کد خبر: 8869
تاریخ انتشار: 9 مرداد 1397 - 05:51
اردشیر پشنگ
پاسخ به 7 سوال اساسی درباره آینده روابط ایران و آمریکا

فراتاب گروه دیپلماسی: آیا بین ایران و آمریکا جنگی اتفاق خواهد افتاد؟ آیا طرفین به مانند موضوع کره شمالی دست به یک دیدار بزرگ، و سپس توافقی بزرگ خواهند زد؟ آیا امریکا مسیری دیگر را در پیش گرفته و خواهان براندازی نظام جمهوری اسلامی است؟ در نوشتار زیر سعی کرده ام به هفت پرسش جدی و مهم در همین راستا پاسخ دهم.

 

آیا میان ایران و آمریکا نهایتاً جنگ اتفاق خواهد افتاد؟

وقوع جنگ بین ایران و آمریکا خواسته هیچیک از طرفین نیست، آمریکایی ها به دو همسایه شرقی و غربی ایران می نگرند که انجام جنگ و سرنگونی در این دو کشور هم باعث هزینه های مالی سنگین، تلفات نیروی انسانی شده و هم نهایتاً نتایج مطلوبی که بدنبال آن بودند را نه در کابل و نه در بغداد بدست نیاوردند و همچنان این دو کشور محل هزینه و نیازمند توجه و حضور آمریکاست. برای ایران هم در شرایط فعلی جنگ مستقیم با هیچ کشوری مطلوب نخواهد بود، خاصه آن جنگ با کشوری مثل ایالات متحده باشد که از نظر قدرت نظامی دارای یک برتری استراتژیک نه فقط در برابر ایران بلکه تمامی کشورها و قدرت های مختلف دیگر در سطح جهانی و منطقه ای است.

لذا هر دو طرف خوب می دانند هزینه ها و پیامدهای جنگ خوشایند و مطلوب و نتایج آن پیش بینی شده نخواهد بود. لذا حتی الامکان به این سو نخواهند رفت، حتی هم تهران و هم واشنگتن در این ماهها دقت زیادی کرده و می کنند که از بروز هر جنگ احتمالی و یا تنش و درگیری محدود نظامی در میان نیروهایشان در منطقه جلوگیری کنند، البته طبیعی است که این وسواس و دقت از سوی ایران بیشتر اعمال شود به همین دلیل است که بطور مثال از ابتدای سال 2018 شاهد هستیم هیچیک از قایق های تندروی سپاه در خلیج فارس به مانند سابق به ناوهای آمریکایی نزدیک نشده اند. چنین محافظه کاری و دقت در رفتار در دیگر مناطق نیز وجود دارد چه در سوریه، چه در عراق و چه در دیگر کشورها و مناطقی که نیروهای نظامی هریک از طرفین از نظر جغرافیایی فاصله نزدیکی با هم دارند.

 

آیا آمریکا دنبال سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و استقرار یک نظام تازه سیاسی در ایران است؟

ایده تغییر نظام (regime change) از زمان اشغال سفارت آمریکا در تهران همیشه در آمریکا مطرح بوده است، اما این ایده هیچگاه تبدیل به خواسته و اولویت اول سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران نشده است و آنها بیشتر یک مجموعه سیاستی شامل «صبر، مماشات، محدودیت، کنترل از طریق همسایگان و تحریم» را برای کنترل رفتار ایران در منطقه در پیش گرفته اند. اما آنچه که باعث شده است در دوره ترامپ، مساله تغییر نظام در ایران بیشتر رسانه ای و مورد توجه قرار گیرد، چند علت دارد یکی از آنها به حلقه اصلی نزدیکان ترامپ باز می گردد تیم اصلی تعیین کننده سیاست امنیتی آمریکا در قبال ایران  شامل مایک پمپئو ،وزیر خارجه، و جان بولتون ،مشاور امنیت ملی ترامپ، تاکنون چند بار بصورت سخنرانی و یا مکتوب از شوق خود برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی صحبت کرده اند، حتی بولتون در سخنرانی در جمع اعضای سازمان مجاهدین خلق تاریخی را نیز در این خصوص اعلام کرد. واقعیت امر این است تا بحال این میزان مخالف سرسخت و پرنفوذ در هسته اصلی سیاست سازی و تصمیم گیری آمریکا کنار یکدیگر جمع نشده بودند در نتیجه صدای براندازی نظام سیاسی ایران، در واشنگتن بلندتر از قبل شنیده می شود و ایده تغییر نظام طرفداران بیشتری یافته است و طبیعتاً برای این موضوع کارهای بیشتری صورت می گیرد. دیدار با مخالفین از جمله سازمان مجاهدین خلق، هواداران رضا پهلوی، احزاب مسلح در گوشه و کنار ایران هم بیشتر شده و خواهد شد، اما با تمام این اوصاف همچنان این موضوع و هواداری از آن در واشنگتن به متن اصلی سیاست خارجی تبدیل نخواهد شد، بلکه آمریکا از این موضوع به عنوان چماق و اهرم فشار بیشتر روی ایران استفاده خواهد کرد و لذا در شرایط فعلی امریکا به محور عملیاتی کردن تغییر نظام در ایران تبدیل نخواهد شد.

علت نیز پیداست افزایش بی ثباتی در ایران محتملاً بی ثباتی و ناامنی بیشتر در خاورمیانه و منطقه ژئواستراتژیک خلیج فارس را بدنبال خواهد داشت، و خاورمیانه که هنوز نتوانسته مسائل عراق، سوریه، یمن و ... را در دل خود حل و فصل کند، دیگر کشش بحران و بی ثباتی بزرگ تر در دل یکی از قدرت های سنتی اش را ندارد و احتمالاً چنین موضوعی نتیجه ای باخت -باخت برای کلیت منطقه خواهد داشت.

همچنین هزینه های عملیاتی شدن چنین برنامه ای برای آمریکایی ها چه از بعد مالی و چه از بعد سیاسی بسیار هنگفت خواهد بود و این امر مخالفان جدی را نه فقط در کنگره بلکه در خود کابینه دارد از جمله جیمز ماتیس. به همین دلیل است که ترامپ نیز در چندین اظهار نظر از عدم داشتن برنامه و رغبت برای براندازی در ایران سخن به میان آورده است. در نتیجه مساله براندازی در کاخ سفید همچنان یک موضوع در حاشیه و مورد حمایت یک اقلیت و نه اکثریت است.

 

با این حال چه زمانی اقلیت مذکور در آمریکا خواهند توانست مساله تغییر نظام در ایران را به متن اصلی و عملیاتی سیاست خارجی آمریکا تبدیل کنند؟

این مساله پیش از آنکه متاثر از فعالیت های مخالفین سرسخت آمریکایی، ایرانی و منطقه ای جمهوری اسلامی در واشنگتن باشد، بیشتر متاثر از مسائل داخلی، مدیریت کشور، چگونگی پاسخ دادن به وضعیت بغرنج داخلی و خواسته های روزافزون مردم در حوزه خدمات و مسائل اساسی مانند تامین آب و انرژی، رفع بیکاری، اقتصاد نسبتاً فلج شده، مساله حقوق شهروندی، زنان، اقوام و اقلیت ها و بسیاری دیگر از مسائل و بحران های ریز و درشت که روی هم انباشت شده اند بر میگردد، که به نظر می رسد در این ایام بسیاری از آنها با هم سرریز شده و در کل نارضایتی عمومی را بیشتر کرده است. به باور بنده در زمانی موضوع تغییر نظام یا «براندازی» جدی خواهد شد که از یکسو شرایط داخلی ایران به سوی یک وضعیت انفجاری عمومی برسد و جمهوری اسلامی نیز توان مدیریت و کنترلش را در حد گسترده ای از دست بدهد و از سوی دیگر در بین اوپوزیسیون آلترناتیو قدرتمند و مشخصی برای جانشینی نظام مستقر در ایران ایجاد شود، که فعلا هر دوی این فاکتورها با چنین وضعیتی فاصله دارند و بخصوص در خصوص فاکتور دومی باید گفت به رغم ادعاهای گروههایی نظیر سازمان مجاهدین خلق و یا گروه نزدیک به رضا پهلوی، اما توان آنها در چنین سطحی نیست. لذا فکر میکنم تا چنین شرایطی روی ندهد متن اصلی سیاست خارجی فعلی آمریکا در قبال ایران تغییر نخواهد کرد.

 

چرا تنش در بین رهبران دو کشور این میزان افزایش یافته است؟

ترامپ از همان دوران انتخابات ریاست جمهوری، از برگ ایران به عنوان یک تفاوت جدی در نوع نگاه و برنامه هایش در قیاس با بسیاری دیگر از رقبایش استفاده کرد. همچنین او به شدت قابل تامل و حتی می توان گفت بیمار گونه ای به کارنامه اوباما حساسیت دارد، از سویی دیگر در حوزه اقتصادی نشان داده است، فردی توانمند است، استراتژی های اقتصادی و رازهای موفقیت او در قالب کتاب برای سال ها جزء پرفروش ترین کتاب ها حتی در تهران بوده است، اقتصاد دیگر او را اقناع نکرده و برای دنبال کردن جاه طلبی های جدید و موفقیت های بزرگ تر وارد سیاست شده و موفق شد در اولین حضور جدی اش رئیس جمهور قدرتمندترین کشور جهان شود آنهم در حالی که پیوندهای عمیقی حتی با حزب جمهوریخواه هم نداشته و تمایزات خود را دنبال می کند.

به نظر می رسد ترامپ می خواهد در چهار یا هشت سالی که رئیس جمهور آمریکاست، یک فرد متفاوت و موفق در وهله اول برای آمریکا و سپس جامعه جهانی باشد، و چنین مسیری را بیشتر با استفاده از تجارب خاص خود دنبال می کند. در مورد پرونده ایران هم طبیعی بود که او پس از آنکه پرونده «بیمه اوباما» را ملغی و در پرونده حضور در «معاهده بین المللی تغییرات آب و هوایی پاریس» نیز اعلام خروج کرد، از پرونده برجام هم خارج شود. اما او همان روزی که اعلام خروج کرد تاکید کرد دنبال یک توافق بهتر با ایران است، هرچند 12 بند یا پیش شرط را هم برای این توافق اعلام کرده است، اما به نظر واقع بین بودن او باعث می شود نهایتاً به دستیابی به یک توافق نسبی با ایران رضایت دهد، توافقی که در یک سوی آن نه نام دولت اوباما، بلکه ممهور به نام دولت ترامپ باشد!

 

چرا آقای روحانی این روزها ادبیات خود را در کل تغییر داده است، و با ادبیاتی دیگر و متفاوت و توام با تهدید از جمله بستن احتمالی تنگه هرمز با آمریکا صحبت می کند؟

به باورم صحبت ها و مواضع اخیر آقای روحانی بیش از آنکه یک خط و نشان کشیدن سفت و سخت علیه آمریکایی ها باشد بیشتر مصرف داخلی داشته و برای کسب حمایت از جناح ها و هسته های اصلی قدرت در داخل بوده است. همانطور که شاهد هستیم طی سه ماه اخیر صحبت های پراکنده اما قابل تاملی از چندین چهره سیاسی و نظامی مبنی بر ناکارآمدی دولت، احضار رئیس جمهور به مجلس و حتی برکناری او از پست ریاست جمهوری مطرح شد. حاد شدن مسائل اقتصادی و از کنترل خارج شدن بازار ارز و طلا و ... از دست دولت و افزایش اعتراضات داخلی هم به سمتی پیش می رفت که به نظر می رسید روحانی ممکن است قربانی شرایط موجود شود، هرچند برکناری روحانی در چنین شرایطی به نفع حتی مخالفین و منتقدینش هم نبود و نیست.

در چنین فضایی روحانی سعی کرده است، به جناح قدرتمند و با نفوذ رقیب و مخالفش نزدیک شود و ساده ترین راه هم برای اینکار اتخاذ مواضع سخت تر و بکارگیری ادبیاتی متفاوت از ادبیات پیشینش و شبیه ادبیات اصولگراها علیه آمریکا است. امری که به خوبی جواب داده و پس از سخنرانی اش و تهدید ضمنی اش مبنی بر بستن تنگه هرمز، این موضع وی مورد حمایت مقامات ارشد سیاسی و نظامی وابسته به جناح همیشه منتقد روحانی قرار گرفت. رئیس جمهور البته یک هدف ثانویه را نیز دنبال کرده و می کند، برداشت وی این است که با تداوم شرایط فعلی احتمالاً تهران و واشنگتن یکبار دیگر بر سر میز مذاکره خواهند نشست، لذا با توجه به تجربه برجام و مخالفین داخلی آن، او اینبار می خواهد ابتدا به ساکن آن مخالفین را همراه خود سازد، و سپس وارد فاز گفت و گوی احتمالی با آمریکا شود. به عبارتی دیگر اینبار او می خواهد تخم مرغها را در بین سبدهای مختلفی تقسیم کند و بار مشکلات و پیامدهای مذاکره و توافق محتمل را به مانند برجام، به تنهایی به دوش نکشد. همچنین باید گفت این لحن جدید وی و سپس کسب حمایت مقامات دیگر که در بیشتر زمان منتقد وی بودند، باعث می شود او برای آینده سیاسی خود و برنامه های گاه بلندپروازانه و یا واقع گرایانه اش مجال و تنفسی فراهم سازد.

 

خط و نشان کشیدن های فرماندهان ارشد نظامی ایرانی آیا حاکی از آمادگی ایران برای جنگ است؟

به نظرم برخلاف برداشت عمومی، این خط و نشان کشیدن ها بیشتر نشانه آماده شدن طرفین برای مذاکره و کاستن از سطح تنش است تا برای آماده شدن جهت جنگ، برای اثبات این موضوع می توان به تجربه فضای امنیتی یکسال اخیر شرق دور آسیا اشاره کرد شاید اگر به یکسال پیش از امروز باز گردیم و فضای سیاسی میان واشنگتن و پیونگ یانگ را بررسی کنیم، تا حدی فضای فعلی و چنین شاخ و شانه کشیدن هایی را درک کنیم؛ سال گذشته در چنین زمانی رسانه ها از احتمال وقوع جنگ میان آمریکا و کره شمالی صحبت می کردند، رهبر کره شمالی عملاً آمریکا را به حمله اتمی تهدید می کرد و متقابلاً ترامپ نیز زنجیره ای از توئیت های تهدید کننده و شدید اللحن علیه کره شمالی و رهبرش منتشر می کرد، اخبار هماهنگی های نظامی آمریکا و متحدینش در یکسو و آزمایش های موشکی و اتمی جدید کره شمالی از سوی دیگر بیش از پیش شنیده می شد، اما با کم شدن التهاب ها و جنگ رسانه ای ظرف فقط چند ماه، طرفین از مذاکره و توافق سخن به میان آوردند، و سرانجام هم در حالیکه یکسال پیش از امروز دیدار ترامپ و اون یکی از محالات عالم سیاست به شمار می رفت، شاهد بودیم طرفین در سنگاپور با یکدیگر دیدار کردند، و اینک نیز ابراز دلتنگی برای دیدار تازه و برداشتن قدم های بیشتری در راستای دستیابی به صلح می کنند!

حال و در اینجا به نظرم تند شدن ادبیات رهبران ایران و آمریکا و سپس ورود برخی از فرماندهان نظامی به چنین فضایی و ... بیش از آنکه حاکی از در پیش بودن وقوع یک جنگ احتمالی باشد، نشانه ای از تمایل و زمینه سازی طرفین به سمت مذاکره و یک توافق تازه و احتمالی است، در همین راستا هم شاهد هستیم طی همین چند روز گذشته از یکسو یکی از اعضای هیات رئیسه مجلس از موضوع مذاکره با آمریکا صحبت کرده و گفته اگر نظام به این نتیجه برسد، به چنین سمتی خواهد رفت، و از سوی دیگر ترامپ هم در کنفرانس مشترک خبری اش با نخست وزیر ایتالیا در پاسخ به یک خبرنگار گفت، آماده است بدون هیچ پیش شرطی و هرزمانی که ایرانی ها بخواهند با حسن روحانی دیدار و گفت و گو کند.

 

آیا نهایتاً ایران و آمریکا به توافق بزرگ خواهند رسید؟

هرچند شباهت های ظاهری چندی میان موضوعات ایران و کره شمالی برای آمریکایی ها وجود دارد اما آنها هم خوب می دانند که در کل ایران به مانند کره شمالی نیست و تفاوت های جدی و عمیقی چه از نظر شرایط داخلی و چه خارجی میان آنها وجود دارد. هرچند هنوز آمریکا و کره شمالی به توافق بزرگ نهایی دست نیافته و تا دستیابی و عملیاتی کردن آن راه زیادی در پیش رو دارند اما هر دو رهبر اراده جدی خود را برای ایجاد تغییر ابراز کرده اند. چنین اراده ای در میان هیات حاکمه جمهوری اسلامی به چشم نمی خورد یعنی ساختار قدرت هم چندان یکدست نیست تا تنها یک موضع و صدای واحد از تهران شنیده شود، چنین انگیزیه ای هم در میان هسته اصلی قدرت در تهران برای یکپارچه سازی موضع نهادها، گروهها و افراد مختلف موثر در سیاست خارجی دیده نمی شود. به نظرم ایران نهایتاً آماده است سطح تنش خود با آمریکا را کاهش دهد، در 12 موردی که مورد نظر ترامپ است ایران در برخی از موارد آمادگی دارد که اقداماتی انجام دهد، و البته به نظر می رسد اینک نیز با احتیاط و محافظه کاری بیشتری در حوزه های مختلفی که مربوط به آن 12 مورد است، گام بر می دارد.

اما همچنین باید گفت توافق بزرگ میان ایران و آمریکا به معنای عادی سازی روابط، احیای روابط دیپلماتیک، گشایش سفارتخانه ها و خروج ایران از لیست محور شرارت آمریکا و همچنین پایان دادن به شعار «مرگ بر آمریکا» و «شیطان بزرگ خواندن آمریکا» در ایران است که در این مسیر عالی ترین رهبران دو کشور به دیدار هم بشتابند، اما نهایت امری که قابل تصور است دیدار روسای جمهور دو کشور است و همانطور که می دانیم در ایران رئیس جمهور یعنی رئیس قوه مجریه و نهایتاً فرد شماره دوم در عرصه سیاست ایران به شمار می رود.

ایران فعلی نه تمایلی برای عادی سازی روابط در این سطح را دارد و نه آمادگی این موضوع را. در آمریکا نیز در سطح ملایم تری چنین عدم آمادگی دیده می شود، هرچند ترامپ تشنه و آماده است تا عادی سازی رابطه با ایران را به نام خود ثبت کند، اما بسیاری از سیاستمداران با نفوذ آمریکایی و نیز لابی هایی نظیر آیپک تا مادامی که ایران اسرائیل را به رسمیت نشناسد و یا دست کم ضمانت های قوی در خصوص امنیت تل آویو به جامعه بین المللی ندهد، نخواهد گذاشت هیچ رهبر آمریکایی به راحتی به سوی عادی سازی رابطه با ایران گام بردارد. لذا به نظر می رسد اگر طرفین وارد مذاکراتی شوند، نهایتاً به یک توافق نسبی راضی خواهند بود به همین دلیل است که ترامپ هم از آمادگی دیدار با رئیس جمهور ایران سخن می راند در حالیکه نیک می داند در ایران، این رهبر انقلاب است که محور همه قوه ها و نیز تعیین کننده سیاست های کلی و اصلی نظام چه در داخل و چه در خارج از کشور است.

البته یک نکته را بایست مد نظر قرار دهیم که تهران در مذاکرات محتمل خود با ترامپ در پیش خواهد گرفت این است که ایران از یکسو پرونده دخالت روسیه در انتخابات آمریکا و احتمال استیضاح ترامپ را به نظاره نشسته است و در این ماهها بهترین خبر برای خود را وقوع چنین حادثه ای می داند و از طرف دیگر هم اگر مذاکراتی را شروع کند، ایده ال ایران این خواهد بود این مذاکرات از طرفی باعث کاهش فشار روانی بر سیاست و بخصوص اقتصاد ایران خواهد شد و از طرفی دیگر تا سال 2020 و انتخابات بعدی آمریکا ادامه یابد به این امید که ترامپ از رقیب دموکراتش شکست بخورد، و این موضوع سطح تنش و فشار را کم کند. اما اگر این دو سناریو هم اتفاق نیافتد نهایتاً نگاه جمهوری اسلامی یک توافق نسبی خواهد بود که چندان با شعارهای محوری چهل ساله اش تضاد بنیادین و آشکار نداشته باشد به عبارتی دیگر تا مادامی که جمهوری اسلامی در ایران حضور دارد تغییری ساختاری در راستای عادی سازی روابط در سیاست چهل ساله اش در قبال آمریکا روی نخواهد داد.

 

اردشیر پشنگ پژوهشگر روابط بین الملل

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
ادم
| |
2018-10-30 22:31:06
متاسفم یاد کوبا میافتم ما که تموم شدیم تا کی ایران باید تاوان سیاستهای ضد امریکایی را بدهد بدون کوچکترین سود
آخرین اخبار