کد خبر: 8863
تاریخ انتشار: 7 مرداد 1397 - 18:55
دکتر سیامک بهرامی
یادداشتی به بهانه تغییر فرماندار جوانرود

فراتاب – گروه سیاسی: آنچه که در این مقال و مجال قصد پرداختن به آن را دارم ،نقدی کوتاه بر توسعه در اورامانات است که دیدن داستان خداحافظی پراحساس یک فرماندار جوان و محبوب در شهر جوانرود در ذهنم ایجاد کرد تا به عنوان یک ناقد نگاهی کوتاه بر ظرفیتهای توسعه در این منطقه داشته باشم از این منظر نه از پنجره یک دوست آقای فرماندار بلکه از دیدگاه یک ناظر بی طرف سعی خواهم کرد او و عملکردش را در تیررس بررسی قرار دهم و اینکه  چرا در دایره رفت و آمدها بیهوده سیاسی، لهونی به یک نماد محبوب تبدیل شده و این جایگاه چه ارتباطی به موضوع توسعه دارد. قبل از هر چیز باید تعریفی از توسعه فراتر از گفتمان رایج از آن ارائه دهم.

باید بدانیم که توسعه را هیچ وقت نباید به عنوان یک وضعیت نهایی، یک مقصد مشخص و یک نقطه فاضله، تعریف کنیم توسعه یک فرایند نامتنهاهی و بی پایان است که هیچگاه و در هیچ جامعه ای نقطه پایانی برای آن متصور نیست. توسعه در عینی ترین تعریف چیزی جز پاسخ به بحرانها نیست و البته عیان است که هر جامعه ای هم بحرانهای خاص خود را دارد و پاسخهای متفاوتی را طلب می کند و بازهم بر ما عیان است که بین بحرانها نوعی سلسله مراتب و اولویت مقدم برای پاسخ بدانها وجود دارد. پس در صدر مسائل مربوط به توسعه، شناخت بحرانهای موجود در هر اجتماعی و تعیین سلسله مراتب آنها در اولویت قرار دارد. با شناخت بحرانها و تعیین سلسله مراتب، مرحله بعدی پرسش از خود است. این مرحله یک مرحله اساسی محسوب می گردد که در تعامل تکوینی با مرحله اول قرار دارد زیرا این فرصت را در اختیار ما قرار می دهد تا پرسش های نوینی از خود فراتر از محور پرسش های تکراری، کلی و معیوب مطرح نماییم. طرح پرسش های نوین و فرار از گفتمان تعیین بخش پرسش های تکراری امری سهل الوصول نیست و نیازمند کاری فرانظری، فکری، ایده ای و نظری است که شرط اساسی آن پژوهش مستمر است، پژوهشی که از دامان متفکرین، روشنفکران، منتقدان و اتاق های فکر فعال و در یک بازه زمانی معقول و متناسب در عین تعامل کارا با موضوع میدانی ترواش کرده باشد.

پرسش های نوین و کاربردی در نهایت ما را در شناخت بحرانها و تعیین اولویت آنها عمیقا یاری خواهند داد و این همان تعامل تکوینی بین دو مرحله پیشین است. عملکرد موفق در این مرحله ما را به مرحله بعدی سوق خواهد داد، مرحله ای که با بینش و جهان بینی ارتباط کامل دارد و این چیزی نیست جز بازاندیشی کلی در آنچه که به آن به صورت پیشینی اندیشیده ایم و مفروض های طبیعی ذهن و جهانگری ما را شکل داده اند. در واقع بازاندیشی به معنای گسست در عادت وارهای ذهنی ما در باب درک ما از عینیت، واقعیت و حقیقت است. باز اندیشی سبب خواهد شد تا پنجره دید خود نسبت به جهان و موضوعات و مسائل خویش را تغیر دهیم. تغییر این پنجره به معنای تغییر متغیرهای اساسی و نوع رابطه تبیینی و تفسیری است که بین این متغیرها مفروض گرفته ایم. در نهایت همه این فعل و انفعالات ما را به سیاستگذاری صحیح، برنامه ریزی مترقی و بودجه ریزی متعادل سوق خواهد داد. این مرحله اول توسعه از نگاه این نوشتار است زیرا هر نوع سیاستگذاری مترقی فقط قادر به پاسخ به بحران های یک مقطع خاص است و خود ممکن است در بطن خویش بحرانهای دیگر اما در سطحی بالاتر را ایجاد نماید که باز هم به فرایند فوق برای حل آنها نیازمندیم و این چرخه فرایندی بی پایان اما تکاملی و پیشرو محسوب می گردد که در هر مرحله ما با پیشرفتهای واقعی و محسوس روبرو خواهیم بود. از اینرو راه کار توسعه در غرب یا هر جای دیگر صرفا برای پاسخ به بحرانهای همان جامعه و در سطح بحرانهای آن طرح ریزی شده و به کار پاسخ به بحرانهای ما نخواهد آمد.

بحث در باب الگوی فوق مطمئنا به مجالی بیشتر و تعمقی ژرفتر نیازمند است اما باید بدانیم نظریه های گوناگون در باب توسعه از جمله توسعه کلاسیک، توسعه استعماری؛ نوسازی، وابستگی، توسعه انسانی، توسعه اجتماعی و حتی نظریات در باب مفهوم پساتوسعه و ... در چرخه فوق توان موفقیت خواهند داشت.

اما غرض از بیان مختصر این تعریف از توسعه نگاهی به عملکرد آرش لهونی فرماندار محبوب جوانرود است. شاید اگر با معیارهای رایج توسعه به عملکرد لهونی بنگریم او موفقیت چندانی در کارنامه اش ثبت نشود اگر این فرماندار را با معیارهای توسعه سنتی بررسی کنیم شاید در شاخص های مختلف نتوانیم مصادیقی قابل طرح از موفقیت های او را بیان کنیم. کاهش فقر، کاهش بیکاری، ایجاد و جذب سرمایه گذاری، نرخ رشد و ... قطعا در جوانرود تغییر چندانی نسبت به قبل نداشته است. از منظر شاخص های توسعه انسانی و توسعه اجتماعی هم در قالب مفهوم کلان توسعه آلترناتیو برای مواردی چون رفاه اجتماعی، نیازهای معنوی، افزایش ظرفیت های انسانی، افزایش حق انتخاب های اجتماعی افزایش نرخ مشارکت اجتماعی و ... هم قطعا مصادیق ضعیفی جهت ارائه خواهیم داشت، که البته بسیاری از این ناکارامدیها به سیاستهای کلان توسعه ای خود دولت و مشکلات حاد اقتصادی و اجتماعی کلانی بر می گردد که جامعه و دولت ما با آن دست به گریبان است و برخی از آنها هم به عملکردهای خود فرماندار جوانرود و فقدان بسترهای فکری برای تببین آن و عدم توجه شخص فرماندار بر می گردد که البته این موضوع هم زیاد جای تعجب ندارد چون فرایند غالب و مسلط در میان تمام نخبگان سیاسی و صاحب منصب است.

در باب بررسی عملکرد لهونی در قالب چرخه مورد اشاره از توسعه هم به صورت کلان و کلی فارغ از موارد مهمی که بدان اشاره خواهد شد عملکرد او موفق نبوده است که نویسنده نمی تواند او را در چنبره محدودیت های ساختاری که در این مسیر بدان گرفتار بوده است درک نکند. حال با این اوصاف چرا آرش لهونی در قامت یک شخصیت محبوب بدرقه می گردد، امری استثنایی که به ندرت می توان در باب سیاستمداران امروزین جامعه مشاهده کرد؟ به راستی لهونی در تامین کدامیک از نیازهای اجتماعی جوانرود موفق بوده که چنین نام نیکی از خود در این شهر به یادگار گذاشته است؟ او در دو دولت مختلف و متباین فرماندار جوانرود بود و در هر دو دوره با تمرکز بر کار خویش، پاکدستی، دوری از لابی گریهای پنهان و ظاهر سازی های مزورانه و بیانات متملقانه با همان ثیپ و سرمایه ای که آمد با همان تیپ و سرمایه هم خارج شد. ثابت کرد فراتر از همه آنچه مدیران ما فراتر از مسئولیت های خویش برای حفظ میزشان انجام می دهند هم می توان مدیر بود و به کار ادامه داد. اما باز هم نگارنده موارد فوق را دلیل تامی بر محبوبیت او نمی داند.

اما اگر بخواهم در قالب چرخه توسعه فوق به عملکرد آرش لهونی نگاه کنم باید بگویم او آگاهانه یا ناآگاهانه سعی کرد به یکی از بحران های اصلی و متقدم اجتماعی در جامعه امروز جوانرود پاسخ دهد. در واقع او نشان داد زمانی که عملکرد ما در راستای پاسخ به بحران های متقدم اجتماعی باشد اولا همه طبقات اجتماعی تاثیرات چنین عملکردی را درک خواهند کرد و ثانیا تلاش در این راستا حتی اگر سبب موفقیت کامل نگردد، ستودنی و قابل احترام است. از نظر نگارنده اولی ترین بحران از بحران های توسعه در جامعه امروز ایران به صورت عام و اورامانات به صورت خاص، بحران زوال سرمایه اجتماعی است. بدون حل این بحران متقدم هر نوع حرکت در راستای حل بحران های دامنگیر دیگر چون نوسازی و توسعه اجتماعی و انسانی و ... بی فایده است. سرمایه اجتماعی سنگ بنای هر نوع حرکت توسعه دیگر است در واقع طبقه اول از طبقات یک برج نامتنهایی است که اگر خوب بنا نگردد با هر تکانه ای سایر طبقات بالا هم فرو خواهند ریخت. سرمایه اجتماعی چیزی جز ایجاد همبستگی اجتماعی، روح جمعی، اعتماد متقابل بین دولت و جامعه، حس وطن دوستی، اولویت منافع عمومی، روحیه کار جمعی، روحیه فداکاری، ارزش گذاری برای هنجارهای مترقی اجتماعی و .... نیست. تا زمانی که نتوانیم با نهادسازی عمده و ایجاد حس اعتماد عمومی چنین سرمایه ای را فعال نماییم در رسیدن به دروازه های توسعه و پاسخ به سایر بحرانها ناکارامد خواهیم بود.

آرش لهونی هر چند همه این شاخصها را ایجاد نکرد یا در امر نهادسازی اجتماعی چندان موفق نبود اما صرفا و صرفا به خاطر دو فاکتور ارزشمند یعنی ایجاد همبستگی جمعی در شهر جوانرود و ایجاد اعتماد متقابل بین دولت و جامعه به او تبریک می گویم و او را می ستایم به امید انکه عملکرد او سرلوحه دیگر صاحب منصبان باشد.

در نتیجه گیری نهایی باید گفت لهونی متاثر از کاریزمای شخصیتی خویش و عملکرد ذاتی رفتاری اش سعی کرد با چنین رویکردی در جوانرود، به یکی از متقدم ترین بحران های اجتماعی یعنی زوال سرمایه اجتماعی پاسخ دهد و نام نیک خویش را بر تارک قلب مردمان مظلوم و رنجور جوانرود به یادگار نهد هر چند تا رسیدن به مراحل دیگر چرخه توسعه فوق راه درازی در پیش است و قطعا برای طی این مراحل طی نشده رابطه مستمر بین بخشی برای توسعه با اولویت اجتماع و در درون اجتماع با اولویت متفکران و اتاق های فکر تخصصی یک الزام است. در واقع مسئله توسعه در اورامانات به رابطه مستمر بین بخشی دولت-بازار و اجتماع نیازمند است و قلب تپنده این رابطه اجتماع است که در درون اجتماع هم متفکرین مختلف اجتماعی در درون اتاق های فکر دال مرکزی محسوب می گردند. دریغا که در یک استان با جمعیتی قریب به دو میلیون نفر و با صف متراکم بحرانهای لاینحل و مداوم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حتی یک اتاق فکر و یا یک موسسه پژوهشی توسعه محور وجود ندارد و لزوم تاسیس عملیاتی چنین نهادی در بازیهای سیاسی بیهوده جمعی صاحب منصب فاقد تفکر گم شده است صاحب منصبان بی بضاعتی که اهم تلاش شان در تعویض فرمانداران و مدیران خلاصه شده تا که چرخه مداوم بی بضاعتی فکری در این استان قامت خمیده همچنان با سینه ستبر و عزمی راسخ طی چرخش نماید. لهونی که خود نیز قربانی لابی های مدیران بی بضاعت شد نه تنها سعی کرد به زوال سرمایه اجتماعی پاسخ دهد بلکه امروز به یک سرمایه نمادین تبدیل شده است که امیدوارم از این ظرفیت ایجاد شده به خوبی استفاده کند و از فرصتهای آتی  برای پوشش ضعفهای خود بهتر بهره ببرد چرا که چنین سرمایه هایی اگر با عملکردهای تکاملی و رو به پیشرفت تکمیل نگردند، سیالند و از ویژگی عدم ثبات و چرخش برخوردارند. لهونی بهانه ای بود برای بحث در باب یک وضعیت به نام توسعه از این رو  او مخاطب خاص این نوشتار نیست بلکه صرفا سببی بود تا دیگر کار بدستان را به لزوم برخی از تحرکات اساسی در موضوع توسعه دعوت نمایم.

 

دکتر سیامک بهرامی مدرس علوم سیاسی و عضو شورای علمی فراتاب

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار