پروژه اي براي مردمي كردن مبارزه با مواد مخدر | فراتاب
کد خبر: 9018
تاریخ انتشار: 21 آبان 1397 - 11:32
عباس محمدی اصل
در این مقاله نگارنده می کوشد نشان دهد برساخت اعتياد از كدام وجوه اجتماعي برخوردار است و چگونه مي توان معتاد و كليه اعضاي جامعه او را در پيشگيري و كنترل آن مشاركت داد .

فراتاب- گروه اجتماعی: اعتياد (Addiction) يعني احساس خوشي و تعادل كاذب پس از استعمال مواد مخدر ، احتياج شديد و غيرقابل مقاومت براي به دست آوردن و استعمال آنها ، تمايل به ازدياد مقدار استعمال مواد به علت اخت سلول هاي بدن به مقادير معمولي و وابستگي رواني و گاه بدني به جلوگيري از آثار محروميت از مواد مخدر . اعتياد به منزله توجه بيش از حد و خارج از عرف و قانون به موضوعي معين ، الگوي رفتار دائمي معتاد را بر حسب وابستگي روان­تني به مواد مخدر و محرك مي رساند و نشانگر كيفيت منفي زندگي ارگانيسم درون ساخت هاي اجتماعي است . معتاد در اين زندگي ، الگوهاي كنش منحرف را بر مي گزيند و براي انطباق با آن تا انزواطلبي و عقب نشيني از زندگي اجتماعي روي مي آورد.

وابستگي جسمي به مواد مخدر ، پاداشي بيش از هزينه قانون شكني براي اعتياد فراهم مي سازد و معتادان را از حمايت خرده فرهنگ هاي انحرافي برخوردار مي كند . از يك سو توليد و عرضه مواد مخدر ، سودآور است و از طرفي فشارهاي زندگي چنان معتاد را به دامن اعتياد مي كشد كه او از جريان عادي زندگي باز مانده و فرصت هاي نيل به توفيق را از دست مي دهد . به اين ترتيب علاوه بر شرايط ساختي جامعه ، فرايندهاي انگيزش رواني و وابستگي هاي ارگانيستي نيز در ايجاد الگوهاي اعتياد موثر مي افتند و معتادان در مواجهه با بدنامي اعتياد ، محروميت ساختي را با تاييدپذيري از خرده فرهنگ انحرافي خويش جبران مي كنند . در اين صورت نه تنها نمي توان كليه معتادان را در زمره محرومان اجتماعي نشاند ؛ بلكه تعميم نارسائي هاي برآمده از ساير مسائل اجتماعي نظير فقر به اعتياد نيز راهگشا نيست.

در عين حال شايان توجه است كه اعتياد به منزله سوءمصرف مواد مخدر در پارادايم هاي پيشاتاريخي و تاريخي از معاني متفاوتي برخوردار است . مثلا در تمدن هاي زن­محور پيشاتاريخي عمدتا از اين مواد به عنوان دارو يا پر كننده خلاء عاطفي-رواني استفاده مي شده ؛ اما در تاريخ مذكر تقارن توليد و مصرف مواد مخدر با مسائل اقتصادي و سياسي و فرهنگي و تكنولوژيك و حقوقي موجب برنامه ريزي ها و مواجهات علمي با اين معضل جهاني گرديده است . در اين پارادايم مديدي گذشت تا اعتياد به منزله بيماري با ابعاد جسمي و رواني و اجتماعي و فرهنگي و سياسي تعريف شود و عواقبش علاوه بر معتاد متوجه جامعه و هزينه سازي براي مديريتش بنمايد.

در اين ميان زيان هاي جسمي ، رواني ، اقتصادي ، اجتماعي مواد مخدر و روان گردان با همه جرم زائي و امكان سوءمصرف آنها زمينه توجه به امر پيشگيري (prevention) شد . در اين راستا مقابله با عرضه و تقاضاي مواد مخدر تابعي از مديريت توليد و توزيع آنها جلوه كرد تا اين امر مانع از آسيب زائي مواد مزبور براي جامعه و آحادش گردد . پيدا است كه در اين بين هر گونه پيشگيري از اعتياد مي تواند با واگيرشناسي اعتياد و اقدامات آموزشي همگاني آغاز شود و تا درمان سوءمصرف مواد مخدر پيش رود . در اين صورت است كه مي توان شاهد كاهش جرائم و زندانيان و افزايش بهره وري اقتصادي و رشد بهداشت و سلامت رواني-جسماني افراد در سطح جامعه بود.

