن جلوگیری می کند و همچنین مانع نفوذ فزاینده ایران در منطقه می گردد، مورد ستایش قرار گرفت. هرچند با ادامه یافتن جنگ صدها غیرنظامی به کام مرگ رفتند و بیمارستان ها و مدارس بمباران شدند و نهایتاً تهاجم به یمن به یکی دیگر از شکست های مفتضحانه عربستان سعودی مبدل گشت.

 

رهبر بی پروا!

با این وجود محمد بن سلمان تهاجم به یمن را متوقف نکرد. تکبر و اعتقاد او به اینکه پول می تواند هر چیزی را بخرد و نیز تجاهل مطلق او از واقعیت های منطقه ای و بین المللی عمیقاً عربستان سعودی را با هر یک از تصمیم هایش گرفتار ساخته است.

بن سلمان به جای اینکه جبهه ای متحد علیه دشمن بزرگ عربستان، یعنی ایران ایجاد کند و منابع مختلف سعودی را برای این منظور اختصاص دهد، خود را درگیر جدال در چندین جبهه کرده است. اکنون او با ترکیه و دیگر متحدان سُنی خود، از جمله قطر در منازعه است و از سوی دیگر با ایران و متحدان شیعی این کشور در عراق، سوریه و یمن و لبنان نیز پنجه در پنجه شده است.

بن سلمان نه تنها بیش از حد توان خود برای عربستان دشمن تراشیده، بلکه متحدان خوبی نیز انتخاب نکرده است. او مسیر خطرناک عادی سازی روابط با اسرائیل را نیز آغاز کرده و می پندارد این امر در بلند مدت به نفعش خواهد بود. اما ولیعهد جوان سعودی با این تصمیم در معرض خطر از دست دادن قلب ها و اذهان مردم عرب به ترکیه و ایران قرار گرفته زیرا این دو کشور خود را در قامت قهرمانان آرمان فلسطین قرار داده اند.

مهم تر از این او حتی در معرض خطر از دست دادن حمایت درون عربستان و رشد نیروهای رادیکال قرار داده است، زیرا برخی شهروندان عربستانی می پندارند کشورشان با دشمنان واقعی نمی جنگند و با دوستان واقعی اش متحد نیست.

اگر بن سلمان به این مسیر ادامه دهد، احتمالاً نه تنها افول بخت سیاسی خود را رقم خواهد زد، بلکه خاندان سعودی را نیز با خود غرق خواهد ساخت.

 

[1]-مترجم: جملات نویسنده برای رعایت امانت داری عیناً ترجمه شده است.

 

مروان قبلان، مدیر مرکز عربی مطالعات پژوهشی و سیاستگذاری

منبع: الجزیره

برگردان به فارسی: منصور براتی

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار