فراتاب - گروه سیاسی: دکتر طهماسب علیپوریانی استاد اندیشه سیاسی و مسائل سیاسی – اجتماعی تاریخ معاصر ایران در دانشگاه رازی کرمانشاه است. ایشان در مصاحبهای عمدتاً حول محور مباحث اندیشهای با سایت فراتاب، از منظر تفهمی و با بهرگیری از متُّدِ هرمنوتیک و جامعهشناسی شناخت عملکرد و شخصیت دکتر مصدق را در سالهای پایانی دهه 1920 و سالهای ابتدایی دهه 1930 مورد ارزیابی و تحلیل قرار دادهاند. دکتر علیپوریانی با مشخص نمودن چهار مولفه کلیدی برای فهم گفتمان و نظام زبانی دکتر محمد مصدق، انتقاداتی جدی را نسبت به عملکرد ایشان در بزنگاه تاریخی دوران فعالیت سیاسی ایشان وارد میکند. مشروح کامل مصاحبه در ذیل آمده است.
فراتاب: جناب دکتر علیپوریانی عملکرد دکتر محمد مصدق را در روند ملی شدن صنعت نفت با توجه به وضعیت سیاسی – اجتماعی آن دوران چگونه ارزیابی مینمایید؟
علیپوریانی: به عقیده اینجانب در تاریخ معاصر ایران و حتی کل تاریخ ایران، کسی به اندازه مرحوم مصدق در دو سوی حب و بعض و یا عشق و کین قرار نگرفته است. از منظر معرفتشناسانه و روششناسانه باید گفت که این دو عامل (حب و بغض) همواره مانع از ارزیابی درست عملکرد شخصیتهای تاریخی شدهاند. مصدق هم از این قاعده مستثنی نیست. دکتر مصدق در تاریخ ایران نقطهای عطف و حذفناشدنی است؛ از این رو در ارتباط با او ،حرفها و قضاوتهای زیادی ابراز شده است. اگر بخواهیم نقطه مثبت شخصیت مصدق را برجسته نماییم میتوانیم به ویژگیهایی همانند ایستادیگی، پایمردی و استواری ایشان در آن بزنگاه تاریخی اشاره نمود؛ اما به زعم اینجانب بزرگترین ضعف دکتر مصدق در همین نقطه قوت ایشان نهفته است. یعنی این خصلت شخصی او مانع از آن شد که بتواند در بعضیها موقعیتها که ضرورت داشت رویکرد نرمش و مصالحه را اتخاذ نماید. بنابراین، اگر از این موضع بخواهیم دکتر مصدق را مورد ارزیابی قرار دهیم، عملکرد ایشان در روند ملی شدن صنعت نفت حاوی نقاط مثبت و البته منفی نیز است.
اگر بخواهیم نقطه مثبت شخصیت مصدق را برجسته نماییم میتوانیم به ویژگیهایی همانند ایستادیگی، پایمردی و استواری ایشان در آن بزنگاه تاریخی اشاره نمود؛ اما به زعم اینجانب بزرگترین ضعف دکتر مصدق در همین نقطه قوت ایشان نهفته است.
فراتاب: آیا میتوان ارتباط معناداری را میان خواست ملت ایران برای ملی شدن صنعت نفت با روند مشروطهخواهی در تاریخ معاصر ایران برقرار کرد؟ به عبارت دیگر، آیا میتوان درخواست ملی شدن صنعت نفت را تداوم جریان مبارزات سیاسی مردم ایران برای ضدیت با تمامیتخواهی و استبداد داخلیای دانست که از دوران مشروطه آغاز شده بود؟
علیپوریانی: در این ارتباط که ارتباطی معنادار میان ملی شدن صنعت نفت و مشروطهخواهی وجود دارد یا خیر بایستی نگاهی به مطالبات مردمی از زمان مشروطه تا کنون داشته باشیم. از نظر اینجانب مشروطهخواهی روندی شیبدار و ملایم بوده است که در درون آن دو نکته بسیار قابل توجه میباشد. یکی، نفی استعمار و دیگری نفی استبداد داخلی. در آن زمان در جامعه این استعمار بهطور مشخص در دو قدرت بازنمود یافته بود؛ در درجه اول انگلستان و بعد هم روسیه. اما کسی که موفق شد به مبارزه با استعمار در مسیر ملی شدن صنعت نفت وجهه ببخشد مرحوم مصدق بودند. بنابراین، پاسخ اینبخش از پرسش را که آیا میتوان ارتباطی معنادار را میان ملیشدن صنعت نفت و ضدیت با استبداد داخلی ترسیم کرد؛ خیر (منفی) است. بدین شرح که ضدیت با استبداد داخلی بر مبنای یک مفهوم بود و این مفهوم عبارت بود از اینکه شاه باید سلطنت کند و نخستوزیر یا رئیس دولت حکومت کند. بهطورکلی، بزرگترین مشکلی که مرحوم مصدق با شاه پیدا کرد این بود که محمدرضا شاه با خود این فکر را میکرد که چه نقشی در اداره مملکت دارد و به نشانه قهر کشور ار هم ترک نمود. اما ملی شدن صنعت نفت در ارتباط با مولفهی مبارزه با استعمار معنا میدهد و نه استبداد داخلی. هر چند نباید نادیده گرفت که ملی شدن صنعت نفت میتوانست پیامدهایی را برای پایان دادن به استبداد داخلی داشته باشد، آنهم از این طریق که استبداد داخلی میتوانست خود را با اتکای به قدرتهای خارجی و منابع مالی استعمار خود را حیات ببخشد؛ اما واقعیت این است این کل ارتباط نیست.
فراتاب: یکی از انتقاداتی که از سوی جناحهای مذهبی کشور به رویکرد دکتر مصدق وارد میشود این است که ایشان تعامل مناصبی را با آیتالله کاشانی نداشتند و از پتانسیل نیروهای مذهبی برای پیروزی نهایی بر حکومت محمدرضا شاه بهره نگرفتند. تا چه اندازه این انتقاد را بر عملکرد دکتر مصدق وارد میدانید؟
علیپوریانی: در ارتباط با نوع تعامل دکتر محمد مصدق با آیتالله کاشانی بهزعم اینجانب مصدق دچار نوعی ناهمزبانی با کاشانی شده بود. بحث بر سر تعامل نیست؛ بلکه بحث بر سر ناهمزبانی است. اگر مجموعهی نظام نشانه، نظاممعنایی و نظام زبانیای که جناب دکتر مصدق در آن قرار دارد را واکاوی نماییم؛ میبینیم بهطور طبیعی ممکن است نتوانیم آنچنان که اکنون قضاوت میکنیم اگر این چنین کند و اگر آنچنان میکرد مساله را تحلیل نماییم. از منظر آقای مصدق او رئیس دولت بود. از این منظر شاه و سایر نیروها این گزاره را که مصدق رئیس حکومت است و بایستی با او همکاری نمود را باید میپذیرفتند. شاید دکتر مصدق با توجه به تجربهای که از مرحوم مدرس داشت که به زعم من مدرس میتوانست بسیار با مصدق همزبانی و همدلی داشته باشد و شاید اگر زنده میبود از نظر کار اجرایی در کنار دکتر مصدق قرار میگرفت واقعه اختلاف میان آیتالله کاشانی و دکتر مصدق اتفاق نمیافتاد. مصدق این انتظار را از آیتالله کاشانی و دیگر نیروهای مذهبی داشت که با همان اراده برای مبارزه با استعمار و استبداد مصدق را تایید و حمایت نماید.
از طرف دیگر، حتی اگر از آیتالله کاشانی هم بگذریم مرحوم نواب صفوی بهطور بارزتری رئیس دولت اسلامی را حاکم اسلامی هم میدانست. اما مصدق این موضع را نمیتوانست فهم نماید؛ یا حداقل خود را در این حوزه باز نمیشناخت. بنابراین نظام زبانی آقای مصدق با نظام زبانی آقایان کاشانی و نواب صفوی بسیار متفاوت بود. همچنین، نظام زبانی دکتر مصدق با نظام زبانی تعدادی از نیروهای ملیگرا همانند اللهیار صالح تفاوت داشت. چرا؟ زیرا زمانی که موضوع منافع شخصی و حیثیت فردی مطرح میشد، مصدق نمیتوانست منافع ملی را فدای مصالح شخصی نماید. لذا، ویژگی ترجیح منافع ملی بر منافع شخصی آنچنان بارز بود که افراد با سبقهی مذهبیای نظیر مهندس مهدی بازرگان، هر چند از سوی اشخاصی همانند اللهیار صالح و مابقی نیروهای جبهه ملی، با اما و اگرها و انتقاداتی روبرو بود؛ اما دکتر مصدق با وجود تمام این حواشی او را بهعنوان رئیس هیات خلعید شرکت ملی نفت انتخاب میکند و در زمانهای بعد از کودتا او را بهعنوان یگانه مردم وطنپرست لقب میدهد و این رابطه تایید متقابل میان مصدق و بازرگان در ادوار بعدی هم ادامه پیدا میکند.
نظام زبانی آقای مصدق با نظام زبانی آقایان کاشانی و نواب صفوی بسیار متفاوت بود. همچنین، نظام زبانی دکتر مصدق با نظام زبانی تعدادی از نیروهای ملیگرا همانند اللهیار صالح تفاوت داشت. چون زمانی که موضوع منافع شخصی و حیثیت فردی مطرح میشد، مصدق نمیتوانست منافع ملی را فدای مصالح شخصی نماید
بنابراین اگر بنا باشد شاکلهی شخصیتی مرحوم مصدق را به جهت زبانی بخواهیم بیان نماییم میتوان چهار محور اساسی را موردنظر قرار داد. اولاً مصدق بر این باور بود که او رئیس اول مملکت است؛ یعنی شاه ایران باید مقامی تشریفاتی باقی بماند. دوم اینکه مصدق امیدوار بود در جهت نهادینهکردن مفاهیمی همانند قانون، آزادی و کرامت انسانی گامهایی اساسی را بر دارد. از این جهت دموکراسی برای مصدق بسیار قابل توجه بود؛ البته در آن مقطع باید اصلاحاتی اساسی انجام میگرفت. سوم اینکه مصدق انتظار داشت که همه افراد آمادگی درونی لازم را برای گذشتن از منافع شخصی و تامین منافع ملی را داشته باشند. در واقع، بسیاری از افراد بر عکس تصور مرحوم مصدق این آمادگی را نداشتند. چهارم اینکه دکتر مصدق از مذهب انتظار حمایت داشت و به هیچ وجه حاضر نبود قدرتی را در کنار حکومت خود ببیند. همچنین، حاضر نبود افرادی را در کنار خود با عنوان عامل و اداره کننده امور داشت باشد؛ ولو اینکه آیتالله کاشانی باشد و یا هر شخص دیگری. اما در عین حال بزرگترین ضعف او همین بود که متوجه نبود این افراد و جناحها هم پشتوانههای جدیای دارند و میتوانند در آینده برای ایشان خطر آفرین هم باشند. البته در عمل هم همینطور شد. شاید قابل فهم باشد که یک روزی آقای نواب صفوی و گروه او، در سختترین شرایط به مصدق کمک کردند؛ اما برای آن قابل تصور نبود که به بهانه حفظ منافع ملی و قانون در زندان بهسر ببرند. این قابل پیشبینی بود که این انرژی برای حمایت از دکتر مصدق کاهش پیدا کند و به جای انرژی مثبت به انرژی منفی تبدیل شود. از نظر من مصدق از این جهت قابل نقد است. به بیان صریحتر از منظری تفهمی و در جایگاه شخصی که در پی فهم تاریخی موضوع هستیم این نقد را وارد نماییم که چگونه امکان دارد از یک گروه انتظار داشت که حمایت کنند؛ در حالیکه رهبران آن گروه در زندان بهسر ببرند.
فراتاب: با اندکی تسامح میتوان ابراز داشت که دکتر مصدق یکی از اشخاصی است که در جامعه ایران وجههای کاریزماتیک یافته است و بسیاری او را به عنوان نماد ملیگرایی و میهن پرستی قلمداد میکنند. از نظر شما راز کاریزما شدن مصدق در تاریخ معاصر چیست؟
علیپوریانی: راز ماندگاری مصدق را در چند محور اساسی میتوان واکاوی نمود. یکی اینکه مصدق آغازگر خوانشی نسبتاً مقبول از مفهوم دولت – ملت در ایران است. دوم، اینکه مصدق عزم و اراده جدی و پشتوانه فکری قویای برای انجام تفکرات خود داشت. سومین محور داشتن صداقت در مسیر پیگیری آرمانهایش بود که حاضر بود حتی خود را فدای آنها نماید. چهارم و مهمتر از همه ویژگی شخصیتی که دکتر مصدق را برجسته مینماید پایمردی، سرسختی، استواری و عزم جدی او در راستای تحقق منافع ملی بود. پنجمین مورد قابل توجه این است که متاسفانه در تاریخ جوامعی همانند ایران از آنجایی که نهادهای مدنی قویای نداریم؛ اساسا روحیه قهرمانگرایی و قهرمانپروری در فرهنگ سیاسی ما ریشه دوانده است. در همین راستا عنوان مینمایم که ما ملت ایران بهشکل تاریخی چشم و امید به قهرمانان داریم و مستعد بذر قهرمانپروری هستیم. از این رو، مصدق چونکه توفیق پیدا کرد و در نقش قهرمانی ملی ظاهر شد؛ این قهرمانی او تداوم یافت. شاید اگر او در ملی شدن صنعت نفت شکست میخورد، ما امروزه چهره آنچنان مورد قبولی را از مصدق بهعنوان یک چهره ملی در ذهن نداشتیم.
شاید کسی این نکته را مطرح نماید که رضا شاه در بحث دولت – ملت زودتر از دکتر مصدق شروع کرد. اما باید عنوان نمود رضاشاه فاقد پشتوانههای جدی تئوریک بود. یعنی خوانش او خوانشی دست دوم و یا دسته چندم از سازوکارهای مدنی بود. ضمن اینکه مابقی مولفههای که از رضاشاه یک چهره ملی بهمعنای امروزینی که میخواهیم بسازد در او وجود نداشت. هر چند به تعبیر ماکیاولی، رضا شاه اگر این شانس را میآورد که جنگ جهانی دوم بهگونهای دیگر یعنی به نفع آلمان به پایان میرسید؛ امروزه باید بهگونهای دیگر صحبت مینمودیم. اما مصدق چون که در دهه دیگری است و ملیشدن صنعت نفت ایران نقطهای عطف است؛ همیشه ما نقاط عطف را بهصورت جریانی در راس با یک کاراکتر یا فرد خاص میشناسند. آنچنان که بهعنوان مثلا در اروپا قرون جدید را نقطهای عطف میدانند و در تاریخ مغرب زمین قرون جدید را با رنسانس میشناسند و بعد شاخص رنسانس را با ماکیاول میشناسند. یا مثلا میگویند رفرماسیون و این جریان را با اشخاصی همانند مارتین لوتر و جان کالون میشناسند. در همین راستا زمانی که میگوییم جبهه ملی و ملی شدن صنعت نفت بهطور مشخص نام دکتر محمد مصدق متجلی میشود.
فراتاب: جناب دکتر علیپوریانی اگر برشی تاریخی را به دهه 1920 و اوایل دهه 1930 داشته باشیم؛ با توجه به شرایط سیاسی – اجتماعی آن دوران، کنش و تصمیمگیریهای سیاسی دکتر مصدق در دوران بعد از رسیدن به قدرت سیاسی را چگونه ارزیابی مینمایید؟
علیپوریانی: اینجانب با توجه به شرایط سیاسی – اجتماعی آن زمان، منتقد مجموع تصمیمهایی هستم که دکتر مصدق در اواخر دهه 20 و بهطور مشخص اوایل دهه 30 اتخاذ نمود. از این جهت که مصدق با توجه به ویژگیهای شخصیتی خاصی که داشت؛ برجسته ترین ویژگی که ماندگاری او را تضمین کرد همان پایمردی، سرسختی و به تعبیر عوامالناس یکدندگی ایشان بود. این وجه شخصیتی از مصدق یک نه بزرگ تاریخی ساخته است. یعنی برای یک رهبر مذهبی قابلتوجهتر است که اینچنین باشد تا یک رهبر سیاسی. لذا مصدق میبایست در بین بد و بدتر، یک گزینه یا اهّم و مهم، تفاوتی قائل میشد که متاسفانه در بزنگاه تاریخی همین نه بزرگ مانع از این بود. مثلا پیشنهاداتی عدیده در مصالحه با شرکت ملی نفت مطرح شد تا ایران با انگلستان به توافق برسد. واقعیت آن است که پیشنهاد بانک جهانی بسیار قابل توجه بود و میتوانست به تعبیر امروزی مبتنی بر بازی برد- برد باشد. اما مصدق حاضر نبود به هیچ پیشنهادی تن دهد و شاید مصدق صفر و صد مساله را مینگریست.
برجسته ترین ویژگی که ماندگاری او را تضمین کرد همان پایمردی، سرسختی و به تعبیر عوامالناس یکدندگی ایشان بود. این وجه شخصیتی از مصدق یک نه بزرگ تاریخی ساخته است. یعنی برای یک رهبر مذهبی قابلتوجهتر است که اینچنین باشد تا یک رهبر سیاسی.
این شرایط را اگر با روند کنونی حال حاضر کشور در دوران ریاست جمهوری آقای روحانی مقایسه نماییم، نمیتوانیم که بگوییم ما به امتیازی قابل توجه از مغرب زمین دست یافتهایم؛ بلکه فقط در تامین منافع ملی خود به مطلوب ممکن قناعت نمودهایم. به نظر اینجانب سیاست چه در عرصه حیات فردی باشد و چه در عرصه حیات اجتماعی باشد و چه در عرصه سیاست در معنای عام و مملکتداری باشد، باید به مطلوب ممکن و نه فقط مطلوب مطلق قناعت کرد. متاسفانه مصدق قادر به تشخیص این مساله نبود و همین هم باعث شکست او شد. مصدق بایستی چه در ارتباط با شاه، چه در ارتباط با لایههای مذهبی، چه در ارتباط با لایههای ملی که بعداً برای او مشکل ایجاد نمودند و حتی حاضر شدند جانب آیتالله کاشانی را در این نزاع بگیرند؛ جانب احتیاط و ملاحظه را رعایت مینمود. اما متاسفانه مصدق نتوانست در این بزنگاه موفق عمل نماید و نتوانست شرایط را بهخوبی فهم نماید و نتیجه هم آن شد که بهراحتی کنار گذاشته شد و آبهم از آب تکان نخورد.
بنابراین، مصدق میبایست در حفظ نیروهایش از جمله نیروهای مذهبی و ملی و دیگر نیروهایی که میتوانستند به او کمک نمایند حتی اگر شاه هم باشد، هوشیارانهتر عمل میکرد. حتی مصدق در یک مرحلهای از تاریخ متوجه شد که خوشبینی زیاده از حد ممکن است مشکلساز شود؛ از جمله در سفر خود به آمریکا. در این سفر متوجه شد که آمریکا بسیار متفاوت از آن چیزی است که او در ذهن دارد. بنابراین در برگشت از آمریکا بیش از حد تصور و بسیار خوشبینانه بر روی حمایتهای ملی و مردمی حساب باز کرد. یعنی مصدق فکر میکرد که مردم تا آخرین لحظه هزینهی حمایت از او را خواهند داد. کما اینکه او نمیدانست مردم نهایتا یک سال یا دو سال با تحمل سختیها و معیشیتها کنار میآیند و در نهایت در نقطهای کم خواهند آورد. آنچنان هم که دیدیم همینگونه شد و مردم مقاومت ملی آنچنانی را در برابر عزل او با انجام کودتای نظامی انجام ندادند.
گفت و گو از آرمان سلیمی
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است
سایر مطالب پرونده ویژه دکتر مصدق (روی تیترها کلیک کنید)
پیامدهای ملی شدن صنعت نفت ایران در عرصه خارجی / د.طهورث غلامی
بسترهای فکری- سیاسی واقعه ملی شدن صنعت نفت / سعید نامداری مقدم
مصدق، نفت و مبارزهای که فرجامش، کودتا بود / زهرا سعیدی
مصدق و معمای نفت / مرتضی ابراهیم نژاد
هر چه کاشتی، همان درو کنی / معرفی کتاب