کشتار مسلمانان میانمار کنش یا واکنش؟ | فراتاب
کد خبر: 6608
تاریخ انتشار: 2 مهر 1396 - 04:56
ادریس ویسی

 

فراتاب - گروه بین الملل: اگر ادعا کنیم سده اخیر سده پارادوکسیکال در حوزه ادیان است، بیراهه نرفته ایم. جدا از پرداختن به فلسفه دین و بررسی چگونگی و چرایی تاسیس یا تجویز آن، که در این مقال مختصر نمی گنجد، لازم است به آسیب شناسی و برآیند امروزی آن به تدقیق تاملی داشته باشیم.
دین به مجموعه برنامه های که برای تعالی در دو وجهه نفسانی و جسمانی بشر، و گسیل دادن آن به سوی سعادت و رستگاری جاودانه تعریف شده است و معلمان و مربیانی که متعلم و متربی را بر محور اندیشه ای خاص و تنظیماتی خاص، آموزش و پرورش می دهند و اکثر مبلغان این ادیان معتقدند نباید در حوزه فرد منحصر ماند و بایستی به حوزه اجتماع تسری پیدا کرد، و منادیان این ادیان همگی یا اکثرشان هدف از ایجاد دین را خدمت به بشریت، تامین عدالت و تضمین سعادت در حیات و ممات را به عنوان رسالت خود تعریف کرده اند.
اما سوال جدی در اینجا مطرح می شود که اگر تاریخ ادیان را ورق بزنیم این اهداف اعلام شده برای دین، نتیجه مطلوب را کسب ننموده و اگر هم در مقطعی از تاریخ اتفاق افتاده، متکی به شخص و رسولی خاص بود وبعداز آن در لوای این عدل و مساوات، آپارتاید عقیدتی (از جنس دین حقیقی، مذهب برتر، رسالت جامع تر، رسول افضل تر) تجسم یافته و در نتیجه این رویکرد ممتاز بودن دینی، فردی، قومی، جامعه ای و ... ظهور پیدا کرده است و در دام مفاهیمی چون دین من جامع تراست، ما مومن تریم، محق تریم، مسلم تریم و ... گرفتار آمده ایم.
این صفات تفضیلی (ترها) افضلیت خود و برتری کیش خود جز نفی دیگری یا حداقل تخفیف دیگری برآیندی را نمی توان برای آن متصور شد و ریشه تمام تبغیض ها در افضل خواندن خود و اسفلیت دیگری نشات گرفته است. اما قبل از پرداختن مختص به دین بودایی، به طور مختصر به بررسی ادیان هندی که منشاء بودایی را در آن جا می توان سراغ گرفت می پردازم: 
نظام های فکری هندی را می توان به دو دسته الهی یا باورمند به وجود خدا و یا غیرمعتقد به خدا تقسیم کرد، از گروه خداباوران می توان به مکتب نیایه و دانته اشاره کرد در این دو مکاتب خاصتا اولی برهان هایی بر وجود خدا اقامه کرده اند که این براهین معادل هایی در فلسفه اسلامی و غربی دارند، اما بطور کل نظام های فکری یا درشنه های هندی در بیشتر مسائل اساسی از جمله در باور و یا عدم باور به وجود خدای قادر مطلق اختلاف دارند و معمولا ادیان و مکاتب ناستیکه یعنی بودا، جین و چاروکه را از جریان های الحادی به شمار می آورند البته این امر به ویژه در مورد دین بودا جای تامل فراوانی دارد اما در مورد مکاتب ششگانه آستیکه مابعدالبیعی ترین اندیشه ودانته است که معتقد به وحدت مطلق و مسئله اصلی آن برهمن و ارتباط او با جهان و انسان است اما مکتبی که به طور ویژه به مسئله خدا پرداخته و برهان اقامه کرده همین مکتب نیایه است، اما آیین بودایی مبتنی بر سیدارتا گوتاما که در حدود ۵۶۶ پیش از میلاد تا ۴۸۶ قبل از میلاد می زیسته است، بوداگریی از هندوستان به سراسر آسیا و خاور دور راه پیدا کرده است،
بودایی قریب به ۳۵۰ میلیون پیرو دارد و سومین دین دنیا از نظر جمعیت به حساب می آید،بوداگریی بیشتر بر کردار نیک، پرهیز از کردار بد و ورزیدگی ذهنی تاکید دارد و آماج این ورزیدگی ذهنی پایان دادن به چرخه تولید (سمساره) است که از طریق بیداری یا درک واقعیت راستین رسیدن به رهایی یا نیروانا صورت می گیرد، پیروانش بودیسم را دین پاکان می دانند و جالب تر از این اخلاقیات بوداگرایانه مبتنی بر بی گزندی، رواداری و تعامل برپا شده است.
حالا چند پرسش جدی پیش می آید که:
چرا متدینان فضیلت را به افضلیت و خودبرتر بینی اشتباه فهم نمودند؟
چرا همزیستی، رواداری، تکریم که در اکثر ادیان مورد تاکید واقع شده است به تقابل و تخریب و قساوت مبدل گشته است؟
آیا متدینان در دوراهی مشهور اوثیفرون (آیا خدا خوب را بر می گزیند چون خوب خوب خوب است، یا خوب خوب است چون خدا آن را برگزیده است)
گم نشده اند و مسیر بی راهه را طی ننموده اند؟
و
اینکه اگر انسان امروزی مدعی باشد که بی دینی از چنین دینداری که مرسوم است بهتر است آیا ناصواب می گوید؟
و چندین پرسش دیگر که نمی توان در این متن و نوشته های دیگر پاسخی برایش پیدا نمود.
اما به اختصار علل بروز خشونت دینی و افراطی گری در این دهه را به وسع دانشی که دارم خدمتتان تقریر می کنم:
1- تفاسیر و تعاریف متفاوت از متون دینی توسط گروهها به تناسب منافع و مصالح و بی توجهی به آراء متخصصین حوزه دین.
2- مغفول واقع شدن پیام واقعی ادیان،
اکثریت ادیان هدفی جز ارشاد و راهنمایی برای تعالی و تکریم انسان ترسیم نکرده اند، تا بشر با رهیدن از تنهایی و عزلت، با تعامل و همزیستی تعلیم وتربیت فرا بگیرد،مسئله مطرح کند، طرح تعریف کند، قانون و مقررات را وضع کند و التزاماتی برای زدودن و یا کم کردن پیامدهای شر و سعایت و رسیدن و تقریب به خیر وسعادت تنظیم می کنند
3-تحذیف یا تخفیف اخلاق از جوهر دینی نصوص مرتبط:در میان ادیان چه توحیدی و چه طبیعی اکثرشان تاکید بر اخلاق داشته اند،خاصتا در اسلام که در حدیثی پیامبر اسلام می فرماید (بعثت لاتمم مکارم الاخلاق :به پیامبری برگزیده ام تا مکارم اخلاق را تتمیم کنم) پیام حدیث به این معناست که مکارم اخلاق قبلا وجود داشته و پیامبر برای تکمیل آن مبعوث شده است، اما متاسفانه امروزه به ارائه تاویلی مبتی بر اخلاقی کردن دین، به دینی کردن اخلاق به حسب هر کیش و مسلک مواجه هستیم و از مجموعه باید ونباید ها برای تعین و تمیز خوب وبد، حسن و قبح فضیلت و رزیلت و ... میزان هایی به تناسب مذهب ها تزاید یافته است و در نهایت خوبی مختص به دین من است و بدی مربوط به دین دیگری (هدف بنده در اینجا رد یا تایید نسبیت و یا مطلقیت اخلاقیات نیست، چون پردازش این موضوع مجالی دیگر را می طلبد)
4- دین و حل شدنش در مقوله سیاست: دین با نگاه ابزاری به اخلاق ،خود ش در مواجه با قدرت و سیاست کم می آورد و در خیلی از مواقع به کلی در سیاست حل میشود بطوریکه آرمانی جز حفظ، تثببت وتداوم قدرت ندارد .و چنان به بیراهه می رود که دیانت ما عین سیاست ما میشود و سیاست ما هیچگونه سنخیتی با دیانت ما در خود نخواهد دید.
5- خفتگی وجدان بشری: ژان ژاک روسو می گوید به تمام ملل دنیا اگر نظر بیندازید و تمام تاریخ را اگر ورق بزنید در بین تمام کیش های عجیب و غریب همه جا همان قوانین اخلاقی همان مفاهیم نیکی و بدی را خواهید یافت بنابراین در اعماق همه روح ها یک اصلی فطری عدالت یافت میشود که ما علی رغم قوانین و رسوم، اعمال خود ودیگری را از روی آن قضاوت ،وخوب و بد بودن آن را معلوم می کنیم، این اصل همان (وجدان) است .یعنی اگر انسانی ترین دین در دست مردمانی باشد، که وجدان هوشیار ندارند ،به خرافه ترین کیش مبدل می شود.
و وجدان هم با تعقل و آگاهی بیدار می ماند ولاغیر، جهالت و خرافه پرستی محصول تقالید و تعابد بی تدبر و بی تفکر است.
6-بی معنی بودن پلورالیسم و کثرت پذیری در حوزه دین: پلورالیسم یکی از موئلفه های اساسی اندیشه لیبرالیسم است که مخلص کلام و پیامش این است هر تفکر و ایده ای به طور برابر خوب است تمام عقاید و ارزش ها قابل احترام هستند و زمینه ظهور آن ها بایستی فراهم شود و هر فرد و گروهی حق دارند
براساس تمایل و علایق خویش روش زندگی و چگونگی مواجهه با آن را مشخص نمایند و هیچ نظام آموزشی حق ندارد ارزشی اخلاقی خاص و مذهبی منحصر را آموزش دهد بلکه به جای تعلیم ارزشهای خاص به تبیین و تحلیل به هدف وضوح و روشنگری آنها همت بگمارد (این تلقی مجال بیشتری می خواهد که پردازش شود و برایند ایجابی و سلبی این نوع روش که انحصار در حوزه فردیت را می رساند، مشخص گردد). اما در بعضی از ادیان در حد تبلیغ و در بعضی هاشان به تصریح از کثرت گرایی سخن رانده شده است، اما تفاوت معنایی بسیاری با پلورالیسم واقعی دارند ،در ادیان، انسان از قدرت شناخت کافی برای رسیدن به سعادت برخوردار نمی دانند و آنچه هست در حد لازم است در نتیجه بشر نیاز به راهنمایی قدرت ماورایی که در ادیان طبیعی به فرا بشر و خدایان ودر ادیان توحیدی به خدا نام می برند واگذار می کنند ودرنتیجه ی این حوالت ارزش ها و قواعدی ظهور پیدا می کنند که مقدس و خطا ناپذیرند و در حد تکلیف ابلاغ می شوند و تخطیی از آن عصیان است و در دنیا و آخرت عموجب عقاب است.(یادآور می شوم که برخوردهای ملایم و تقویت سعه صدر با غیر، و اذعان به درستی بعضی از عقاید غیر و پذیریش آن ،که در ادیان توحیدی بیشتر مقصود آن است، پلورالیسم محسوب نمی شود، چوندر نهایت (غیر یا دیگری) موظف است خود را با اصول مطلقه دین تطبیق دهد و اگر دینداری در این امور و احکام تساهل کند معادل با مداهنه و مصانعه است و مطابق کتاب مقدس با آن برخورد میشود.
دار نمی دانند و آنچه هست در حد لازم است در نتیجه بشر نیاز به راهنمایی قدرت ماورایی که در ادیان طبیعی به فرا بشر و خدایان و در ادیان توحیدی به خدا نام می برند واگذار می کنند و در نتیجه ی این حوالت ارزش ها و قواعدی ظهور پیدا می کنند که مقدس و خطا ناپذیرند و در حد تکلیف ابلاغ می شوند و تخطیی از آن عصیان است و در دنیا و آخرت موجب عقاب است. (یادآور می شوم که برخوردهای ملایم و تقویت سعه صدر با غیر، و اذعان به درستی بعضی از عقاید غیر و پذیریش آن که در ادیان توحیدی بیشتر مقصود آن است، پلورالیسم محسوب نمی شود، چوندر نهایت (غیر یا دیگری) موظف است خود را با اصول مطلقه دین تطبیق دهد و اگر دینداری در این امور و احکام تساهل کند معادل با مداهنه و مصانعه است و طبق کتاب مقدس برخورد میشود.
7-ترجیح عقیده و ایمان بر اندیشه وتعقل: بهتر است اول بیاندیشیم بعد ایمان بیاوریم یا اول ایمان بیاوریم بعد بیاندیشیم ؟
این سوالی ست که سالها ذهن بشر، خاصتا فلاسفه را به خود مشغول نموده است و نظریه پردازان به تناسب آرای در موافقت یا مخالفت، ارائه نموده اند.
اما نظر شخصی بنده بیشتر متمایل به تقدم عقل بر ایمان می باشد، در هرمسلک و مکتبی عقل غایب می شود خرافات، تحجر و افراطی گری حضور پیدا می کند، جان استوارت میل در مقاله ی به نام درباب آزادی و درباره بردگی ذهنی صحبت کرده است، می گوید حتی اگر حقیقت زمانی مغرضانه و به عنوان شاهدی علیه استدلال و در طول آن عقلانیت به کار گرفته شود چیزی نیست جز خرافات که تصادفا به کلماتی که حقیقتی را تشریح می کنند متکی ست.
یا دبلیو. کی. کلیفورد :باور و ایمانی که مبتنی بر عقلانیت نباشد به لذات مسروقه می توان مقایسه کرد. یا تیلور در مورد ایمان کورکورانه می گوید: آن کس که در آغاز، به مسیحیت بیش از حقیقت عشق می ورزد، در ادامه به فرقه یا کلیسای خود بیش از مسیحیت عشق خواهد ورزید و در نهایت خودرا بیش از همه دوست خواهد داشت.
نمونه بارز آن فرقه گرایی امروزیست که در دنیا ماخذ تشنج و خشونت شده اند، به نام مسیحیت حاکمیت کلیسا و استبداد و استثماری که در تاریخ براندیشه بشری تحمیل کرده اند و در بعد سیاسی ش نازیسم، در یهودیت صهیونیسم، در اسلام صدام بعثی و القاعده و طالبان و اخیرا هم داعش در دیگر ادیان خاصتا بودیسم که امروزه پیروانش در تضاد کامل با مکتب خود که مدعی هستند مبتی بر صلح و سازش می باشد، در نهایت قساوت به ژینوساید (نسل کشی) و مثله کردن مسلمان روی آورده اند.
ضمن پذیرش اینکه این فرقه گرایی دلایلی دارد نه یک دلیل خاص، اما به ضرس قاطع می توان اشاره کرد بارزترین این ادله، زبونی اندیشه بوده و هست.
نتیجه: پیروان های ادیان بایستی به تناسب زمان، مکان و مخاطبانشان تغییراتی جدی در روش تبلیغ خود حاصل نمایند و بدانند که زمان تبلیغ با زور شمشیر پایان یافته است و اصلا به یمن افزایش آگاهی و دانش تبلیغ به مرحله فروتر از تحلیل و تفسیر سقوط کرده است، و بفهمند مردم می فهمند روح دین در درازای تاریخ به دلیل خودپرستی ها و بی عدالتی ها آواره گشته است و آنچه هست کالبدی بیش نیست و برای بازگرداندن آن روح، چاره ای جز توجه به متن دین که پیامی جز محبت و تکریم بشریت است، ندارند. و بدانیم تا آزادی عقیده به اصول تبدیل نشود و برای باور و دین یکدیگر احترام قائل نشویم، آینده ای خونین تر از وضع موجود در پیش خواهیم داشت، و دیگر گیرندگان جایزه صلح نوبل (آقای اوباما و خانم سوچی و.....) نه تنها در پیشبرد صلح وآشتی کاری را نمی توانند انجام بدهند بلکه خود به بخشی از ترویج دهنده قساوت و ناامنی همچنانکه که شاهد بوده وهستیم تبدیل می شوند.و متاسفانه بشریت به عام و مسلمانان میانمار به خاص همچنان به بهانه عملکرد گروهی افراطی مسلمان که مدعی یکسان سازی دینی هستند ،مورد کین و غضب بودائیان افراطی قرار می گیرند.

 

بازنشر این مطلب با ذکر منبع بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار