واکاوی روانشناختی و فلسفی جنگ جهانی دوم | فراتاب
کد خبر: 6516
تاریخ انتشار: 20 مرداد 1396 - 14:01
شهپر شهرکی
جنگ جهانی دوم معلول افکار و عقاید بیمار هیتلر بود که کشور گشایی را تبدیل به جنگی وحشتناک در تاریخ بشریت کرد. در خوانش روانشناسی جنگ جهانی دوم بیش از هرچیز باید در افکارو عقاید هیتلر واکاوی کرد چرا که وعده های مرگبار او مسبب شروع این جنگ شد.

 

فراتاب - گروه اندیشه: مقدمه :در سپیده دم جمعه اول سپتامبر ۱۹۳۹، یک سپاه بزرگ آلمانی ، در اطاعت از فرامین آدولف هیتلر فرمانده کل خود به کشور لهستان حمله و هر چه را بر سر راهش بود ویران کرد . این حمله بی دلیل آلمان نازی سرآغاز جنگی شش ساله در اروپا بود که به مرگبارترین درگیری تاریخ تبدیل شد و جان تقریبا پنجاه میلیون نفر را گرفت .
مردم آلمان پیروی کورکورانه از رهبر پر جنب و جوشی را برگزیدند که وعده می داد زندگی آنها را بهبود می بخشد و شکوه و افتخار آلمان را احیا می کند. در واقع جنگ جهانی دوم معلول افکار و عقاید بیمار هیتلر بود که کشور گشایی را تبدیل به جنگی وحشتناک در تاریخ بشریت کرد. در خوانش روانشناسی جنگ جهانی دوم بیش از هرچیز باید در افکارو عقاید هیتلر واکاوی کرد چرا که وعده های مرگبار او مسبب شروع این جنگ شد و انسانهای بیشماری را به کام مرگ کشاند.

هیتلر به چه می اندیشید ؟

«ویلیام شایرر», مورخ معروف معاصر و کارشناس نازیسم هیتلر را مردی بیمار ، خام طبع و تحصیل ناکرده می دانست .جنگ بین الملل دوم بدون هیچ تردیدی نتیجه ی مستقیم اندیشه های سخیف هیتلر بود.

کتاب نبرد من هیتلر حاوی شدیدترین افکار نژادپرستانه ی او بود.او عقیده داشت که خداوند آریاییها ، بویژه آلمانی ها را برگزیده است تا نژادی برتر و صاحب اختیار جهان باشد.هیتلر همه ی دستاوردهای بشری را در تاریخ زاده ی مغز بارور انسان آرین می دانست .و بدینگونه نژادپرستی خود را آشکارا بیان می کند « انسان آرین ، نشاندهنده ی نخستین نمونه ی اصیل تمام آن چیزی است که ما از واژه ی انسان درک می کنیم .او پرومته ی بشریت است که از پیشانی تابناک وی ، بارقه ی الهی نبوغ در همه ی دوران ها جهیده است ».
نظریات هیتلر درباره ی فرهنگ ، تعلیم و تربیت ، هنر و ادبیات در واقع مجموعه ایی از افکار نژادپرستانه ی اوست.مثلا او درباره ی ازدواج و خانواده می گفت :
«ازدواج فی نفسه نمی تواند یک هدف باشد، بلکه باید از آن برای رسیدن به مقصد عالی تری سود جست ، آن مقصود افزایش و حفظ نوع و نژاد است ، معنای کار و ازدواج این است ».
جنون بزرگی طلبی و میهن پرستی افراطی پایه های اساسی اندیشه های او بود.هیتلر آلمان را برترین کشور و مردم آلمان را از نژادی ممتاز و برتر از دیگر ابنائ بشری می دانست .
اندیشه های او ریشه در تاریخ آلمان داشت.البته وی معمولا برای اثبات نظریه های خود از تحریف تاریخ هم بیم نداشت .
و لذا در بررسی اندیشه های هیتلر آگاهی از تاریخ آلمان نیز ضروری است .زمینه ساز این اندیشه ها بطور خلاصه این بود که در قرن شانزدهم و هفدهم آلمان دچار فقدان وحدت و یکپارچگی بود، در هر منطقه ایی از آلمان امیری حکومت می کرد که ادعای پادشاهی داشت ، کلیسای رم در فسادی شگفت فرورفته بود و شاهزادگان و مالکان ، دهقانان را بیرحمانه استثمار می کردند.

اما چه عاملی سبب شد که میلیون ها آلمانی از هیتلر تبعیت کنند و بدنبال این انسان راه بیفتند و جهانی را به آتش و خون بکشانند ؟؟

آیا همه ی مردم آلمان به یکباره دیوانه شده بودند ؟
در پاسخ باید گفت نه !
هیتلر پس از به قدرت رسیدن راهی برای رسیدن به اندیشه های خود یافت .آتش گرفتن ساختمان مجلس آلمان (رایشتاک) بهانه ایی برای او برای انجام اقدامات خشونت آمیز بود .
نازی ها در تبلیغات وسیع خود می گفتند که کمونیست ها عمل اصلی حریق عمارت رایشتاک هستند اما کمونیست ها منکر این اتهام شدند و آن را کار هیتلر و رهبران حزب نازی می دانستند .
ولی به هر حال این آتش سوزی بهانه ایی برای نازی ها شد تا اختناق هولناکی را بر سراسر آلمان مسلط کنند.آنها ابتدا پارلمان را منحل کردند، به این ترتیب قانون اساسی وایمار و تمام مظاهر دموکراسی از بین رفت و تمامی قدرت در دست هیتلر و اعضای کابینه اش قرار گرفت.

جوانان وابسته به حزب نازی با حمله به اجتماعات ، احزاب و گروههای مختلف هر گونه مخالفتی را از میان بردند.آنها با کتک زدن ، شکنجه و ارعاب هر گونه صدای مخالفی را در گلو خفه می کردند.
آنها به نابود کردن کتاب هایی که مورد تایید حزب نازی نبود می پرداختند و آنها را در میدان های عمومی می سوزاندند.
ترس از ترور نازی ها که به ترور قهوه ایی مشهور شد به اندازه ایی بود که هیچ کس جرات نمی کرد کوچکترین اعتراضی به آن اعمال وحشیانه کند.ا ندیشه های نژادپرستانه ی هیتلر به تدریج به کتابهای درسی مدارس هم راه یافت .به کودکان و نوجوانان آلمانی اینطور تلقین می شد که هیتلر یک ابرمرد بزرگ تاریخ انسان و از مسیح بزرگتر و مقدس تر است ، در آن زمان فقط معدودی از اندیشمندان آلمان می دانستند که این مرد بیمار بزودی جهان را در جنگی هولناک و خونین فرو خواهد برد.

در انتخابات ۱۹۳۰ نازی ها صدو هفت کرسی نمایندگی رایشتاک را بدست آوردند و حال آنکه در انتخابات ۱۹۲۸ مجموع نمایندگان آنها فقط دوازده نفر بودند.در ژوئیه ۱۹۳۲ نازیها در ۲۳۰ حوزه پیروز شدند و در میان تمامی احزاب مملکت بزرگترین حزب گردیدند.در سال ۱۹۳۳ مارشال هیندنبورگ رئیس جمهور آلمان از هیتلر دعوت کرد که صدر اعظم (نخست وزیر ) آلمان گردد.بدین ترتیب حزب نازی قدرت کامل را بدست گرفت .
اما این یک ساده اندیشی است اگر تصور کنیم که هیتلر این پیروزی ها را به علت مهارت در سخن گفتن و یا به هیجان آوردن توده ها کسب کرد .
او پشتوانه ایی از اندیشه های فیلسوفان آلمانی را نیز به دنبال داشت .

«ریشه های عقیدتی و فلسفی نازیسم »

۱- « یوهان گوتلیب فیخته»:

فیلسوفی که هیتلر از او و سخنرانی هایش تاثیر زیادی گرفت. ویلیام شایرر درباره ی او می گوید ؛، سخنرانی های فیخته ، مردمی پراکنده و شکست خورده را تکان داد و دگرباره متشکل ساخت و باید گفت ؛طنین نطق های او در رایش سوم دیده می شود .
در نظر فیخته ، لاتینی ها و مخصوصا فرانسوی ها و یهودی ها نژاد منحط اندو تنها آلمانی ها امکان آن را دارند که حیاط خویش را تجدید کنند.او می گوید ؛ زبان آلمانی ها اصیل ترین زبانهاست.

۲- «هگل »

او معتقد بود که جنگ پالایشگر بزرگ است و سلامت اخلاقی ملل را که بر اثر یک صلح پردوام فاسد شده است را تامین می کند.همچنان که وزش بادها مانع گندیدن دریاها می گردد.
از نظر هگل هیچ یک از مفاهیم قدیمی اخلاق و علم اخلاق نبلید مخل کار دولت و مانع کار قهرمانانی که آن را رهبری می کنند شود .
هگل پیش بینی می کند که آلمان نابغه ی خداداده خود را بدست می آورد و آن وقت رسالت آن کشور این خواهد بود که حیات معنوی تازه ایی به جهان بخشد.
ویلیام شایرر می گوید : هنگامی که انسان عقاید هگل را می خواند ، می فهمد که هیتلر تا چه حد از او الهام گرفته است .
۳-«ترایشکه »

او نظیر هگل به تجلیل از دولت پرداخت و در ستایش جنگ می گوید : اینکه جنگ برای همیشه از جهان رخت بربندد، آرزویی است نه فقط چرند، بلکه سخت مخالف اخلاق است.

۴-«نیچه»

گذشته از فیلسوفان ذکر شده ، هیچ فردی مانند نیچه بر اندیشه های هیتلر اثر نگذاشت .نیچه میل به قدرت را در آثار خود تبلیغ کرده و جنگ را ستوده بود.معروف ترین کتاب او چنین گفت زرتشت را آلمانی ها با لذت خاصی می خواندند .او پیش بینی می کرد که گروه نخبه ایی ظهور خواهند کرد و فرمانروای جهان خواهد شد و از میان آن ابرمرد پدید خواهد آمد.

چنین حرفهایی که گوینده ی آن از جمله اصیل ترین متفکران آلمان بود ، در مغز آشفته ی هیتلر زمینه ی مساعدی برای پذیرش و قبول یافت .به همین جهت بود که هیتلر غالبا به موزه ی نیچه در وایمار می رفت و احترام خود را به فیلسوف بدینگونه نشان می داد که در برابر عکاسان ژست می گ فت و آنگاه عکاسان ، عکس او را در حالی که مجذوب تماشای مجسمه ی نیم تنه بزرگ شده بود ، بر می داشتند.

عواملی که برشمرده شد ریشه های فلسفی و روانشناختی هیتلر ، مردی که خونین ترین جنگ جهان را به راه انداخت بود .جنگی که هنوز انسانیت و بشریت از خواندن وقایع اتفاق افتاده در آن لرزه بر اندامش می افتد.

 

رفرنس ها : ۱- نگاهی به تاریخ معاصر جهان، تالیف محمود حکیمی
۲-جنگ جهانی دوم در اروپا ، فیلیپ گاوین ، ترجمه مهدی حقیقت خواه

 

شهپر شهرکی روانپزشک و عضو شورای نویسندگان فراتاب

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
سينا درويش عمران
| |
2017-08-12 14:42:13
با سلام
اين نوشته سرشار از مطالب به شدت مندرس و تكراري است كه بازگويي آن در اين برهه هيچ موضوعيتي ندارد.
اگر اين نوشته قرار بود چگونگي به قدرت رسيدن هيتلر را از نگاهي روانشناختي بررسي كند فقط كافي بود به آثار مولفان فرانكفورتي مراجعه شود تا كنه ماجرا معلوم شود. در هر صورت، عنوان دو منبع ذكر‌شده در پايان اين متن خود گوياي كلي‌گويي و تكرار مكررات نويسنده‌ي آن است.
و در پايان، باز هم سوبرداشتهاي ساده‌لوحانه از كلام فلاسفه‌ي تاثيرگذار آلماني آن هم بدون ذكر وضعيت عيني‌اي(تاريخي-سياسي) كه ايشان در آن به سر مي‌بردند!
البته با مهجور ماندن تاريخ و تحليل واقعي وقايع قرن بيست، ذكر چنين مطالبي تعجب‌آور نيست!
با تشكر
پوریا
| |
2017-09-09 15:10:37
این موضوع خیلی بیش از این ارزش واکاوی دارد . تقریبا می توان گفت عنصر اصلی و خمیرمایه تمامی مکاتب فلسفی که منجر به فاشیسم می شوند خیال پردازی است . زمانی که خیال پرستی و عدم درک واقع بینانه به عرصه سیاست کشیده شود شکلی از مظاهر فاشیسم ظهور پیدا میکند . برخی از دستگاه های فکری در این عرصه کارنامه چندان درخشانی ندارند . دیالکتیک و هرمنوتیک از این جمله اند .
ایمان
| |
2018-07-14 02:44:16
هگل یک بنیادگرای مسیحی بود و به شدت پایبند به اخلاق مسیحی.برعکس نیچه.مطلب وارونه نوشته شده.
آخرین اخبار