مفهوم زیست قدرت از دریچه نگاه فوکو | فراتاب
کد خبر: 6942
تاریخ انتشار: 10 آذر 1396 - 18:12
بابک صفری
زیست قدرت اصطلاحی بود که به وسیله ی فیلسوف فرانسوی، میشل فوکو، برای اشاره به عمل دولت های مدرن و قاعده مندی سوژه هایشان به وسیله انفجار تعداد بی شمار و مختلف روش ها برای دست یابی به مقهور سازی بدن ها و کنترل جمعیت هایشان ابداع شد.

فراتاب - گروه اندیشهزیست قدرت اصطلاحی بود که به وسیله ی فیلسوف فرانسوی، میشل فوکو، برای اشاره به عمل دولت های مدرن و قاعده مندی سوژه هایشان به وسیله انفجار تعداد بی شمار و مختلف روش ها برای دست یابی به مقهور سازی بدن ها و کنترل جمعیت هایشان ابداع شد.

فوکو این اصطلاح را برای اولین بار هنگامی که در کالج «کلوژد فرانس» بود استفاده کرد. اما این اصطلاح اولین بار در کتاب "اراده به دانستن" و یا در جلد اول کتاب "تاریخ جنسیت" ظاهر شد. در هر دو کتاب فوکو و تئوری های بعدی اش برای اشاره به اعمال سلامت عمومی، قاعده ی وراثت و قاعده ی خطر استفاده شده است که در میان خیلی چیزهای دیگر اغلب به طور غیر مستقیم با لفظ سلامت فیزیکی ارتباط می یابد. این به طور نزدیکی وابسته است به یک اصطلاح که او به صورت کمتر استفاده می کند، اما اندیشمندان بعدی به طور مستقل از "زیست سیاست" (BioPolitic) استفاده کردند.

 

کابرد مفهوم زیست سیاست قبل از فوکو:
اگرچه فوکو نخستین اسمی است که برای اولین بار به طور وسیع با مفهوم "زیست قدرت" و "زیست سیاست" ارتباط یافت اما این اصطلاح در حقیقت به طور آزمایشی در سال 1911 در یک مجله نه چندان مشهور به نام "عصر جدید" توسط "دبلیو جی هریس" در مقاله ای با عنوان "زیست سیاست" به کار رفت، و در سال 1938 مورلی رابرتس در کتاب نسبتا
ناشناخته "زیست سیاست" از این واژه استفاده کرده بود.

اینکه  فوکو قبلا درباره این اصطلاح می دانست و یا اینکه این اصطلاح برای او و مخاطبانش تازه بود، نامعلوم است. اما به نظر می رسد تاریخ استفاده او از این اصطلاح حداقل 40 سال یا بیشتر از زمانی است که او شروع به معرفی این مفهوم به مخاطبانش در سخنرانیهایش کرد.

براساس نظرات آلبرت سمومیت "ویراستار جاری تحقیقات در مجموعه های زیست سیاست" در سال 1972 ادبیات زیست سیاست شامل حداقل 40 بخش مختلف بوده است. و زمانی که فوکو اصطلاح را در سخنرانی مشهور در "کلوژد فرانس" در بین ژانویه و آوریل 1979 استفاده کرد، طبق گفته سمومیت چندین معبر مختلف به مفهوم "زیست سیاست" بود: 1. موقعیتی برای علم سیاسی متمایل به زیست شناسی. 2.جنبه های ربانی (الهی) رفتار سیاسی. 3.جنبه های فیزیولوژیکی و روان شناسانه ی رفتار سیاسی. 4.موضوعات سیاست عمومی برخاسته از پیشرفت های اخیر در زیست شناسی.

فوکو پس از سخنرانی هایش، نتیجه اش از دو مکتب تفکر قرن 20 از این زمان را ارئه می کند. نئولیبرالیسم و مکتب فرانکفورت. او می گوید: "این شرایط و هدف نهایی هستند که بیشترین نپرسیدن را ممکن می کند: چگونه کسی می تواند تا حد امکان حکمرانی کند برای حداقل هزینه موجود؟ در عوض سوالی که مطرح می شود: چرا باید کسی حکمرانی کند؟ باید گفت چه چیزی وجود دولت را ضروری می کند؟ و این چه اهدافی را باید با توجه به جامعه پی گیری کند به منظور توجیه کردن وجود آن. آن ایده ی جامعه ای است که اجازه می دهد به گسترش تکنولوژی دولتی مبتنی بر اصولی که قبلا در خودش وجود دارد،خیلی زیاد، بی اندازه و یا حداقل به عنوان مکملی که لزوم و فایده می تواند و باید همیشه به عنوان سوال باشد اضافه می شود". او سپس بر یک مفهوم به جهتی متفاوت که آن را بین بیولوژی و سیاست قرار داده است تاکید می کند. این چیزی است که سپس در واقعیت با زیست سیاست معنا می یابد؛ زیست شناسی انسان و آمیختگی اش با سیاست.

فوکو سپس تاکید لیبرالیسم بر جامعه را قرار می دهد، جایی که لیبرالیسم دولت و جامعه را به عنوان ارگان اجتماعی می بیند "یک عضو کامل که "سیاست بدن" نامیده می شود، جایی که همه انسان ها علی رغم موقعیت طبقاتی آنها درگیر هستند. قابلیت تولید، تکثیر، بازتولید و در صورت لزوم، داشتن یک ظرفیت تخریب؛ منجر به یک معنای جدید می شود که فوکو برای ما معرفی می کند، یعنی مفهوم "هومواکونومیک" یا "انسان اقتصادی".

با ملاحظه هومواکونومیکی، کسی که باید در سیاست اقتصادی مداخله نکند، او سوژه یا شئ لیزر فایر است "سیاست عدم مداخله" دولت در اقتصاد. در تعریف "گری بیکر" از هومواکونومیک می توان گفت: شخصی که واقعیت را می پذیرد یا به صورت سیستمی مسئولیت اصلاح و تعدیل در متغییرهای محیطی را می پذیرد، به صورت شخصی مدیریت پذیر مختصرا ظاهر می شود. انسان اقتصادی کسی است که به صورت آشکار فرمانبردار است. انسان اقتصادی حالا قرین یک حکومت گرایی می شود که بر روی محیط عمل می کند و به طور سیستمی متغییراتش را اصلاح می کند.

این کشف انسان اقتصادی برداشت دولت از امور اقتصادی را اجازه داد و امکانی بود برای ارائه یک درک اجتماعی از فرایندهای اقتصادی. اصطلاح رایج شده "دست نامرئی" برای بازار توسط آدام اسمیت برای اینکه عقلانی باشد به صورت سیاسی توجیه شد.این پوشیده نیست که از این برهه از قرن 18 نمایندگی سیاسی برای جمعیت کارگران صنعتی در قالب دموکراسی به پیش آمد.

فوکو سپس به طور مختصر به اسکینر (مبدع رفتارگرایی رادیکال) و رابرت کاستل می پردازد، اما بهرحال خیلی مختصر است. در دفاع فوکو او خودش می پذیرد که "ادبیات کمی وجود دارد" لذا او برتوجیه سیاسی نئولیبرالیسم برای وجود دولت بیشتر تاکید می کند تا به تکنیک های اسکینر بر کنترل رفتار انسان "در ظرف جمعیت کامل، جمعیت منتقل شده به صورت مطیع" که چیزی بود که در ابتدا نگرانی مفهوم فوکو از زیست قدرت بود.

زیست قدرت در اندیشه میشل فوکو:
زیست قدرت برای فوکو یک تکنولوژی قدرت است که یک راه برای مدیریت مردم به عنوان یک گروه است. کیفیت ممتاز این تکنولوژی سیاسی آن است که کنترل تمام عیار جمعیت ها را فراهم می کند وبنابراین برای ضرورت دولت های ملی مدرن,سرمایه داری مدرن وغیره اساسی است.

"زیست قدرت" به معنی داشتن قدرت بر روی افراد دیگر است، "یک انفجار گوناگون و زیاد تکنیک ها برای دستیابی به انقیاد افراد و کنترل جمعیت ها". فوکو  در سخنرانی مشهور در کالج کلوژدفرانس که بین ژانویه و آوریل 1978 ارائه شد در اینباره می گوید:
"به این وسیله بیان می کنم شماری از پدیده ها ویا عارضه ها که برای من بنظر می رسند نه کاملا مهم وقابل توجه باشند، یعنی مجموعه ای از مکانیزم ها که ویژگی های بیولوژیکی پایه ای نوع بشر تبدیل شده به ابژه ی یک استراتژی سیاسی، یک استراتژی عمومی قدرت، یا به عبارتی دیگر به هر حال از قرن 18 جامعه های غربی مدرن مبتنی بر حقیقت بیولوژیکی بنیادی که بشریت یک گونه هستند. این چیزی است که من زیست قدرت نامیده ام". این به ارتباط دولت با زندگی جمعیت بستگی دارد و بر قطب های انظباط متمرکزاست، "یک سیاست آناتومی بدن انسان" و کنترل های تنظیمی"یک زیست قدرت جمعیت".

زیست قدرت برای فوکو با مدل های سنتی قدرت مبتنی بر تهدید مرگ از یک دولت مغایرت دارد. در یک دوره که قدرت باید عقلی توجیه شده باشد، زیست قدرت استفاده شده است. با تاکید بر حفاظت زندگی نسبت به تهدید مرگ، با تنظیم بدن و تولید تکنولوژی های دیگر قدرت مانند نظریه ی جنسیتی. تنظیم سنت ها، عادات سلامت، اعمال تولید مثل، خانواده، خون و خوب زیستن مثال های سرراستی از زیست قدرت هستند. هیچ تصوری از دولت بعنوان بدن و استفاده از قدرت دولت بعنوان ضرورت برای زندگی آن وجود ندارد. ازاین روست ارتباط ممکن بین زیست قدرت، علم نژاد انسان و نژادپرستی دولت. با مفهوم زیست قدرت که ابتدائا نمود پیدا می کند.

در ضمن گفتمان کشاکش نسل فوکو، یک مقدار کلی از قدرت را گسترش می دهد در تضاد با مفهوم کلاسیک از قدرت بعنوان خنثی کردن پایه ای و وابسته به سانسور. فوکو اینگونه بحث می کند: در عصر ویکتوریا جنسیت دور از موجودات به سکوت کاهش یافت، در حقیقت در معرض "اقتدارگرایی جنسیتی" یا مکانیزم که سوژه ها را تحریک می کند یا حتی وادار می کند تا درباره جنسشان صحبت کنند. بنابراین "جنسیت وجود ندارد"، آن یک قطعیت استدلالی است که ما را متقاعد می کند جنسیت حقیقت شخصیت ما را شامل می شود. "در همان راهی که گفتمان منازعه نسل حقیقت سیاست ها و تاریخ در جنگ زمینی جاودانه یا ابدی می بیند,که در زیر اتفاق می افتد و آرامش نامیده می شود". علاوه بر این عملکرد قدرت بعنوان بزرگ کننده ی زندگی یک تاریکی درونی را حمل می کند.هنگامی که دولت در محافظت زندگی جمعیت سرمایه گذاری می کنند. زمانی که شروط به خودی خود وجود دارند هیچ چیزی نمیتواند توجیه شده باشد. گروه های شناخته شده بعنوان تهدید کننده برای وجود زندگی ملت یا بشریت می تواند با بخشودگی ریشه کن شود. اگر قتل عام به راستی رویای قدرت مدرن است این به دلیل بازگشت اخیر به حقوق باستانی برای کشتن نیست. آن به این دلیل است که قدرت واقع شده و عمل کننده در سطح زندگی,گونه نسل,پدیده درجه بزرگ جمعیت است.

 

بابک صفری

نویسنده مقالات فکری فلسفی، دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه شهید بهشتی

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
سالار مهتابی
| |
2017-12-03 15:20:19
درود بر شما. مثل همیشه عالی
آخرین اخبار