کد خبر: 7555
تاریخ انتشار: 10 فروردین 1397 - 22:39
سعید محبوبی نژاد

فراتاب - گروه بین الملل: افراط گرایی حادترين و پیچیده ترین چالشي است كه نظام بین الملل با آن روبروست. این پدیده نه تنها منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) بلكه تمامي جوامع توسعه يافته، پيراموني و جهان سوم را كه امروزه با انواع بحران های سیاسی – اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مواجه مي باشند، تهديد مي كند. اين تهديد بزرگ که از مرزهای دولت – ملت های پس از قرارداد صلح وستفالی (۱۶۱۸–۱۶۴۸) عبور کرده است، نه يك پديده نوين و نوظهور در قلمرو زمانی و مکانی خاص و مرتبط با عصر مدرن و مدرنيته، بلكه به عنوان يك پدیده فراگیر و سيال در بستر تاريخ بشری، از لحظه تكوين خلقت انسان با آن همراه بوده است. اما با تحولات سیاسی اجتماعی دهه های اخیر در روابط بین الملل، این پدیده سیال نیز توانست، با بازتعریف خود، به یک جنبش اجتماعی فراگیر و فعال، با ویژگی های متمایز و بدیع، تبدیل شود.
افراط گرایی نوین که پس از حادثه یازده سپتامبر 2001م و اشغال دو کشور مسلمان افغانستان و عراق به یک جنبش اجتماعی فراگیر تبدیل شده است، مستقل از دو جنبش اجتماعی قدیمی (جنبش کارگری در اواخر قرن نوزدهم) و جنبش های اجتماعی جدید (جنبش های دانشجویی، حقوق مدنی، زنان، زیست محیطی، صلح و...)، که از دهه 1960م در عرصه اجتماعی اهمیت یافتند، در خاورمیانه ظاهر گشت. این جنبش اجتماعی که به لحاظ جهت گیری فکری و رویکرد افراط گرایانه اش از دیگر جنبش های اجتماعی قرن نوزدهم و بیستم متمایز می باشد، تلاش می نماید تا با بسیج منابع در سطح جهانی و بهره گیری از مولفه های جهانی شدن، هویت جدیدی را جایگزین هنجارهای موجود نماید. پاکسازی قومی و دینی در سوریه و عراق، حمله در اروپا به وسیله گروه های مختلف الهام گرفته از القاعده، قتل عام باگا به دست بوکوحرام در سال دو هزار و پانزده، حمله تروریستی در موزه ملی تونس، حمله مرگبار انتحاری علیه غیر نظامیان در جلال آباد افغانستان، سر بریدن بیست و یک مسیحی قبطی در لیبی، قتل عام وحشتناک صد و چهل و هفت دانشجوی کالجی در کنیا در سال 94، نشانی روشن از گستره وسیع تهدیدی است که افراط گرایی خشن ایجاد کرده است. بنابراین در شرايط كنوني، شناخت این فرآیند، به لحاظ تاثیرات ويران كننده آن بر صلح و امنیت جهانی و موانعی که بر سر راه ثبات يا تثبيت نهادهای دموکراتیک ایجاد می کند، از اهمیتی فوق العاده برخوردار شده است. این پژوهش در چارچوب نظري خود تلاش دارد تا با روش توصیفی – تحلیلی، پدیده افراط گرایی را به مثابه یک جنبش اجتماعی نوظهور که از قابلیت جامعه پذیری و متکی به رسانه های جمعی برخوردار می باشد، تبیین و تحلیل نماید. تحلیل افراط گرایی در چارچوب نظریه جنبش های اجتماعی از زوایای متفاوت، موجب خواهد شد تا شناخت ابعاد و پيچيدگي هاي اين پدیده براي علاقمندان به اين موضوع تسهيل گردد.

مقدمه:
پديده افراط گرایی به علت پيچيدگي و ابعاد گسترده آن، مي تواند با رويكردهاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي مورد بررسي و ارزيابي قرار گیرد. اما فارغ از ابعاد گسترده اي كه اين امر به خود اختصاص داده است، آنچه داراي اهميت است نگراني از بسط چنين نابساماني است كه تمام لايه هاي زيست فردي و اجتماعي را در جوامع گوناگون درگير خود مي سازد. اما چنانچه بخواهيم به چرايي تبدیل شدن این پدیده کهن به جنبش اجتماعی به عنوان سئوال اصلی این پژوهش پاسخ دهیم، ضروری است تا مفاهیم و چهارچوب های تئوریک و نظری مطرح برای درک ارتباط این دو پدیده را از حیث ساختار و کارکرد و در بستر نهادهای اجتماعی، تبیین و تشریح نمائیم. زيرا نهادهاي اجتماعي همواره بطور طبيعي، اساس كاركرد و ساختار خود را دارند و زمانيكه حيات اين نهادها با اخلال مواجه مي گردد و امكان وتوانايي كاردُرست از آنها سلب مي شود، عامل انحراف جامعه را بوجود مي آورند. اين انحراف نيز در عمل، يا عامل ايجاد حركت هاي ارتجاعي و محافظه كارانه و عقبگرد جامعه مي شود يا عامل حركت هاي تند و شتابزده شده و با افراط گرايي، جامعه را دچار انحراف بزرگتري مي سازد. به اين ترتيب تغييرات بنیادین در ساختارها و تأثير رفتارهای افراطی و خشونت آمیز عده ای بر روابط اجتماعی، به عامل ایجاد "آنومي " و نابساماني در جامعه منجر خواهد شد. در واقع تغییرات و جهت گیری جوامع به این سمت زمانی حاصل خواهد شد كه در آن، يك قشر و گروه، خواست خود را به كل جامعه تحميل مي كند. سازوكار اين تحميل نيز چيزي جز زور و افراط در عقيده نمي باشد. بالطبع، مصونیت در مقابل افراط گرایی در مرحله اول مستلزم شناخت و تبیین پدیده افراط گرایی از حیث عوامل اجتماعی و روانی مقوم آن است.
بدین منظور، گسترش پدیده افراط گرایی به مفهوم عام آن، در زندگی جمعی و فردی و رویکردهای نوین و یکسان آن درجوامع مختلف و پراکندگی و تأثیرات آن بر مناسبات زندگی بشری و همچنین برخوردار شدن آن از مولفه های قدرت و سیاست در عصر جهانی شدن، موجب گردیده است تا افراط گرایی که عموماً پدیده ای فردی و جناحی و گروهی است در بزنگاه هایی از تاریخ، تبدیل به یک جنبش اجتماعی که قادر به زایش دولت از درون خود است گردد، همانطوریکه تحقیر آلمان در جنگ جهانی اول سبب ظهور جریان اجتماعی ناسیونال سوسیالیسم ( نازیسم) در آلمان شد و متعاقباً به ظهور دولت هیتلر منجر گردید. تغییرات عمیق و گسترده ای که تعادل و نظم جهانی را در نظام بین الملل به چالش کشانده و اوضاع ملی و جهانی را با نوعی از شبکه ها و سازمان های پیچیده، به یک بحران ساختاری تبدیل نموده است. این بحران ساختاری که از دهه 1970م آغاز شده، تمامی جریان های فرهنگی و ایدئولوژیک و همچنین چگونگی دسترسی به منابع زیست و شرایط محیطی و جهانی را تحت تأثیر خود قرار داده است.
این پدیده چند دهه پیش با خروج شوروی از افغانستان که زمینه را برای ظهور القاعده و طالبان فراهم نمود، توجه جهانیان را به خود جلب کرد و پس از آن با حمله آمریکا به عراق، گروه های مختلفی از القاعده در عراق ایجاد شدند و بعد از آن داعش که معمولا از آن به عنوان دولت اسلامی یاد می شود، پدید آمد. جنایاتی جدی از جمله اعدام، تجاوز، تغییر اجباری دین، شکنجه و به بردگی کشاندن زنان که داعش آن را در شبکه های اجتماعی تبلیغ می کند، نشان از بزرگی تهدیدی است که این جنبش اجتماعی افراطی ایجاد کرده است.
بنابراین در پاسخ به سئوال اصلی پژوهش حاضر، این فرضیه مطرح خواهد شد که افراط گرایی بمثابه جنبش اجتماعی به معنای تبدیل شدن یک پدیده تاریخی و کهن به یک جنبش اجتماعی سیال در بستر جوامع امروزین است که با بهره گیری از نهادهای نوین و مولفه های عصر جهانی شدن، وارد ادبیات سیاسی جوامع مختلف شده و تهدید آن در حال تبدیل شدن به یک هژمونی است. بالطبع این پدیده نوظهور با ویژگی ها و جهت گیری های متفاوت، عملا از جنبش های اجتماعی سنتی و جدید در قرن نوزدهم و بیستم، متمایز می باشد. برای درک صحیح تر نسبت به سئوال اصلی این پژوهش، یعنی چگونگی تبدیل شدن افراط گرایی به یک جنبش اجتماعی و اثبات فرضیه این تحقیق، مفهوم شناسی دو پدیده افراط گرایی و جنبش اجتماعی و بررسی نظریه های مربوط به آن دو ضروری بنظر می رسد. این پژوهش برآن است تا با نگاهی مختصر به این مسائل، به تبیین فرضیه مورد نظر بپردازد. بدین منظور پدیده افراط گرایی در این پژوهش در چارچوب «جنبش های اجتماعی» مورد ارزیابی و مطالعه قرار گرفته است.

 

مفهوم شناسی افراط گرایی و جنبش اجتماعی
الف) مفهوم شناسی افراط گرایی
1. آشوری در فرهنگ سیاسی و در تعریف "رادیکالیسم" می نویسد: به معنای هواخواهی و طرفداری از «دگرگونی‌های بنیادی» جامعه و نهادهای اجتماعی موجود است. رادیکال، از نظر لغوی به معنای اصل و ریشه است و در علوم اجتماعی به آن اندیشه‌هایی می‌گویند که اقداماتی تند و سخت و ریشه‌ای را در بهبود جامعه خواهانند و دگرگونیهای بنیادی را در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی طلب می‌کنند. در حوزه علوم اجتماعی «جامعه‌شناسی رادیکال»، مظهر کوشش در پیوند زدن نتایج تحقیقات اجتماعی به اعماق توده‌ها است، و سعی دارد با بکارگیری حاصل کار پژوهشهای جامعه شناختی، تغییراتی اساسی در جامعه به‌وجود آورد. رادیکالیسم دلالت دارد بر هر فکر و عمل سیاسی و اجتماعی که خواستار دگرگونیهای ژرف و عمیق و بی‌درنگ در نهادهای موجود است. (آشوری، ۱۳۵۱)
2. راجر اسكروتن (Roger Scruton ) در فرهنگ انديشه سياسي، Political Thought (1982) NY: Hill & Wang Dictionary of، افراط گرايي را چنين تعريف مي كند: " اصطلاحي مبهم كه مي تواند حاوي اين معاني باشد: ۱. انديشه اي سياسي را به حد افراط كشاندن، بدون توجه به عواقب " ناگوار" جنبه هاي غير عملي بحث ها و احساسات مخالف كه هدف از آن نه تنها مقابله، بلكه در هم شكستن هر نوع مخالفت باشد. ۲. عدم رواداري نسبت به همه ي ديدگاهها غير از ديدگاه خود. ۳. توسل به وسائلي براي كسب اهداف سياسي كه حاكي از بي حرمتي نسبت به زندگي، آزادي و حقوق انساني ديگران است." در اين تعريف مقابله با ديگران مفهوم محوري قرار گرفته است. در واقع براساس تعريف فوق، افراط گرايي نوعي مقابله با طرف مقابل و ساير اطراف است. ( ويلكاكس، ۱۱۶:۱۳۸۲)
اصطلاح افراط گرا و افراط گرایی می تواند به هر یک از جریان های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی اطلاق شود. هم افراط گرای چپ وجود دارد و هم افراط گرای راست. پدیده افراط، پیشوند و پسوندی است که کاربرد آن در سیاست، اغلب برای محکوم و نقد کردن دیدگاه مخالفان بکار می رود. در واقع اصطلاح افراط و افراط گرا به مثابه صفات و حرف های مغرضانه برای به لجن کشیدن یا محکوم کردن مخالفان و منتقدان به کار می رود.


افراط گرایی سیاسی
"ليرد ويلكاكس" در مقاله اش تحت عنوان:" افراط گرايي سياسي چيست" مي نويسد: " افراط گرايي" اساساً بيشتر مسئله سبك است تا محتوا". بنابراين براساس تعريف ارائه شده از افراطي گري در اين تحقيق، يك شخص تا زماني كه رفتاري افراطي از خود بروز نداده است، افراط گرا محسوب نمي شود و وجود شرايط ذهني در خصوص ديدگاه يك فرد در باره مشخصه هاي هويتي اش، فقط زمينه را جهت گرايش آن به رفتار افراطي مهيا مي نمايد. نویسندگان مختلف مانند "جان جورج"، "گوردن هال"، "راجر اسکروتن"، "میلتون روکیچ" و "لِيرد ویلکاکس" دیدگاههای متفاوتی درباره افراط گرایی اتخاذ کرده اند. در میان این محققان، ویلکاکس صاحب یک دیدگاه خاص درباره افراط گرایی است و اين پژوهش نیز بر مبناي ديدگاه وي نگاشته شده است.
شايان ذكر است كه در كنار توجه به سبك و روش در بحث افراط گرايي نبايد از محتواي آن نیز غافل شويم. اشخاصي كه مايل به اتخاذ سبكي افراط گرا هستند در بيشتر موارد از آرمان ها و ايدئولوژي هايي دفاع مي كنند كه اساساً روي پيوستار سياسي، مواضع " حاشيه اي" محسوب مي شوند. اما سبک افراطی به کلی یک مسئله دیگری است، از اين لحاظ كه چنين سبكي به طور جدي مانع از آن مي شود كه ما مسائل مهم را درك كنيم و به توانایی ما براي انجام انتخاب هاي هوشمندانه و آگاهانه لطمه مي زند. شايد يك تعريف رايج تر براي " افراط گرايي " اين باشد كه افراط گرايي عبارت از ديدگاههايي است كه ما شديداً با آنها مخالفيم و دفاع از آنها را كسي به عهده دارد كه مورد علاقه ما نيست و منافعش با منافع ما در تضاد است. در واقع خطر اصلي افراط گرايي بيشتر از ناحيه تحمل ناپذيري آنان است و نه خود آنان. " رابرت كندي " در عدالت جويي مي گويد: " در مورد افراط گرايان مسئله ي قابل اعتراض و خطرناك، خود افراط گرايي شان نيست، بلكه اين مسئله است كه قدرت تحمل ديگران را ندارند. اشكال اصلي در آن چيزهايي نيست كه آنها در باره ي خود مي گويند، بلكه در آن چيزهايي است كه در باره ي مخالفان خود مي گويند"(ويلكاكس، ۱۰۷:۱۳۸۲).


چارچوب‌های نظری برای درک ریشه های افراط گرایی:
در مطالعات مربوط به افراط گرایی و تروریسم، نظریه‌های متعددی در مورد ریشه‌های افراط، رادیکالیسم و تروریسم مطرح شده است. به طور کلی، می‌توان این نظریه‌ها را در پنج دسته شامل: انتخاب عقلانی، ساختاری یا اجتماعی، محرومیت نسبی، ناهنجاری اجتماعی و نظریه‌های روانی، طبقه بندی کرد.


1. نظریه‌ انتخاب عقلانی
با وجود انتقادات بيشماري كه به نظریه انتخاب عُقلایی وارد شده است، اهميت آن براي رشته علوم سياسي روز به روز افزايش يافته است. در پرتو اين واقعيت، اين سئوال پيش مي آيد كه چگونه مي توان از نظريه گزينش عُقلايي براي تحليل رفتار افراط گرايان استفاده كرد؟
اهميت تمركز بر اين تئوري براي درك پديده افراط گرايي بدين لحاظ است كه رفتار و سبك افراطي، رفتاري خردگرايانه و عُقلايي تلقي گرديده تا بدين وسيله بستري مناسب براي شناخت اين نوع رفتار فراهم شود. تصور نوع اصلي نظريه انتخاب عُقلايي اين است كه كليه افراد، داراي لوازم انتخاب بهترين كنش يعني ظرفيت عُقلايي، زمان و جدابودن از احساسات، بدون در نظر گرفتن اينكه انتخاب چقدر پيچيده است، مي باشند. نظريه انتخاب عُقلايي در حالي كه پيچيدگي انگيزه انساني را تشخيص مي دهد، چنين تصور مي كند كه افراد بدنبال منافع شخصي خود هستند.
آثار اوليه در نظريه گزينش عَقلاني عمدتاً متعلق به اقتصاددانان بوده است كه از روشهاي مشابه مانند اقتصاد خُردِ استاندارد استفاده مي نمايند. در واقع عقلانيت به عنوان پيش فرضي اساسي براي تئوري اقتصاد خُرد بكار رفته است و قرابت تئوري انتخاب عَقلاني و تئوري اقتصاد خُرد به حدي است كه در بسياري از متون، معادل تئوري انتخاب عقلاني در نظر گرفته مي شود، زيرا به تعبيري مي توان گفت گه پيش فرض انسان اقتصادي نيز نظريه گزينش عقلاني است و علم اقتصاد تلاش مي نمايد تا كنشگران را به انتخاب عقلاني رهنمون سازد(مارش، استوكر، ۱۳۷۸: ۱۵۷-۱۲۹).
افراط گرايان براين اعتقادند كه وقتي در خدمت آرمان و اهداف خود عمل مي كنند، تصميم شان صد درصد درست است. در حقيقت هر مسئله اي متكي بر شواهدي است كه در تأئيد يا نفي آن وجود دارد. زير سئوال بردن يك مسئله صرفاً براي اينكه افراط گرايان از آن دفاع مي كنند، نفي چشم بسته آن است. يعني نفي يك مسئله صرفاً براساس اين كه شخص مطرح كننده ي آن، فاقد صلاحيت لازم براي اين كار است( ويلكاكس، ۱۱۲:۱۳۸۲). واقعيت اين است كه براساس تئوري انتخاب عقلاني، افراط گرايان نيز با تكيه بر عقلانيت خود، بهترين روش را براي دستيابي به بيشترين سودمندي برگزيده اند و لذا مي توان گاهي سخنان آنها را درست و عقلاني دانست. زيرا افراط گرايان همچون ساير انسانها اغلب با مسائل غريزي سروكار دارند.
بنابراين با استفاده از اين نظريه و توجه به محدوديت هاي محيطي، مي توان يك اقدام يا رفتار را توجيه و تفسير نمود. و با نظر داشت شرايط محيطي، عقلاني بودن رفتار افراط گرايان را به تصوير كشاند.


2. نظریه‌ ساختاری
نظریه ساختاری یا ساخت گرایی (Constructivism) ، یکی از نظریه های برگرفته از نهضت فلسفی -اجتماعی پست مدرنیسم در قرن بیستم است که شامل شاخه های روانشناسی، ریاضیات، هنر، آموزش و امور تربیتی می شود. این نظریه با اصلاح نسخه نظریه‌ ی انتخاب عَقلانی پدید آمد که با برخی متغیرهای ساختاری بر رفتار گروه تمرکز می‌کند.
طبق این نظریه، گروه‌های تندرو، خشونت سیاسی را به عنوان یک شیوه استراتژیک و اقدامی از بین گروهی از جایگزین‌ ها انتخاب می‌کنند. به علاوه، نظریه پردازان ساختاری تصریح می‌کنند که عوامل روانی می‌توانند به عنوان عامل محدود کننده علیه انتخاب عقلانی افراد عمل کنند(Nasser-Eddine, p.11). بر مبنای این نظریه، به دلیل وجود نابرابری در ساختارها، نهادهای اجتماعی کارکرد مناسبی نداشته و ارزش‌های اعلام‌شده با رفتار مردم هماهنگ نیستند. براین اساس، وقتی تعادل در جامعه از بین رفت، در مقابل، نابرابری ‌ها و فشارهای ناشی از عدم تعادل، سوخت جنبش‌های اجتماعی را تامین می‌کند.


3. نظریه‌ محرومیت نسبی
معمولاً تصور غالب در مورد ریشه‌های افراط‌گرایی این است که برخی مناطق به سبب شرایط طبیعیِ نفوذ ناپذیر، نداشتن تعامل با دنیای خارج و مرکزگریزی و ناسازگاری با دولت مرکزی، مولّد عقب ماندگی فرهنگی و رفاهی - اقتصادی و در نتیجه افراط‌گرایی شده‌اند، از این رو فقر، محرومیت، ناکامیِ تندروهای مذهبی در بنیان‌گذاری آرمان شهر ایدئولوژیک ‌‌شان و بی سوادی و تعصب، سبب انزوا و دور ماندن بخش‌هایی از جوامع از روندهای سیاسی مدرن شده است که آثار آن به صورت خشونت بروز می‌کند.
نظریه‌ «ناکامی- پرخاشگری» که "جان دولارد" و "دوب" به آن پرداخته‌اند، معتقد است بروز رفتار افراط‌گرایانه همواره مستلزم وجود ناکامی قبلی است و برعکس(Dollard, et. Al, 1939:1). براساس این نظریه، ریشه رفتارهای افراط گرایانه، نوعی ناکامی ناشی از محرومیت ‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. بنابراین هرگاه بین فرد و اهدافش مانعی قرار گیرد، فرد یا گروه مورد نظر به علت عدم توانایی در حصول به اهداف، ارزش‌ها و آرمانهای اجتماعی و یأس و ناامیدی ناشی از آن، به خشونت و رفتارهای افراطی روی می آورد( جمالی، 1390: 154).
بر اساس اين نظريه، افراط گرايي درخاورمیانه، ناشي از ناكامي گروه هاي افراطي در دستيابي به قدرت و استقرار ساختار سياسي مبتني بر اهدافشان و فقر فرهنگي و فکري و محروميت قشرهاي حامي اين گروه ها بوده است و اين نوع رفتار تا زمان رفع اين ناکامي ها تداوم خواهد يافت. بنابراین، در صورت عدم هماهنگی میان انتظارات مردم و واقعیت‌های اجتماعی، نوعی احساس محرومیت پدید می‌آید و این احساس نیز منجر به ظهور جنبش اجتماعی می‌شود.


4. نظریه ناهنجاری اجتماعی
در تبیین ناهنجاری های اجتماعی، نظریه ¬های متعدد با دسته ‌بندی¬ های گوناگون بوجود آمده است. برای مثال برخی نظریه پردازان با تأکید بر روند های تاریخی، به دسته ‌بندی آنها پرداخته و نظریه ‌ها را به سه دسته "پيشامدرن"، "مدرن" و "پسامدرن" تقسیم کرده‌اند. گروهی دیگر بر اساس علل ناهنجاري ها، آنها را در هفت گونه يعني"كاركردگرا"، "تضاد فرهنگي"، "انتقال فرهنگي"، "نظريه ¬هاي فرصت"، "نظريه¬ هاي افراطی – تضادی"، "كنترل اجتماعی" و "نظريه كنش متقابل" تقسیم کرده اند(رابینگتن، 1383: 64).
مهمترین موضوع در علل ریشه ای ناهنجاریهای اجتماعی این است که چرا افراد مرتکب کج¬ رفتاری و یا ناهنجاری می¬شوند. دو رویکرد عمده "اثبات گرایی" و "برساخت گرایی" تا حدودی به این پرسش پاسخ داده اند. رویکرد اثبات¬گرایی، کج¬ رفتاری را پدیده ای واقعی و دارای صفاتی می¬ داند که از رفتارهای "به هنجار"، قابل تشخیص و تفکیک است. اما رویکرد بر ساخت¬گرایی، کج¬رفتاری را نوعی فرآورده اجتماعی و ایده¬ای می¬داند که به وسیله جامعه به برخی رفتارها نسبت داده می ¬شود. بنابراین وقتی ناهنجاری ها در یک سیستم و ساختار اجتماعی، منجر به انباشت مطالبات گروههای قومی و مذهبی شد، رویکرد تغییر نیز به عنوان یک پارادایم رفتاری در جهت گیری آنان دنبال می گردد. در این شرایط، مقاومت ساختارها با تغییرات بنیادین، به ایجاد شکاف های اجتماعی و فعال شدن گسل های درونی جوامع می انجامد. فرآیندی که در نهایت، به شکل گیری خشونت و تندروی در جامعه ختم خواهد شد.


5. نظریه‌ های روانی
حوزه اصلی تمرکز در این دسته نظریه‌ها کارکرد روانی و شخصیت افراد است. اما این‌گونه تلاش ‌ها از بیان یک تحلیل سازگار ناتوان بوده‌اند. بررسی تروریسم جهادی تنوع فراوانی را نشان می‌دهد: برخی از نظر مالی ثروتمند، بعضی دیگر فقیر و عده‌ای دارای تحصیلات عالیه هستند در حالی که تعدادی دیگر فاقد تحصیلات عالیه‌اند. برخی به خوبی جذب جوامع شده‌اند در حالی که عده‌ای در مناطق حاشیه‌ای جامعه زندگی می‌کنند. تنها نقطه مشترک جهادی ‌ها این است که آن‌ ها در زمینه‌ های متعدد و به میزان زیادی"طبیعی" و نرمال هستند (Nasser-Eddine. Ibid.p.12). دو تحقیق عمده در این زمینه از سوی"رای کارادول" و "اندرو سیلک" به این نتیجه رسیدند که تروریست ‌ها افرادی کاملاً طبیعی بوده و اقدامات تروریستی معمولاً به وسیله افراد منطقی و سالمی صورت می‌گیرد که انگیزه‌ هایی ارزشمند دارند (رهامی، علی نژاد، 1390: 136). در مجموع، افراد راديكال با رفتارهای افراطی، در زمينه سلامتی ذهني ـ رواني، افرادی نرمال و طبیعی هستند(Sagemon, 2005:5).
در مجموع و با نظرداشت نظریه های 5 گانه می توان گفت، هیچ نظریه ¬ای به تنهایی نمی تواند برای تبیین و توضیح ناهنجاریها و ¬رفتار¬ های افراطی، از کارکرد لازم برخوردار باشد. در واقع با وجود تأثيرات فقر، محروميت و بيسوادي بر تشديد رفتارهای خشونت آمیز و افراطی، مفروضات تحليل هاي ماديگرا در تشريح مباني تکويني و اوليه افراط گرايي، تا حدودی ناقص می باشند. بنابراین، با الهام از نظريات "الكساندر ونت" و مکتب سازه انگاری، که در تحلیل رفتار کنشگران، بر عناصر هويت، فرهنگ، انگاره ها، شناخت مشترك و عمل متقابل تأكيد مي كنند، برای درک رفتار افراط گرايي نيز در درجة نخست، ساختار اجتماعي (عناصر غيرمادي رفتار) را بايد پايدارترين عامل شكل دهنده به اين رفتار دانست. اين ساختارهاي اجتماعي، بازيگران امنيتي را در وضعيتي خاص قرار مي دهند و ماهيت روابط آنها را اعم از مشاركت جويانه يا ستيزه جويانه ترسيم مي كنند.


ب) مفهوم شناسی جنبش اجتماعی
جنبش های اجتماعی به عنوان پدیده هایی متمایز از دیگر انواع کنش جمعی با تعاریف ویژه ای همراه می باشند. این جنبش ها در اصطلاح دانش جامعه ‌شناسی و بنا به تعبیر " آنتونی گیدنز" عبارت از "هرگونه کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک، یا تأمین هدف اصلی از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی است"( دورماگن و موشار، 1389: 277). باتامور نیز جنبش اجتماعی را نوعی تلاش گروهی برای ایجاد یا مقاومت در برابر تغییر در جامعه می داند. دلاپورتا و دیانی جنبش اجتماعی را حاصل شبکه های غیررسمی، و برپایه باورهای مشترک می دانند که از مساله ای تنش زا شروع شده و به اعتراض منتهی می شوند. به عقیده " ماریو دیانی" یک جنبش اجتماعی عبارت است از" شبکه های تعامل غیر رسمی افراد، گروهها و سازمان های درگیر در یک برخورد سیاسی یا فرهنگی مبتنی بر یک هویت جمعی مشترک"( Diani, 1992: 23). به عبارت دیگر، جنبش های اجتماعی در ستیز هویت ها و تعریف مجدد مناسباتی که زندگی اجتماعی، درون آنها ساخته می شود، درگیر هستند.
بنابراین، مفهوم جنبش اجتماعی مانند اغلب مفاهیم در علوم اجتماعی، بخشی از واقعیت را توصیف نمی¬کند، و به تعبیری دیگر جنبش اجتماعی، عنصری از یک شیوه خاصِ برساختنِ واقعیت اجتماعی است. از این رو، وجود جنبش‌ های اجتماعی به ¬عنوان بخشی از زندگی اجتماعی و سیاسی غرب به ¬ویژه در دوران مدرن به امری کم و بیش عادی تبدیل شده است. جوامع غربی و غیرغربی در طول چند سده گذشته تقریباً به طور مستمر با انواع جنبش‌های اجتماعی از قبیل جنبش دهقانی، کارگری، سندیکالیستی، اسلامگرا، ضد استعماری، جنبش زنان و ... روبرو بوده¬اند( مشیرزاده، 1381: 9).


طبقه‌ بندی جنبش‌ های اجتماعی
یکی از شیوه‌ های دقیق و جامع درطبقه ‌بندی جنبش‌های اجتماعی، طبقه‌بندی"دیوید آبرل" (Aberle) است. او چهار نوع جنبش اجتماعی را از یکدیگر متمایز کرده است( گیدنز، 1376: 673).
1. جنبش دگرگون ‌ساز: دگرگونی های سریع و عظیم، جامع و فراگیر و همراه با خشونت، از جمله تغییراتی است که اعضای این جنبش‌ها در پی آن هستند. سرانجامِ این جنبش‌ها، اغلب به انقلاب ختم خواهد شد به گونه ای که ساختار جامعه را تغییر می دهند. نمونه این جنبش ها، جنبش های انقلابی، یا بعضی جنبشهای مذهبی رادیکال است.
2. جنبش های اصلاح طلب: این جنبش معمولاً دارای اهداف محدودتری است و تلاش دارد تا فقط برخی از جنبه‌های نظم اجتماعی موجود را تغییر دهد. این جنبش به انواع ویژه‌ای از نابرابری یا بی‌عدالتی و تبعیض، توجه و واکنش نشان می‌دهد. جنبش‌های دگرگون‌ ساز و اصلاح ‌طلب، هر دو خواهان تغییرات در سطح جامعه‌اند، اما تفاوت اصلی آن دو در این است که جنبش‌ های اصلاحی، یک فرایند اجتماعی درازمدت را در برمی‌گیرد.
3. جنبش رستگاری ‌بخش: این جنبش در صدد نجات افراد از روش های تباه کننده زندگی است. بسیاری از جنبش‌های مذهبی، اگر توجه خود را به رستگاری شخصی معطوف کنند، از جنبش‌های رستگاری‌ بخش محسوب می‌شوند. رهبران این جنبش‌ها معتقدند رشد معنوی افراد، نشانه حقیقی ارزش آن‌هاست.
4. جنبش تغییردهنده: هدف این گروه از جنبش ها، ایجاد تغییرات جزئی در رسوم، عادات و هنجارهای افراد می باشد و تلاش می کند تا ویژگی‌های معینی را تغییر دهد.
اما ظهور جنبش های اجتماعی جدید در دهه 1960م که با آغاز عصر مدرنیته و رشد نوگرایی در جوامع و تغییرات بنیادین در کیفیت زندگی انسانها وارد ادبیات سیاسی و جامعه شناسی سیاسی شد، ویژگی های جدیدی را نیز با خود به همراه آورد. ویژگی هایی همچون غیرابزاری بودن، گرایش به جامعه مدنی داشتن، سازماندهی غیررسمی و انعطاف پذیر، و وابستگی شدید به رسانه های جمعی، بویژه ماهواره و اینترنت( نِش، 1392: 131-132). این ویژگی ها بیانگر آن است که در عصر مدرنیته، جنبش های اجتماعی، فقط جنبش های رهایی بخش و سیاسی نبوده اند بلکه انواع گوناگونی از این جنبش ها، از فمینیسم تا زیست محیطی به عنوان جنبش های اجتماعی فعال بوده که توانسته اند با مفاهیمی چون سیاست و قدرت در جامعه ارتباط پیدا کنند. آنچه از این فرآیند به ذهن متبادر می گردد آن است که در جهان امروز، سیاسی شدن جوامع، از راههای غیر سیاسی نیز محقق گردیده است.


شرایط پیدایش جنبش‌های اجتماعی
در قرن بیست و یکم، شاهد اعتلای جنبش‌های اجتماعی نوینی هستیم که گهگاه به شکاف‌ های طبقاتی سایه انداخته و فرا ایدئولوژیک هستند. از اواسط قرن بیستم نیز نیروهای راست و واپسگرا، مستقل از احزاب سیاسی به مثابه نیروهای سیاسی در حال رشد، ظاهر شده‌اند. این نیروها اعم از افراط گرایی در مذاهب مختلف، نژاد پرستی، بیگانه هراسی و مبارزه با تنوع جنسیتی، در اروپا و آمریکا در حال رشد هستند. مسیحیان راست، نیروهای فاشیستی و نئو نازی ‎ها هم در زمره حرکت ‌های اجتماعی هستند که ویژگی‌های مشترکی دارند و با تکیه بر تکنولوژی مدرن به ترویج عقاید و نظریات خود پرداخته‌اند. آنان بی پرده و روشن، خشونت را تشویق و ترغیب کرده، تنش‌های اجتماعی را شدت بخشیده، به مقابله با نقش رسانه‌ها، خبرنگاران، شبکه‌های اجتماعی معترض با آنان، روشنفکران و سایر گروه‌های اجتماعی مبادرت می‌ورزند. همچنین گروه داعش با به کارگیری رسانه‌های اجتماعی، نارضایتی جوانان را حتی در دنیای غرب به سود اهداف راست و واپسگرایانه‌ و ضد مردمی خود هدایت می‌کند.
از مجموع نظرات و دیدگاههای جامعه شناسان در خصوص چگونگی ظهور و پیدایش جنبش های اجتماعی به عوامل متعددی اعم از مادی یا فرهنگی که در پیدایش این جنبش ها بسیج می شوند، اشاره شده است. شور و اشتیاق، احساس همبستگی، لذت شورش، اعتقاد مشترک، احساس تعلق و منافع شخصی و عقلانی، رشد سیاست های انتخاباتی و متعاقب آن افزایش دسترسی مردم به فرآیند سیاسی و بنا به تعبیر " چارلز تیلی" در کتاب " از بسیج تا انقلاب" (From Mobilization to Revolution )، یادگیری چیزی به عنوان " منابع کنش جمعی" از آن جمله است. در پژوهش معروف " سیدنی تارو" در باب دوره های اعتراض اینگونه استدلال می شود که جنبش های اجتماعی به طور فردی رخ نمی نمایند بلکه بخشی از یک موج عمومی ناآرامی اجتماعی هستند که عموماً بوسیله بعضی از وقایع پیش بینی ناپذیر تسریع می گردند و بوسیله تغییر در ساختارهای فرصت سیاسی تسهیل می شوند( نِش، 1392: 184-144). در مجموع و در میان دیدگاههای مختلف، دو دیدگاه " نیل اسملسر" و " آلن تورن" در زمینه جنبش‌های اجتماعی، از اهمیت بیشتری نسبت به سایر دیدگاهها برخوردار می باشند:


الف. نیل اسملسر (Neil Joseph Smelser:1963)
یکی از نظریه های مطرح در زمینه پیدایش جنبشهای اجتماعی، نظریه "نیل اسملسر" می باشد که وی 6 شرط لازم را برای ظهور جنبش های اجتماعی تشخیص می دهد( گیدنز، 1376: 682-681).
1. زمینه ساختاری: به آن شرایط کلی اجتماعی اطلاق می شود که مشوق یا مانع تشکیل انواع مختلف جنبش های اجتماعی است. به عنوان نمونه، اسملسر از نظام سیاسی اجتماعی آمریکا یاد می کند که به علت فقدان نسبی تنظیم دولتی در قلمروهای اجتماعی، برخی راههای بسیج را در آن قلمروها باز می گذارند. یعنی هیچ مذهب رسمی دولتی وجود ندارد و مردم برای پیوستن به گروههای مذهبی آزادند. جنبش های مذهبی، به شرط رعایت قوانین جنایی و مدنی، از سوی مقامات سیاسی حاکم تحمل می گردند و بدین سان شرایط مساعد برای توسعه بعضی از انواع جنبش های اجتماعی فراهم می گردد.
2. فشار ساختاری: این عامل به تنش هایی اطلاق می شود که باعث ایجاد منافع متعارض در جامعه می گردد. اینگونه فشارها در شکل نگرانی درباره آینده اضطراب ها، ابهامات، ویا برخورد مستقیم هدف ها ابراز می شوند. منابع فشار ممکن است کلی و یا ویژه ی موقعیت های معینی باشند. بدین سان تداوم نگرانیها میان گروههای قومی، موجب تنش های کلی می شود.
3. گسترش باورهای تعمیم¬یافته: سومین شرطی که اسملسر مطرح می کند، گسترش باورهای تعمیم ‌یافته است. جنبش های اجتماعی صرفا در پاسخ به اضطراب ها یا دشمنی هایی که به گونه ای مبهم احساس می شود، پدید نمی آید. آنها تحت تاثیر ایدئولوژیهای معینی شکل می گیرند که نارضایتی ها را متبلور ساخته و راههای عملی رفع آن را نیز نشان می دهند. برای مثال جنبش های انقلابی بر پایه این اندیشه استوارند که چرا بی عدالتی رخ می دهد و چگونه می توان آنرا از طریق مبارزه سیاسی کاهش داد.
4. عوامل شتاب دهنده: حوادث یا رویداد‌هایی که موجب می¬شود کسانی که در جنبش شرکت می¬کنند مستقیماً وارد عمل شوند.
به عقیده " نیل اسملسر"، چهار عامل فوق الذکر، بر روی هم ممکن است گاهی به آشوب های خیابانی یا درگیری های خشنونت آمیز و افراطی منجر شود، اما اینگونه رویدادها به شرطی به یک جنبش اجتماعی فراگیر می انجامد که یک گروه هماهنگِ بسیج شده( شرط پنجم)، برای عمل و رهبری و همچنین نوعی وسایل کنترل اجتماعی منظم( شرط ششم)، بین شرکت کنندگان با پشتوانه ای از منابع پولی و مادی وجود داشته باشد.
در واقع دولتمردان ممکن است با مداخله و تعدیل زمینه ساختاری و عامل فشار که انگیزه ظهور جنبش را ایجاد کرده است، به پیدایش جنبش ها واکنش نشان دهند. در این رابطه نیروهای مسلح در کنترل اجتماعی تأثیرگذار هستند. اختلافات در درون پلیس و ارتش نیز می‌تواند تأثیر قاطع در تعیین نتیجه رویارویی‌ میان جنبش‌های انقلابی و حاکمان داشته باشد. بنابراین دولتمردان حاکم ممکن است با مداخله و تعدیل زمینه و فشار ساختاری، به یک جنبش واکنش نشان داده و بر پیدایش و توسعه آن تأثیرگذارند.


ب. آلن تورن (Alain Touraine:1977)

به عقیده آلن تورن، جنبش های اجتماعی موضوع اصلی جامعه شناسی هستند. از نظر تورن جنبش-های اجتماعی اهمیتی را که در جوامع امروزی به فعال¬گرایی در دستیابی به اهداف داده می¬شود منعکس می-سازند. تورن به درک اهدافی که جنبش¬های اجتماعی دنبال می¬کنند و دیدگاه¬ها و عقایدی که در مقابله با آن فعالیت می¬کنند توجه داشت. از منظر تورن جنبش¬های اجتماعی باید در یک میدان عمل مطالعه شوند. میدان عمل به ارتباطات بین جنبش اجتماعی و نیروها و عواملی اطلاق می¬شود که جنبش در برابر آن‌ها قرار گرفته است. گفتگوی متقابل در میدان عمل می¬تواند به تغییر در شرایط جنبش منجر شود، مثل ترکیب و یکی شدن دیدگاه¬های طرفین و یا محو شدن جنبش( گیدنز، 1376: 684-683). در واقع تورن براین اعتقاد است که جنبش های اجتماعی صرفاً با انگیزه های اقتصادی بوجود نمی آیند بلکه مستقیماً برای حق تعیین سرنوشت مبارزه می کنند.


جنبش های اجتماعی و جهانی شدن
جنبش های اجتماعی از جمله پدیده هایی هستند که در قرن بیست و یکم، رشد و گسترش زیادی پیدا کرده اند، به نحوی که امروزه با گسترش ابعاد و شاخص های جهانی شدن، از این جنبش ها به عنوان موتور محرک تحولات عصر جدید یاد می شود.
فرض اکثر پژوهش های مربوط به جنبش اجتماعی این است که بسیج، سازماندهی و کنش، در چارچوب یک سرزمین ملی محصور، رخ می دهد، حتی اگر لزوماً معطوف به دولت – ملت هم نباشد. این فرض اکنون تاحد زیادی به واسطه افزایش توجه به جهانی شدن در سال های اخیر زیر سئوال رفته است( نِش، 1392: 182). در حقیقت امروزه جنبش های اجتماعی بطور فراگیر و تاحد زیادی تلاش می کنند تا بسیج منابع خود را در سطح جهانی ایجاد کنند، زیرا فرآیندهای جهانی شدن بطور مستقیم بر جنبش های اجتماعی تأثیر می گذارند، و تمرکز صرف بر زمینه های ملی که جنبش ها در آن عمل می کنند، کفایت نمی کند. از سوی دیگر، با توجه به عمل این جنبش ها در زمینه سیاست جهانی، امروزه جنبش های اجتماعی فراملی، خود به یکی از جنبه های مهم جهانی شدن تبدیل شده اند.
بنابراین حداقل از چهار جنبه باید جنبش های اجتماعی را در رابطه با جهانی شدن تئوریزه نمود. اول اینکه بسیاری از جنبش ها در ارتباط با مشکلات جهانی بسیج می شوند، که مهمترین آنها جنبش زیست محیطی، جنبش صلح و جنبش زنان می باشند. دومین جنبه جهانی شدن، گسترش ارتباطات فراملی است که امکان برقراری مبادلات و آگاهی از مشکلات جهانی را افزایش داده است. سوم اینکه، نوع مهاجرت توده ای در قرن بیستم نیز موجب تحریک جنبش های اجتماعی فراملی است. در نهایت، زوال دولت – ملت ها به عنوان نهادهای سیاسی حاکم است که این موضوع برای مطالعه جهانی شدن و جنبش های اجتماعی اهمیت زیادی دارد( نِش، 1392: 185-184). بر اساس مطالعات انجام شده می توان ادعا کرد میان جهانی شدن و جنبش های اجتماعی، یک رابطه ای دوسویه وجود دارد: از یک سو جهانی شدن، چهارچوب مطالعه و کنش جنبش های اجتماعی را از سطوح محلی و ملی به سطوح بین المللی ارتقا داده است و از سوی دیگر جنبش های اجتماعی با افزایش نقش خود در عرصه های بین المللی، فرآیند جهانی شدن را رشد و تعمیق بخشیده اند.


افراط گرایی به مثابه جنبش اجتماعی
افراط گرایی در قالب سازمان ها و جنبش هایی چون القاعده، طالبان و داعش در اغلب کشورهای خاورمیانه، ضمن بهره مندی از ویژگی های جنبش های اجتماعی، توانایی دولت – ملتها را تضعیف و اقتدار سیاسی دولتها را کاهش و ثبات نظام بین الملل را مورد تهدید قرار داده است. در واقع تبلور افراط گرایی و خشونت در قالب جنبش اجتماعی، از یکسو مسیر گفتمان سیاسی و گفتگوی تمدن ها را بین نخبگان سیاسی، ناهموار کرده و از سویی دیگر به واسطه نياز به عمل فراملي و بين المللي و بهره گیری از مولفه های جهاني شدن، متفاوت از جنبش های اجتماعی سنتی و جدید عمل می نماید. این فرآیند موجب گردیده تا جنبش هايی که از رویکردهای افراطی و خشونت آمیز بهره می برند، ضمن ستيز با هويت های قومی و مذهبی، با مناسبات زندگي اجتماعي مردم نیز درگير شوند. تخریب و تقدس زدایی از مساجد، حرم های مقدس، کلسیاها، مقبره های باستانی و معابد و خزاین قدیمی که نمادی از میراث فرهنگی غنی منطقه بود، نشان از اهداف طولانی مدت گروه های افراط گرای خشن در منطقه خاورمیانه دارد.
نگاهی تاریخی به جنبش های اجتماعی در جهان اسلام، نظیر جنبش های جهادی در الجزایر، تونس، سودان، مصر، پاکستان، اندونزی، مالزی و جنبش بنیادگرای وهابیت، روشن می سازد که افراط گرایی و خشونت، محصول کنش های تاریخی و در واکنش به حوادث و اتفاقات اجتماعی و برای دفاع از هنجارها و انگاره های هویتی مورد پذیرش خود، حادث گردیده است. بنابراين مي‌توان از بحران هويت و هويت ‌يابي و نيز تلاش گروه‌هاي راديكال در جهت تغيير هويت دولت‌ هاي خود از طريق تاثير انگاره‌ها و هنجارهاي مورد نظرشان از یکطرف، و از طرفی در جهت قوام دهي يا تكوين هويت جديد، به عنوان علت اصلي ظهور و گسترش داعش و همچنين تروريسم در منطقه خاورميانه نام برد.


اگرچه باید بسیاری از جنبش های مردمی به جز وهابیت که در برابر استبداد و با سرشت ضد استعماری و برای دفاع و صیانت از آموزه های دینی به وجود آمده اند را از جنبش های افراط گرای فاقد عقلانیت در دوره معاصر همچون القاعده، طالبان و داعش تفکیک کرد، اما چنین بنظر می رسد که می توان چهار جنبه مشترک را برای جنبش های اجتماعی و افراط گرایی به شرح ذیل بیان کرد:
1. وجود شبکه‌های تعامل غیر رسمی افراد و گروهها جهت ایجاد شرایط بسیج عمومی
2. مجموعه‌ای مشترک از اعتقادات و تعلقات که موجب شکل گیری هویتی جمعی برای کل جنبش می‌شود
3. متمرکز بودن بر منازعات سیاسی و فرهنگی
4. رویکرد اعتراض عمومی و توسل به خشونت در جریان جنبش( نِش، 1392: 186-۱۲۹ ).
بنابراین جنبش های اعتراضی و ستیزه جویانه، صرفاً به شیوه های متعارفِ عمل سیاسی اکتفا نکرده و معمولاً به اَشکالی از اعتراض عمومی که با نوعی رویکرد افراط گرایانه همراه است، دست می زنند. دوره هاي اعتراض و يا به عبارت امروزي " دوره هاي منازعه" به بخشي از يك موج عمومي ناآرامي هاي اجتماعي از سوی افراط گرایان در خاورمیانه تبدیل شده است. این فرآیند با کمک و همیاری صاحبان قدرت و ثروت در نظام بین الملل کنونی، ایده های خود را به یک موج فراگیر در سطح جهانی( جنبش اجتماعی) تبدیل نموده تا نظریه برخورد تمدن ها را در ساختارهای فرصت سیاسی یعنی نظام دولت – ملتها در خاورمیانه تسهیل نماید.


نتیجه گیری
هدف عمده این پژوهش درک چرایی و چگونگی تبدیل شدن افراط گرایی در شرایط جدید به شکل جنبش اجتماعی بود. برهمین اساس ضمن تبیین مفاهیم دو پدیده مزبور، شرایط پیدایش جنبش های اجتماعی را مبتنی بر دو نظریه معروف و شناخته شده در علوم اجتماعی بررسی نموده و ضمن بیان علل پنج گانه ظهور جنبش های اجتماعی، به اشتراکات دو پدیده افراط گرایی و جنبش اجتماعی و شیوه های عمل هریک پرداختیم و به این جمع بندی رسیدیم که جنبش های اجتماعی کنونی با بکارگیری شیوه های خشونت آمیز از یکطرف و جریان های سیاسی – مذهبی افراط گرا همچون داعش در قالب و ماهیت یک جنبش اجتماعی از سوی دیگر که داعیه تشکیل حکومت و جهانی شدن دارد، در جهت تحقق اهداف و آرمان های اجتماعی خود عمل می نمایند.
در حقیقت، امروزه افراط گرایی در شرایط جدید جهانی، برای بیان نارضایتی های اجتماعی و رفع مشکلات جوامع، شکل جنبش اجتماعی به خود گرفته است. به تعبیری می توان افراط گرایی نوین را ناظر به قرائتی مدرن از هویت یابی ملتها تحلیل و ارزیابی کرد. داعش معتقد است كه هويت مبتني بر شريعت جهادگرا، بايد به عنوان ارزشي هنجاري به رسميت شناخته شود و نظم و ساختار قدرت جامعه نيز صرفاً مبتني بر آن شكل گيرد. در واقع، بخش مهمي از قدرت شبكه‌اي و شبكه سازي افراط‌گرايان از اين بستر ناشي مي‌شود. این پدیده، یک جنبش اجتماعی با یک ایدئولوژی منحصر به فرد است که هدف از آن تخریب بنیان های تاریخی و فرهنگی و تأسیس جهانی با تکیه بر آموزه های سلفی گری است. افراط گرایی نوین با بهره گیری از ویژگی جنبش های اجتماعی جدید در دهه 1960 همچون: جنبه اعتراض آمیز بودن آن، و توسل به شیوه های غیررسمی، باز و انعطاف پذیری در سازماندهی، شکستن مرزهای شهروندی، جامعه پذیری فعال و با عضوگیری ملیت های مختلف و تکیه بر رسانه های جمعی و فنآوری های اطلاعاتی نوین، خود را به عنوان یک جنبش اجتماعی، بازتعریف نموده است.
رویکرد پدیدار شناسانه و مطالعه میدانی به ما کمک می نماید تا یکی از مصادیق خاص افراط گرایی به نام داعش و در قالب یک جنبش فراگیر اجتماعی را بهتر درک نمائیم. رویکرد عمل گرایانه و افراطی این جریان چند وجهی سیاسی مذهبی، موجب گردیده است تا بخش قابل توجهی از گرایش های سنی در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس از آن استقبال نمایند. ویژگی قساوت و برهنگی در افکار، اعتقادات بدوی و بهره گیری از فضای رسانه ای از سوی رهبران سازمان سیاسی عقیدتی داعش، که متمایز از سایر گروههای افراطی همچون القاعده عمل کرده، این پدیده را به یک جنبش اجتماعی فراگیر مبدل نموده است.
از سوی دیگر و با نگاهی به آنچه در حوزه پیرامونی ما بویژه در عراق پس از 2003م می گذرد، اگر بخواهيم تبدیل شدن افراط‌گرايي و تروريسم در منطقه خاورميانه به یک جنبش اجتماعی فراگیر را بر اساس نظريات جريان اصلي در نظام بین الملل( واقع گرایی) مورد بررسي قرار دهيم، با نارسايي در تحليل روبرو مي‌شويم، زیرا توجه به همه عوامل مادی و معنوی در پیدایش این پدیده نوظهور مورد توجه می باشد. رویکردهای افراط گرایانه پس از سقوط نظام بعثی در عراق سال 2003م به بعد و همچنین خشونت های جاری در خاورمیانه و شمال آفریقا، بیانگر آن است که ظهور پدیده افراط گرایی با ترکیبی از انگیزه ها و علل سیاسی و تاریخی همراه می باشد. مسائل سیاسی و چالش استقلال طلبی در کشورهای خاورمیانه، منازعات قومی – مذهبی، اندیشه خلافت دینی و رهبری کاریزماتیک، مذهب و رواج نگرش خاصی از آن تحت عنوان سلفی گری و بازگشت به سنت پیامبر(ص) از یکسو و از سویی، تعارضات ساختاری و میراث استعماری آن، نظام سیاسی تبعیض آمیز غرب و رویکردهای دیکتاتورمآبانه کشورهای خاورمیانه، در کنار سایر عوامل پیش گفته، در تبدیل شدن این پدیده فراگیر به یک جنبش اجتماعی، نقش اساسی داشته اند. و از آنجا که تهدید جنبش های افراطی، نه فقط برای منطقه بلکه برای همه دنیا خطرناک است، مبارزه با آن نیز به رویکردی جامع و جهانی و مبتنی بر شناخت دقیق ماهیت این پدیده اجتماعی – سیاسی دارد.

 

سعید محبوبی نژاد پژوهشگر مسائل خاورمیانه

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

 


فهرست منابع و مآخذ
الف) کتب
1. آشوری، داريوش، ۱۳۵۱، فرهنگ سیاسی، رادیکالیزم، چاپ پنجم، تهران: انتشارات مروارید
2. جمالی، جواد، 1390، "مدل تئوریک تحلیل افراط‌گرایی ( با کاربست نظریه سازه انگاری)، فصل نامه آفاق امنیت.
3. دورماگن، ژان ایو و دانیل موشار، 1389، " مبانی جامعه شناسی سیاسی"، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: آگه
4. رهامی، محسن و آذر علی نژاد، "ریشه‌های ایدئولوژیک تروریسم"، فصل نامه سیاست، پائیز 1390
5. رابینگتن، ارل و واینبرگ، مارتین. "رویکرد های نظری هفتگانه در بررسی مسائل اجتماعی"، ترجمه: رحمت الله صدیق سروستانی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
6. صدیق سروستانی، رحمت الله. "آسیب شناسی اجتماعی"، تهران: انتشارات دانشگاه تهران
7. گیدنز، آنتونی، 1376، "جامعه¬شناسی"، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: نی، چاپ سیزدهم
8. مارش، ديويد و جری استوكر، 1378، روش و نظريه در علوم سياسي، ترجمه امير محمد حاجي يوسفي، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي
9. مشیرزاده، حمیرا، 1381، "درآمدی نظری بر جنبش‌های اجتماعی"، تهران، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی
10. نِش، کیت، 1392،"جامعه شناسی سیاسی معاصر جهانی شدن، سیاست، قدرت"، ترجمه ی محمدتقی دلفروز، تهران، کویر، چاپ یازدهم
11. ويلكاكس، ليرد، ۱۳۸۲، "افراط گرايي سياسي چيست؟"، ترجمه فيروزه مهاجر، كتاب توسعه، شماره ۱۴


ج) منابع انگلیسی:
1. Diani, M. 1992: “The Concept of Social Movement,” Sociological Review, 40
2. Dollard, John, Leonard W. Doob, et al, (1939), Frustration and Aggression, New Haven: Yale University Press.
3. Nasser-Eddine Minerva. Bridget Garnham, Katerina Agostino and glibert Caluya. Countering Violent Extremism (CVE) Literature Review. Edinburgh: Counter Terroris center
4. Sagemon, Marc, (April 2005), “Understanding Jihadi Networks”, Strategic Insights, Vol. 4, No. 4.
5. Balibar,E (2004), Europe as Borderland, The Alexander von Humboldt Lecture in Human Geography, University of Nijmegen.
6. Brenner, N (1999), Beyond State-Centrism? Space, territoriality, and Geographical scale in globalization studies, theor. Soc. 28.
7.Brisard, Jean. Martinez, Damien (2015) Islamic State: The Economy-Based terrorist fanding, Reflect the official Policy or Position of Thomson Reuters.
8. Cowen, D. Gilbert, E (2008) The Politics of war. Citizenship, territory. In: Cowen, D. Gilbert, E. (Eds). War, Citizenship, territory. Rutledge. London.
9.Fawzaz A. Gerges (2016) A history ISIS, Prinseton University Press.
10.Creveld, Martin(1991) the transformation of war, New York: the free press.
11. Moghadam, Assaf(2013), How Al-Qaeda Innovates, security studies 22 (3).
12.Lia, Brynjar(2008), Doctorines for Jihadi Terrorist training, Terrorism and Political Violence 17 (3).
13.Fox, Jonathon (2001), are Middle East Conflicts more Religious? Middle East quarterly.
14.Fukuyama, F (2004), State- Building: Governance and world order in the 21st century.
15.Freeman, Colin (2014) Meet Abu Bakr al-Boghdadi, al-Qaeda's new poster boy for the Middle East, Januarry 13.
16. Joscelyn, Tomas (2013) The long war Journal, Al-Qaeda in Iraq Al-Nusrah Front emerge as rebranded single entity, April9.
17. Gulmohamad, Zana Khasraw (2014), The Rise and Fall of the Islamic state of Iraq and Al-Sham (Levant) ISIS, Department of Politics, University of Sheffield, Global Security Studies, Vo.5, Issue. 2.
18.Gordon, Gen. Col, James(1993) Land Warfare in the 21 century (Carlisle, Pa: strategic Studies Institute, U.S. army war college).
19.Holton, R (1998) Globalization and the Nation-State, London: Macmillan Press Ltd.
20.Lieber, Robert (1991), No Common Power: Understanding International Relations, 2d ed. New York Press.
21.Wiktorowizcz, Q. Kaltner, J (2003), killing in the Name of Islam: Al-Qaeda's Justification for September 11. Middle East Policy 10 (2).

نظرات
احمد
| |
2018-05-02 15:33:42
باور کنید هیچی نفهمیدم. hdk lrhgi ]i s,nlknd nhvi?
احمد
| |
2018-05-02 15:35:03
باور کنید هیچی نفهمیدم. درواقع سودمندی این مقاله چیه؟!
آخرین اخبار