پيشگيري از اعتياد به مواد مخدر به عنوان روي ديگر سكه درمان و كاهش آسيب هاي ناشي از اعتياد مي تواند در اين پرتو به كاهش تقاضا تن دهد و فعاليت هاي علمي و پژوهشي و آموزشي بيشتري را در اين زمينه تداعي كند . پيدا است صورتبندي پژوهش در اين زمينه از صرف فرضيه سازي و گردآوري و تحليل داده ها و قانون يابي فراتر مي رود و از شرايط سياسي و فشارهاي فرهنگي و احوال اجتماعي نيز متاثر مي شود . به علاوه نتايج اين پژوهش بر كنشگري هاي انساني-اجتماعي خصوصا از طريق تحول افكار آدميان و كنترل رفتار و تحول ارتباطات اجتماعي موثر مي افتد . اگر فواصل طبقاتي و قومي يك سويه طيف اين فشارها را براي آلودن جامعه به مواد مخدر تشكيل دهد ؛ عزم ملي منعكس در سرمايه گذاري براي كنترل علمي و مبتني بر تحقيق ميداني در اين زمينه هم سويه ديگر آن را تشكيل مي دهد كه تابعي از ترس از مخاطرات مواد افيوني تا حد منع قانوني شان جز در موارد خاص پزشكي است . اينكه زماني مصرف مواد مقدمه تمرين هاي ورزشي بود و اينك ترس از ايجاد تغييرات خلقي توسط آنها نه تنها براي معتاد كه براي كل جامعه و حتي نسل هاي متوالي برجسته شده ،‌ آثار متفاوتي بر مواجهه حتي علمي با اعتياد مي نهد . نتايج نسبي و احتمالي علمي در باب اعتياد خصوصا توسط عامه به شكل قطعي تلقي مي شود و اين البته همان علمي است كه به تنوع توليد و تسهيل دسترسي به مواد مخدر نيز انجاميده است . با اين همه علم مي تواند تاثيري جدي در تغيير نگرش نسبت به اعتياد داشته باشد و نسبت آن را با پديده هائي چون فقر و خشونت آشكار سازد . همين امر نيز زمينه ساز تغيير سياستگذاري هاي مواجهه با اعتياد و كنترلش به موازات تحول نگرش فرهنگي نسبت به آن خواهد شد.

اگر اعتياد را متوجه كسي بدانيم كه خود را وقف عادت نكوهيده مصرف مواد مخدر كرده كه به لحاظ جسماني و رواني يا اجتماعي مضر مي نمايد ، در اين صورت اعتياد نه رفتار كه كنش (action) است ؛‌ زيرا انتخاب وسائلي را براي نيل به هدف در بر مي گيرد و اين تصميم گيري عامدانه و نيتمند شخص معتاد هم پيامدهائي ناخواسته را وراي دانش و كنترل كنشگر براي نيروهاي اجتماعي داخلي (مثل تحريك ارگانيستي و عصب شناختي) و خارجي (مانند پذيرش اولويت هاي گروه يا طبقه اجتماعي از حيث ايده ها و ارزش ها و باورهاي تاريخي يا شدت نفوذ انسجام اجتماعي) و زمينه اي (همچون محيط مادي و آرماني)‌ تداعي مي كند . معتاد بدون فهم و تفسير شرايط وضعيتي تعامل به اين كنش نمي گرايد و بازنگري واكنش ديگران به چنين پاسخي را دستمايه تصميم به تداوم ، تصحيح يا تعليق كنشگري خويش حتي در ديالوگ تاملي با خويشتن درون تقسيم اجتماعي-تاريخي كار مي سازد.

هويت معتاد مبين تلفيق فراخودش با سرشت وي در عرصه خود است كه در جريان جامعه پذيري و دروني كردن فحواي آن دست مي دهد . تحولات هويت هم سويه منفي نظير گرايش به اعتياد دارد و هم جريان بازنگري در خويش را براي تغيير سبك زندگي تا حد رفع چنين كنشي از خويش تداعي مي كند . اين دمي از جريان مستمر جامعه پذيري است كه نه تنها در بيمارستان و تيمارستان و پادگان و كارخانه و اداره كه حتي در زندان ها و كانون هاي اصلاح و تربيت نيز به قرينه خرده فرهنگ هاي انحرافي جامعه پي گرفته مي شود و استقرار ديگريِ تعميم يافته و مهم در آگاهي شخص را قرين دروني كردن نهادها به تناسب پيچيدگي تقسيم كار ساختي و توزيع اجتماعي دانش ملازمش مي سازد . معتاد با دانش برآمده از اين ساخت به كنش اعتياد جان مي بخشد و در عين حال نهادهاي مستقر را به چالش مي طلبد و نوسازي آنها را طلايه داري مي كند.

گروه در اين ميان متضمن كنشگراني است كه حسب معيارهاي رسمي يا غيررسمي عضويت به احساسي از هويت مشترك مي رسند و الگوهاي نسبتا ثابتي از تعامل پيشه مي كنند تا بر اين مبنا پيوندشان را حفظ كنند . گروه معتادان از اين حيث نه تنها منشي خاص مي يابند ناشي از كاناليزه شدن نيروي ارگانيستي شخصيت هاي شان در روند همساني و جامعه پذيري ؛ بلكه شكننده اخلاقيات پسنديده براي ديگرگونه عمل كردن و جلب تشريك مساعي ديگر در ديگرگونه انديشيدن و بيان آرمان ها و ارزش هاي گزينشي خويش. از آنجا كه تاريخ و فرهگ محدود كننده گستره تجربيات افراد بوده و آنها را به سوي شيوه هاي رفتار ، احساس و انديشه هاي مشخص و روشن هدايت مي كند،‌ پيدا است كه تعاملات گروهي از نقش مهمي در اين ارتباط برخوردارند و بدون آنها نه مواجهه با نظم موجود در ساخت نمادين جامعه ممكن است و نه استفاده از خودشان براي ترميم تاريخي و مادي مناسبات اجتماعي شان . تقرير كنش اعتياد در تعامل مادي-نمادين معتادين و غيرمتعادين هم درك و توضيح نيروهاي مكون محتوا و معناي آن را در بر مي گيرد و هم بستر يا زمينه ساختي اش را ؛‌ زيرا جز در اين فضا امكان تفسير رفتار و سلوك خود و ديگري براي ايجاد وضعيت تعامل ناممكن بوده و نمي تواند تحقق كاركردهايش را در ساخت اجتماعي در برگيرد يا برساخت مجدد آن را وفق اين كنش ها نويد دهد و نقش دو سويه كارگزاري-ساختي معتاد را خصوصا از حيث طرد اجتماعي و رهاشدگي از تعلقات عاطفي در عين تبعيت از نقش پذيري برجسته سازد.

تحقيقات جرم شناسي و جامعه شناسي كاربردي در اين زمينه به سه موضوع مي پردازند : 1. تحليل اعتياد در رابطه با رفتارهاي مجرمانه (نظير تخلفات رانندگي) ؛ 2.توزيع اجتماعي اعتياد بر حسب سن و طبقه و جنس ؛ 3. خاستگاه هاي روان شناختي و اجتماعي اعتياد (از قبيل تاثير والدين و دوستان ناباب و خرده فرهنگ هاي انحرافي) . اين تحقيقات بر يادگيري و مجال ابراز رفتار اعتيادآميز تاكيد دارند و اين با وجودي است كه رويكردهاي اثباتي بيشتر به تعين فيزلوژيك و روان شناختي اعتياد بلندمدت و مسائلي چون امكان بازپروري مي پردازند.

