آسیای میانه یک سده پس از انقلاب بلشویک ها | فراتاب
کد خبر: 7034
تاریخ انتشار: 20 آذر 1396 - 11:58
احسان تقوایی

 

فراتاب - گروه بین الملل: منطقه آسیای مرکزی متشکل از کشورهای قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان، ترکمنستان و تاجیکستان زمانی جمهوری های تشکیل دهنده اتحاد جماهیر شوروی بودند. 100 سال پس از انقلاب بلشویکی روسیه در سال 1917 می گذرد،رویدادی که باعث شد تا آسیای مرکزی به تمام معنا زیر سلطه روسها برود و این در حالی است که نزدیک سه سه دهه از فروپاشی شوروی، همچنان تاثیرات این امپراتوری عظیم را بر کشورهای منطقه در تمامی اشکال سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی شاهد هستیم. بدون شک وقوع این انقلاب یک نقطه عطف در تحولات بین الملل بود،چه این که این انقلاب مدتی بعد باعث به وجود آمدن ابرقدرتی به نام اتحاد جماهیر شوروی شد که تاثیرات شگرفی را بر نظام بین الملل ایجاد کرد.

انقلاب اکتبر 1917 در روسیه هرچند هزاران مایل دورتر از آسیای مرکزی رخ داد و هیچ جریان سیاسی محلی را در این منطقه درگیر نکرد اما این انقلاب تاثیرات عمیقی بر آسیای مرکزی داشت. با وجود این که از دید برخی ناظران نظام شوروی به صورت بی رحمانه ای با زندگی انسانی در منطقه برخورد کرد اما بدون شک ادامه یک استعمار روسی در قالبی نوین نبود. هرچه بود اکنون و پس از 100 سال هنوز هم شیوه حکومتداری و نهادهای 5 کشور آسیای مرکزی متاثر از دوران اتحاد جماهیر شوروی است. «انقلاب از طريق تلگراف وارد شد»، اين همان چيزي است كه مارکو باتينو(Marco Buttino) از چگونگی ورود تاريخ انقلاب فوريه و اكتبر در پتروگراد(سن پترزبورگ) به سرزمين آسياي مركزي در سال 1917 نشان مي دهد.[1] به بیان دیگر، این امر نشان می دهد که هرچند انقلاب فوریه به طور گسترده ای مورد استقبال قرار گرفت اما این امر در مورد تصرف قدرت از سوی بلشویک ها این گونه نبود. بلشویک ها با مقاومت گسترده ای در امپراتوری روسیه روبرو شدند، به گونه ای که حتی از سوی بعضی از احزاب سوسیالیست و انقلابی نیز رد شدند.

در سال های آغازین، هرچند ارتش سرخ پیروزی های نظامی بزرگی را به دست آورد، اما حکومت شوروی در آسیای مرکزی بسیار ضعیف بود و تقریبا هیچ پایه ای میان جمعیت بومی نداشت.همانطور که لنین و استالین هر دو متوجه شدند، آنها به متحدان محلی نیاز داشتند و نمی توانستند فقط از نگاه روسی و اروپایی خود که بیشتر علاقه مند به حفظ امتیاز استعماری بودند، نسبت به تبلیغ آرمان های انقلابی در میان توده های آسیای مرکزی استفاده کنند. راه حل موقت این بود که خود را با عناصری از روشنفکران پیش از انقلاب آسیای مرکزی متحد سازند.

از سال 1921، رژیم شوروی سیاست هایی را در آسیای مرکزی مورد تبلیغ قرار داد که برخی ها آن را از جمله اقدامات مثبت بلشویک ها معرفی کرده اند. تلاش برای توازن موقعیت های صنعتی،اداری و سیاسی در آسیای مرکزی، افزایش سواد در بین مردم و تقاضا برای آزادی زنان از جمله رویکردهایی بود که از طریق آن بلشویک ها نه تنها  امپراتوری های غربی استعماری را محکوم می کردند، بلکه همچنین میراث  تزارها و استعمار روسیه در آسیای مرکزی را نیز  مورد هدف قرار دادند.

در سال 1924، یک سری از جمهوریهای جدید در آسیای میانه هر کدام با مجموعه ای جدید از مرزها و سازه های دولتی ایجاد شد و بر خلاف آنچه اغلب  بیان می شود این امر نه فقط از سوی مسکو بلکه بر اساس پروژه های ملی -محلی ساخته شد. به طور مثال تاریخ، زبان و ایدئولوژی جدید بر پایه بنیادهای قدیم ساخته شد.

 با این حال سیاست های استالینی باعث ویرانی های شدیدی در آسیای مرکزی شد،به گونه ای که رویکردهای استالین در زمینه عشایر قزاق موجب شد تا دست کم یک و نیم میلیون نفر از جمعیت قوم قزاق جان خود را از دست بدهد.

طی جنگ جهانی دوم در سال 1941، نیز آسیای مرکزی به طور کامل به اتحاد جماهیر شوروی و دستگاه استالینیستی ملحق شده بود. بسیاری از ناظران بیرونی معتقد بودند که سیاست هایی ملیتی مثبت آن مقطع داستانی برای مخفی نگه داشتن استعمار روسیه بود.  رویکردهای جابه جایی جمعیت ها سی دهه های 1950 و 1960 به شدت پیگیری شد به گونه ای که روس زبان ها اکثریت جمعیت را در شهرهای بزرگ آن زمان منطقه یعنی تاشکند و آلماتی تشکیل می دادند. تحولات به سمتی رفت که از نظر مورخان نظیر رابرت فاکتس شاهد استعمار ملل آسیای مرکزی از سوی روس ها بودیم.واقعیت پیچیده تر از اینها نیزبود،چرا که  رهبران اتحاد جماهیر شوروی در کرملین قطعا از دهه 1930 کنترل سیاسی و اقتصادی آسیای مرکزی را شروع کردند. سواد آموزی جهانی، یک سیستم نسبتا موثر در زمینه مراقبت های بهداشتی، یک شبکه راه آهن جامع، برابری جنسیتی بیشتر نسبت به آنچه که در جهان اسلام معمول است و سرانجام جمعیت شهری بسیار تحصیل کرده و ماهر، تقریبا تمام دستاوردهای قابل توجه شوروی بود. در سمت دیگر میراث زیست محیطی فاجعه بار از جمله تخریب دریاچه آرال، زیان های ناشی از آزمایشات هسته ای، سنت های اقتدارگرای حکومت شوروی که تا کنون هر یک از جمهوری های آسیای مرکزی را از ایجاد تغییر بازداشته است نیز از جمله پیامدهای منفی ادغام آسیای مرکزی در اتحاد جماهیر شوروی بود.

100 سال از انقلاب اکتبر 1917 می گذرد و ربع قرن نیز از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اما همچنان موضوعی که برای همگان آشکار است این است که مسائل مختلفی در حوزه های توسعه اقتصادی، جامعه مدنی و زیرساخت های منطقه آسیای مرکزی ناتمام باقی مانده است. بعد از فروپاشی شوروی، رهبران جمهوری های آسیای مرکزی دست به تلاش برای ارتباط گسترده با کشورهای مختلف جهان زدند. چین، اروپا،آمریکا، ترکیه و کشورهای اسلامی تلاش کردند تا خلاء ایجاد شده را پر کنند،در نتیجه باب مراودات را با کشورهای منطقه آغاز کردند. با این حال روسیه نیز بعد از چندین سال دوری از سطح اول نظام بین الملل، از خواب زمستانی برخواست و تلاش کرد تا با استفاده از ظرفیت های مجود اجازه ندهد منافع این کشور در منطقه با تهدید مواجه شود. دادن اولویت نخست به منطقه خارج نزدیک از سوی روسها در سیاست خارجی خود موجب شده است تا مسکو نوعی دکترین مونروئه را در این پهنه از جهان به اجرا دربیارود. رویدادهای اوستیای جنوبی و آبخازیا و همچنین مورد اوکراین تائیدی بر این مدعا است. در همین راستا، ترس از روسیه مجددا در میان کشورها شکل گرفته است. برای بسیاری در ایالات متحده آمریکا و اروپا، اقدام دولت روسیه علیه اوکراین در سال 2014 (و تلاش های ادامه دار مسکو در بی ثبات سازی این کشور)، یک اقدام خلاف قاعده در نظم غالبا صلح آمیز پساجنگ سرد در اروپا بوده است. با این حال، برای کشورهای مستقر در به اصطلاح فضای پساشوروی، بحران اوکراین یادآور تمایل همیشگی کرملین در برانداختن امنیت و حاکمیت جمهوری های سابق شوروی و داستان هشدارگونه درباره نیاز به حفظ استقلال خود است. این که این ترس تا چه اندازه مشروع است و سرانجام چه خواهد شد به تحولات نظام بین الملل ربط پیدا می کند.

احسان تقوایی نیا؛ پژوهشگر مسائل اوراسیا، عضو شورای نویسندگان فراتاب

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

[1] . Alexander Morrison, Central Asia and the Bolshevik Revolution: A Look at the Balance Sheet at the Centennial, October 26, 2017.

نظرات
آخرین اخبار