چه کسی نخست وزیر را کشت؟ | فراتاب
کد خبر: 8959
تاریخ انتشار: 28 مهر 1397 - 18:37
سمیرا دردشتی
مستند «رزم آرا، یک دوسیه مسکوت» تلاشی است برای به دست دادن روایتی دگرگونه از زندگی و به ویژه مرگ سپهبد رزم آرا که در جریان آن مستندساز به سراغ زوایایی کمتر گزارش شده از این رویداد که در میان سطور تاریخ اگرچه گفته شده اما پنهان مانده بودند، رفته است.

فراتاب - گروه اندیشه: ملی شدن صنعت نفت در ایران فرایندی پر هزینه بود که البته بررسی ابعاد اقتصادی آن در این بحث مد نظر نیست اما به لحاظ اجتماعی این فرایند با شکل گیری یک امید اجتماعی عظیم همراه بود که البته در نتیجه تحریم های اقتصادی و از آن مهمتر کودتا 28 مرداد 1332 به سرخوردگی وسیع جمعی مبدل شد. روایت های مبتنی بر ملی شدن به واسطه نوستالژی و حسرتی که درون خود نهفته دارند همواره قربانیان این جریان را از درون طرفداران این جنبش برمی کشد، به آنان اهمیت و اصالت می دهد و به واسطه سرکوبی که از بالا به پایین در جریان بود، همیشه آنان را به مثابه قهرمان در پیشگاه تاریخ ایران معرفی می کند. به این ترتیب هرآنکس که با هر استدلالی در سوی دیگر این جنبش قرار گرفته است، مستحق حذف و نادیده گرفته شدن است و با برچسب وابسته و خودفروخته پس رانده میشود. این روایت فراگیر اما مانع از دیده شدن نوع دیگر تقابل درون این جریان می شود. فرایندی که در جریان آن حامیان جنبش برعلیه مخالفین آن دست به خشونت زده و حتی در مواردی کار را به حذف فیزیکی آنان کشاندند. به یقین سپهبد «حاج علی رزم آرا» یکی از اصلی ترین قربانیان این خشونت از پایین بود.

مستند «رزم آرا، یک دوسیه مسکوت» تلاشی است برای به دست دادن روایتی دگرگونه از زندگی و به ویژه مرگ سپهبد رزم آرا که در جریان آن مستندساز به سراغ زوایایی کمتر گزارش شده از این رویداد که در میان سطور تاریخ اگرچه گفته شده اما پنهان مانده بودند، رفته است. رزم آرا نخست وزیری تصویر شده که همه نهادهای قدرت در ایران آن روزگار کمر به مرگش بسته بودند و بیهوده نیست که تاریخ نگاری نیز بر مبنای روایت هایی که این نهادها به دست داده اند، به قضاوت او نشسته است. به این ترتیب گویی مستندساز به نجات سپهبد از زیر چکمه های تاریخ برخواسته است. فیلمساز با جمع زیادی از موافقین و مخالفین رزم آرا، از جمله وزرای کابینه او و شخصیت هایی که در زمان حیات و مسئولیتش با وی ارتباط داشته اند، به گفتگو پرداخته است. با این همه روایت یکطرفه نقل نشده و در پاره ای از موارد مستند به بیان جاه طلبی ها و خطاهای شخصی رزم آرا نیز پرداخته است که با توجه به بیان آنها بر مبنای تاریخ شفاهی و گزارشات اسنادی به اهمیت و اعتبار اثر به عنوان یک کار پژوهشی مستند افزوده است.

 

وارث خون نظامیگری

حاج علی رزم آرا روز دهم فروردین 1280 در یک خانواده متمکن که نسل در نسل نظامی بودند، به دنیا آمد. به جهت آنکه روز تولدش با عید قربان مصادف شده بود، نامش را «حاج علی» گذاشتند. پدرش درجه سرهنگی را از ناصرالدین شاه دریافت کرده بود و برادرانش عمدتا در ارتش خدمت میکردند. به این ترتیب طبیعی بود که حاج علی نیز از کودکی آرزوی تن کردن رخت نظام را در ذهن بپروراند. مادر او نیز نسبی قاجاری داشت. توانایی مالی خانواده، حاج علی را محصل بهترین مدارس آن دوران کرد. وی در مدارس آلیانس، اقدسیه، دارالفنون و مدرسه نظام مشیرالدوله تحصیل کرد و در جریان سرکوب جنبش جنگل در لباس ارتش به مناطق شمالی فرستاده شد. زمانی که رضاشاه شماری از افسران جوان را به فرنگ فرستاد تا با جدیدترین علوم و فنون نظامی آشنایی پیدا کنند، حاجعلی نیز انتخاب شد و در حالیکه 22 ساله بود به معروف ترین مدرسه نظامی فرانسه به نام «سنسیر» رفت. در دوره تحصیل به جهت روحیات و توانایی ها همواره از سوی معلمینش مورد تشویق قرار می گرفت.

او دو سال بعد پس از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و بلافاصله به فرماندهی فوج مستقل کرمانشاه گمارده شد. سپس کفالت فرماندهی تیپ لرستان را برعهده گرفت و در سرکوب شورشیان آن نواحی خودی نشان داد. این درحالی بود که در همان هنگام در تهران مسئله ازدواج او با «انورالملوک هدایت» خواهر صادق هدایت مطرح بود اما ترجیح داد که قبل از برگزاری مراسم به مسئله لرستان رسیدگی کند. به این ترتیب چیزی نگذشت که حاج علی توانست به سرعت سلسله مراتب قدرت نظامی را طی کند.

رزم آرا مدتی بعد راهی تهران شد تا با توجه به آموزش هایی که در فرانسه دیده بود، در دانشکده افسری مشغول به تدریس شود. حضور او در این سمت برای جغرافیای نظامی ایران اهمیت ویژهای داشت چرا که در آنجا وی اقدام به تدوین «فرهنگ جغرافیای ایران» کرد. با این حال او تا زمان روی کار بودن رضاشاه با توجه به جوانی و سیطره فرماندهان قدیمی در ارتش چندان نتوانست پست قابل توجهی را به دست آورد اما رویداد شهریور 1320 اگرچه برای ایران توأم با اشغال و سختی و قحطی بود اما برای رزم آرا همان بزنگاهی بود که او را از کنج گمنامی به عنوان یک افسر دانشگاهی بیرون کشید و به یکی از شخصیت های اصلی ارتش ایران مبدل کرد. او در دهه 1320 در میانه خلاء قدرت پدید آمده در ارتش، سه بار رئیس کل ستاد ارتش شاهنشاهی ایران شد.

 

بخت مساعد تا قدرت

یکی از مهمترین مأموریت های رزم آرا در این مسئولیت لشکرکشی به آذربایجان در دوره نخست وزیری قوام به منظور سرکوب فرقه دموکرات بود. همزمان او شورش هایی در کردستان و جنوب را نیز کنترل کرد و به این ترتیب مورد توجه شاه جوان قرار گرفت. وی موفق شد در سن 47 سالگی در حالی به درجه سپهبدی دست پیدا کند که تا آن هنگام جوانترین سپهبد تاریخ ارتش ایران به شمار می رفت. طبیعی است کسی که در این سن و با این سرعت مراتب حرفه خود را آن هم تا حد زیادی بر مبنای شایستگی طی کرده باشد، به زودی ایده های بزرگتری را به ذهن راه خواهد داد. با این حال نمی توان انکار کرد که چند واقعه تاریخی به مدد ایده های جاطلبانه رزم آرا آمد.

ترور نافرجام شاه در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران که در مستند نیز به واکاوی زوایای آن پرداخته شده و نیروهای مذهبی از جمله آیت الله کاشانی، شخص رزم آرا را در آن دخیل می دانستند، یکی از این رویدادها بود. در جریان این حادثه رزم آرا به عنوان رئیس ستاد ارتش در همدستی با شاه شماری از شخصیت های دردسرساز در عرصه سیاسی را دستگیر، سرکوب و وادار به تبعید کرد. از جمله این افراد دکتر مصدق و آیت الله کاشانی بودند که این امر نخستین جرقه های رویارویی آنها با رزم آرا بود.

دیگر اقدام رزم آرا برای نزدیک شدن به هسته مرکزی قدرت ارتباط با اشراف پهلوی بود. البته هیچ سندی مبنی از وجود یک رابطه عاشقانه میان این دو در دست نیست مگر نامه ای که اشرف پهلوی هنگام خروج از کشور در آن برادرش را به سپهبد رزم آرا که در این زمان به طور کامل مورد اعتماد دربار قرار گرفته بود، می سپارد. همچنین تصویری از اشرف در وسایل رزم آرا به دست آمده که وی به دستخط خود و با عنوان «سپهبد عزیزم» به رزم آرا تقدیم کرده بود. موضوع دیگری که رزم آرا از آن برای نمایش توانایی خود به شاه استفاده کرد، مراسم با شکوه تشییع جنازه رضاشاه بود. آن هم در شرایطی که در جامعه نگاه منفی بر علیه شاه پیشین وجود داشت. با این همه رزم آرا هیچ قصدی برای تأمین نظر مردم عادی و نیروهای فعال اجتماعی نداشت، او در تلاش برای کسب سمتی بود، که منوط به نظر شاه می شد.

رزم آرا بالاخره توانست به این مهم دست پیدا کند. در حالیکه «علی منصور»، نخست وزیر وقت قرار بود از طرف مجلس استیضاح شود، به ناگاه در روز پنجم تیرماه 1329 به جای آنکه راهی مجلس شود، از سمت خود استعفا داد و راه ایتالیا را در پیش گرفت تا به عنوان سفیر ایران در آن کشور مشغول به کار شود و حاج علی رزم آرا مأمور به تشکیل کابینه شد. به این ترتیب قدرت در دست مردی قرار گرفت که پیشتر برای نیروهای اجتماعی شمشیر را از رو بسته بود و در حالی که گمان می رفت به شاه نزدیک است روز به روز از او دور می شد.

 

کشمکش مدام با مجلس

از آنجا که رزم آرا به عنوان یک نظامی وارد مدار قدرت سیاسی شده بود، این موضوع بر بسیاری از سیاستمنداران گران آمد و با آنکه او تقریبا از سال 1326 پا در سیاست گذاشته بود و سودای نخست وزیری در سر داشت اما در چینش کابینه با مشکل اساسی روبرو شد. بسیاری از شخصیت هایی که از مدتها پیش برای عهده داری پست های وزارت در نظر گرفته بود، حاضر به قبول همکاری با یک نخست وزیر نظامی نبودند. حتی زمانی که بالاخره به زحمت توانست کابینه خود را به مجلس معرفی کند در یک مورد ناچار شد خودش سرپرستی وزارتخانه را برعهده بگیرد و دو تن از وزیرانش نیز در خارج از ایران به سر می بردند و به این ترتیب کابینه ای گرد آمد که نخست وزیر حتی برخی از وزیران خود را پیش از انتصاب به وزارت ملاقات نکرده بود. نکته جالب توجه در کابینه او این بود که تقریبا هیچ یک از وزیرانش تا پیش از آن تاریخ سابقه وزارت نداشتند. به علاوه مشکل اساسی که رزم آرا با آن دست به گریبان بود، ناتوانی در چانه زنی های سیاسی به منظور اقناع نمایندگان مخلف بود. او مرد جنگ بود و علیرغم آنکه از زمان نخست وزیری برای ساکت کردن مخالفان لباس نظامی را از تن درآورده بود و کت و شلوار میپ وشید و می کوشید آرامش خود را در ظاهر حفظ کند اما عمدتا اقداماتش در برابر مخالفان تهاجمی بود و در نتیجه آنان را در حمله به خود بی پرواتر می کرد. به طوری که در طول مدت نخست وزیری بارها از سوی آنها تهدید به مرگ شد. بی تجربگی کابینه او نیز این بحران ارتباط با سیاستمداران مخالف را تشدید می کرد.

علاوه بر مشکلات مربوط به کابینه که محل اختلافاتی میان نمایندگان مجلس به ویژه اقلیت جبهه ملی شده بود، برنامه های رزم آرا نیز مناقشات بسیاری را به همراه داشت. همانگونه که مستند «رزم آرا، یک دوسیه مسکوت» در اشاره گذرایی که به گفتگوی میان رزم آرا و مصدق پیش از رسیدن رزم آرا به نخست وزیری آورده است، یکی از مهمترین دغدغه های او در قامت نخست وزیر که به ویژه از سوی شخص دکتر مصدق با جدیت رد می شد، طرحی بود که برای دادن اختیارات بیشتر به استانها در دستور کار داشت. در مستند تنها به بیان کوتاه این موضوع پرداخته شده و ترجیح بر آن است که بیشتر موضوع نفت را که به عنوان دیگر اختلاف کارساز این دوران در جریان بود، پررنگ کند. درحالیکه بزرگترین شعار رزم آرا در زمان به قدرت رسیدن، حول محور «انجمن های ایالتی و ولایتی» ارائه شد.

موضوع انجمن ها تقریبا از دوره مشروطه مطرح بود و در شهرهای مختلف مطالبهای برای تمرکززدایی در اداره کشور وجود داشت. این خواسته اگرچه در برخی از شهرهای ایران عملیاتی شد اما با افول انقلاب مشروطه و دستاوردهای آن از یکسو و دخالتهای خارجی در دوره قاجار عملا چندان پیش نرفت. با روی کار آمدن رضاشاه و متمرکز شدن هرچه بیشتر قدرت این طرح تقریبا به فراموشی سپرده شد تا آنکه در دوره بعد از شهریور 1320 بار دیگر مجالی برای طرح آن پدید آمد و در مرامنامه برخی از احزاب نیز جای گرفت. سپهبد رزم آرا به هنگام تشکیل کابینه آن را به سرخط برنامه های دولتش آورد. او که در دوران حضورش در ارتش چندین نوبت در سرکوب قائله های محلی مختلف شرکت کرده بود، چنین می پنداشت که اجرای چنین قانونی می تواند از حرکتهای استقلال طلبانه در ایران جلوگیری کند. این در حالی بود که نمایندگان جبهه ملی که در آن زمان سخت به دنبال ملی کردن صنعت نفت بودند، این اقدام را به صلاح حرکت خود نمی دانستند. با وجود همه مخالفت ها رزم آرا بیش از نیمی از زمان دولت خود را به تصویب این طرح اختصاص داد اما تلاش-هایش در نهایت با مخالفت هایی که از سوی دربار، مجلس و نیروهای اجتماعی در مرکز صورت می گرفت، به شکست انجامید.

مورد دیگری که رزم آرا در دستور کار قرارداده بود و ادعای پیگیری آن را داشت، فصل مشترک بسیاری از دولتها در تاریخ ایران، یعنی مبارزه با فساد بود. ایده های او به این منظور در لابلای درگیریهای جناحی و فرصت محدودی که در اختیار داشت چندان مجال طرح و عملیاتی شدن پیدا نکرد. همچنین او در نظر داشت با توزیع زمین میان دهقانان شکاف های طبقاتی را کاهش دهد. امری که در فاصله کوتاه حکومت او مجال چندانی برای اجرا پیدا نکرد. با این حال ماهیت نظامی دولت رزم آرا در جای دیگری مفید واقع شد که البته عمدتا در هیاهوی درگیری های او با نمایندگان مجلس نادیده گرفته شده است. در فضای بعد از پایان جنگ جهانی و خروج نیروهای خارجی از ایران، برخی از مناطق مرزی کشور توسط همسایگان اشغال شده بود. رزم آرا تلاش کرد با حضور در آن نواحی به ویژه در غرب کشور بار دیگر حاکمیت ایران را در آن مناطق تثبیت کند و در این امر با توجه به سبقه نظامی و حمایت ارتش موفق ظاهر شد. یکی از مهمترین بخش هایی که رزم آرا در آنجا بحث حاکمیت ایران را مطرح کرد، خلیج فارس بود که در این زمان مانند بسیاری از دورههای دیگر تحت سیطره انگلستان قرار داشت و انگلیسی ها بودند که بر مبنای منافع خود در آنجا دخل و تصرف می کردند. اگرچه رزم آرا عمدتا به همدستی و نمایندگی از انگلستان متهم می شود اما در زمان دولت او یکی از نخستین تلاشها برای اعاده حاکمیت ایران در خلیج فارس و بویژه جزایر سه گانه آغاز شد.

 

نفت قاتل رزم آرا

مناقشه جدی دولت رزم آرا و مخالفانش بر سر نفت بود و هرچه زمان به جلو میرفت مخالفان سرسخت تر می شدند و رزم آرا در رویکردش در رابطه با نفت پافشاری بیشتری به خرج می داد. به گونهای که سرانجام مخالفانش موفق شدند او را به عنوان تنها سد در برابر جریان ملی شدن معرفی کنند. نویسنده مستند «رزم آرا، یک دوسیه مسکوت» نیز مانند بسیاری دیگر از پژوهشگران و مورخان کلید قتل رزم آرا را در ماجرای ملی شدن صنعت نفت جستجو می کند و برای آن شواهد فراوانی از مذاکرات مجلس و مخالفت های صورت گرفته بر علیه برنامه دولت او در رابطه با نفت می آورد.

موضوع نفت در این زمان به صدر اخبار مملکت آمده بود و شکاف عظیمی را در بدنه قدرت ایجاد کرد. پیش از به قدرت رسیدن رزم آرا در زمان نخستوزیری «محمد ساعد» ایران و انگلستان یک قرارداد نفتی را در تاریخ ۲۶تیر ۱۳۲۸به امضا رسانده بودند که به نام قرارداد «گس-گلشاییان» یا «قرارداد الحاقی» شهرت داشت. این قرارداد در اصل به منظور ضمیمه شدن به قرارداد نفتی 1933 تدوین شده و برای تصویب نهایی به مجلس فرستاده بود. اما از آنجا که همزمان جبهه ملی، طرح ملی کردن صنعت نفت را در دستور کار داشت از تصویب و اجرایی شدن این قرارداد جلوگیری میکرد و علیرغم آنکه در اقلیت قرار داشت، توانسته بود جلوی تصویب آن را بگیرد. رزم آرا تلاش کرد تکلیف این قرارداد را مشخص کند و آن را در قالب لایحهای به مجلس تقدیم کرد. روز چهارم آذرماه 1329 در کمیسیون نفت مجلس به ریاست دکتر مصدق این قرارداد رد شد و زمانی که چند روز بعد طرح را در مجلس مطرح کردند، نمایندگان با اکثریت آراء بر نظر کمیسیون صحه گذاشتند. نمایندگان جبهه ملی از فضای ایجاد شده در مجلس بهره بردند و طرح ملی شدن صنعت نفت را به صورت رسمی به مجلس تقدیم کردند ولی به دلیل قرار داشتن در اقلیت در ابتدا نتوانستند امضای کافی را به این منظور در مجلس جمع آوری کنند. این در حالی بود که دولت به شدت با این طرح مخالفت میکرد. رزم آرا حتی در جریان جلسات مجلس ملی کردن صنعت نفت را خیانت دانست و آن را به دلایل اقتصادی و ناکافی بودن تجهیزات فنی ناممکن و به زیان ایران می دانست. رزم آرا در اقدامی برای جلوگیری از اعمال تغییرات در قرارداد نفتی توسط جبهه ملی، آن را از مجلس پس گرفت تا ناچار نباشد این لایحه را به صورت ملی شدن صنعت نفت اجرایی کند. اقدام رزم آرا نه تنها داد مخالفانش را بلند کرد بلکه اعضای دولتش در اعتراض به بی اطلاعی از این تصمیم نخست وزیر، به صورت جمعی از سمت خود کناره گیری کردند. با این حال رزم آرا تلاش کرد با برکناری وزیر دارایی این بحران را درون دولت خود مهار کند.

در این میان شایع های از زبان نخست وزیر دهان به دهان می چرخید مبنی بر اینکه او گفته است: «ایرانی ها که توان ساخت لولهنگ (آفتابه گلی) ندارند، چطور می خواهند نفت را اداره کنند؟» با توجه به اهمیت تاریخی این گفته و استناد مکرر مخالفین رزم آرا به آن برای اثبات خیانتش به کشور، فیلمساز در جستجوی اسنادی برای این گفته برآمده است اما آنگونه که روایت می کند در هیچ یک از صورت مذاکرات مجلس و نطق های عمومی و رادیویی از رزم آرا چنین گفته ای ثبت نشده و تنها سندی که برای آن یافت می شود، نقل قولی از «حسین مکی» است که گفته بود این جمله را از زبان رزم آرا در یکی از جلسات خصوصی با نمایندگان مجلس شنیده است. جمله واقعیت بود یا شایعه خشم و انزجار عمومی را در پی داشت و حتی برخی از نمایندگانی که در گذشته چندین بار او را از گذرگاه استیضاح عبور داده بودند، بر علیه اش موضع گرفتند.

 با این همه در تاریکترین روزهای دولت نیز، اکثریت نمایندگان مجلس با رزم آرا همراه بودند. کابینه رزم آرا در چند نوبت استیضاح شد اما هربار نمایندگان مجلس با رأیی قاطع آن را در قدرت نگه داشتند اما صداهای بلندی که از درون مجلس به روزنامه ها و از آنجا در میان مردم نفوذ می کرد، خاموش نمی شد. به نظر می رسید. سردمدار جریان مخالفت علیه رزم آرا «جبهه ملی» بود. نمایندگان محدود این جریان درون مجلس اقلیتی قدرتمند در اختیار داشتند که در پیوند با دیگر جریان های اجتماعی توانسته بودند، مخالفت با نخست وزیر را عمومی کنند. پیوند احساسات متورم ملی با جریان های مذهبی رزم آرا را به ورطه خلاص هدایت کرد. فدائیان اسلام که رسالت خود را اجزای احکام اسلامی در جامعه می دانستند، در یک گردهمایی بزرگ که درست پنج روز قبل از ترور رزم آرا برگزار کردند او را مخل در به حال ملت و اسلام دانستند و تلویحا با یادآوری ترور عبدالحسین هژیر او را تهدید به مرگ کردند. روایتی که مستند از این گردهمایی و روز قتل رزم آرا به دست می دهد با توجه به فیلم ها و مصاحبه هایی که از برخی بازماندگان فدائیان و افراد حاضر در آن نشست و صحنه قتل آورده، قابل توجه است. دم گرم مخالفان بالاخره کارساز شد و در حالی که آنان نتوانسته بودند نخست وزیر سرسخت و مخالف ملی شدن نفت را از مسیر پارلمان از دایره قدرت خارج کنند، کارگر نجاری از میان فدائیان به نام خلیل طهماسبی تصمیم گرفت این آرزو را عملیاتی کند و برای اجرایی کردن آن چندین نوبت نخست وزیر را تعقیب کرده بود. با این همه پس از گذشت سالها هنوز مشخص نیست که طهماسبی تا چه میزان در این تصمیم موفق بوده است. حاج علی رزم آرا روز شانزدهم اسفند 1329 در مسجد شاه ترور شد تا مهمترین سد مدافعین ملی شدن صنعت نفت از میان برداشته شود. فضای عمومی در روز تشییع پیکر رزم آرا به قدری بر علیه او بود که وقتی جنازه را به خانه پدرش بردند، پیرمرد از خانه خارج نشد و حتی در مراسم کفن و دفن او هیچ یک از وعاظ حاضر به سخنرانی نمی شدند.

 

 کانون های قدرت علیه نخست وزیر

رزم آرا از مجلس رأی اعتماد گرفته بود، شاه نخست وزیری او را مورد تأیید قرار داده بود و امرای ارتش همچنان گوش به فرمان سپهبد بودند. به علاوه به نظر می رسید او گزینه مطلوب دو ابر قدرت انگلیس و شوروی نیز بود چرا که به عنوان سدی در برابر دو نیروی مخالف این قدرتها یعنی جبهه ملی و گروههای مذهبی عمل می کرد. با این همه پتانسیل اما او حتی اگر در نتیجه ترور قدرت را فرونمی گذاشت، باز هم نتوانست یک دولت نیرومند تشکیل دهد. دولت او اگرچه از سوی نهادهای مختلفی مورد حمایت بود اما کانون های اصلی قدرت در ایران با او سرسازگاری نداشتند.

در این دوران سه کانون اصلی قدرت وجود داشت که بازیگران اصلی صحنه سیاسی ایران به شمار می رفتند. دربار با محوریت شخص شاه، جبهه ملی با محوریت دکتر مصدق و نیروهای مذهبی با محوریت آیتالله کاشانی که در رابطه با مرگ رزم آرا عمدتا دو حلقه آخر دیده شده است. در حالی که به جز جبهه ملی و نیروهای مذهبی هوادار آن، شخص دیگری نیز از مرگ نخست وزیر منتفع شد که با توجه به اختلاف اسلحه طهماسبی و تیرهایی که بر پیکر رزم آرا نشست گمانه زنی پیرامون آن تشدید می شود. برخی ترور رزم آرا را یک سناریو طرح ریزی شده از سوی دربار میدانستند که به دست محافظین نخست وزیر عملیاتی شده بود و با توجه به آگاهی دربار از طرح فدائیان برای قتل رزم آراء و ابراز خشنودی آشکار آنان از این رویداد، شاه میتوانست بدون کمترین سوءظنی خطرناکترین مخالف خود را از صحنه سیاسی حذف کند. گزارش های نهایی که از سوی حکومت در مورد این رویداد منتشر شد اما این شائبه را رد می کند و البته محافظین رزم آرا نیز هرگز در این رابطه توضیحاتی ارائه نکردند. براین اساس عملا اراده چندانی نیز نزد حکومت پهلوی برای حقیقت یابی در این رابطه وجود نداشت.

کانون فعال دیگر علیه رزم آرا جبهه ملی بود. از آنجا که عمده تلاشها به منظور ساقط کردن رزم آرا از این کانون کلید خورده بود، در روایت دگرگون های که این مستند از مرگ رزم آرا به دست می دهد، جبهه ملی و نمایندگان آن به ویژه شخص مصدق و حسین مکی در مرکز مخالفت و توطئه برعلیه رزم آرا قرار گرفته اند. اشاره به نطق مصدق در یکی از جلسات مجلس با حضور رزم آرا که در جریان آن مصدق به عنوان نماینده مردم، نخست وزیر را خطاب قرار داده و گفته بود: «اگر شما نظامی هستید، من از شما نظامی ترم، می کشم، همینجا شما را می کشم.» همان تصویری است که باید از جبهه ملی ارائه می شد تا مرگ رزم آراء به عنوان حق تاریخی او قلمداد نشود.

 به یقین جبهه ملی دستکم در کوتاه مدت از مرگ رزم آراء منتفع شد، درست در همان روزی که نیروهای جبهه ملی در حال تکمیل طرح ملی کردن صنعت نفت برای ارائه به مجلس بودند و بیم آن داشتند که نتوانند امضای کافی به این منظور به دست آورند، رزم آراء ترور شد و مصدق در این میان از نثار یک ابراز تأسف برای مرگ نخست وزیر نیز دریغ کرد. حذف غیرقانونی رزم آراء البته چند سال بعد دامن مصدق را نیز در جریان کودتای 28 مرداد به گونه ای دیگر گرفت.

سومین کانون قدرت اما در جریان ترور رزم آرا فعال تر ظاهر شد. مجلس شانزدهم شورای ملی به تاریخ ۱۶مرداد ۱۳۳۱در ماده واحدهای که به تصویب رساند، تصریح کرد: «چون خیانت حاج‌علی رزم‌آرا بر ملت ایران ثابت گردیده هر گاه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد به موجب این قانون مورد عفو قرار می‌گیرد و آزاد می‌شود.» این ماده واحده به درخواست «شمس قنات آبادی» از نزدیکان به آیتالله کاشانی به تصویب رسید و به موجب آن خلیل تهماسبی از زندان آزاد شد. البته بعدها در جریان اقدام فدائیان برای ترور «حسین اعلاء»، طهماسبی نیز دستگیر و به همراه عده ای دیگر از یارانش اعدام شد. اما این اقدام نیروهای مذهبی برای نجات شخصی که متهم به قتل نخست وزیر بود، تلاش سومین کانون قدرت برعلیه رزم آرا به خوبی نشان میدهد. آیت الله کاشانی حتی از این هم فراتر رفته بود و در گفتگو با خبرنگار «دیلی اکسپرس» گفته بود: «این گلوله و ضربه عالی‌ترین و مفیدترین ضربه‌ای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد.» براین اساس فدائیان اسلام که به قول آبراهامیان «اغلب از میان جوانان دارای مشاغل رده پایین در بازار» بودند به عنوان سیبل همه مخالفان رزم آرا در تاریخ نقش آفرینی کردند.

 

سمیرا دردشتی، روزنامه نگار

منبع: روزنامه سازندگی

نظرات
آخرین اخبار