برساخت گرائيِ كاركردهاي آسيب اعتياد بر حسب علل و عوامل فرهنگي ، جامعه اي ، سياسي و اقتصادي تبيين مي پذيرد و عملكرد تكنولوژي و بوركراسي و آموزش و شناخت را در كنار ارگانيسم رفتاري و شخصيت و اجتماع و الگوهاي رفتاري مي نگرد . فقر از اين حيث مثلا عاملي است كه به مدد حضور در گروه دوستان ناباب به اعتياد مي كشد يا اعتياد به منزله كجروي تابعي از به كار گيري وسايل نامقبول و مقبول اجتماعي در نيل به اهداف نامقبول و مقبول فرهنگي مي نمايد . كنترل اجتماعي از اين منظر همنوائي را حاصل  وجود پيوندهاي اجتماعي بين افراد جامعه و اعمال انواع كنترل از طرف جامعه بر افراد دانسته و ناهمنوائي را ناشي از گسستن پيوندهاي شخصي بر نظم قراردادي جامعه مي انگارد . كنترل تمايلات رفتار انحرافي همه­گير به شكل وجداني و رواني و بيروني براي تداوم نظم كاركردي و مورد وفاق جامعه ضروري است . اصلاح جامعه پذيري و بازدروني­كردن كنشگران از اين حيث مبين نهادهائي است كه كنترل را قرين مقاومت خودشان حسب گفتگوي من و مرا مي كنند و الگوهاي تكراري كردار جمعي در شبكه پيچيده و روابط نهادي را به ياري نيروها و فرايندهاي تاريخي-اجتماعي مانع از تصميم به اعتياد مي سازند.

در سطح خرد مثلا فرايندهاي اجتماعي و بافتار اجتماعي كه از طريق آنها افراد مبدل به مصرف كننده مواد مخدر در خرده فرهنگي انحرافي مي شوند ، با حفظ تعهد به ادامه مصرف مواد مخدر بر حسب وفاداري هاي گروهي و واكنش هاي اجتماعي به معتاد يا برچسب زدن به او چونان منحرفي اجتماعي تكميل مي گردد. از اين نگره معتاد شدن در مراحلي مثل پذيرش برچسب منفي و واكنش به هويتي جديد رخ مي دهد . پس اعتياد به منزله برچسبي مسئله آميز و مبهم است كه كارگزاران قضائي و افكار عمومي از اين طريق به اعمال كنترل اجتماعي بر افرادي مي پردازند كه بواسطه اعتياد ، مضر يا ضد اجتماعي تلقي مي شوند . از اين منظر واكنش به اعتياد ، پيامدهائي ناخواسته براي گسترش انحراف اوليه دارد .

در هر حال طبي كردن (Medicalization) اعتياد نمي تواند جز به ياري باورهاي عمومي و واكنش هاي رسمي به فرهنگ اعتياد ، جنبه راهنما در زمينه درمان پذيرند . مثلا تنفردرماني (Aversion therapy) از اين حيث تواماني اعتياد با تجارب نامطبوع يا برنامه ريزي يادگيري كاهش و جابجائي اعتياد با عضويت در انجمن هاي داوطلبانه را نويد مي دهد . با اين حال نرخ بازپروري با اين روش ها پائين است و اعتياد همچنان معضلي عمده به شمار مي آيد.

در واقع در نبود نگاه برساختي به شبكه تعاملات انساني- اجتماعي است كه اعتياد از كنترل مي گريزد . اين در حالي است كه نگاه جامع به اين پديده و تاثير و تاثر مستمر كاركردهايش با ساخت نظام اجتماعي مي تواند پيشگيري و درمان آن را در ابعاد زيستي و رواني و اقتصادي و سياسي و اجتماعي و فرهنگي و خصوصا با استفاده از تجارب علمی و عملی جهاني نويد دهد .

از اين منظر تهيه طبيعي و شيميائي داروهاي روانگردان بواسطه سهولت عرضه و مصرف موثرشان با تجارت غيرقانوني آنها گره خورده و كنترل اثرات مخرب اين مواد بر رفتار اجتماعي را به قرينه وضعيت عصب-شيميائي الزام مي آورد . هزينه هاي سوء مصرف مواد مخدر شامل آسيب هاي پزشكي ، رفتارهاي مجرمانه ، بيكاري و فقر ناشي از اعتياد بر جامعه نيز سبب مي شود رويكرد علمي به پيشگيري بكوشد با برجسته كردن اين ابعاد به سياستگذاري هاي عام خصوصا در زمينه آمادگي مواجهه با اعتياد و درمان آن سامان بخشد تا عوارض چنين رفتاري بر پيكره سلامت و بهزيستي و امنيت شهروندان كنترل گردد.

 

دکتر عباس محمدی اصل، استاد دانشگاه علامه طباطبایی

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار