فراتاب - گروه بین الملل: هفتاد و سومین اجلاسیه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در حالی برگزار شد که موضوع اختلاف ایران و ایالاتمتحده و شکلگیری زاویه رویکرد اروپا و آمریکا از مهمترین ویژگیهای این دوره به شمار میرفت . دونالد ترامپ رئیسجمهور ایالاتمتحده که امروز نقشآفرینترین دولت در سراسر جهان است به هنجارشکن ترین چهره دیپلماتیک مشهور شده است. ترامپ سیاست خارجی متفاوتی از سایر روسای جمهور این کشور در پیشگرفته و از الگوهای رایج سیاست خارجی آمریکا بیرون زده است. یکی از بنیانهای کلان سیاست خارجی ایالاتمتحده نوسان بین محوریت قرار دادن فرهنگ آمریکایی یا منافع آمریکایی است که از دیرباز موردبحث بین اعضای دو حزب جمهوریخواه و دموکرات بوده است، اما هیچکدام مایل به کنار گذاشتن کامل یکی از این دو عنصر نبودهاند ترامپ اما با رویکردی متفاوت بهگونهای برخورد میکند که نشان میدهد نگاه جامعه جهانی نسبت به رویکرد دولتش هیچگونه اهمیتی ندارد و در پی نمایش فرهنگ آمریکایی نیست.
یکی دیگر از بنیانهای کلان سیاست خارجی آمریکا نقش هژمونیک این کشور در هنجارمند کردن اعضای ساختار نظام بینالملل توسط عمل به قانون و احترام به نهادهای فراملی است. دونالد ترامپ از زمان روی کار آمدن به دنبال زیر سؤال بردن جایگاه سازمان ملل و ناکارآمد جلوه دادن این سازمان مهم بوده و در خصوص رویکردش در برابر ایران با خروج از برجام این توافق چندجانبه و مهم بینالمللی را نادیده گرفته، علیه قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد موضعگیری کرده و در عمل آن را نقض میکند از سایر کشورها میخواهد به آن عملنکرده و تهدید میکند در صورت عمل به این قطعنامه با جریمههای سنگینی توسط دولتش به استقبال آنان خواهد رفت. خروج از برجام فقط یکی از هنجارشکنیهای رئیسجمهور آمریکاست او با خروج از پیمان توافق اقلیمی پاریس بزرگترین کشور تولیدکننده گازهای گلخانهای را از برنامهای هوشمند برای کنترل تولیدات آلاینده دورنگه داشته و بزرگترین خطر زیستمحیطی جهان را شکل داده است همچنین با خروج از پیمان نفتا، شروع جنگ اقتصادی با چین، تهدید برای انحلال ناتو، خروج از یونسکو، خروج از شورای حقوق بشر و تهدید قضات دادگاه دیوان بینالمللی نشان میدهد که ثبات ساختار نظام بینالملل از طریق دیپلماسی در سیاست خارجیاش جایگاهی ندارد، او اقدامات ناشی از تفکر نظریهپردازان ایالات متحده در خصوص جایگاه نهادهای لیبرال در نظم نوین جهانی و اقدام برای همکاریهای مسالمتآمیز ، حلوفصل مسالمتآمیز دعاوی و اعتبار بخشیدن به حقوق بینالملل برای کاهش تنش در ساختار نظام بینالملل را نادیده گرفته و سعی دارد با رویکرد خود شکل جدیدی از سیاست خارجی را در آمریکا به اجرا درآورد. در این مسیر ترامپ بهشدت خودمحور عمل میکند به صورتی که از سوی عناصر نزدیک به خود در کاخ سفید موردانتقاد است و اخیراً مطالبی محرمانه توسط یکی از عناصر وابسته به او در روزنامه نیویورکتایمز منتشر میشود، رئیسجمهور آمریکا هزینه زیادی برای به خدمت گرفتن وکلایی میکند که پیگیر وضعیت شکایاتی در خصوص مفاسد اخلاقی فردی او در دادگاههای آمریکا شدهاند. او سیاست منطقهای خود در حوزه خاورمیانه را با نوعی نگاه دلال گرایانه به دست کشورهای عربی و در رأس آنها عربستان سعودی واگذار کرده است. در خصوص اسرائیل از هرگونه رفتار تنشزا در حمایت از آن دریغ نمیکند. همچنین او وقتی در مورد سیاستهای خود و موفقیتهای درخشان دولتش در تاریخ آمریکا سخن میگوید مورد تمسخر اعضای حاضر قرار میگیرد که این موضوع برای رای دهندگان و مردم آمریکا بهشدت گران تمام میشود و وضعیت پیچیده فردی را نشان می دهد که امروز در مقام رئیس جمهور قدرتمند ترین کشور جهان است اما در حوزه های شخصی ، مدیریت داخلی و خارجی دچار مشکلاتی گسترده است.
ازنظر ارگاسنکی نظریهپرداز نظریه ثبات هژمونیک یک دولت باید 4 ویژگی برای تبدیلشدن به هژمون (همان قدرت برتر) در ساختار نظام بینالملل داشته باشد.
- شکل جغرافیای جزیرهای یا دور بودن از سایر کشورها
- ویژگی اقتصادی و سیاسی منحصر و بیرقیب
- تمایل برای ایفای نقش هژمونیک توسط دولت
- دفاع از نظام بینالملل برای حفظ جایگاه خود نه صرفاً توجه به کسب منافع
در این خصوص رئیسجمهور کشوری که هژمون ساختار نظام بینالملل است و قدرت مهمی از بابت این جایگاه به دست آورده است باید در خصوص تأثیر متغیر فردی در مدل تصمیمگیری سیاست خارجی خود دارای ویژگیهایی باشد که مهمترین آن سعی برای حفظ نظم در ساختار نظام بینالملل و توجه به هنجارهای بینالمللی است. این هنجار که عمدتاً توسط روسای جمهور و نظریهپردازان آمریکایی شکلگرفتهاند امروز توسط رئیسجمهور این کشور زیر پا گذاشتهشده و حساسیتهای بینالمللی را برانگیخته است ، بدین ترتیب این تصور به وجود میآید که کشوری که بیشترین استانداردهای نظام بینالملل را بعد از جنگ جهانی دوم تحت تأثیر خود قرار داده امروز با گریز از قانون این پیام را به جهان میدهد که ثبات این ساختار برایش اهمیتی ندارد و تلاشهای انجامشده درراه نهادمند کردن تصمیمات کلان جهانی دچار بیاهمیتی شده است.
بدین ترتیب رویکرد شخص محور رئیسجمهور آمریکا در حوزه سیاست خارجی محدود به کشور آمریکا نیست زیرا به دلیل نقش و جایگاه آمریکا در ساختار نظام بینالملل تأثیر رفتارهای کلان سیاست خارجیاش بر سایر کشورها و جامعه جهانی اثرگذاری زیادی دارد ، ایجاد حس بیاعتمادی و گریز از عهد توسط سایر کشورها درک میشود و آمریکا در حال حاضر بازیگری منطقی برای میز مذاکره نیست این موضوع در آینده ای نزدیک به بحرانی تبدیل میشود که برای حلوفصل مشکلات میز مذاکره را کمرنگ خواهد کرد و واکنش جامعه جهانی به ایالاتمتحده زاویه گرفتن از همراهی با تصمیمات این کشور خواهد بود در صورت شکلگیری کامل این تفکر رویکرد سایر دولتهای قدرتمند جهان موازنه سازی و تصمیمگیری کلان بدون همراهی با آمریکا و کمرنگ کردن نقش هژمون ساختار نظام بینالملل را به همراه میآورد. بدینصورت شکل نظام بینالملل از تکقطبی هژمونیک به تک چندقطبی با ظهور قدرتهای دیگر جهان تغییر خواهد کرد که نتیجه آن به ضرر منافع ایالاتمتحده در میانمدت خواهد شد و این نکتهای است که شاید امروز مردم این کشور به آن آگاه نباشند اما مدتزمان زیادی طول نمیکشد تا مشخص شود انتخاب ترامپ شکل تصمیمگیریهای کلان جهانی را تغییر داده و نقش آمریکا در موضوعات بینالمللی را کمرنگتر از قبل میکند.
عباس مثنوی، دانشجوی دکتری روابط بین الملل
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است