جمهوری آذربایجان از دور؛ از نزدیک! | فراتاب
کد خبر: 7498
تاریخ انتشار: 26 اسفند 1396 - 15:36
سفر به باکو
نویسنده: دکتر بهرام امیراحمدیان

ساختمان قديمی خانه دولت(دولت اوی) در باکو که رو به دریای خزر و نماد شهر باکوست.

فراتاب - گروه فراسفر / دکتر بهرام امير احمديان: من و همسرم براي شرکت در کنفرانس گفت و گوي فرهنگها به باکو دعوت شده بوديم. در روز چهارشنبه 8 خرداد سال 1392 با هواپيماي آزال (جمهوري آذربايجان)، پرواز شماره J218 در ساعت 12:33 تهران را به سوي باکو ترک کرديم. بهاي بليت هواپيما در همين مدت چند ماه است که بيش از دو برابر شده و براي هر نفر 936 هزار تومان شده است که ما اين مبلغ را براي هرکدام پرداختيم. براي گرفتن ويزا از كنسولگري آذربايجان كمي سختي كشيديم و با پرداخت 35 يورو براي هر ويزا، اجازه سفر به آذربايجان را دريافت داشتيم. حال آنكه مدت 2 سالي است كه شهروندان آذربايجان بدون ويزا مي توانند از ايران ديدار داشته باشند. دولت آذربايجان به بهانه هايي هنوزهم رژيم ويزا براي ايرانيان را لغو نكرده است و براي ديدار از آذربايجان ناگزير به دريافت ويزا هستيم..

هدف ما از اين سفر، شرکت در کنفرانس فرهنگي به نام «دومين مجمع جهاني گفت و گوي بين فرهنگي» است که از 29 مي تا 1 جون 2013 در باکو و از سوي وزارت فرهنگ و گردشگري جمهوري آذربايجان برگزار مي شود. در نخستين کنفرانس که در سال 2011 در باکو برگزار شد، من به تنهايي شرکت داشتم. در آن کنفرانس دکتر فيروز جمالي استاد دوره ليسانس بنده و آقاي دکتر محمدحسن خاني از استادان دانشگاه امام صادق نيز حضور داشتند. ما در ساعت 2 بعداز ظهر روز چهارشنبه 29 مي 2013 وارد باکو شديم.

در فرودگاه به دنبال ما آمده بودند. ما به سمت بازرسي پاسپورت رفتيم. در آنجا پاسپورت من و همسرم را نگاه داشتند و از ما درباره مليت و اينکه چرا به ارمنستان رفته ايم سؤال کردند. چون سال 1391 به ارمنستان سفر کرده بوديم، در پاسپورت ما ويزای ارمنستان بود. از طرفی چون دنباله فاميل من و همسرم «يان» دارد، آنها مشکوک شدند که ما ارمني باشيم. ما را مدت دو ساعت در گيت پليس نگهداشته و با مراکز مختلفي تماس مي گرفتند و به ارمني بودن ما مشکوک بودند. من به آنها گفتم که دنباله يان در نام خانوادگي ايرانیان بسيار است و در سلسله هاي پادشاهي ايران نيز مانند هخامنشيان، ساسانيان، صفويان و . . . موجود است. اين يک پسوند فارسي است و نه ارمني. پليس هاي آنجا يقين نمي دانستند که ما از سفارت آنها ويزا گرفته ايم و اگر اشکالي بود، آنها ويزا نمي دادند.

سرانجام پس از کپي برداشتن از پاسپورت هاي ما، آنها را به ما بازپس دادند و پس از درنگ بسيار ما توانستيم از دروازه بازرسي پليس بگذريم. سه نفر مرد جوان به استقبال ما آمده بودند. ما چند تکه بار و کيف و چمدان سنگين داشتيم. هيچ کدام از آنها به ما کمک نکردند که حداقل يک قطعه از ساک هاي ما را بگيرند و ما را سبک کنند. در حالي که در موارد مشابه در کشورهاي ديگر که در کنفرانسها مشارکت داشته ام استقبال کنندگان از ميهمانان به خوبي استقبال مي کنند و در حمل چمدانها و ساکها کمک مي کنند. سرانجام من به يکي از آنها گفتم که به من کمک کند و اين جوان آذري به اکراه پذيرفت که يکي از چمدانهاي ما را تا اتومبيل حمل کند.

از آنجا ما را به هتل «اكسلسيور» (Excelsior) بردند که در کنار مرکز فرهنگي حيدرعلي­يف مستقر است و يکي از هتل هاي لوکس و قديمي است و پنج ستاره. گويا اتاق دو نفره شبي 310 دلار است.

به ما گفتند که ناهار و شام برعهده خودتان است. پس از استقرار در هتل اندكي استراحت كرديم و سپس به مركز شهر رفتيم. در نزديكي هتل ايستگاه اتوبوس بود (خط 14) كه به مركز شهر مي رفت. كرايه هر نفر 20 قپك است(هر 100 قپك يك منات و هر منات در زمان اقامت ما يك يورو يا حدود 5 هزار تومان ارزش داشت). قدري در ساحل قدم زديم. مقداري خوراكي خريديم و به هتل بازگشتيم. شب در هتل اقامت کرديم.

روز پنج شنبه 30 ماه مي مصادف با 9 خرداد 1392 است. امروز صبح، صبحانه مفصلي در رستوران هتل خورديم و براي رفتن به محل برگزاري اجلاس، آماده شديم. ما را با يک ميني بوس بنز بسيار مدرن و شيک به محل اجلاس در نزديکي هتل، به نام مرکز فرهنگي حيدرعلي يف بردند.

در ساعت 10 همايش در مرکز فرهنگي حيدر علي يف رسماً از سوي رئيس جمهور آقاي الهام علي يف آغاز شد. اين مرکز که ساختمان جالبي دارد ظاهرا بر مبناي شکل امضاي رئيس جمهور فقيد آذربايجان حيدر علي يف طراحي و اجرا شده است. اين بناي عظيم با 57500 متر مربع زير بنا توسط خانم زهرا حديد يک آرشيتکت عراقي-بريتانيايي طراحي شده است. ساخت بنا در سال 2007 آغاز و در دهم ماه مي سال 2012 افتتاح شده است.

هنگام ورود رئيس جمهور به سالن همايش همه به پا خاستند و با دست زدنهای زياد از او استقبال کردند. سپس او به پشت تريبون رفت و سخنراني خود را آغاز کرد. پس از او نصيرعبدالعزيز الناصر، نماينده عالي سازمان ملل براي اتحاد تمدنها سخنراني کرد. پس از او خانم ايرينا بوکووا، مديرکل يونسکو سخنراني کرد. در پايان مراسم افتتاحيه، آقاي عبدالعزيز بن عثمان التويجري، مديرکل آيسيسکو(سازمان علمی و فرهنگی سازمان کنفرانس اسلامی) به ايراد سخنراني پرداخت. تعجب آور آنکه هيچ يک از سخنرانان در باره سابقه گفت و گوی تمدنها سخنی به ميان نياورد، حتی شخص اخير.

پس از پايان سخنراني افتتاحيه تنفس اعلام شد. در اين هنگام من به آقاي التويجري مراجعه و نسبت به سخنراني او اعتراض كردم و گفتم كه ايده گفت و گوي تمدنها در سال 2001 از سوي ايران و شخص آقاي خاتمي رئيس جمهور به سازمان ملل پيشنهاد شده و سال 2001 به عنوان سال گفت و گوي تمدنها اعلام شده است. چرا شما در سخنراني خود در باره پيشينه گفت و گوي تمدنها از ايران و رئيس جمهور ايران نامي نبردي؟ او گفت «شخصا با رهبر جريان اصلاحات ايران دوستم و فكر مي كنم كه اگر از او و گفت و گوي تمدنها نام ببرم مردم ايران عصباني خواهند شد». من به او يادآور شدم كه اينها همه نادرست است و شما بايد در سخنراني هاي خودتان اين مطلب را ياد آوري كنيد. او با پوزش خواهي ياد آور شد كه در آينده اين موضوع را مورد نظر قرار خواهد داد.

سپس با چاي و شيريني از ميهمانان پذيرايي كردند و آنگاه عکس دسته جمعي گرفته شد که يک بار با حضور وزير فرهنگ، بار ديگر با حضور رئيس جمهور. آنگاه رئيس جمهور به ميان ميهمانان رفت و با آنها احوال پرسي کرد. من هم موقع را غنيمت شمردم و با او دست دادم و به ايشان گفتم که از تهران آمده ام و کتابي که درباره او به زبان انگليسي توسط يک انگليسي نوشته شده است، به فارسي ترجمه و به زودي در ايران چاپ خواهد شد و من آن را مطالعه کرده ام.

چند دقيقه بعد آهنگ رقص نواخته شد و تعدادي دختر و پسر در سرسراي مرکز و در جلوي رئيس جمهور به رقص دسته جمعي پرداختند. پس از پايان رقص دخترها و پسرهاي رقصنده به ميان جمعيت آمدند و دستمال هاي رنگيني که در دست داشتند به مچ دست شرکت کنندگان بستند.

هنگام ناهار، ميهمانان به سالن پذيرايي مجموعه دعوت شدند. اينجا تالاري بزرگ است که ميزهاي گرد 8 نفره چيده اند. روميزي هاي پارچه اي سفيد گسترده و روي ميز را با انواع و اقسام سالادها، خوراکي ها و سبزي ها پوشانده اند. نوشابه ها در کنار ميز بر روي ميز ديگري است که براي هر ميز يک نفر ميزبان جوان با لباس يک شکل به ميهمانان خدمت مي کند. ناهار در فضايي بسيار جالب و ديدني با خوراک هاي متنوعي که در سر ميز مي آوردند، پذيرايي مي شود.

در سر ميز ما يک پروفسور سوئيسي، يک پيرمرد آلماني که مي گويد زماني رئيس يک سازمان دولتي در آلمان غربي بوده است، دکتر جعفر جعفري از آمريکا (ايراني الاصل اصفهاني ساکن آمريکا) از دانشگاه ويسکانسين و استاد توريزم، يک نفر مصري به نام عمروعبدالغفار از سازمان تجارت جهاني، دو نفر از مونته نگرو و يک آمريکايي لاتين تبار (و بسيار مغرور و کم صحبت) نشسته اند. ما با اين دوستان گفت و گو مي کنيم. ناهار مي خوريم و ساعتي بعد به بيرون از ناهارخوري مي رويم. اتوبوس ها آماده اند تا مجموعه شرکت کنندگان را که بيش از 500 نفر تخمين زده مي شود، به هتل ماريوت در کنار ساحل ببرند که دنباله اجلاس در آنجا برگزار مي شود.

امشب برنامه ضيافت شامي در تالار بوتا يكي از تالارهاي باشكوه باكو براي ميهمانان آماده كرده اند. ما پس از شرکت در يک نشست تالارهاي سخنراني ها، هتل ماريوت را ترک مي کنيم. از آقاي بهروز که مسئول هماهنگي ماست، مي پرسيم که بعد از اتمام همايش از کدام محل ما را به تالار بوتا مي برند، مي گويد از هتل ها خواهند برد.

ما با اتوبوس شهري به هتل باز مي گرديم. در هتل استراحت مي کنيم. ساعت 7 اتوبوس به دنبال ما مي آيد و ما را به تالار بوتا مي برد. امشب در اينجا ضيافت شام است و وزير فرهنگ ميزبان است.

تالار بوتا (يا همان بَته جقه) تالاري است در پيرامون شهر و در فضاي باز در پيرامون فرودگاه. اينجا تالاري است که در ميهماني ها آن را براي پذيرايي آماده مي کنند. سن اجراي نمايش دارد و در خود تالار ميزهاي گرد با ظرفيت 8-10 نفر چيده شده و انواع خوراکي ها، از سالادهاي متنوع و سبزيجات و ترشيجات و حتي شيريني بر روي روميزي سفيد چيده اند.

شام همراه با موسيقي زنده توسط ارکستر مجلسي آذربايجان است و قطعاتي از اپراهاي آذري و غربي پخش مي کند و گروه هاي پرشمار رقص با لباس هاي سنتي آذري ايفاي نقش مي کنند. ميزبانان جوانان با لباس هاي يک شکل از ميهمانان پذيرايي مي کنند. پس از خوردن و آشاميدن همه با هم در تعامل و گفت وگو. در پايان همگي به بيرون رفته و آماده بازگشت مي شويم.

 تالار بوتا

شب دير وقت مجلس تمام مي شود و ما را با اتوبوس به هتل مي برند. در هتل به اتاق اينترنت مي روم و اي. ميل هاي خود را بررسي مي کنم. سرعت اينترنت بسيار بالاست و به راحتي مي توانم سايت هاي دلخواه را باز کنم.

جمعه 31 ماه مي

امروز صبح، پس از صرف صبحانه در هتل، که بسيار مفصل است و متنوع، ما را با يک ميني بوس بنز آلماني که مدل جديد و بسيار شيک و صندلي هاي آن هم چون صندلي هوايپماست، به محل اجلاس در هتل ماريوت مي برند. ما در اجلاس مربوط به «گردشگري به عنوان ابزاري براي توسعه گفت وگوي فرهنگي» مي برند. در اينجا آقاي جعفري هم سخنراني دارد. آقاي جعفر جعفروف از آذربايجان هم حضور دارد. رئيس پانل آقاي فرانسسکو فرانگيالي(Francesco Framngialli) مدير کل سابق سازمان جهاني گردشگري سازمان ملل است. آقاي تيجاني حداد، رئيس فدراسيون بين المللي خبرنگاران و نويسندگان سفرنامه هاست و وزير سابق گردشگري تونس است.

آقاي پروفسور پترکلر، استاد اقتصاد توريزم بين المللي، رئيس بخش تحقيقات توريزم، دانشگاه(Lausanne) سوئيس است.

سخنراني هاي خوبي در اين پانل ارائه مي شود و پرسش و پاسخ نيز برقرار است. جلسه براي ناهار در ساعت 1:00 تعطيل مي شود. پانل هاي چندگانه در موضوعات گوناگون در طبقات هتل و در سالن هاي متعدد با ترجمه هم زمان آذري، انگليسي و فرانسه برقرار است. ناهار را در هر طبقه براي شرکت کنندگان هر پانل فراهم کرده اند.

هنگام ناهار با تعدادي از آذري ها در مورد ديدگاهشان در مورد ايران سخن مي گويم. نظرها متفاوت است. يک دانشجوي دختر مي گويد که چرا ايران خودش را با آمريکا درگير و روند توسعه اقتصادي و سياسي خود را به تأخير انداخته و خود را منزوي کرده است. اغلب مردم آذربايجان نسبت به فرهنگ و تمدن ايران و جامعه علمي ايران نظري مثبت دارند.

پس از ناهار هتل ماريوت را را ترک مي کنيم و به هتل اکسلسيور مي رويم. در سر راه ميداني است که در آن مجسمه شاه اسماعيل صفوي نصب شده است. جالب است که مجسمه اي به همين سبک و سياق در مجموعه شيخ صفي الدين اردبيلي در شهر اردبيل نصب شده است و اين نشان مي دهد که در اردبيل نيز تحت تاثير فرهنگ جمهوري آذربايجان اين مجسمه را پياده سازي کرده اند. امروز بعد از شام قرار است ما را به قوبستان ببرند. اينجا محلي است در فضاي باز کوهستاني که داراي نقوش حکاکي شده بر روي سنگ هاي صخره ای و مربوط به حدود 12 هزار سال پيش است.

شام را در هتل پذيرايي مي کنند و ساعت 7:30 بعداز ظهر يک ميني بوس ما را به هتل ماريوت مي برد و از آنجا با دو اتوبوس عازم قبوستان مي شويم. اين محل در سر راه باکو- آستارا قرار دارد و در حدود 50 کيلومتري جنوب باکو قرار دارد. سنگ نگاره هايي از 12هزار سال پيش بر روي صخره ها وجود دارد و موزه ای در فضای باز است. بسيار ديدني است. محوطه را خوب ساماندهي کرده اند و يک سايت ژئوتوريزم است. در اينجا چادرهايي برافراشته اند و محل نمايش باله ترتيب داده اند. با تاريک شدن هوا ميهمانان را براي تماشاي باله دعوت مي کنند. به جايگاه تماشاچيان مي رويم. باله شروع مي شود. تعدادي حدود 50 نفر دختر و پسر در لباس باله، نمايش را آغاز مي کنند و به مدت 45 دقيقه ادامه مي يابد. در اين فضا پشه ها هم امان نمي دهند و ما را حسابي نيش مي زنند. برنامه اي خسته کننده است. پايان مي يابد و به سوي باکو حرکت مي کنيم.

درهمه مسير اتوبوس هاي شرکت کنندگان در کنفرانس توسط خودروهاي پليس اسکورت مي شود. حدود 45 دقيقه اي هم طول مي کشد تا به باکو برسيم. به هتل مي رويم و استراحت مي کنيم. اي ميل ها را بررسي مي کنم و به اتاق مي رويم.

شنبه 1 جون 2013

يكي از برنامه هاي همايش بازديد ميهمانان از نواحي آذربايجان است. در اين دوره بازديد از شهرهاي شكي و قبله را در برنامه گنجانده اند. ما براي بازديد از شهر قبله(Ghabala)ثبت نام كرده ايم. امروز صبح پس از خوردن صبحانه، در ساعت 9 حاضر مي شويم و ما را براي بازديد از شهر قبله؛ نخست به هتل ماريوت مي برند. در آنجا به ديگران ميهماناني مي پيونديم که قرار است ما را براي گردشي 2 روزه با هواپيما به آنجا ببرند. شهر قبله در حدود 250 کيلومتري شمال باکو در دامنه كوههاي قفقاز بزرگ قرار دارد.

اتوبوس ما را به فرودگاه حيدرعلي يف مي برد و در آنجا در ساعت 11:30 با يک هواپيماي چارتر به سوي قبله پرواز مي کنيم. هواپيماي ايرباس 320A شرکت هواپيمايي آزال (AZAL) به صورت چارتر براي ميهمانان شرکت کننده در همايش در اختيار ماست. مدت پرواز نيم ساعت است و در حين پرواز با آجيل، شکلات و ميوه از ما پذيرايي مي کنند. چاي مي آورند و پس از نيم ساعت به قبله مي رسيم. از بالاي کوه ها ايستگاه رادار قبله را مشاهده مي کنم. اين ايستگاه رادار که از بزرگترين رادارهای جهان است، با بردي در شعاع حدود 6000 کيلومتر بر فراز خاورميانه و اقيانوس هند و ايران هر جسمی كه در فضا اندكي بزرگتر از يك توپ فوتبال باشد، رصد مي كند و بر منطقه تسلط دارد و مورد مناقشه بين دولت آذربايجان و روسيه است. اکنون جزء دارايي هاي دولت آذربايجان محسوب مي شود. زيرا پس از فروپاشي شوروی به اين جمع بندي مي رسند که تاسيسات نظامي شوروي مستقر در هر يک از جمهوري ها، به همان جمهوري ها تعلق مي گيرد و روسيه آنها را واگذار مي کند. اکنون اين ايستگاه در اجاره دولت روسيه است. هواداران محيط زيست آذربايجان و فعالان فرهنگي- اجتماعي، خواهان برچيده شدن اين پايگاه هستند و بر اين باورند که تشعشات راديويي بسيار قدرتمند اين ايستگاه سلامت مردم منطقه را به خطر مي اندازد.

ايستگاه رادار قبله در دامنه های جنوبی کوههای قفقاز در جمهوری آذربايجان

در آغاز ورود به شهر به ديدار موزه تاريخي قبله مي رويم. در آستانه ورودي باغچه اي قرار دارد و تاق گلي نيز برافراشته است كه در پيرامون آن گلهاي محمدي نورسته با عطري دل انگيز انسان را مدهوش مي سازد. گلهاي محمدي اينجا پَر پر و به رنگ سرخ و سفيد هستند. به نوعي از آنها «قيرخ يارپاق» (چهل برگ) مي گويند كه بسيار معطر است. همسرم چند شاخه از اين گلها را مي چيند و با خود همراه مي آورد. تا چند روز عطر اين گلها همچنان هوا را انباشته است.

سپس به ديدار از كارخانه پيانو سازي Bettlman مي رويم كه در ورودي شهر قبله واقع شده است. اين كارخانه قطعات پيانوي معروف آلماني را به اين شهر مي آورد و در اينجا آنها را مونتاژ مي كنند. از همه قسمتها ديدار مي كنيم و مدير آلماني كارخانه كه مردي 35 ساله است، توضيحاتي به زبان انگليسي ارائه مي دهد.

ما را به ديدار از سايت هاي تاريخي و بناي کهن شهر قبله و خرابه هاي شهر تاريخي قبله مي برند. در اين مجموعه، کره اي ها با همکاري آذري ها کاوش هاي باستان شناسي انجام مي دهند. موزه اي هم ترتيب داده اند. موزه از ساختمان دو طبقه نوساز و مجهز تشکيل شده که در طبقه اول آثار مکشوفه و در بالا مهمان سراي باستان شناسان و کارمندان علمي است.

کتاب ها و مجلات بسيار زيبايي را براي ما روي پيشخوان گذاشته اند که ما هم چند ژورنال بر مي داريم و يک کتاب.

از آنجا به ديدار يک کليساي آلباني در همين خرابه قبله مي رويم. اين کليسا به اودين ها تعلق دارد. رئيس شوراي شهرک توضيحاتي مي دهد، ما هم از کليسا و مجموعه پيرامون بازديد مي کنيم. اين کليسا «جوتاري» نام دارد. در حياط کليسا درخت چنار کهنسال و پرشاخ و برگي قرار دارد. اينجا شهركي است با نام «نيچ»(Nich). بنا به گفته رئيس شوراي شهر تعداد 4000 نفر اودين در جمهوري آذربايجان زندگي مي كنند كه زبان و ادبيات كهن و آداب رسوم خود را همچنان نگهميدارند. دولت آذربايجان در نگهداري و پاسداري از فرهنگ آنان مساعدت بسيار دارد و آنها بسيار خشنودند كه با زبان و فرهنگ خود زندگي مي كنند. او مي گويدكه دولت آذربايجان نمي خواهد كه با از بين بردن فرهنگشان آنها را در جامعه تركهاي آذري ادغام كند و آنها از اين بابت خرسندند. در اين شهرك تعداد 3750 نفر اودين زندگي مي كنند. بنا به گفته رئيس شورا، در كل جهان شمار اودينها به 10 هزار نفر تخمين زده مي شود. آنها پيرو كليساي آلبانياي قفقاز هستند. 

کليسای اودین

پس از بازديد از کليسا و عکس گرفتن، از آنجا براي ناهار به رستوران «نخجوان» مي رويم. ناهار مفصلي تدارک ديده اند. جلوي پنجره ميزي را انتخاب مي کنيم. در چشم انداز ما، کوه هاي قفقاز بزرگ سربرافراشته اند که پوشيده از جنگل است. نسيم خنكي مي وزد. چشم انداز سبز جنگل و نسيم بهاري و ناهاري مفصل و رنگارنگ، پس از پيمودن راه طولاني، لذت بخش و عالي است.

پس از ناهار  ما را به ديدار از مناطق پيرامون مي برند. در بين راه قبله و اوغوز (شهرکي در منطقه کوهستاني) در منطقه اي جنگلي تعدادي خانه هاي محقر روستايي مي بينيم. مي گويند به مهاجران جنگ قره باغ تعلق دارد. در سر راه تنورهاي نان مستقر کرده اند و با پختن و فروش نان روزگار مي گذرانند.

در اوغوز هم تعدادي خانوار اودين زندگي مي کنند. عصري به شکي مي رسيم و با غروب آفتاب در يک مجتمع ورزشي، که داراي محل اقامت آپارتمانی و ويلايی است اقامت مي کنيم. محل استقرار ما در يک ويلا در بين باغ هاي درخت توت قرمز و گلابي جنگلي است. ويلا در حد يک هتل 5 ستاره است و داخل آن همه چيز مرتب و مهياست. مي گويند ساعت 9 شب شام آماده است. پس از اندکي استراحت لباس مي پوشيم و به تالار پذيرايي مي رويم. ميهماني بزرگي ترتيب داده اند و خوراکي هاي فراواني همراه با همه نوع نوشيدني مهيا کرده اند. موسيقي زنده با دو نفر خواننده اپرا يکي مرد و يکي زن در حال اجراي موسيقي است. بر سر يکي از ميزها مي نشينم و تعدادي از جوانان نيز به ما مي پيوندند.

تا ساعت 11:30 شب ميهماني ادامه مي يابد و خواننده ها گاهي فرصتي براي رقصيدن به جوانان مي دهند. پس از پايان ضيافت از درخت گلابي جنگلي ميوه مي چينيم.

يک شنبه دوم جون

صبح براي صبحانه به تالار پذيرايي مي رويم، صبحانه هم چون شام مفصل نيست. پس از صرف صبحانه، به سوي ديدار از کاخ «خان سرايي» روانه شديم. قرار بود اتوبوس ساعت 9 حرکت کند، اما در ساعت 10 هم همراهان گرد نيامدند. حدود ساعت 11 بود که به راه افتاديم. از ميان شهر و از ميان کوچه ها و خيابان هاي زيبا با بناهاي با معماري قرن 19 گذشتيم. خانه ها با بام هاي سفالي پوش قهوه اي رنگ در زمينه باغ هاي ميوه و درختان تنومند چنار و شهر سرسبز، چشم اندازي زيبا به شهر داده است. شهر دارای هويت معماری است. من، همسر و دخترم در نوروز 1391نيز از اين شهر ديدار داشتيم، ولي در آن زمان هنوز درختان برگ نداشتند و بهار از راه نرسيده بود. اما اين بار جلوه زيباي درختان سبز و کوچه و خيابان هاي سنگفرش شکي، ما را مسحور خود کرده بود. افسونگري اين فضاي زيبا، شوق و ذوق عجيبي در انسان مي آفريند. خيلي دلم مي خواست چند روزي در شکي مي ماندم. معماري منحصر بفرد شهر به خوبي محافظت شده و از احداث بناهاي ناهمگون جلوگيري کرده و بافت سنتي شهر را بخوبي محافظت کرده اند و به شهر جلوه اي توريستي داده اند. قابل تحسين است که اين معماري زيبا را با دور انديشي و مديريت سرپا نگهداشته اند.

در ورودي کاخ از ما استقبال مي کنند. مقامات رسمي آمده اند و به ميهمانان خوش آمد مي گويند. در حياط کاخ که يک درخت چنار 300 ساله نيز بر آن سايه می افکند(تابلويي به همين مضمون در جلوي درخت نصب كرده اند)، ارکستري مستقر شده است. آنها در کنار حوض جلوي عمارت و بر روي سنگفرش حياط جاي گرفته اند و به محض ورود ما نواختن آغاز مي کنند و قطعاتي از اپراي کوراوغلي اثر جاويدان عزيرحاجي بيکف موسيقيدان برجسته دوره شوروي آذربايجان، را مي نوازند.

حياط کاخ خان در شهر شکی

از کاخ بازديد مي کنيم. در درون عمارت راهنماي انگليسي زبان محلی، همه فضاهاي داخل کاخ و شيوه هاي نقوش اتاق ها و سقف ها را براي ميهمانان توضيح مي دهد. اين راهنمايان همان تاريخي را براي توضيحات به کار مي برند که از سوي تاريخ نگاران جديد آذربايجان در حذف نام ايران از تاريخ آنان است. زيرا اگر بخواهند تاريخ واقعي منطقه قفقاز را بيان دارند، ناگزير خواهند بود که بگويند اين گوشه زيبا، تا پيش از معاهدات گلستان (1813م.) و ترکمنچاي (1828م.) به ايران تعلق داشته و روسيه اين سرزمين ها را از ايران غصب کرده است. با وجودي که آنها اشغال را در قره باغ که از سوي ارمنستان نسبت به خاک آنها انجام گرفته تجربه کرده اند، اما اشغال سرزمين هاي ايران از سوي روسيه را، اشغال و تصرف نمي دانند و بر اين باور پافشاري دارند که ايران و روسيه آذربايجان را به دو نيمه تقسيم کرده اند و تنها بخش کوچک اين سرزمين که در شمال رود ارس قرار دارد به استقلال دست يافته و بخش بزرگ آن در جنوب رود ارس در اشغال ايران باقي مانده است. متاسفانه اين عبارت در همه محافل آنان تکرار تاريخ قرن نوزده قفقاز است.

در محوطه کاخ خان شکی

من به چند نفر از ميهمانان خارجي اين مسائل را توضيح مي دهم اما اين کافي نيست. آنها تعجب مي کنند از اين گونه تحريفات تاريخي.

پس از بازديد، چند عکس مي گيرم. از سازمان تلويزيون و راديو خبرنگاراني به ميان جمع فرستاده شده است. يکي از همين تلويزيون ها با من مصاحبه مفصلي انجام مي دهد (دوست من آيدين علي يف افشار به من گفت که مصاحبه من از تلويزيون دولتي آذربايجان در روز 2 جون 2013پخش شده است). راديو نيز مصاحبه اي انجام مي دهد.

اتوبوس در ساعت 1:30 از کاخ به سوي شهر حرکت مي کند. در جلوي کاروان سراي شکي پياده مي شويم و براي ناهار به آنجا مي رويم. در باغ کاروان سراي شکي، ميزهاي ناهارخوري آراسته اند. خوراک هاي محلي، همراه با سالادها و سبزي ها و ترشي ها و شيريني ها و نان محلي بر روي ميزها چيده شده است. میزها با اين همه خوراکی خود منظره ای زيبا آفريده اند.

من و همسرم در زير سقف آلاچيق پشت ميز قرار مي گيرم. گروه ارکستر محلي مرکب از تعدادي دختر و پسر و مرد و زن، نواختن موسيقي محلي و خواندن آوازهاي محلي را آغاز مي کنند. مجلس آراسته مي شود و ميهمانان به صرف ناهار مي پردازند.

گفته مي شود که اين کاروانسرا حدود 300 سال است که پابرجاست. از اين نوع کاروانسراها، 6 باب در شکي وجود دارد. شکي مرکز توليد و تجارت ابريشم قفقاز است. از اين رو در اين شهر همچون ديگر شهرهاي آذربايجان، درختان توت فراوان است.

در ساعـت 4 از آنجا حرکت مي کنيم. فرصت کمي براي عکس برداري از فضاهاي شهر داشتم. اتوبوس در کنار مسجد جامع شهر مي ايستد. مسجد جامع شکي متعلق به قرن 15 ميلادي است که در قرن 18 و 19 مرمت شده است و داراي يک مناره است، ساختمانـي است آجري. در دروازه ورودي مسـجد به ميهمانان زن روسري هاي ابريشمی توليد محلي، با رنگ هاي شاد مي دهند که برسر کنند و به حرمت مسجد، حجاب داشته باشند. با مردم محلي و همراهان عکس گروهی مي گيريم. هنگامي که از مسجد بيرون مي آييم، مي گويند که روسري ها هديه مسجد است و خانم ها مي توانند با خود همراه ببرند.

از آنجا ما را به ديدار از روستايي به نام «کيش» مي برند، روستاي کيش داراي يک کليساي آلباني است، محل استقرار کيش، در بالاي بلندي است. به همين سبب اتوبوسها متوقف می شوند و ميني بوس و اتومبيل هاي سنگين ما را به آنجا منتقل مي کنند، اينجا محل استقرار شکي سابق است. پس از وقوع سيلی مهيب، شهر قديمی ويران و شکي به محل کنوني منتقل مي شود. روستاي کيش با خانه هاي سنگي و کوچه هاي سنگفرش بسيار زيبا ديده مي شود، اما بام هاي سفال پوش جلوه اي ديگر دارد. به کليسا مي رويم.

با کمک دولت آذربايجان و نهادهاي بين المللي اين کليسا بازسازي شده است. گفته مي شود که زبان اوديني، بازمانده زبان آلبانياي قفقاز است. در اين بخش نيز زبان اوديني رواج دارد. كليسا با عظمتي تمام سر بر افراشته است و محوطه سنگي آن به موزه تبديل شده است. فضاسازي خوب و زيباي كليسا آرامش بخش بازديد كنندگان است. چندين عكس از بيرون و درون كليسا مي گيرم.

پس از پايان کار، به سوي فرودگاه قبله رهسپار مي شويم. در غرب جمهوري آذربايجان، تنها فرودگاه، فرودگاه قبله است. فاصله بين قبله تا شکي حدود 100 کيلومتر است.

در فرودگاه هواپيماي ايرباس 320A شرکت هواپيمايي آزال آماده است. سوار مي شويم و به سوي باکو پرواز مي کنيم. ساعت7:30 بعداز ظهر به فرودگاه باکو مي رسيم. ما را به هتل ماريوت در مرکز شهر باکو در کنار دريا مي برند. در آنجا آقاي کامران، مسئول و ميزبان گروه ما (از هتل اکسلسيور) به دنبال من و همسرم آمده است. ما را با اتومبيل شخصي خود به هتل مي برد و اسکان مي دهد. قدري استراحت مي کنيم.

براي شام ميهمان کنفرانس هستيم. اين موضوع را به ما اطلاع مي دهند. ما حاضر مي شويم و به رستوران هتل مي رويم. غذا سفارش مي دهيم. سوپ قارچ، سالاد چوپان (گوجه فرنگي، خيار، پنير و پياز) و ماهي سفيد، مي گويند ماهي سفيد تمام شده است. ماهي سالمون سفارش مي دهيم. پس از صرف شام صورتحساب مي آورند، 80 منات شده است (يعني حدود 400 هزار تومان خودمان) سرم سوت مي کشد. بسيار گران است. صورتحساب را امضا مي کنم و با همسرم بيرون مي رویم و در هواي آزاد قدري قدم مي زنيم. به هتل برمي گرديم و بار و بنه خود را براي رفتن به محل اقامت جديد آماده مي کنيم.

دوشنبه 3 جون

صبح ساعت 10 تسويه حساب مي کنيم. چيزي براي اضافه پرداخت نداريم. يک تاکسي خبر مي کنيم و نشاني محل اقامت خود را به او مي دهيم. در باکو تاکسي هايي به نام «لندن تاکسي» کار مي کنند که از تاکسي هاي لندن است. ماشين هاي جاداري است. وسايل مان را درون تاکسي مي گذاريم و به محل جديد در خيابان حسن علي يف (به نام برادر رئيس جمهور سابق، حيدرعلي يف) مي رويم.

پس از جاگيرشدن، از خانه بيرون مي زنيم و با مترو به مرکز شهر مي رويم. در کنار بلوار ساحلي درياي خزر قدم مي زنيم. هواي مطلوبي دارد باکو در اين فصل. بلوار ساحلي، بلواري است بسيار زيبا و يگانه که با ديواره اي سنگي و نرده هاي فلزي استيل، به گونه اي زيبا آراسته شده است. در امتداد خط ساحلي و بلوار اين ديواره کشيده شده است، بين دريا و اين ديوار سنگ فرش است. بين ديوار و بلوار همه جا با سنگ بسيار عالي پوشيده شده و در داخل محوطه سبز بلوار در بين هر رديف درختان هم با آجرهاي سيماني پوشش داده شده است. اين بلوار قديمي است و يکي از جلوه هاي شهر باکو در طي دو قرن اخير بوده است. شعر معروف «ميرزا علی اکبر صابر» شاعر پرآوازه سال هاي پاياني سده نوزده و آغاز سده بيستم آذربايجان درباره يک مرد اردبيلي، وصف حال اين بلوار است. بنا به شعر او، مردي اردبيلي هنگامي که از اردبيل براي يافتن کار به باکو مي آيد، با مشاهده زنان اروپايي و شيک پوش آن زمان که بدون حجاب و آراسته در بلوار قدم مي زنند، شگفت زده مي شود و به همسرش در اردبيل مي نويسد که ديگر باز نمي گردد. او مي گويد: همه جا زنان زيبا هستند. در بلوار و در بالکن همه جا زنان زيبا مي بيند و لعنت مي فرستد بر اردبيل که 60 سال عمرش را در آنجا بر باد داده و نمي دانسته که چنين جايي در جهان وجود دارد.

به خانه برمي گرديم. سر راه و در سر کوچه يک مرغ بريان متوسط براي ناهار مي گيريم به قيمت 5 منات (35 هزار تومان خودمان). ناهار مي خوريم و استراحت مي کنيم.

در شهر باکو اتوبوس شهري تقريباً براي تمام مسيرها و جود دارد. مترو بسيار سريع است و با دو خط، مسافران را جابه جا مي کند.

مترو باكو در 6 نوامبر سال 1967 با 5 ايستگاه و 6 و نیم كيلومتر طول آغاز بكار كرد و از 25 نوامبر سال 1967 تا كنون به فعاليت خود ادامه مي دهد. طول خطوط موجود متروي باکو 35 کيلومتر با 23 ايستگاه، و 39 سالن است. هفت ايستگاه آن عميق است. طول کل 55 دستگاه پله برقي آن بيش از 4500 متر است كه 5 نوع پله برقي را شامل مي شود. طول کل سازه تونل 91 کيلومتر است. مترو باکو جزو نادر متروهايي است که تونل آن در طول عبور از نقاط پست و بلند شهر واقع در منطقه اي پر از تپه کشيده شده و شيب عبور 45 و 65 در هزار و بسياري از شعاع هاي کوچک منحني وجود دارد، ساخته شده است.

سه شنبه 4 جون

امروز صبح پس از صبحانه با مترو به ايستگاه «28 ماه مي» رفتيم. اين نام به سبب روز استقلال جمهوري آذربايجان است كه در 28 ماه مي سال 1918 جمهوري دمكراتيك آذربايجان به عنوان نخستين جمهوري مسلمان تاسيس آن اعلام شد. هر چند، اين جمهوري تنها كمتر از 2 سال دوام آورد و ارتش شوروي در سال 1920 آن جا را اشغال و حکومت شوروی اعلام كرد. اين ميدان داراي دو ايستگاه مترو است. اینجا همچنين ايستگاه مرکزي راه آهن آذربايجان و مرکز بزرگ تجاري و اقتصادي است. در ميدان 28 مي مجسمه اي از «صمد وورغون» (1906-1956) آکادميسين و شاعر پرآوازه آذربايجان قرار دارد. شاعري که شعر معروف «آذربايجان، آذربايجان» او بسيار مورد پسند مردم آذربايجان است.

 اين ميدان محل تقاطع و مبدأ چنين خط اتوبوسراني است.

با اتوبوس خط 120 قصد داريم به بازار خريد «صَدَرک» برويم که در جنوب باکو، در مجاورت چاه هاي نفت بي بي هيبت قرار دارد. مجتمع مذهبي و مسجد بي بي هيبت محل آرامگاه حکيمه خاتون خواهر امام رضا(ع) است.

باز سازي مسجد بي بي هيبت باکو در ساحل درياي خزر به دستور رئيس جمهور فقيد آذربايجان حيدر علي يف در سال 1998 آغاز و پس از ده سال ساخت و ساز در سال 2008 در دوره رياست جمهوري الهام علي به بهره برداري رسيده است.

 

مقبره بی بی هیبت در جنوب باکو در ساحل دریای خزر

در بازار صدرک همه نوع لوازم خانگي و پوشاک عرضه مي شود. اين مرکز داراي سالن هاي بزرگ و بازار سرپوشيده نويني است که همه وسايل را مي توان خريد. به پندار ما اينجا کالاها ارزان تر از جاهاي ديگر است. به همين سبب چندين خط اتوبوسراني از نقاط باکو به اينجا مي آيد و خريداران را از نقاط مختلف به اينجا مي آورد.

بخشي از پوشاک اروپايي، بازاري است که کالاهاي مارک دار اروپايي را در اينجا عرضه مي کند که بسيار گران قيمت و مورد مراجعه روس هاست. مارک هاي معروف ايتاليايي و فرانسوي و ديگر مارک ها را در اينجا نيز مي توان يافت. گاهي تصور مي کني که با اين قيمت هاي گران، لباس هاي بين 500 تا 1500 منات (بين 2 میلون تا 5 ميليون تومان) را چه کسي مي خرد؟

چند تکه پوشاک مي خريم و بازار را ترک مي کنيم و با اتوبوس خط 120 به مرکز شهر باکو مي گرديم و در ايستگاه متروي ساحل پياده مي شويم و با مترو به خانه باز مي گرديم. نزديک ترين ايستگاه مترو به محل اقامت ما ايستگاه گنجليک (جواني) است. از آنجا تا محل اقامت هم حدود 15 دقيقه پياده روي. از محل اقامت ما به بلوار، خط اتوبوسراني وجود ندارد. از ايستگاه متروي 28 مي تا ايستگاه گنجليک مسافتي طولاني است که ايستگاه بين راهي ندارد. قطارهاي متروي باکو هم بسيار سريع و تند حرکت مي کنند.

ناهار مي خوريم و اندکي استراحت مي کنيم و عصر بيرون مي رويم. اين بار پياده به سوي جنوب غربي شهر مي رويم و در ميدان «کوراوغلو» که مجسمه ای از اين قهرمان ملی قرن 15 قفقاز (آذربايجان) در آن برافراشته شده است، اندکی می اساييم. اين ميدان در خيابان صمد ورغون است. چند عکس مي گيريم و دوباره راه مي افتيم و به ميداني مي رويم که در آنجا در سمت شرق مجموعه تالار نمايش حيدرعلي يف به نام «حيدرعلي يف سرايي» قرار دارد. اينجا محل برگزاری نمايش و همايشهاست.

چند سال پيش در سمت غربي اين مجموعه، بخش فرسوده با ساختمان هاي قديمي و مسکوني قرار داشت که همه آنها را تخريب و دور محوطه را ديوار کشي کرده بودند. سال 2011 بود. امسال اينجا بلواري بزرگ با همه امکانات تفريحي و رفاهي براي گردش و گذران اوقات فراغت پديد آورده اند که ديدن دارد. اين همه ساخت و ساز و طراحي و محوطه سازي يک شاهکار است.

از آنجا پياده تا بلوار ساحلي رفتيم. مسافت زيادي را طي کرده ايم و خسته شده ايم. در بلوار در يک کافه ساحلي چاي مي خوريم (يک قوري چاي 2 منات = 10000 تومان). شب ساعت 10 با مترو به محل اقامت باز مي گرديم. امروز با خانم مهربان گورباچوا که يک استاد دانشگاه در باکوست و ادبيات روسي تدريس مي کند تلفني گفت و گو کرديم قرار شد 6 جون ديدار کنيم.

چهارشنبه 5 جون

امروز به ديدن مسجد اژدر بيک رفتيم. اين مسجد در خيابان صمد ورغون، در جنوب سفارت ترکيه قرار دارد. از بيرون مسجد چند عکس گرفتم. در درون مسجد اجازه عکس برداري ندادند. مسجد زيباي اژدربيک مسجدي سنگي است که امروزه بر اثر ساخت و سازهاي سمت جنوبي آن، ساختمان هاي بلند آن را احاطه کرده اند و چشم انداز مسجد دگرگون شده است. بناي مسجد در سال هاي 13-1912 گذاشته شده است و مساحت دروني آن 12×24 متر است. معمار آن مهندس زيوربيک احمدبيک اف بوده است. اين مسجد برخلاف ديگر مساجد باکو، محل عبادت همه مذاهب اسلامي است. در آن علوم قرآني هم تدريس مي شود. گنبد مسجد سنگي است و يک مناره دارد. درون گنبد نقاشي شده است و نقوش گياهي و هندسي زيبايي دارد.

در آغاز دوره شوروي اين مسجد به عنوان انبار مورد استفاده قرار مي گرفت ولي در سال 1944 در کنار مسجد «تازه پير» فعاليت خود را از نو آغاز کرد. مزار باني مسجد، حاجي اژدربيک ابراهيم اف (1275- 1341 هـ.) در آستانه ورودي مسجد قرار دارد.

از مسجد اژدربيک بيرون مي آييم و از پارک آتاتورک در خيابان صمد ورغون ديدار مي کنيم. در بخش شمالي ميدان مجسمه تمام قد «مصطفي کمال پاشا، آتاتورک» قرار دارد و در دو طرف آن پرچم هاي جمهوري ترکيه و آذربايجان برافراشته شده است. اين مجسمه رو به سوي جنوب دارد که در آنجا سفارت ترکيه مستقر است. ساختماني سنگي دارد و ديوارهاي آن سنگي با نرده هاي فلزي است. فضاي سبز محيط بر زيبايي اين منطقه افزوده است، اين فضا نشان دهنده روابط گسترده و نزديک بين دو کشور است.

از آنجا پياده به مرکز شهر مي رويم و در کنار بلوار ساحلي به گردش مي پردازيم و مانند روزهاي پيش با مترو به محل اقامت برمي گرديم. در بلوار ساحلي مجتمع خريد «پارک بلوار» قرار دارد که شبيه مراکز خريد اروپايي و ترکيه است. در اينجا در هر 4 طبقه سرويس هاي بهداشتي بسيار تميز، شيک و خوبي قرار دارد و استفاده از آن رايگان است. هم در توالت و هم در دستشويي دستمال کاغذي موجود است.

روز پنج شنبه 6 جون

امروز طبق قرار قبلي، از رايزني فرهنگي ايران ديدار کرديم. در رايزني با استقبال آقاي نوري و همکارانش مواجه شديم. قدري گپ و گفت داشتيم. درباره فعاليت هاي رايزني توضيحات مفصل به ما دادند. سپس با بخش هاي مختلف رايزني آشنا شديم.

در رايزني ما را به ناهار دعوت کردند و با غذا هاي ايراني از ما پذيرايي کردند. در ساعت 1:30 بعد از ظهر در سفارت قرار ملاقات مصاحبه با خبرنگار روزنامه 525 داشتم. ساعت 1:15 به سفارت رفتيم. راننده پيرمردي است اهل مطالعه، مي گويد در دوره شوروي راننده بود و تمام شهرهاي مهم اتحاد شوروي را از شرق سيبري تا سنت پترزبورگ را ديده است. او مي گويد در کتابخانه منزلش 2000 جلد کتاب دارد که 700 جلد آن به زبان روسي است. مي گويد به زبان روسي آشنايي کامل دارد. از تاريخ منطقه بخوبي آگاه است و مي گويد به فرزندانم مي گويم اگر کتاب هاي کتابخانه ام را بخوانيد نياز به دانشگاه نخواهيد داشت.

ساعت 5/1 در اتاق ملاقات سفارت با خبرنگار روزنامه 525 ديدار کرديم. خانمي است حدود 30 ساله، سبزه رو و آذري به نام پروانه. او بي حجاب است. جالب اين است که در سال هاي قبل مراجعه کنندگان به نمايندگي هاي ايران ناگزير بودند حجاب داشته باشند. اما در سال هاي اخير، اين محدوديت ديگر نيست. مدت حدود 45 دقيقه پرسش و پاسخ ضبط مي شود و سپس او خداحافظي مي کند و مي گويد که انتشار آن را خبر خواهد داد.

روز جمعه 7 جون

امروز صبح براي خريد به مرکز شهر رفتيم. در بلوار ساحلي قدم زديم. با آنکه امروز 27 رجب مصادف با عيد مبعث در کشورهاي مسلمان و روز تعطيل است، در جمهوري آذربايجان روز تعطيل نيست و شهر در فعاليت و جنب وجوش است.

در مراکز خريد باکو که به سبک اروپايي و در مجتمع هاي چندطبقه ساخته شده است، همه مارک ها و برندهاي معروف جهان يافت مي شود. در اين مجموعه ها، سرويس هاي بهداشتي بسيار تميزي همچون اروپا، برقرار است و جالب اين است که استفاده از آن رايگان است و در آنها در همه سرويس ها، دستمال توالت و دستمال حوله براي خشک کردن دست و صورت و مايع دست شويي، به وفور يافت مي شود.

در فروشگاه KOTON خريد مي کنيم و به منزل باز مي گرديم. ناهارمان قورمه سبزي و چلوخورشت قيمه است که از رايزني برايمان آورده اند. پس از ناهار اندکي استراحت مي کنيم و خود را براي رفتن به رايزني فرهنگي آماده مي کنيم. امروز به مناسبت عيد مبعث جشني برپاست. همچنين به مناسبت رونمايي از کتاب غزل هاي عرفاني محمد فضولي بغدادي که توسط آقاي عسکرشاهي تأليف شده است، مراسمي برپاست.

ساعت 2:30 به سوي خانه فرهنگ ايران روانه مي شويم. اين مجتمع سه طبقه در بخش احمدلي شهر واقع است. کلاس هاي آموزش هاي حرفه اي، آموزش زبان فارسي، قرآن و کامپيوتر داير است. استقبال زيادي از اين مرکز مي شود. امروز به مناسبت شب مبعث پيامبر اسلام، در اينجا مراسمي برپاست که قرار است حجت الاسلام سيدعلي اکبر اجاق نژاد هم بيايد و سخنراني کند. او نماينده ولي فقيه است در آذربايجان (هرچند رهبری جمهوری آذربايجان چنين فردي در ايران ندارد که نماينده او باشد). او قرار است ساعت 3 بيايد و در مراسم سخنرانی داشته باشد، نيم ساعت تأخير دارد و هنگامي که وارد مي شود، مردم همه در تالار به پاي او بلند مي شوند.

مراسم آغاز مي شود. سه نفر مداح در اين مجلس حضور دارند که اشعار خود را با صداي بلند و گوشخراش  مي خوانند. عجب اينکه اشعار ترکي آنها، بيشتر فارسي است تا ترکي و به قول هفته نامه توفيق، «ترکي نيم پز» است. يکي از آنها به نام غفاري با شکم برجسته و قد کوتاه، بيشتر بازيگر است تا شاعر. تعجب آور است که اين افراد چنان با تکبر مداحي مي کنند و چنان با صداي گوشخراش شعر مي خوانند که آدم را منزجر مي کنند.

آقاي اجاق نژاد هم طولاني سخنراني مي کند. نيکوتر آن است که مقامات، کوتاه سخن بگويند و فرصت را به سخنرانان و سخنوران بدهند.

مي گويند ايران در آذربايجان از  17 نهاد ایرانی نمایندگی دارد که فعاليت دارند و با هم هماهنگ هم نيستند. فعاليت همه آنها به حساب وزارت خارجه و سفير ايران گذاشته می شود، و چه وظيفه سنگيني برعهده سفير و سفارت قرار مي گيرد.

در اينجا در تالار اجتماعات تعداد زيادي از شهروندان آذربايجان گرد آمده اند. ناگهان آقاي آيدين افشار دوست آذري خود را در جمع مي بينم. احوال پرسي مي کنيم. همچنين در اين مراسم آقاي پرفسور شاهين فاضل، عضو انستيتو تاريخ آکادمي علوم جمهوري آذربايجان را مي بينم که از دوستان قديمي است. او شاعر و رئيس مجمع الشعراي جمهوري آذربايجان است. افزون بر آن، قابيل جمال زاده از فعالان ايران شناسي آذربايجان را مي بينم و با هم ديده بوسي مي کنيم. او هم در آکادمي، عضو هيأت علمي است. در سال 2007 آخرين ديدار ما با هم در باکو بود. در آن سال قرار گذاشته بوديم که به ديدار من بيايد و مرا با خود به نقاط ديدني باکو ببرد. اما تمام روز در انتظار او بودم. نيامد و خبر هم نکرد. از من مي پرسد تا کي در باکو هستم؟ سؤالي که اغلب از ميهمان مي کنند. به او مي گويم که روز 10 جون باکو را ترک خواهم کرد. و براستی اين بار نیز رفت و نیامد.

مراسم آغاز مي شود. ابتدا سفير را دعوت مي کنند که درباره فضولي سخن بگويد. سخنان او که مستند است و معقول توسط کارشناس محلي رايزني به آذري ترجمه مي شود. حجت الاسلام اجاق نژاد به زبان ترکي و با تفسير و بيان به شرح مبعث مي پردازد. بيش از 20 دقيقه سخنراني او به درازا مي کشد. در بين جمعيت زنان باکويي ولوله است و اعتراض دارند که حرفش را تمام کند. از آن پس، نوبت به سخنراني آقاي مهدي کاظم زاده، رئيس دپارتمان زبان فارسي دانشگاه باکو مي رسد. او درباره فضولي سخن مي گويد و از زحمات آقاي عسکرشاهي تقدير مي کند. درباره آقاي شاهي که يک شاعر اهل اردبيل است، بگمانم سخن به اغراق مي گويد. پس از آن پروفسور شاهين فاضل است که سخنراني مي کند و چند غزل مي خواند. درباره شاهي هم غزل هايي مي خواند و سخن به اغراق و مديحه سرايي طي مي شود و حوصله همه را سر مي برد.

پس از آن فيلمي درباره آقاي شاهي پخش مي شود که در حضور مقام رهبري در مجلس شعرا، شعر مي خواند و مداحي مي کند. سپس يک شعر ترکي درباره امام حسين و مداحي مقام امام حسين مي خواند. پس از پايان پخش فيلم كوتاه، آقاي شاهي خودش به صحنه مي آيد و به سخنراني مي پردازد.

قبلاً قرار بود وقت سخنراني براي من هم منظور کنند. چون مجلس را چنين ديدم در يادداشتي به رايزن فرهنگي از او خواستم که نام مرا حذف کند.

مجسمه محمد فضولي بغدادي شاعر دوره صفويه که در کربلا مي زيست و خادم حرم امام حسين (ع) بود. در پشت مجسمه فضولي تئاتر آکادميک آذربايجان به نام فضولي است.

 

او به سه زبان عربي، فارسي و ترکي ديوان دارد. او اصلا از ترکهاي کرکوک است و عجب اينکه در جمهوري آذربايجان او را شاعر آذربايجاني مي دانند.

پس از پايان مراسم به همه مدعوين يک جلد کتاب غزل هاي عرفاني فضولي را هديه مي دهند. دختري با حجاب و چادر را مي بينم از او مي پرسم که از مراسم خشنود است، مي گويد بلي و مي گويد تازه از کربلا آمده است و آرزو دارد دوباره کربلا را زيارت کند. مي گويم چگونه بود. حتماً شلوغي و گرما کلافه ات کرده است، در اين هنگام سال؟ مي گويد: نه و خيلي هم عالي بوده است.

از ميهمانان با شيريني و آب ميوه و چاي و قهوه پذيرايي مي کنند. با ماشين رايزني به خانه برمي گرديم و اندکي استراحت مي کنيم و لباس هاي خود را عوض مي کنيم و بيرون مي زنيم.

در بلوار ساحلي غوغاست. همه در حال گفت و گو و گردش و پياده روي هستند و خيابانها مملو از خودروهاي گران قيمت و زيبا. شهر غرق در نور است. همه ساختمانهاي مركزي شهر بازسازي و نورپردازي شده است. اين بخش از باكو با معماري هاي قرن 19 و 20 و هم چنين معماري مدرن، جلوه اي ويژه دارد. هرچه گردش مي كني خسته نمي شوي. نسيمي آرام و خنك از دريا مي وزد و فضا آرام و با نشاط و هوا صاف و دلپذير است. بويژه آنكه همسرم هم كنار من است و از اين بابت آرامشي ژرف در من پديد آمده است. بدرستي تنهايي در اينجا گام برداشتن نمي تواند زيبا باشد. از اين رو اغلب كساني كه در اين بلوار گردش مي كنند زوجهاي جوان و ميانسال و پير، همه و همه دسته جمعي و كمتر به تنهايي به ساحل مي آيند.

شنبه 8 جون

امروز صبح براي خريد به ميدان 28 مي رفتيم. در آنجا باطري موبايل خريديم. سپس پياده تا بلوار رفتيم. خانم زيبا عسکراوا، از اقوام ما در باکو به من زنگ زد و گفت که از اينکه نتوانسته است ديداري داشته باشيم پوزش مي خواهد زيرا سرگرم کار ساختمان جدید خودشان است که در ساحل دريا در حال ساخت است و تا دو ماه ديگر بايد تمام شود. مي گويد بار ديگر که به باکو آمديم، در طبقه بالاي ساختمان ما را مهمان خواهد داد. احوال پرسي مي کنيم. در بلوار قدم مي زنيم. آقاي احمد کاظمي، نماينده صدا و سيما زنگ مي زند و ما را براي ناهار دعوت مي کند. مي گويم که امروز قرار داريم و نمي توانيم، باشد براي روز ديگر. امروز قرار است با آقاي شکري و خانم مهربان گورباچوا، ديداري داشته باشيم. آقاي شکري از دوستان خانم گورباچواست. من او را نمي شناسم اما خانم گورباچوا، استاد زبان روسي است و اصلاً آوار و شهروند جمهوري آذربايجان است.

پس از قدم زدن در بلوار، با مترو به خانه برمي گرديم و ناهار مي خوريم. امروز املت درست کرده ايم. گاز شهر قطع شده است و ما نمي توانيم از اجاق گاز استفاده کنيم. از سرايدار خانه اجاق برقي مي گيريم و کار خود را انجام مي دهيم.

پس از ناهار استراحت مي کنيم. ساعت 6:30 از خانه بيرون مي زنيم. آقاي شکري مي گويد که به دنبال ما مي آيد. در خيابان مي ايستيم. او زنگ مي زند و مي گويد در ترافيک گير کرده است. ساعت 7 مي رسد. با يک تاکسي آمده است. سوار مي شويم و قرار است به تماشاي يک تئاتر در تماشاخانه دولتي جوانان در مرکز باکو برويم. خانم گورباچوا در تئاتر منتظر ما بودند. ساعت 7:30 به تئاتر مي رسيم و به تالار نمايش مي رويم. تماشا آغاز شده است. حدود 45 دقيقه آن را مي بينيم و تماشا پايان مي گيرد. در بيرون تالار با نويسنده نمايشنامه ديدار مي کنيم و عکس دسته جمعي مي گيريم. سپس بيرون مي آييم و قدري قدم مي زنيم و گفت وگو داريم.

يک خانم دکتر هم از دوستان خانم گورباچوا هم به ما پيوسته است. آن دو اتفاقي در تئاتر همديگر را مي بينند. قرار است براي شام ميهمان آقاي شکري باشيم. سوار لندن تاکسي مي شويم و به يک رستوران مي رويم. خانم دکتر مي گويد که بايد به عروسي برود و دعوت دارد. با اصرار خانم گورباچوا دعوت عروسي را لغو و همراه مي شود. در سر ميز شام به خانم دکتر تلفن مي زنند و او مي گويد که اتومبيلش را جاي بدي پارک کرده است و براي رفع مزاحمت، مجبور است به منزل باز گردد.

ما هم شام مي خوريم. شام عبارت است از جوجه کباب تنوري و شيشليک که هر دو نامطبوع و نيم پز است. در جمهوري آذربايجان پخت کباب، آن گونه که در ايران است، نيست. اصولاً کباب هاي آنها نامرغوب است. با قدري نان و پنير و سبزي و سالاد خودمان را سرگرم مي کنيم. در سر ميز شام بحث هاي گوناگوني سرمي گيرد. آقاي شکري يک پان ترکيست کم سواد است که دائماً ايران و ايراني و شاهنامه و خيلي چيزهاي ديگر را نفي مي کند. با او به مجادله رفتار می کنم و پاسخ تند و تيزی در ارتباط با نادرستی هايش می دهم. در پايان ما به او دو جلد کتاب و يک پسته هديه مي دهيم. به خانم گورباچوا هم يک کتاب درباره ابوسعيد ابي الخير (به زبان روسي) و به خانم دکتر هم کتاب غزل هاي عرفاني فضولي را هديه مي دهيم. ساعت 9 شب از رستوران بيرون مي آييم. خانم گورباچوا و من و همسرم با يک تاکسي به خانه برمي گرديم. هنگام خداحافظي خانم گورباچوا با همسرم به گرمي خداحافظي مي کند و مي گويد که بار ديگر که به باکو آمديم ميهمان او باشيم.

قرار بود ما در منزل خانم گورباچوا  ميهمان باشيم. او ما را به شام در منزل خود دعوت کرده بود. ولي به سبب قطع گاز، اين زحمت به گردن آقاي شکري افتاده بود.

خانم گورباچوا، پس از 15 سال زندگي مشترک با همسرش علي که او هم آوار است، از هم جدا شده اند. او يک دختر دارد که با همسرش در استکهلم سوئد زندگي مي کند و يک پسر دارد که در باکو آرايشگاه زنانه دارد. او مي گويد که مدارک اقامت در استکهلم را تهيه کرده است و به زودي در آنجا ساکن خواهد شد.

يک شنبه 9 جون

امروز آخرين روز اقامت ما در آذربايجان است. صبح به ميدان فضولي مي رويم. از مسجد «حاج سلطانعلي» که در سال 1904 ساخته شده است، عکس مي گيرم. در اين ميدان مجسمه اي از معمار آذربايجاني «زيوربيک احمدبيک اف» نصب شده است. عکسي از اين مجسمه مي گيرم. در جلوي تئاتر آکادميک هنرهاي نمايشي عکسي از همسرم مي گيرم. از آنجا به بلوار جديد و گسترده و زيبايي كه بين تئاتر آكادميك و تالار حيدر علي يف كشيده شده است،  قدم مي زنيم. تا مرکز شهر قدم زنان مي رويم. در خيابان رشيد بهبود اف در پشت مجسمه عمادالدين نسيمي، پاساژي زيبا با معماري سده هاي ميانه ساخته شده است. پيشتر اين پاساژ نبود. در آنجا خريد مي کنيم و سپس به بلوار مي رويم و از آنجا به «ايچري شهر»(باکوی کهن)  و سپس ايستگاه مترو مي رويم.

در بازگشت به خانه، قدري از سوپرماركت Bazar Store در نزديكي ايستگاه مترو «گنجليك» خريد مي کنيم. ناهار مي خوريم و ساک هاي خود را براي رفتن به فرودگاه آماده مي کنيم. عصري نيز قدري در پيرامون گردش مي کنيم. در ساعت 9 غروب (هنوز آفتاب غروب نكرده است در اين وقت ساعت) عازم فرودگاه می شويم. در ساعت 12 و نيم شب دوشنبه 10 جون با هواپيماي آزال به تهران پرواز مي کنيم.

 

دکتر بهرام اميراحمديان استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر ارشد مسائل بين المللي

بازنشر اين مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

 

نظرات
حسین
| |
2018-07-18 13:04:42
خسته نباشد،جمهوری اذربایجان ارث پدری ایران نیست ،این منطقه دوره ای دست هخامنشی دوره اسکند دوره ای ساسانی دوره ای روم دوره ای خلفای راشدین دوره اموی دوره عباسی دوره عثمانی دوره ای صفوی‌دوره ای روس بود ،فضولی شاعر دوره عثمانی است نه صفوی و دیوان لیلی مجنون ترکی تقدیم سلطان عثمانی کرد همان طور که ما رودکی ایرانی می دانیم اذری ها هم فضولی اذربایجانی
آخرین اخبار