کد خبر: 8854
تاریخ انتشار: 3 مرداد 1397 - 16:03
یادداشتی به مناسبت زادروز استنلی کوبریک
ما فیلم های کوبریک را تماشا و گوش می کنیم، ماجراها تمام می شوند اما آنها دو پهلو و مبهم باقی می مانند. برعهده ماست که درباره فیلم ها فکر کنیم و بر اساس نظام ارزشی و تجربه خود تفسیرشان کنیم و سپس نتیجه بگیریم.

فراتاب_ گروه فرهنگی/ بابک صفری: امروز 26 ژوییه زادروز استنلی کوبریک فیلسوف سینماست. مردی که با خلق شاهکارهای عظیم سینمایی دریچه ای نو بر روی جهان تصویر زده ما باز نمود. کوبریک 26 ژوییه 1928 به دنیا آمد و هفت مارس 1999 در حالی که حتا موفق به نمایش آخرین اثر خود با عنوان چشمان کاملا بسته (فیلمی که بارقه امیدی از عشق، رابطه جنسی و ازدواج را روشن نگه می دارد. و کوبریک نشان می دهد که اصول اخلاقی کانتی متجسد در ازدواج هرگز نمی تواند برای کنترل عمیق ترین نیازهای جنسی کافی باشد) نشد، دنیای ما را که بسیار برایش کوچک بود ترک گفت. سیزده فیلم بلند ساخت که هریک با نگاهی فلسفی به انسان و ماهیت او پرداخت.

کوبریک بیشتر ازینکه بر روابط انسانی توجه کند، بر خود انسان متمرکز شده. گویی که شخصیت فیلم هایش از اولین تا اخرین اثرش انسانی است که دارد در عالم تصویر و دوربین زندگی می کند، گویی به تعبیر فرشته تاریخ والتر بنیامین، دوربین عجیب و تکانده است، زیرا پس از نابودی یک چیز دوباره آن را به ما می دهد. انسان کوبریکی نیز در عالم این دوربین سیر می کرد. سینمای کوبریک پیچیده گی های خاص خودش را دارد و هرگونه تحلیل و سخن گفتن در باب آن می تواند منجر به تقلیل گرایی و ساده انگاری شود. خود کوبریک یک شخصیت به تمام معنا کمال گرا بود و بشدت دقیق و حساس. هر صحنه ای را بارها تصویربرداری می کرد تا به آن کمال مورد نظرش برسد. کوبریک استاد مسلم نمای تراولینگ، زوم معکوس و تکنیک نگاری بود.

ایماژهای او که به نحوی فراموش نشدنی بر ضمیر ناخودآگاه فرهنگ عامه نقش بسته اند: پرتاب تکه استخوانی بر آسمان در ادیسه فضایی و یا شیر نوشیدن الکس و رفقایش در پرتقال کوکی، همه و همه تصاویر فلسفی و هنری نابی را به جهان ما عرضه کردند. فیلم های کوبریک خصلت نظام های فلسفی را دارند، هر اثرش چیزی برای گفتن دارد و کلیه ابعاد و شئون سرشت انسان را در تنوع گستردشان آشکار می کند. در برخورد با فیلم های کوبریک سوژه ای را می یابیم که گویی در برابر همه چیز ایستاده است/ انگاره‌ی فیلم، ابژه مستهجن دوربین است که موتیفی از فشار سیستمیک و مقاومت فردی را بازتولید میکند. هراز چندگاهی آشکارا سیاست ورزی می شود بسان دکتر استرنجلاو و هراز گاهی سوژه بیرون و [شاید همیشه در دل تاریخ بوده بسان جک تورنس در درخشش].

سوژه های کوبریک همه نوع گزاره ها را تجربه می کنند: عشق، افتخار، جنگ، تکنولوژی. گزاره هایی که که کوبریک بدان ها می پرازد همگی عینیات جهان تجربه شده ی ماست که در رویارویی با سوژه اگزیستانسیالیستی قرار می گیرد. تجربه کردن این گزاره ها توسط سوژه ها اساس فیلم های وی هستند. تجربه هایی که همگی حالتی پیچیده، اگزوتیگ و نامعمول به نظر می رسند. گاهی آدمی در تنهایی خود به عنوان تماشاگر در حالی که نگاه خیره اش را به فیلم دوخته است با خود می گوید: ای کاش استنلی زنده بود و برای ابهاماتی که در ذهن ما ایجاد کرده جوابی می داد. استنلی کوبریک در تمام آثارش تلاش کرد انسان را از زوایای مختلف جسمی و روانی، مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. او انسان را همچون آن تخته سنگ در فیلم ادیسه فضایی می نگریست و برای شناخت آن تلاش می کرد. کوبریک پیش از آنکه فیلمساز باشد یک محقق و پژوهشگر انسان بود.

ما فیلم های کوبریک را تماشا و گوش می کنیم، ماجراها تمام می شوند اما کلی آنها دو پهلو و مبهم باقی می مانند. برعهده ماست که درباره فیلم ها فکر کنیم و بر اساس نظام ارزشی و تجربه خود تفسیرشان کنیم و سپس نتیجه بگیریم. این خصلت آثار هنری است. آنها شما را در مورد خود و دیگران به فکر وا می دارند. جالب است که می توانید سال ها بعد با نظام های ارزشی متفاوت و با تجربه بیشتر، به سراغ آثار کوبریک برویم و نتایجی دیگر بگیریم.

فیلموگرافی:

اسپارتاکوس(1960) پروژه ناتمام آنتونی مان بود که کوبریک در اوج جوانی می خواست آن را به نام خود تمام کند. مبارزه ای که کوبریک در آن موفق بود و توانست شاهکاری جاودان را بازی کرک داگلاس خلق کند. فیلم تمی مارکسیستی دارد و به نوعی خوانشی کلاسیک از ناعدالتی و ظلم است. دو سال بعد لولیتا را از رمان ناباکوف اقتباس کرد و با بازی پیتر سلرز بر روی پرده برد. داستانی از عشق و هوس. سال 1964 دکتر استرنجلاو که یک کمدی سیاه بود را ساخت، در این فیلم باز هم پیتر سلرز حضور داشت که در سه نقش متفاوت ایفای نقش کرد.

فیلم روایتی از تقابل هسته ای دو ابرقدرت در دل جنگ سرد است که هر لحظه ممکن است با جنون و دیوانه بازی افسری خرده پا جهان را ویران کند. اثر بعد کوبریک جاودانه ترین فیلمش بود: ادیسه فضایی که بیان فلسفی کوبریک از تاریخ تکامل بشر و سیطره تکنولوژی ست. فیلم به فلسفه نیچه پهلو می زند و خوانش های نیچه ای فراوانی از آن صورت گرفته است. پرتقال کوکی محصول 1971 سرگذشت جوانی ست که توسط قدرت حاکمه به موجودی الینه تبدیل می شود. در فیلم می توان فوکو را دید و همچنین تقابل بدن و سیستم. در باری لیندون 1975 صعود و سقوط ردموند باری را در دل یک پروژه تاریخی می بینیم. جایی که در قرن 18 ردموند درگیر گیرودارهای اشرافی گری می شود. در سال 1980 بعد از یک وقفه 5 ساله کوبریک درخشش را در ژانر وحشت ساخت و در 1986 غلاف تمام فلزی که در مورد جنگ ویتنام بود. آخرین فیلم او در سال 1999 با عنوان چشمان کاملا بسته ساخته شد. 

 

بابک صفری

دانش آموخته کارشناسی ارشد روابط بین الملل

 عضو شورای نویسندگان فراتاب

 منبع: ژیلوان

 

نظرات
آخرین اخبار