یادداشت های فلسفی: تاملی درباب ایرانیت ایرانیان | فراتاب
کد خبر: 6514
تاریخ انتشار: 18 مرداد 1396 - 19:06
علی شهبازی
در این نوشتار مختصر در نظر دارم بدون پیش کشیدن مقدمات و با پرهیز از آرایش، یکراست بسراغ مساله ای بروم که می تواند موضوعی مهم برای فهم خویشتن تاریخی مان باشد. قبلا خویشتن تاریخی را کلافی از خواست های نا-خود-آگاه معرفی کردم.

فراتاب - گروه اندیشه: تامل نخست: مفهوم «زمان فرهنگی»

در این نوشتار مختصر در نظر دارم بدون پیش کشیدن مقدمات و با پرهیز از آرایش، یکراست بسراغ مساله ای بروم که می تواند موضوعی مهم برای فهم خویشتن تاریخی مان باشد. قبلا خویشتن تاریخی را کلافی از خواست های نا-خود-آگاه معرفی کردم[1]. بنابر این برداشت، فهم ماهیت شرایط تاریخی، مطالعه ای بینارشته ای را می طلبد. شرایطی کلاف گونه که در پژوهیدن آن، هم از «مفروضات پیشین» و «رانه» بحث می شود(در کانتکس پدیدارشناسی و روانکاوی)، هم از ساختار نظامات بنیاذهنی(جنبه جامعه شناختی) و نیز تحولات فکری و نظری در یک بافتار سیاسی. ایرانیت مضمون مفهوم ملت ایران است. اگر نیک بنگریم در راه فهم این مضمون کلاف خویشتن تاریخی مان واگشایی می شود.

اکنون قصد دارم بنابر در نظر داشتن دو تعریف از مفهوم زمان، برداشتی از ایرانیت ایرانیان ارائه کنم که می تواند مورد پژوهشی مطلوبی برای متفکران و اندیشمندان این حوزه باشد. 

دو نوع زمان داریم. زمان تقویمی و طبیعی که مختص به اندازه گیری تحولات فیزیکالی اجسام است. اما برای مطالعه جهان انسانی زمان تقویمی بکار نمی آید. ما در علوم اجتماعی از «زمان فرهنگی» یاد می کنیم. بدین معنا که اگر فضای فرهنگی یک ملت بتواند دچار تحولات عمیقی شود، زمان فرهنگی برای آن ملت به پیش رفته است. این تحولات ژرف ضرورتا با خود-آگاهی از شرایط تاریخی روی می دهد. زیرا خود-آگاه شدن از شرایط، به خودی خود تغییر در نگرش کنشگران و دلیل رهایی و خود-انگیختگی ایشان خواهد بود و این آغاز «کنش های اجتماعیست». کنش هایی که با تکیه بر قوای فطری و مبتنی بر دانش تاریخی پی گیری می شوند.

دانش تاریخی، همان دانش از شرایط تاریخیست.

مفهوم ایرانیت ذهن مان را به سوی درک شرایط تاریخی مان هدایت می کند. زیرا ایرانیت ایرانیان، مجموع خصلت هایست که امکان خاص بودگی در برابر سایر ملت ها در بعد جغرافیای مشخص و معینی را برایمان ایجاد کرده است. برای کشف مولفه های ایرانیت ایرانیان باید لایه های عمیق آگاهی ایرانیان را کاوید. اگرچه این هدف از موضوع این نوشتار خارج است اما نکاتی را که به اشارت طرح می کنم می تواند اذهان پویا را تحریک کند تا به فهم شرایط تاریخی شان مشتاق شوند.

تامل دوم: تامل در «پدیدار مشروطه»

در جهان زندگی ایرانیان دو خواست با هم می ستیزند. نخست خواستی که حکومت قانون و نظم را می خواهد، و دوم خواستی که قانون گریزی را اراده می کند، یعنی قانونمندی به صورت مدرن آن را طرد کرده و در حقیقت سلسله مراتب سنتی را طلب می کند که در آن مذهب همراه با اصل پیرسالاری حاکم است. نمودهای این دو خواست عمیق و ریشه دار را می توان در وقوع پدیدار تاریخی مشروطه مشاهده کرد. تقابل شاه و مشروطه خواهان صحنه نبرد این دو کشش عظیم است. این دو کشش در حاق حقیقت خود نشان دهنده ی شکافیست که در جهان زندگانی ایرانی، یا به زبان دیگر در ساحت ایرانیت ایرانیان پدیدار شد.

از درون این منظر، مشروطه در اصل خود پدیداری تاریخی بود که در پس آن این دو رانه(قانون خواهی و سنت خواهی) با یکدیگر به پیکار پرداختند. اگرچه مظهر بی قانونی یا سنت گرایی شاه بود، اما به حق این رانه در جان افراد مردم ریشه داشت. خود شاه، انعکاسی بود از سرشت آگاهی مردم. این خصلت انعکاس گونه ی آگاهی بشر است که آنچه در خود دارد را بواسطه نظامات اجتماعی و بشرساخته تعین می بخشد. آگاهی روح نظامات انسانیست از آن جهت که غایت و قصد و بطور کلی مضمون پنهان این نظامات محسوب می شود.

اما براستی گاهی در پس نظامی، تراکمی از مضمون ها نهفته اند[2].

هرگاه که حال و روز امروزمان را می نگریم، در عرصه عمل اجتماعی باندبازی، فساد اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و.. را به وضوح مشاهده می کنیم. می توان چنین گفت که «بحق مردمی ریاکاریم». این ریاکارانه زیستن در پس نقاب های متعدد و ارزش های مختلف شباهت عجیبی به پدیدار مشروطه دارد. در حقیقت تقابلی که در سپهر پدیدار تاریخی مشروطه وجود داشت، در اکنون و امروزمان نیز وجود دارد. امروزه نیز جهان زندگی مان عرصه تقابل دو رانه ی نیرومند است. نخست رانه قانون خواهی، خواست نظم و مقررات. در عمق این رانه ترسی نهفته است که شرایط را برای کشش به سمت قانونمندی ایجاد می کند آن هم به اعلاترین صورت فلسفیش، یعنی با فلسفه بافیدن پیرامون ضرورت و اصالت قانونمندی. رانه ی مخالف آن، قانون گریزی و احساس تعلق خاطر به سلسله مراتب سنتی و پیرسالاریست که در ساختار روانی فرهنگی بورکراسی ایرانی به وضوح دیده می شود.

بنابر این ملاحظات، در می یابیم تقابلی که در پدیدار مشروطه وجود داشت اکنون نیز به قوت خود پابرجاست. هنوز هم شاه(همان رانه بی قانونی در زندگانی ایرانیان) می خواهد قانون را لگد مال کند. امروز می دانیم که شاه انعکاس فهم ایرانیان بود. شاه در حقیقت نمود ایرانیت مان بود. نمود شرایط تاریخی مان. جنگیدن با شاه در مشروطه نبرد با سایه ای بود که جسمش در جان مردمان سکنی داشت. این پنهان ترین دلیل شکست مشروطه بود.

شکست مشروطه نشان داد برای «تغییر جهان»، نه مبارزه برای تغییر شیوه ی مراودات اقتصادی، بلکه اصلاح ساختار آگاهی مردم پیشنیاز است.

امروزه نیز در عصر مشروطه ایم. زمان به پیش نرفته است. تنها تکنولوژی ما را تجهیز کرده و محیط اطرافمان تغییر کرده، براستی هنوز همان تقابل در سپهر زندگانی مان جریان دارد. هنوز بی قانونی با قانون می ستیزد. هنوز بخشی از ایرانیان(علی الخصوص سیاستگذاران) دلمشغول چگونگی حاکم کردن قانون بر جهان اجتماعی ایرانیان هستند. نظام اجتماعی ایرانی، بازتابی از آگاهی ایرانیست. بازتابی از خواست های اصیل ایرانیان، خواست هایی که در ژرفا حضور دارند. بدین خاطر قانونمند ساختن جامعه ی ایرانی با مصوبات و مقررات حکومتی میسر نمی شود. زیرا بی قانونی در سرشت ایشان ریشه دوانده است. اکنون دگرگونی این سرشت و خود-آگاه شدن آن ضرورت دارد.

تامل سوم: توقف در زمان

اگه چه زمان تقویمی به جلو رفته، اما زمان فرهنگی مان در مشروطه متوقف شده است. زمان داشتن برای هر پدیداری(اعم از فرهنگی و مادی) مبتنی بر تحول یافتن آن پدیدار است. زیرا صرفا تحول و دگرگونگی می تواند زمان داشتن را اقتضا کند. «زمان داشتن» با «دگرگون گشتن» معادل است. یعنی هر چیزی که دگرگون می شود، زمان دارد.

اگر به مشخصه های ایرانیت ایرانیان بنگریم و جدال رانه های قانونی گرایی و بی قانونی را درک کنیم، در خواهیم یافت که زمان برای ایرانیان در پدیدار تاریخی مشروطه متوقف شده است. اگرچه مولفه های متعددی در جهان زندگی ایرانیان خصلت ایرانیت را قدری تغییر داده، مثلا طرح مساله «حقوق زنان و حق مشارکت ایشان در امور سیاسی و تصمیم گیری های کلان». اما دو رانه ی اساسی مشروطه یعنی شاه دوستی(خواست بی قانونی) و مشروطه خواهی(خواست قانونمداری) همچنان می ستیزند. نمودهای فراوانی از این ستیز در اجتماع ایرانیان یافت می شود. رسانه های رسمی مردم را به قانونمداری و رعایت حقوق دیگری تذکر می دهند. سیاستمداران و تصمیم سازان از فساد اداری گسترده و نفوذ ناپذیر خبر می دهند. در عین حال ما نماد قانونمداری، یعنی «مجلس قانونگذاری» را نیز داریم. براستی دو رانه ی متضاد این کثرت را پدید آورده اند.

در واقعه ی مشروطه، «شاه» انعکاس آگاهی مردم بود. آنچه جایگاه شاه را تحکیم می بخشید نگاه ایرانیان به عالم بود. نوعی در- جهان- بودن(اگزستانس) پیش شرط اساسی حضور و بقای دستگاه خدم و حشم شاه بود. حشمت شاه در حقیقت نحوه حضور ایرانیان در عالم را گواهی می داد. شاه تنها نمود بود، نه یک جسم با افکاری پوسیده، بلکه نمادی بود از مفروضاتی که سرشت آگاهی ایرانیان از آن پرورش یافته بود. آنچه وجود داشت خواستی جمعی بود. براستی هراسیدن از ناامنی و ترس ازکف دادن جان، آدمی را به طلبیدن امنیت به هر بها و رمیدن به دامن اراده ای نیرومند همچون شاه می فکند. شاه ظل الله بود، چون بخوبی حوادث تلخ تاریخی در حافظه ی مردمان این سرزمین داغ زده بود که «هان! ای مردم، بپرهیزید از هرج و مرج. در غوغا و هرج و مرج جان خویش را از کف خواهید داد».

نمودهای اجتماعی ما گواه از حضور رانه هایست که پدیدار مشروطه را رقم زد. این خود گواه بر توقف زمان فرهنگی مان نیز دارد. برای تحول فرهنگ باید خود-آگاه شد. دگرگونی فرهنگ تنها با «خود-آگاهی» امکان پذیر است. خود-آگاهی ذات یک ملت را آگاه می کند و نوع نگاه و نحوه ی حضورشان در عالم را منقلب می سازد. این همان تغییر در جهان زندگی ایرانی و پیشرفت زمان فرهنگیست. خصلت تاریخی مان که ایرانیت مان را تشکل بخشیده از این طریق دگرگون خواهد شد. دگرگونگی در عمق ساختار روانی فرهنگی را تنها با نمودهایش در عرصه عمل اجتماعی می توان به فهم آورد.

 

  1. 1. در مقاله : یادداشت های فلسفی: گذر از علوم-سیاسی به هرمنوتیک سیاسی. منتشر شده توسط وب سایت خبری-تحلیلی فراتاب
  1. 2. برای نمونه می توان به کنش های تروریستی اشاره کرد که در پس آن رانه های نفرت، انتقام، حسادت و.. فشرده شده اند.

 

علی شهبازی، کارشناس ارشد علوم سیاسی

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار