شـــوالیه ریاض | فراتاب
کد خبر: 7041
تاریخ انتشار: 21 آذر 1396 - 20:25
محمدعلی عبدو
آنچنان که از شواهد پیداست، بن سلمان به دنبال تغییر ذائقه فرهنگ سیاسی است؛ او به شدت سعی دارد یک فرهنگ سیاسی مبتنی بر اعتماد به سیستم را کلید بزند که نتیجه اش لزوما مشروعیت بخشی (از شهروندان به حاکم) باشد.

از لحظه ای که تحلیل ها شدت گرفت و رفت و آمدها در ریاض حدس ها را بیشتر می کرد، نقطه اشتراکی وجود داشت که به اجماع رسیده بود. شرایط نشان می داد همه قبول داردند که گونه ای نوین از اقتدارگرایی در عربستان و به دست بن سلمان، یک سیاستمدار جوان و پرحاشیه در حال اجراست. سوال مهم در همین بزنگاه متولد می شود؛ اقتدارگرایی بن سلمان اساسا از چه الگویی است؟ اصلاحاتش چه ارتباطی با رسیدن به نقطه اقتدار دارد؟ این پرسش ها برای پاسخ به چهارچوبی نیاز دارند که در میان شواهد پیدا خواهیم کرد.

هر نوعی از اقتدار (اگر از نوع نظامی نباشد) برای دوامش به یک چراغ سبز بزرگ نیاز دارد که از طرف بدنه اجتماعی روشن شده باشد. درست به محض استقرار یک نظام اقتدارگرا، اگر بهانه ای برای تداوم نباشد، آینده ای جز سقوط باقی نمی ماند؛ مهم آنجاست که مردم، حضور یک فرد با این خصوصیات را ترجیح داده باشند. در این شرایط، برای مثال زمانیکه رضاخان کودتایی ترتیب داد و رسما به تخت نشست، سیاست ایران آنچنان از آشفتگی در ساختار حاکمیت رنجیده بود که نفسِ حضور فردی که بخواهد اوضاع را قدری آرام کند و سروسامانی بدهد برای تن دادن به این اقتدار، کافی بود. رضایت مردم، محصول نوعی بلاتکلیفی سیاسی تلقی می شد. در عربستان اما اوضاع تفاوت های مهمی دارد؛ بن سلمان، در مقام فردی مقتدر، اقبال قابل توجهی به لحاظ شرایط زمانی ندارد. پیش از پدرش، خطر مهمی ساختار سلطنت را تهدید نمی کرد تا ریاض اصلا به قهرمانی نیاز داشته باشد. پس شاید قیاس رضاخان با بن سلمان، دست کم در شیوه ظهورشان منطقی نباشد. اوضاع برای این شیخ جوان به گونه ای است که برای روشن کردن چراغ سبز مردم و امتداد قدرتش، باید میانبر بزند. او همین سیاست را پیش گرفت. اصلاحات مدنی، برای بن سلمان، چیزی به جز یک باج چرب و نرم نبود که به مردم داده شد تا حاکم پر زورشان را دوست داشته باشند. این درست نقطه آغاز تحلیل خواهد بود؛ مسیری که با اصلاحات رسما آغاز شد.

در قدم اول نگاهی خواهیم کرد به بازخوردهای ابتدایی این تغییرات. با سلطه نوعی از دموکراسی و رواج مفهوم «مشارکت» و مشورت در فرایند تصمیم گیری سیاسی، نوع نگاه مردم به دستگاه حاکم تغییر کرد. گذشت بیشتر زمان و رواج بیشتر نهادها، پرونده جدیدی از آسیب های دموکراسی برای ملت ها بازکرد؛ آنها پس از مدتی به این نتیجه رسیدند که در شرایط بحرانی، این نهادهای برساخته ی مشورتی، به اصطلاح دست و پا گیر می شوند و کاری برای حل مسائل پیش نمی رود. آنها به تدریج دولتی را کارآمد دانستند که با اتکا به یک فرد مدبر، اتلاف وقت نمی کند و به فوریت وارد عمل می شود. نگاه مثبتی که به عملکرد اقتصادی لنین برای حل نسبی مشکلات در شوروی وجود داشت، مثالی برای اثبات این ادعاست. از سوی دیگر، حکومت اقتدارگرا عموما باعث حفظ جایگاه بین المللی و سرافرازی ملی خواهد شد. ملتی که پیش از این جایگاه قابل احترامی در نظام بین المللی نداشته، عموما با ظهور اقتدارگرایی، به آرزویش (هر چند ظاهری) میرسد. اینها بخشی است از آنچه چنین حکومتی را در نگاه اول کارآمد نشان می دهد. مناقشه از نقطه ای آغاز می شود که رضایت کافی، پشتوانه زور حاکم نباشد.

آنچنان که از شواهد پیداست، بن سلمان به دنبال تغییر ذائقه فرهنگ سیاسی است؛ او به شدت سعی دارد یک فرهنگ سیاسی مبتنی بر اعتماد به سیستم را کلید بزند که نتیجه اش لزوما مشروعیت بخشی (از شهروندان به حاکم) باشد. به بیان دیگر او قصد دارد با ایجاد تغییراتی به نفع مردم، حس اعتمادشان را افزایش بدهد و در ازای آن مشروعیتی را بگیرد که حتی اعمال زور علیه برخی گروه ها را به نفع حاکمیت توجیه کند؛ آنچنان که در جریان بازداشت ها (که تماما گونه ای از بایکوت سیاسی به نفع قدرت بود ) نه تنها اعتراضی از نهادهای مدنی شنیده نشد بلکه با توجیه مبارزه با فساد، این دولت بود که تشویق و تحسین شد.
بن سلمان با امتیازاتی که به جامعه می دهد عملا پیامی را منتشر می کند و از مردم می خواهد تا زمانیکه دولتش تکلیف ها را به خوبی انجام می دهد، تابع حکومت باشند. متاسفانه یا خوشبختانه باید گفت او در جریان رسیدن به هدفش، هوشمندی کافی را دارد. منطقی نیست اگر تصور کنیم که هر فردی، با پرداخت هر باجی می تواند صاحب تبعیت مردم باشد؛ در این بازی حاکمانی پیروز خواهند بود که به خوبی «تمایلات سیاستگذاری» مردم را بشناسند و سراغ آنها بروند. بن سلمان به خوبی می داند مردمی که سال ها در شرایط ضعف نهادهای مدنی و اجتماعی زندگی کرده اند و وضعیت بد حقوق شهروندی، مایه سرافکندگی بین المللی آنها بوده، حالا چه می خواهند. جان دادن به حقوق شهروندی، آنچنان شوکی به عوام وارد کرد که برای جلب رضایت، حمایت و حتی تبعیت بی چون چرایشان کفایت می کرد.

تراژدی در همین مرحله رخ خواهد داد؛ در مرحله سوم. در یک ترازو، برای جامعه و دولت، هر کدام یک کفه در نظر بگیرید که در وضعیت تعادل است. مسلما سنگینی هر کدام از آنها به معنای قدرت بیشترش در کشور بوده و اقتضائات خاصی دارد. کمی پیش از این گفته شد که اگر دولت مقتدر جدید، به تعهداتش عمل نکند و به اصطلاح مطابق نیاز مردم نباشد، قطعا مشروعیتش به چالش کشیده می شود. بعید به نظر می رسد بن سلمان قادر باشد عطش مردمی را  که سالها در وضعیت بسته اجتماعی زندگی کرده اند خاموش کند. ممکن است او به آسانی روند آزاد گذاشتن مردمش را آغاز کند اما بعید نیست خودش به پایان نبرد! این سیاستمدار جوان ناچار است به مرور زمان، لایه هایی از آزادی مدنی را به جامعه تزریق کند تا بقای اقتدارش را تضمین کند.
عربستان سعودی، امروز نوعی از اقتدارگرایی در حال گذار را تجربه می کند؛ از آنجایی که هنوز امکانات و آزادی اجتماعی به همه مردم اجازه تحصیل، آگاهی و نهایتا مشارکت در فضای سیاسی را نمی دهد، درصد جمعیتی که بدون اطلاع از دولت حمایت می کنند بالاست. اما فرض کنید بن سلمان با هدفی که گفته شد، رفته رفته امکانات بیشتری را فراهم کند؛ در این صورت عمق وگستره آگاهی و تحصیلات مردم بالاتر خواهد رفت و البته انتظاراتشان از قدرت شدت خواهد گرفت. رواج مفهوم مشارکت، ناشی از آگاهی مردم، روز به روز عربستان را از حالت گذار خارج کرده و در صورت ضعف قوای نظارتی دولت در سوی دیگر میدان، به راحتی حاکمیت را از صحنه خارج می کند.

همه این احتمالات برای آینده مسیری که بن سلمان آغاز کرده، مطرح می شوند. آنچه می تواند قطار سرنوشت عربستان را از ریل کنونی خارج کند، تا حد زیادی به توانایی فردی ولیعهد بستگی دارد. اگر او به خوبی بتواند کفه ترازوی دولت-جامعه را در حالت تعادل حفظ کند، خیال آسوده ای برای رسیدن به هدف هایش در سیاست خارجی خواهد داشت؛ در غیر این صورت بعید است سرنوشتی جز شکست داشته باشد. 

محمد علی عبدو؛ پژوهشگر روابط بین الملل.

باز نشر این مطلب با ذکر منبع فراتاب بلامانع است.

نظرات
آخرین اخبار