کد خبر: 8778
تاریخ انتشار: 4 تیر 1397 - 21:52
بابک صفری
وضعيت بازدارندگي، وضعيتي است كه حريفي، حريف ديگر را بدون به كار گيري قوه ي قهريه و صرفا با تهديد به كارگيري آن به اجابت خواسته ي خود وا مي دارد.

فراتاب_ گروه بین الملل: مفهوم بازدارندگي (deterrence) در تمام دوران جنگ سرد محور هر گفتمان استراتژيك بود كه هر حركت استراتژيك غرب با اشاره به لوازم اين مفهوم صورت مي گرفت؛ اين عامل در مورد بلوك شوروي نيز صادق بود. مفهوم بازدارندگي هسته اي از يك نظر همان مفهوم سنتي «توازن قدرت» است كه در كسوت جديدي درآمده است. بسياري از نويسندگان مانند برنارد برودي، هدلي بال، هنري كسينجر و توماس شيلينگ به گونه اي به «بازدارندگي متقابل»، «بازدارندگي پايدار» و توازن تسليحاتي پايدار پرداخته اند كه تا حدود زيادي متون قديمي تر مربوط به توازن قدرت را به ياد مي آورد. در تعريف بازدارندگي آمده است كه بازدارندگي عبارت است از «باز داشتن حريف از دست زدن به انجام يك رفتار، با تهديد به اين كه در صورت انجام آن دچار خسارت غير قابل قبولي خواهد شد»

وضعيت بازدارندگي، وضعيتي است كه حريفي، حريف ديگر را بدون به كار گيري قوه ي قهريه و صرفا با تهديد به كارگيري آن به اجابت خواسته ي خود وا مي دارد. با نا به هنگام شدن نظريه موازنه قدرت در تحليل ابرقدرت هاي كه به حد نفرت، فلسفه ي فكري و وجودي يكديگر را به طور ايدئولوژيك نفي مي كردند. گروهي از نظريه پردازان به جرح تعديل نظريه ي موازنه ي قدرت پرداخته و نظريه ي بازدارندگي را تدوين كردند. ترس و نگراني از كاربرد سلاح اتمي، ضرورت جست و جو راه حل براي جلوگيري از وقوع آن را اجتناب ناپذير كرد. در واقع تدوين نظريه ي بازدارندگي بيشتر يك ضرورت عملي بود تا صرفا تامل نظري.

تا قبل از جنگ جهاني دوم در متون مربوط به روابط بين الملل  و نظريه هاي استراتژيكي، اصطلاح بازدارندگي به چشم نمي خورد. اين نظريه بعد از جنگ جهاني دوم و به عنوان همزادي با ظهور سلاح هاي هسته اي پديدار شد. اكثر انديشمندان معتقدند كه ظهور سلاح هاي هسته اي در جهان دو قطبي عاملي براي حفظ صلح و ثبات بود. زيرا وجود سلاح هاي مخرب نوعي ترس از استفاده ي آن ها را به همراه داشت و در واقع ابرقدرت ها بيشتر تمايل داشتند كه با نشان دادن قدرت خود ديگري را از يك حمله ي اتمي باز دارد. مفروضات زيربناي بازدارندگي استراتژيك از نظر هالستي عبارتند از

  • تصميمات مدافع و مهاجم بر محاسبات عقلاني از سود و زيان هاي احتمالي ارزيابي درست وضعيت و برآورد دقيق توانايي هاي مشابه استوار خواهد بود.
  • تهديد در سطح بالا مانند تهديد به استفاده از سلاح هاي هسته اي به جاي آنكه رفتار تجاوز كارانه را بر انگيزد چنين رفتاري را منع مي كند.
  • سلسله مراتب ارزشي مدافع و مهاجم دست كم در اين مورد كه هر كدام اجتناب از خشونت در سطحي وسيع را در صدر سلسله مراتب يا نزديك به آن قرار مي دهند، مشابه يكديگرند.
  • هر دو طرف مبناي ارجاعي مشابهي دارند به نحوي كه علائم مربوط به مصمم بودن طرفين و حتمي بودن اقدام به درستي درك و تفسير مي شوند.

 

بازدارندگي در دوران جنگ سرد:

همانطور كه گفته شد بازدارندگي در روابط بين الملل محصول جنگ سرد و ظهور سلاح هاي هسته اي بين دو بلوك غرب و شرق بود. ترس از يك حمله ي گسترده ي اتمي كه عواقب جبران ناپذيري داشت باعث شد كه دو ابر قدرت ضمن افزايش قدرت نظامي خود با پرستيژ قدرت، حريف را از هرگونه حمله ي احتمالي باز دارد.

آغاز كاربرد واژه ي بازدارندگي در مطالعات استراتژيك معاصر را معمولا به ديدگاه هاي اولين نظريه پردازان نيروي هوايي در دهه هاي 1920 و 1930 نسبت مي دهند. آن ها از خود مي پرسيدند آيا تنها راه پيشگيري از حملات هوايي، نشان دادن ظرفيت مقابله به مثل به طرف مقابل است؟ آن فرض كه يكي از نخست وزيران وقت بريتانيا مطرح كرد اين بود كه بمب افكن ها در هر صورت از حريم هوايي عبور خواهند كرد به طوري كه هيچ اقدام دفاعي نمي تواند حركت آن ها را متوقف سازد و در اين صورت، صدمات زيادي بر زير ساختارهاي مادي و روحيه ي مردم وارد خواهند آورد. در نتيجه فقط دورنماي احتمال مقابله به مثل مي تواند به مثابه ي نوعي محدوديت عمل كنند.

اگر چه تجربه ي جنگ جهاني دوم آشكار ساخت  رابطه ي بين آفند و پدافند پيچيده تر از آن چيزي است كه نظريه پردازان پيش بيني كرده بودند، اما در دنياي پس از جنگ به نظر مي رسيد كه اين صورت بندي اوليه به موقع تر و مناسب تر از هر زمان ديگر است. اين وضعيت به خاطر تسليحات هسته اي بود. هر چه بيشتر آشكار مي گشت كه انجام جنگ هسته اي بدون خطر و بروز فاجعه اي تمام عيار اصلا امكان ندارد، ارجحيت حزم و احتياط بر تهور نيز رفته رفته بيشتر شد و حتي اگر هم اختلافات همچنان لاينحل باقي مي ماندند، طرح پرهيز از جنگ به عنوان ابزار حل و فصل مناقشات، قانع كننده تر عملي شدند. در نتيجه بازدارندگي به مدت چهار دهه بر مناظرات مربوط به استراتژي هاي كلان در هر دو طرف پرده ي آهنين مسلط شد و همه ي خصايص يك مفهوم متعارف را به دست آورد.

رويارويي دو قدرت شوروي و آمريكا بر سر مسائل بين المللي در دهه هاي 1950 و 1960 نشان داد كه رهبران سياسي – نظامي دو كشور متقاعد شده اند كه تنها راه دفاع از كيان خود دست يابي به تسليحات نظامي پيشرفته تر از سلاح دشمن است. اعتقاد به ضرورت دست يابي به آخرين سيستم هاي نظامي، اين كشورها را از يك سو در مسير رقابت هاي توان فرسا درگير كرد و از سوي ديگر آن ها را به خويشتن داري و مصالحه وا داشت. به وجود آمدن اين دو گانگي  بر اهميت مطالعه ي بازدارندگي افزود، و به رغم وجود رهيافت هاي مختلف و تفاوت در نظرگاه هاي آن ها، درك مشتركي درباره ي سلاح هاي هسته اي و تهديد جنگ اتمي به وجود آمد.

مشخصات كلي استراتژي هسته اي يا درك مشترك از اين استراتژي شامل اين موارد بود :

  • ارتقاي بازدارندگي متقابل به مقام يك دكترين والا.
  • جا به جايي انديشه ي اتوپيايي خلع سلاح با مفهوم كم طمطراق تر اما قابل اجراتر كنترل تسليحات.
  • تاكيد براين كه زور هنوز عامل مهمي در شكل دهي به سياست بين المللي است.
  • و باور به اينكه به جز درگيري تمام عيار هسته اي، جنگ به شرط حفظ حدود آن داراي سودمندي سياسي است.

 بايد اذعان داشت كه مسابقه ي تسليحاتي ايالات متحده آمريكا و اتحاد جماهير شوروي تكامل بازدارندگي هسته اي را شكل داده و دكترين هاي بازدارندگي هسته اي نيز به موازات اين مسابقه ي تسليحاتي طراحي شده اند. اين مسابقات تسليحاتي مراحل زير را طي كرده اند.

  1. مرحله ي اول دوران انحصار اتم از سوي آمريكا 1945 تا 1949: در اين دوران بازدارندگي هسته اي براي آمريكا وجهه خاصي را ايجاده كرده بود. طي اين دوران آمريكا علي رغم آن كه تنها كشوري بود كه سلاح هسته اي در اختيار داشت اما هنوز تكنولوژي هوايي آن در حدي نبودكه توليد هواپيماهاي استراتژيك دور پرواز را ممكن سازد، ولي بمب افكن هاي آمريكايي مستقر در پايگاه هاي نزديك يا مجاور خاك اصلي شوروي قادر بودند تا نقش بال استراتژيك را ايفا كنند. اين بال از قابليت وارد آوردن ضربه اي هسته اي بر اتحاد شوروي برخوردار بود. انحصار سلاح هسته اي در دست آمريكا تنها قادر به تضمين امنيت خارجي كشورهاي اروپايي بود.
  2. مرحله دوم دوران تسلط نه انحصار اتمي آمريكا 1949-1957: در اين مرحله كه در ژوئن 1950 با جنگ كره آغاز شد كره شمالي به كره جنوبي حمله كرد، روس ها واكنش جدي آمريكا را پيش بيني نمي كردند اما برعكس ، آمريكايي ها دخالت نظامي گسترده كردند. جنگ كره تجربه ي تلخي براي آمريكا بود و نيروهاي كمونيستي توانستند نيروهاي آمريكا و سازمان ملل را به عقب نشيني وا دارند. از آن پس آمريكا تصميم گرفت در هيچ زميني با كمونيست ها نجنگد. دالس وزير خارجه ي آمريكا اعلام كرد كه ايالات متحده در واكنش به حملات ديگر كمونيست ها عليه«دنياي آزاد» اين گونه پاسخ خواهد داد: " به شيوه اي و در محلي كه خود آمريكا انتخاب كند" و اين عبارت به اين معنا بود كه اگر كمونيست ها در هر جاي دنيا جنگي از طريق دست نشان دهندگان خود راه بياندازند، آمريكا با خود اتحاد شوروي و با سلاح هاي هسته اي تلافي گسترده خواهد كرد. اين تهديد تقريبا خاصيت بازدارندگي داشت چرا كه آمريكاييان تا آن زمان تسليحات فراواني ساخته بودند و با اختراع بمب هيدروژني كه اولين بار در سال 1952 آزمايش شد، قدرت تخريبي و بازدارندگي آمريكاييان بالا رفت. علي رغم اينكه در اين دوره روس ها هزينه هاي تسليحاتي خود را افزايش دادند و حتي در سال 1953 يك انفجار چند مگاتني گرما هسته اي داشتند ليكن مي توان گفت كه آمريكا در اين دوره برتر از روس ها بودند .
  3. مرحله سوم دوران برتري نه تسلط آمريكا 1958-1966: در اين دوره تسلط آمريكا كاهش پيدا كرد ولي اين كشور هنوز مي توانست به وارد ساختن ضربه ي اول اميدوار باشد. روس ها در سال 1957 با قرار دادن ماهواره ي اسپوتنيك در مدار زمين شوك بزرگي به آمريكاييان وارد كردند. روس ها به راكت هاي بزرگي دست پيدا كرده بودند و مي توانستند از موشك هاي ميان قاره اي براي حمل بمب هاي هسته اي و هيدروژني استفاده كنند. آمريكاييان تا حدي در فن آوري عقب بودند  و همين مسئله باعث گرديد كه آن ها به توسعه و استقرار موشك هاي ميان قاره اي مستقر در زمين و دريا دست بزنند. بحران موشكي كوبا در همين دوره رخ داد كه نتيجه ي مصالحه آميز اين بحران نشان از تمايل هر دو قدرت به پذيرش خويشتن داري و پيروي از سياستي بود كه مانع از وقوع مصيبت بزرگ مي شد . در اين مرحله نيروهاي آفندي استراتژيك از اهميت بيشتري نسبت به نيروهاي پدافندي برخوردار شد كه بارزترين جلوه ي آن موشك هاي دور پرواز بالستيك بود . اين سلاح ها شرايط انهدام متقابل را ايجاد كرد كه در واقع اوج بازدارندگي متقابل آمريكا بود. نهايتا آمريكا و شوروي به سوي گسترش و تقويت نيروهاي آفندي قدرتمند روي آوردند به نحوي كه در برابر انهدام در يك حمله ي غافلگيرانه آسيب پذير نباشد .
  4. مرحله ي چهارم دوران برابري هسته اي 1967-1980: در اين دوره روس ها به برابري هسته اي دست يافتند. با شكست آمريكاييان در جنگ ويتنام، هزينه هاي نظامي اين كشور تا حدي كاهش يافت و روس ها در عوض هم نيروهاي هسته اي و هم تسليحات متعارف خود را افزايش دادند. شوروي از سال 1971 به شدت به هزينه هاي تسليحاتي خود افزود و موازنه قدرت كاملا  برقرار شد و بازدارندگي دو جانبه به وجود آمد. اين دوره شاهد بحث هاي جدي در زمينه ي كنترل تسليحات و بازگشت به دفاع از طريق موشك هاي استراتژيك بود .
  5. مرحله پنجم دوران افول اقتصاد هسته اي شوروي 1980-1991: در اين مرحله قدرت شوروي به دلايلي نظير تعهد به اقمار خويش، هزينه هاي نظامي بيشتر، شكست مكتب ماركسيم در اقتصاد و ايدئولوژي، نداشتن مشروعيت در ميان اقمار خود و ظهور دولت ملت سازي در جمهوري هاي وابسته تحليل رفت . ريگان در اين دوره استراتژي جنگ محدود هسته اي را پيشنهاد داد كه صحنه ي آن هم مي توانست اروپا باشد و هم خاورميانه. در مقابل رهبران شوروي جنگ محدود هسته اي را ناممكن ارزيابي كردند  و اعلام داشتند هر جنگ هسته اي جديد قطعا عالم گير خواهد شد. در اين دوره ميان رهبران دو كشور علي رغم وجود اختلافات زمينه هاي بسياري به وجود آمد كه دو قدرت مذاكره درباره ي حفظ بازدارندگي را مورد توجه قرار دهند. برخي از دولتمردان آمريكايي از جمله جرج كنان و مك نامارا استراتژي جديدي را مطرح كردند كه به «استراتژي عدم توسل به ضربه ي نخست» معروف شد. اين استراتژي بر اين اساس متكي بود كه هر يك از طرفين از ضربه ي نخست پرهيز خواهد كرد و تا زماني مورد حمله قرار نگيرد دست به حمله نخواهد زد. پذيرش اين استراتژي فصل نويني در روابط استراتژيك دو كشور گشود و بازدارندگي دو جانبه را از يك طرف تحكيم بخشيد واز طرف ديگر پايه هاي آن را سست كرد.

اين استراتژي و جنگ ستارگان ريگان سرانجام بازدارندگي متقابل را بي اعتبار كرد. در اواخر اين دوره ريگان و گورباچف مذاكرات خود را در مورد سلاح هاي استراتژيك و چگونگي مهار آن ها را از سر گرفتند .

  مرحله ششم آغاز دوران اشاعه ي سلاح هاي هسته اي 1991-2000: در اين مرحله با فروپاشي شوروي سلاح هاي هسته اي اشاعه يافته است و متعاقب آن تمديد نامحدود NPT در سال 1995 و امضاي CTBT در سال 1996 علي رغم اينكه آمريكا در صدد ايجاد بازدارندگي محدود بوده ليكن عملا بحث هاي جدي در زمينه ي اشاعه ي  تسليحات هسته اي به وجود آمد. در اين مرحله همچنين شاهد ظهور دو قدرت هسته اي در ميان كشورهاي آسيايي و جهان سوم هستيم: هند و پاكستان.

در پايان اين گفتار بايد گفت كه بازدارندگي شكلي از وضعيت موازنه قوا مي باشد كه در دوران جنگ سرد ظهور كرد و هدف آن نيز جلوگيري از برتري يك دولت بر وضعيت نظام بين الملل بود. بازدارندگي با ظهور سلاح هاي هسته اي پيوند دارد و رقابت هاي نظامي كه در طول جنگ سرد بين دو ابرقدرت شكل گرفت نشانه اي از اين پيوند بود.

 

بابک صفری

دانش آموخته کارشناسی ارشد روابط بین الملل

 عضو شورای نویسندگان فراتاب

 بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است.

نظرات
آخرین اخبار