در باب هرمنوتیک زندگی | فراتاب
کد خبر: 6520
تاریخ انتشار: 22 مرداد 1396 - 18:15
علی شهبازی
در این مقاله خلاصه ای از ایده فلسفی هرمنوتیک زندگی ارائه شده‌است. هرمنوتیک زندگی روش تفسیری است که جان مایه کتاب «درآمدی بر فهم جهان زندگی» را تشکیل می‌دهد. هدف از ارائه این ایده روش تفسیر، کشف منطق پنهان نظامات اجتماعی است.

فراتاب - گروه اندیشه:  1- هرمنوتیک زندگی

در این نوشتار کوتاه قصد دارم ایده فلسفی هرمنوتیک زندگی را معرفی کنم.

هرمنوتیک زندگی عنوان یک روش تفسیر است. من روش شناسی آن را در کتاب «درآمدی بر فهم جهان زندگی» معرفی کردم. ترکیب این نام گذاری نشان می دهد که در این روش تفسیر، زندگی از وضعیتی(Situation) هرمنوتیکال به یک روش شناسی(Methodology) برای فهمیدن منطق پنهان نظامات انسانی تبدیل شده است. در صورتبندی این روش از آموزه های Wilhelm Dilthey فیلسوف آلمانی، تاثیر فراوانی گرفتم. راهگشای من در این پژوهش این عبارت از دیلتای بود؛ زندگی هم موضوع است و هم ابزار(Dilthey.1989:439). براساس این امکان فلسفی که دیلتای معرفی کرده است من این عبارت را در نظر آوردم؛ زندگی خود روشنا بخش زندگیست. سپس دیگر آموزه های دیلتای در آثار او را مورد تامل قرار دادم تا بتوانم روشی تفسیری را طراحی کنم که «امکان فهم تعینات زندگی را بواسطه خود زندگی» میسر سازد[1].

از طرفی در روان من نیرویی بود که امکان این پژوهش را فراهم می ساخت. شبیه به یک زیرساخت روانشناختی. این امکان، حس تباه شدگی عمر من در دورانی بود که در علوم انسانی تحصیل کردم. عمیقا احساس پوچی این حوزه از دانش در نظرم تثبیت شد. سپس صورتبندی روشی متقن برای فهم منطق پنهان امور انسانی را پیشه ی خود ساختم.

 بجز دیلتای، Edmund Husserl و Sigmund Freud نیز دو تن از متفکران کلیدی در ایجاد انسجام فکری من در راه تاسیس هرمنوتیک زندگی هستند. در ادامه به روشنی مشخص می کنم که چه تاثیری از این سه متفکر گرفتم:

ویلهلم دیلتای؛ از وی آموختم برای مطالعه ی ساختارهای اجتماعی باید از سطح فردی و روانشناختی آغازید. آغاز کردن از سطح اجتماعی کاملا انتزاعی است. اگر بخواهیم از سطح اجتماعی آغاز کنیم دچار گفتاری انتزاعی و غیرواقعی خواهیم شد. مثلا این انگاره که؛ آگاهی برساخته ی هستی اجتماعی است دقیقا بدون پایگاه تجربی بر زبان می آید وگوینده ی این گزاره اگر بخواهد بقصد اثبات حرفش آگاهی را بکاود لاجرم از سطح فردی و روانشناسی آغاز می کند. بدین خاطر کاوش در ساختارها لاجرم باید از کاوش در فرد آغاز شود.

از دیگر سو در بین این دو سطح نه تنها تمایزی وجود ندارد بلکه عمیقا بهم وابسته اند. بقول اریک فروم آنچه در سطح اجتماعی جریان دارد در سطح میکروسکپی(سطح فردی) نیز قابل مشاهده است و حضور دارد.

لذا برای مطالعه ساختارهای اجتماعی منحط و فرهنگ تبهگن باید از سطح فردی و روان شناسی آغازید. روانشناسی یک ملت و یک فرهنگ بخوبی منطق پنهان نهفته در سطوح سیاسی، اجتماعی و اقتصادی همان ملت را آشکار می کند. بنابراین دریافتم روانشناسی کلید فهم منطق پنهان نهفته در نظامات انسانیست.

همچنین آموختم که این روشناسی نباید تبینی باشد. نباید با فرضیه آغاز کند. بلکه باید فرد را در وضعیتی قرار دهد که وصفی صادقانه از زندگی و سرگذشت و امور جاری در آن ارائه کند. زیرا همانطور که دیلتای متذکر می شود؛ فرد داده ی زندگیست و کافیست به روایت صادقانه ی آن بپردازد.

دیلتای می گفت با مطالعه کثرت تجارب زیسته مقولاتی بدست می آید که می تواند منطق پنهان فرهنگ و تاریخ را به فهم درآورد. این قسمت از افکار دیلتای چشم هایم را بخوبی باز کرده بود.

ادموند هوسرل؛ ابتدا تصور می کردم که هوسرل همان هدف دیلتای را در نظر دارد، یعنی وصف کامل و بی کم و کاست زندگی. اما هوسرل زندگی را بخوبی روایت نمی کند. او ساختار ذاتی زندگی را وصف می نمود، لذا جنبه ی تکوینی را آن در نظر نمی آورد. هوسرل برایم بیشتر شبیه به درمانگران اگزیستانسیال می نمود تا یک فیلسوف زندگی.

اما درس بزرگم از هوسرل فهم اگو استعلایی بود. دریافتم این خصیصه ی مهم آگاهی است که می تواند دانش فراتجربی(استعلایی) از زیسته ها بدست دهد. دانشی که بسیار ضروری است. دانش از شرایط زندگی و از تاریخیت آگاهی.

اگو استعلایی برایم همان افکار صادقانه بود. دیلتای می گفت فکر وقتی می تواند صادقانه باشدکه چیزی جز زندگی را روایت نکند.  اگوی استعلایی نیز دقیقا بر همین طریق زیسته ها را روایت می کرد. کاملا توصیفی و غیر تجربی(محض).

زیگموند فروید؛ با مطالعه پژوهش های فروید خشت هایی آخر هرمنوتیک زندگی را برهم نهادم و ساختمان روش تفسیری مدنظرم تکمیل شد. هوسرل در پدیدارشناسی اش از زندگی خود روایت می کرد. اما روانشناسی فروید به سمت زیسته های دیگران رفت. او دیگری را در موضعی قرار می داد که می توانست زندگی را صادقانه روایت کند. لذا گنجی عظیم بنام روانکاوی پدید آمد. هنوز نسل ما ارزش این گنج را درک نکرده است.

پژوهش های فروید برایم گرانبهاتر از پدیدارشناسی هوسرل بود. چون او نه فقط به زیسته های خود بلکه به زیسته های دیگران نیز دسترسی پیدا کرد و آنها را مورد تامل قرار میداد. روش این دسترسی یعنی روانکاوی، همان مقصود اصلی دیلتای بود. یعنی موضعی پرسشگرانه در برابر زندگی، بگونه ای که زندگی بتواند خود را روایت کند.

این سه تن، دیلتای، هوسرل و فروید الهام بخش ساختار هرمنوتیک زندگی در آگاهی من بودند.

  1. ساختار پژوهش هرمنوتیک زندگی

براساس مطالعاتم در سه متفکر اصلی، ساختار هرمنوتیک زندگی را سامان دادم. هرمنوتیک زندگی به دنبال آن است که زندگی را از نگاه خود زندگی روایت کند. هرمنوتیک زندگی، نشان می دهد زندگی می تواند خود مفسر تعینات  قوام یافته بر بنیاد زندگی باشد.

زمانی که بتوانیم موضعی گشوده در برابر زندگی اتخاذ می کنیم، زندگی خود را از طریق فرد روایت می کند. یعنی فردی که در وضعیت گفتگوی عمیق با روانکاو قرار می گیرد سرشت فرهنگ و تاریخ خاصی را روایت می کند. سپس تجارب زیسته ای که روایت می شود مقوله بندی خواهد شد. مقوله بندی یعنی فشرده سازی تجارب زیسته مشابه و اطلاق یک مفهوم به کلیت آنها. ما در دیسیپلین های متفاوت علوم انسانی مقولات زیادی داریم اما هنوز دانشی درباره ی مقولات زندگی نداریم و هنوز گردآوری منظمی از مقولات در قالب «دیکشنری مقولات زندگی» در دست نیست. موفق ترین مقولات زندگی از این قرار است؛ کین توزی(این کشف بزرگ توسط نیچه و شلر صورت گرفته است)، عقد ادیپ(فروید این مقوله را کشف کرده است)، ترس آگاهی(هیدگر این مقوله را کشف کرد)، اگوی استعلایی(هوسرل این مقوله را کشف کرد). مقولات فراوانی وجود دارند که بسیاری از آنها بسته به فرهنگ ملتها متفاوت اند.

مقولات امور جاری در زندگی هستند. چون مقولات حاصل مطالعه کثرت تجارب زیسته هستند، لذا زمانی که از آنها برای تفسیر نظامات انسانی استفاده کنیم شرایط اگزیستانس آدمی را به فهم می آورند. مقولات نحوه بودن در جهان را آشکار می سازند زیرا خود این مقولات صورتبندی نحوه های بودن در جهان هستند. در جهان بودن و نحوه نگاه به عالم بشکل سازمان، فرهنگ و هنر یک ملت تعین خواهد یافت بدین خاطر نیچه و امثال کسانی که مقولات زندگی را برای فهم تعینات زندگی بکار بردند تفسیر موفقیت آمیز ارائه کردند؛ زیرا خود این تعینات در حقیقت تعین یافتگی مقولات زندگی بودند. این تعینات بر زندگی استوارند و خود زندگی باید این تعینات را معنا کند. بدین خاطر زندگی را به تفسیر این امور فرامی خوانیم و این ایده را پیش می نهیم؛ زندگی خود روشنابخش زندگیست. زندگی ابزار فهم تعینات را بما می دهد؛ یعنی مقولات زندگی.

زندگی خود را در کنش ها و نظامات انسانی تعین می بخشد. معتبرترین ابزار فهم این تعینات مقولات زندگیست. وقتی مقولات را بکار می بریم در حقیقت خود زندگی به تفسیر زندگی می پردازد. ما در تاسیس مقولات هیچ نقشی نخواهیم داشت.

زمانی که بر پایه ی مقولات تفسیری از تعینات زندگی بدست دادیم باید برای آن شواهدی(Evidence) گردآوری کنیم. این شواهد تفسیر را روشن می سازد(Evident).

روش شناسی هرمنوتیک زندگی در آثار بسیاری از متفکران مستتر بوده است. من تنها آن را بارز کردم و جزئیات و ساختار آن را تا حد یک روش تفسیر پرورش دادم. برای نمونه بنگرید به آثار زیر؛

  1. نیچه در کتاب تبارشناسی اخلاق به تفسیر تعینات زندگی یهودیان پرداخت. او از مقوله کین توزی استفاده کرد و شواهد موفقی نیز ارائه داد
  2. ماکس شلر نیز در کتاب کین توزی پژوهش موفقی در تفسیر از تعینات اخلاق جهان مدرن ارائه کرد و از مقوله کین توزی به وفور استفاده نمود
  3. هگل در تفسیر گسلیدن بنده از خدایگان از نوعی اضطراب صحبت می کند که می تواند اضطراب اگزیستانسیالی در نظر گرفته شود(در فصل دوم خدایگان و بنده). در لحظه ای که بنده خدایگان را رو به افول می یابد سفری به درون آغاز می کند. این سفر همان اضطرابی است که منتهی به رهای بنده از خدایگان می شود و در حقیقت منتهی به کسب دانش از خویشتن خویش. در این پژوهش مقوله اضطراب وجودی بسیار موفق است
  4. فروید با مقوله عقده ادیپ ساختار نظامات اخلاقی و دینی اقوام بدوی را تفسیر کرده است. این تفسیر در اثر توتم و تابو به زیبایی تمام نگارش شده است
  5. اریک فروم نیز در اثر فاخر خود تحت عنوان گریز از آزادی با فشرده سازی تجربه های زیسته مقوله ای را تحت عنوان گریز از آزادی و فردیت معرفی می کند که بسیاری از نظام های مدرن را تا ژرفا می کاود. زیرا بسیاری از نظام های مدرن در ژرفا گریز از تنهایی و آزادی هستند

پژوهش های معرفی شده همگی نمونه هایی از هرمنوتیک زندگی هستند. در تمام آنها مقولات زندگی، ساختارهای فرهنگی تاریخی و شرایط زندگی پس پشت آنها را آشکار می کند.

اهمیت روش هرمنوتیک زندگی آنجاست که با آشکارسازی نحوه در جهان بودن، دانشی به ما می دهد که می توانیم به لطف آن مفروضات پیشین و نحوه نگاهمان به عالم را نقد کنیم. این مواجهه ای نقادانه است. این مواجهه گاه اضطراب هایی می آفریند که شرط آزادیست. شرط استعلا از نحوه ای از زیستن در عالم و آغاز کردن زیستنی اصیل تر با تکیه بر تفکر و تامل و مواجهه ی نقادانه با خویشتن تاریخی.

  1. آینده هرمنوتیک زندگی

من به لطف هرمنوتیک زندگی رشته ای از پژوهش ها در زمینه فرهنگ و نظامات انسانی را آغاز کرده ام که می تواند جامعه شناسی اگزیستانسیالیستی نامیده شود. امیدوارم بتوانم در آینده این ایده را به رشته ای عمیق و معتبر در علوم انسانی تبدیل کنم. در این رشته نهادهای انسانی تا عمق تجارب زیسته نسل پیشین کاویده می شود. مفروض این ایده آن است که هر نهاد اجتماعی در جهان-بودن-مان را تکوین می بخشد و البته ایجاد خود این نهادها نیز متکی بر اگزیستانس نسل های پیشین است. در این افق هر نهاد اجتماعی ریشه در اگزیستانس گذشتگان یا گذشته ی گذشتگان دارد.

روش پژوهش در این ایده جامعه شناسانه، هرمنوتیک زندگیست.

زندگی بنیاد نظامات انسانی است و مقولات استخراج شده از زندگی می تواند بخوبی ژرفا را به فهم آورد. زیرا تعینات خود تعین یافتگی مقولات هستند.

اما ضرورت پژوهیدن نهادهای اجتماعی بدان خاطر است که این نهادها و ساختارها نحوه در جهان بودنمان را تکوین می بخشند و می توانند ما را هم به انحطاط و نابودی بکشانند و هم شکوفایی و والایی.

بازهم از دیلتای می گویم. تمام این ایده ها بر شانه های آراء او استوار است. اگرچه خود او روش شناسی منسجمی ارائه نکرد اما ایده های راهگشای او مرا بر طراحی این روش شناسی ترغیب نمود.

باتوجه به اینکه در جامعه شناسی اگزیستانسیالیستی روش هرمنوتیک زندگی، روش تفکر و مطالعه نهادها و نظامات انسانیست لذا جایگاه روانکاوی نیز بسیار باارزش است.

در نگاه من روانکاوی نه یک رشته، بلکه یک حالت است. حالتی برای اتخاذ موضع پرسشگرانه در برابر زندگی. زندگی می خواهد گفتگو کند. اما این موضع سرکوب گرانه ی ماست که گفتار زندگی را سرکوب، تخفیف یا تحریف می کند. گفتگو با زندگی از طریق فرد انجام می شود. فرد زبان زندگیست. لذا گذشته ای که فرد در گفتگو با روانکاو به زبان می آورد نه گذشته ی فردی و شخصی بلکه گذشته گذشتگان است. زمانی می توانیم این امر خطیر را به فهم آوریم که تجارب زیسته را مقوله بندی کنیم. خواهیم دید که مقولات خود ابزاری برای فهم تعینات خواهند بود. فرد از درون آمال و سرکوب های شخصی اش ساختارهای تاریخی فرهنگی را نشان می دهد. مقولات زندگی می توانند این نگاه کلی را فراهم کند. چون در حقیقت خود محصول نگرش کلی به زندگی و تجارب زیسته هستند.

در این پژوهش ها من روانکاوی را از سطح فردی و بالینی تا سطح فرهنگی برکشاندم. من روانکاوی را برای مطالعه روشمند نظامات انسانی قلب هرمنوتیک زندگی قرار دادم.

اکنون می توانم بگویم برای کشف مضمون های پنهان نظامات انسانی روش شناسی هرمنوتیک زندگی و برای آینده علوم انسانی و کاربردی سازی آن، ایده جامعه شناسی اگزیستانسیالیستی را پیش رو نهاده ام.

اما برای تغییر جهان آگاهی جمعی همچنان در تامل و تفکرم. همچنان پرسش من آن است که چگونه می توانم مردم ایران که فرهنگی فاسد را زیست می کنند به سطحی از خود-انتقادی و مواجهه با خویشتن برسانم.

پیش از تاسیس هرمنوتیک زندگی پرسش من آن بود که؛ چگونه آگاهی جمعی را مطالعه کنم؟از چند سال پیش که از این پرسش آکنده بودم تا اکنون جوابهایم را در ایده های «هرمنوتیک زندگی و جامعه شناسی اگزیستانسیالیستی» صورتبندی کردم.

اکنون پرسش دوم وجودم را پر کرده؛ چگونه می توان امکان خود-آگاهی جمعی/ فرهنگی را ایجاد کرد؟

امیدوارم روزی به آستانه خود-آگاهی جمعی برسیم.

 

  1. Dilthey Wilhelm (1989).Introduction to the Human Sciences. Translation and Editation by Rudolf A.Makkreel and Frithjof Rodi. Published by Princeton University Press

علی شهبازی، کارشناس ارشد علوم سیاسی

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار