کد خبر: 7507
تاریخ انتشار: 17 اسفند 1396 - 20:48
هدی مظفری بایعکلایی
بیهوده است به دام انداختن زنان در تعریفِ دقیق آنچه می خواهند بگویند و واداشتن آنان به تکرار سخنِ خود... «لوس ایری گاری»

فراتاب - گروه اجتماعی: به بهانه ی هشتم مارس؛ قلم ها را برمی داریم و واژه ها را کنارِ هم می چینیم تا سالی یک بار در چنین فرصتی، با نگاهی گذار به تاریخچه ی این روز، در وصفِ زنان آزادی خواه مطالب گوناگونی به رشته ی تحریر درآوریم، غافل از آن که غریزه نوشته نمی شود! جنسیت در میانِ کلمات تشریح نمی شود! تبعیض با هیچ بزرگداشتی برطرف نمی شود و خشمِ زنان نسبت به هویت خویش همواره در پستوی ابهام خواهد ماند.

رنج هایی که نوشته نمی شوند، خوانده نمی شوند و در توطئه ی فراگیرِ سکوت تحقیر می گردند و با انکارِ جهانِ پیشین هرگز نمی توان فضیلتی اخلاقی برای جهانِ پیشِ روی زنان ساخت! بیاییم در چنین روزی به جای تکرارِ بیهوده پاسداشت ها، به بررسی خصوصی ترین معضلات زنان بپردازیم، واکاویِ زبانِ بدن و بدنِ زبان زنان که همیشه مهجور مانده است. به گفته ی نیچه: ارزش هایی مانند پارسایی و شکیبایی به خاطر رستگاری برای خوار داشتِ تن، به عنوان استعاره های قدرتمند و قطعیت های استوار بر قدرتِ یک نظم تمامیت خواهِ اخلاقی، مشروعیت کسب می کند!

فاجعه درست از همین نقطه شروع می شود، از به زبان آوردن تمام نکاتی که سعی در پنهان کردن شان داریم، در مخفی نگاه داشتن غرایزِ زنانه و تمنیّاتِ آن ها. این غریزه ی سرکوب شده، آشکارا غریزه ی جنسی است. امیالی که در ابتدایی ترین حالتِ ممکن، توسط نویسندگانِ مرد و یا حتی خود زنان، به تحلیلی در وصفِ اخلاقِ متعارف منتهی می شود! جامعه زنان از این نسیان خود خواسته، تحقیر و تبعیض رنج می برد. رهایی زنان از چنین وضعیتی تنها در تخلیه ی فیزیولوژیک ممکن نیست! در جایی که سخن گفتن درباره ی غریزه ممنوع می شود، هرگز نمی توان به تحلیلی مناسب در این باره دست یافت. پیشامد دیگر؛ نگاهی انتقادی به گفتمان جنسیت و رهایی از بندهایِ سرکوب و هویت هایِ مصنوعی است.

اگر جنسیت مکتوب می شود، به معنای جدال منطقی بر سرِ تثبیت ارزش ها و منعِ تبعیض و ارزیابیِ مفاهیم نیست! این حس وقتی از نانوشتن و نسیان رهایی می یابد، که گفتمانِ غالب را با نمایش تناقض ها، زیر سوال ببرد. در کنارِ جدال همیشگی تاریخ بر سرِ مسئله ی جنسیت؛ هویتِ پریشی حاصل از شاخه های متفاوتِ فمینیسم و گرایش های پَسا مدرنیستی، به دریافت انتزاعی از جنسیت محدود می شود، به گونه ای که نمی توان در تعریفِ آن وارد جزئیات شد. این گونه است که محافظه کاریِ فرهنگ ناشی از شکل گرفتن هویت به مثابه ی دستگاه تنظیم کردارها، هنجارها و باورهای افراد در چارچوب ساختارها و گفتمان های ارزشی، جسارت خود را برای بیان حقیقت از دست می دهد. این محافظه کاری دارای ظرفیت بالایی از خشونت، عدم شکیبایی و عدم گفت و گو در حوزه ی عمومی درباره جنسیت و غرایزِ زنانه می باشد. به ناچار پیش از آن که این محافظه کاری، هنجارها و ارزش های متعارف را به واسطه ی تعریف آزادی های فردی، طبقه بندی و اجرا نماید، با آشکار کردن ریشه های متعالی هنجارها و ارزش ها، اراده ی انحصار و خشونت نهادی را به طور فزاینده ای قدرتمند می سازد.

در چنین شرایطی زن در فرآیند تثبیت هویت خویش، به خود بیگانگی و فرودستی کامل می رسد. این اوست که به خاطر تبعیض، قربانیِ جنسیت اش می شود، زنی که با دست یافتن به هویتِ انتسابی، فرافکنده ی خشونت بار محرومیت و عیشِ ناکامِ جنس مخالف محسوب می شود، نمی تواند از دامِ گفتمان زیبایی شناسانه یِ معطوف به قدرت رهایی یابد! این اسارت پیش از آن که توسط مردان بر جامعه ی زنان تحمیل شود، در وجودِ خود زنان به وسیله ی خط مشی هایی که دولت ها تعیین می کنند و مُناسبات فرهنگی آنها، تعیین می شود. خطوط قرمز اولین نشانه ی این بیماری است! بیماری ای که جامعه را درون خود می بلعد و به دامنِ اولین قربانی خود (زنان) چنگ می اندازد. مرزهای این بیماری تا آن جا پیش رفته که در امر زیباشناسی معطوف به قدرت، بدن زن را نیز بی رحمانه در بر می گیرد. بر اساس این گفتمان مرد سالار، نهادِ آرایش و پوشاک نیز حتی، بازتابِ تشویش زنانه برای از دست دادن جایگاهِ خویش نزد مردان است! زنانی که زیر سایه ی چنین تفکری می کوشند تا برای جلب خاطر مردان دست به هرکاری بزنند! حتی بدون در نظر گرفتن امیال خود، تنها برای رضایت مردان می کوشند.

در جهانِ امروز، اگر کسی در مقام وعظ یا اندیشه ورزیِ اخلاقی از ارزش های اخلاقی متفاوت برای زنان و مردان سخن بگوید، مخالفان بسیاری حرف های او را به لحاظ عقلی و منطقی زیر سوال می برند، غافل از این که همین به اصطلاح نقدان، در اولین واکنشِ خود نسبت به غرایز و امیال زنانه، مخالفِ بازگویی همه جانبه ی آن هستند! دیدگاه مردانه همواره در قلمروهای عمومی دولت و قانون را برتری می دهد، پس از آن برتری را به جهان منتقل می کند و این گونه تجربیات زنان در حوزه های خصوصی بی ارزش قلمداد می شود. حتی تجربه ی متفاوت و منحصراً زنانه ی مادری در درجه ی نخست یک فعالیت زیست شناختی دانسته می شود، هرچند که فاعلِ آن انسان باشد! تقریباً هیچ مطالعه ی عمیقی در تمام این سال ها، تجربه ی زنانه ی مادری را به عنوان منبع جدی بینش اخلاقی به حساب نیاورده، جز مطالعاتِ زنانه نگر در اندیشه ی فمینست ها که آن نیز جایِ بحث دارد. در دهه های اخیر زنان فیلسوف و اندیشمند بسیاری به قلمرو مطالعات زنان وارد شدند.

نظریه های پیشین را بررسی، نقد، تحلیل، بازخوانی و در مواردی احیا نمودند، اما هیچکدام از آن ها نتوانستند سایه ی نگرش های مرد سالارانه را کنار بزنند و وارد خصوصی ترین جزئیات زندگی زنان شوند، آن جا که خشونت به بی رحمانه ترین شکلِ ممکن در انواعِ گوناگون بر بدن و بیان زنان تحمیل می شود. احساسِ مفعول بودن در جهانی که هنوز فاعل بر مبنای جنسیت مشخص می شود، رنجی است که تنها زنان آن را می فهمند. در این راستا اگر بپذیریم مواجهه زنان و مردان با اندیشه متفاوت است! آیا باید بپذیریم شنیدن این آوای مشترکِ متفاوت به معنای جدایی رهیافتِ زنانه به اندیشه ی خصوصی خویش از رهیافت متداولِ مردانه است؟ آیا زنان می خواهند تفکری جدا از مردان داشته باشند یا این بار قرار است زنان نوع نگاه خود را به همه تحمیل کنند؟ آن گونه که فمینیست های رادیکال در نظر دارند! سوال اصلی این جاست که تا کی باید تفکرِ زنانه چونان زائده ای به بدنه ی عظیمِ اندیشه ی مذکر افزوده شود؟ تا کی می خواهیم مرز میان اندیشه را با جنسیت مشخص کنیم؟ تا کی می توانیم در تعریف از بدن زنان، کلمات را سانسور کنیم؟ و به این مسئله محوری که درون نظام نشانه ی شناسیک و گفتمانِ مردسالار رشد کرده، بی توجه باشیم!

برآمد سخن

مشکلی که برای سیاست شالوده شکنی زنانِ آزادی خواه، در دنیای امروز به وجود آمده، این است که تصور ذات گرایانه در رابطه به نشانه ها و ساخت های جنسی همواره در پرده ای از ابهام باقی مانده است. اگرچه به باورِ من؛ جنسیت در قالب پیش فرض هایی از هنجارها و رویه های جنسی معنا پیدا می کند، ولی با این نظر موافق نیستم که با تصور ذات گرایانه به نفی رویه ها و هنجارها پرداخته شود! چرا که تحلیل ساختاری از جنسیت، امکان تقلیل گرایی به عناصر درونی ساختار را فراهم می سازد و این خطر بزرگی است که می تواند تفکر زنانه را به ساختارِ قدرتمند روانی تبدیل کند، به گونه ای که هر تئوری را به سوی ایده آلیسمِ عقده مندانه سوق دهد. شاید بتوان به راحتی در میان کلمات؛ به تبارشناسی بخشی از سیاست مقاومت به نفعِ زنان دست یافت، اما بدون تردید این سیاست عام و جهان شمول نیست!

در بسیاری از نقاط جهان هنوز زنانی هستند که نمی دانند هشتم مارس چه روزی در تاریخ است! زنانی که امکان دسترسی به اولین و طبیعی ترین حقوق خود را ندارند، بنابراین از دایره ی این مبارزه بیرون رانده می شوند. حتی میزان بالای خشونت و آسیب پذیری زنان در جوامعِ مُدرن، امکان مقاومت و مبارزه را تا مرزِ صفر تقلیل می دهد! تغییر دیدگاه، عرصه ی مبارزه ی اصلی در جهانِ زنانه ی امروز محسوب می شود. عرصه ای که هرگز بی طرفانه نبوده و با اندیشه های گوناگون به چالش کشیده شده است. حتی دانشی که با نام فمینیسم در سده های اخیر شکل گرفته از این قاعده مستثنی نیست! پس بیاییم به جای تعریف و تمجیدهای بیهوده در بابِ روز جهانی زن، به واکاوی مسائل زنانه بپردازیم. روزی که در واقع به منزله اتحاد زنان دنیا در برابر حقوق خود و تساوی حقوق با مردان است، سال هاست که مهم ترین بُعد این نمایش را فراموش کرده! شناخت شناسی هویت زنان؛ که باید بر پایه ی جنبش زنان استوار شود. جنبش زنان در توجه خود به مسائل زیست شناختی، جنسی، بهداشتی و پزشکی مانند: قاعده گی، سقط جنین، امیال و غرایزِ زنانه و ... می تواند به دانشی گسترده در این زمینه دست یابد، دانشی که برای درک و اراده ی بدن شان به آن نیازمند هستند. بنابراین نباید فراموش کرد؛ هیچ چیزی نمی تواند این خیزش ترس از زایاییِ زنانه را در مواجهه با جهانِ مرد سالارانه توضیح دهد، جز پذیرفتن هویت زنانه در بطنِ خویش و پذیرفتن این حقیقت که زنان پیش از زن بودن، یک انسان هستند. پس بیاییم به جای کوچک شمردن غرایز زنانه، تحقیر و سرکوب آن، بر اهمیت این اصل پافشاری کنیم که در جهانِ امروز، هنوز هیچ کدام یک از مکاتب و آرمان های سنت فلسفیِ غالب نتوانسته تجربه و اندیشه ی خاص زنان را درک کند و این امر تنها به دستِ خود زنان شکوفا می شود.

هدی مظفری بایعکلایی کارشناس ارشد روابط بین الملل

نظرات
| |
2018-03-17 14:34:48
عالي بود
آخرین اخبار