وزن دیپلماتیک ایران و چرایی ناتوانی سازمان ملل در جلوگیری از وقوع حمله شیمیایی سردشت | فراتاب
کد خبر: 6418
تاریخ انتشار: 19 تیر 1396 - 17:07
اردشیر پشنگ

فراتاب – گروه پرونده ویژه سی امین سالیاد بمباران شیمیایی سردشت: من هرچند در خصوص سردشت تقریباً زیاد مطالعه کرده ام، هرچند درخصوص اش چند باری نوشته ام هرچند دوستان بسیار عزیز و گرانسنگی از سردشت داشته و آنان در زمره نزدیک ترین دوستانم هستند و بسیاری شان امروز در این جلسه حضور دارند؛ اما متاسفانه این نخستین باری است که فی الواقع فرصت که بلکه سعادت دیدن سردشت را از نزدیک یافته ام و طی همین یک روز که فرصت یافته ام بخشهایی از شهر را ببینم؛ بسیار عمیق تر متاسف هستم که سردشتی که باید بهشت اش بنامیم و آوازه اش در کردستان و ایران و جهان تعابیری چون «سردشت بهشتی» باشد آن را با نام «سردشت خویناوی»، «سردشت شهید» و ... باید خواند و امیدوارم پس از این در کنار فریاد زدن مظلومیت تاریخی این شهر و پاسداشت های هربار بزرگتر و قوی تر از قبل در خصوص بمباران شیمیایی سردشت، این شهر را که گویی بخشی از بهشت گم شده و یا بهشت موعود است، سردشت بهشتی بخوانیم و به دیگر ایرانیان و جهانیان معرفی اش کنیم.

 

اما بحث اصلی بنده

چرا به رغم به وجود پیشینه قابل توجه برای جلوگیری و ممنوعیت از تسلیحات شیمیایی سازمان ملل متحد و سازمان های مختلف زیرمجموعه اش و دیگر سازمانهای بین المللی و منطقه ای نتوانستند مانع از وقوع حمله شیمیایی سردشت شوند؟

و چرا نه تنها نتوانستند مانع شهید شدن سردشت و شهروندانش شوند، پس از آن هم نتوانستند مانع از بازتکرار فاجعه آفرینی این اسلحه مرگبار و دوزخی وار علیه حلبچه و یا در سوریه و منطقه خانشیخون شوند؟

در این خصوص مقدمه ای گذرا که بخشی از سخنرانی پیشین بنده در باب سردشت در 30 اردیبهشت در تهران بود را مروری سریع خواهم کرد و سپس به سوال اصلی و تلاش برای پاسخ دادن به آن باز خواهم گشت:

تاریخچه استفاده از تسلیحات شیمیایی

  • به نظر می رسد بر اساس اسناد تاریخی نخستین بار 2450 سال پیش از امروز و در یونان باستان اسپارت در جنگ‌های پلوپونز (سال‌های ۴۳۱ تا ۴۰۴ پیش از میلاد) اسیدهای گوگردی (از جمله دی‌اکسید سولفور) به‌کار می‌بردند.
  • قرن هفدهم میان فرانسه و آلمان
  • تاريخ جديد جنگ هاي شيميايي به سال 1899 در جنگ انگلستان با بوئرها (مهاجرين هلندي ساكن افريقاي جنوبي) بر مي گردد. در آن جنگ ارتش انگلستان از توپ هاي حاوي اسيد پيكريك استفاده كرد
  • از جنگ جهانی اول: آلماني ها براي اولين بار گاز كلر را در 22 آوريل 1915 در ايپربلژيك عليه سربازان مستعمراتي فرانسه و پياده نظام كانادايي كه هيچ ماسكي براي حفاظت نداشتند بكار بردند. (25 هزار کشته)
  • جنگ ویتنام: دهه 1970 آمریکا علیه ویتنامی ها
  • جنگ ایران و عراق: فاو، سردشت، زرده، حلبچه
  • بحران سوریه (خانشیخون)

 

معاهدات بین المللی در مورد منع کاربرد تسلیحات کشتار جمعی

  1. (342 سال پیش از امروز) اولین توافقنامه بین‌المللی منع کاربرد سلاح‌های شیمیایی به سال ۱۶۷۵ بر می‌گردد، هنگامی که معاهده‌ای مبنی بر عدم کاربرد گلوله‌های سمی میان فرانسه و آلمان در استراسبورگ امضا شد
  2. (حدود 200 سال بعد) در سال ۱۸۷۴، کنوانسیون بروکسل در مورد قانون و عرف جنگ تصویب شد. این کنوانسیون استفاده از سم یا سلاحهای سمی و نیز کاربرد تسلیحات، پرتابه‌ها و یا موادی به منظور ایجاد درد و رنج غیر ضروری را ممنوع کرد
  3. (یک ربع قرن بعد) در سال ۱۸۹۹ کنفرانس صلح در لاهه برگزار شد که به امضای توافقنامه‌ای معروف به بیانیه لاهه انجامید و بر اساس آن کاربرد پرتابه‌ها ی حاوی گاز سمی ممنوع گردید.
  4. (یک ربع قرن بعد پس از جنگ جهانی اول) امضای پروتکل ۱۹۲۵ ژنو مبنی بر منع کاربرد گازهای خفه کننده، سمی و گازهای دیگر و استفاده از شیوه‌های میکروبی در جنگ انجامید. ایران در ۵ نوامبر ۱۹۲۹ و عراق در ۸ سپتامبر ۱۹۳۱ به این معاهده پیوستند.
  5. کنوانسیون منع گسترش، تولید، ذخیره و استفاده از سلاحهای شیمیایی و نابودی آنها (یا کنوانسیون سلاحهای شیمیایی، CWC) کنوانسیون بین‌المللی منع جنگ‌افزارهای شیمیایی (به انگلیسی: Chemical Weapons Convention) مهم‌ترین معاهده بین‌المللی منع تولید، انباشت و استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی و جنگ‌افزارهای شیمیایی است که در تاریخ ۱۳ ژانویه ۱۹۹۳ میلادی در پاریس و نیویورک به تصویب نمایندگان ۱۶۵ کشور عضو سازمان ملل متحد رسید و از تاریخ ۲۹ آوریل ۱۹۹۷ میلادی، لازم‌الاجرا گردید.
  • 29 آوریل 2015 میلادی روز جهانی «بزرگداشت قربانیان سلاح شیمیایی»

 

  • شش کشور عضو سازمان ملل از پیوستن به کنوانسیون سر باز زده‌اند: آنگولا، برمه، مصر، اسرائیل، کره شمالی و سودان جنوبی. دولت سوریه پس از بحران استفاده از سلاح‌های شیمیایی در جنگ داخلی در سال ۲۰۱۳ و تهدید نظامی ایالات متحده آمریکا، مجبور به پیوستن به این کنوانسیون شد

 

برگردم به سوال اصلی نوشتارم:

چرا سازمان ملل متحد نتوانست مانع از وقوع بمباران شیمیایی سردشت شود؟

چرا به رغم حساسیت جامعه جهانی و داشتن معاهدات و کنوانسیون های مختلف بین المللی همچنان از گذشته (بخصوص از هنگام جنگ میان ایران و عراق و استفاده گسترده و متعدد ارتش عراق از این تسلیحات علیه رزمندگان ایرانی در دهه 80م، سپس بمباران شیمیایی سردشت در 7 تیر 1366 و یا در مناطقی مانند روستای زرده در استان کرمانشاه، باز شاهدیم که در سطحی وسیع تر در حلبچه از این تسلیحات استفاده شده است؟ و چرا این موضوع تا امروز و تا همین ماههای اخیر و اینبار در خانشیخون سوریه تکرار می شود؟

 

برای پاسخ این سوال باید چند سطح مختلف تحلیلی را در نظر بگیریم:

در سطح بین المللی:

  • ضعف سازمان های بین المللی و عدم نهادینه شدن عملی اهدافی که در بخش مانیفست و یا منشورشان در ابعاد و حوزه های مختلف بر آن تاکید کرده اند
  • عدم داشتن ضمانت اجرا برای عملیاتی شدن هدف بزرگ و اصلی سازمان ملل یعنی «حفظ صلح و جلوگیری از وقوع جنگ» است
  • عدم مسئولیت پذیری قدرت های بزرگ و دارای نقش هژمونیک در سطوح جهانی و منطقه ای
  • سیکل معیوب در سازمان ملل متحد،
  • از نظر فلسفه سیاسی ایده سازمان ملل متحد حاصل گره خوردن دو دیدگاه بزرگ تاریخی آرمانگرایی و واقع گرایی است، که به نظر می رسد هنوز تا دستیابی به ترکیبی متناسب و کارامد میان این دو «کلان نگره» فاصله زیادی داریم. نوع رفتارها هم حاکی از آن است که بعضاً از منظر واقعگرایانه، دیدگاههای کلاسیک تر رئالیسم بر روح منشور و رفتار شورای امنیت چیرگی قابل توجه دارد!
  • همانطور که می دانیم سازمان ملل متحد محصول تجربه ناکارامد «جامعه بین الملل» در خلال بین دو جنگ جهانی اول و دوم است که نتوانسته بود مجدداً مانع از وقوع جنگی خانمانسوز و جهانی شود.
  • لذا سازمان ملل متحد که نسخه پیشرفته تر جامعه ملل بود در خلال همان دوران جنگ جهانی دوم متولد شد و سعی شد تا حدی ضعف های سازمان پیشین در آن برطرف شود. اما نکته اساسی این بود این سازمان توسط دولتها و دولتمردانی در حال شکل گیری بود که خود مستقیم و غیرمستقیم در وقوع جنگ جهانی موثر بودند و نقش دیگر کشورها در آن به شدت کمرنگ و یا حول مسائل حاشیه ای و نه متن اصلی بود!
  • پس نتیجه آن شد که وضعیت بازتکرار مناسبات قدرت بصورت «مرکز – پیرامون» در ساختار حقوقی، اجرایی و حتی متن منشور به نوعی بازآفرینی شد و اینبار جنبه رسمی تری بخود گرفت:

تولد شورای امنیت با مرکزیت پنج قدرت جهانی آن زمان با داشتن حق وتو از جمله مصداقهای جدی تجدید ساختار مرکز – پیرامون است. شورایی که در آن تضاد و یا اشتراک منافع قدرتهای پنجگانه که عمدتا و همچنان متاثر از دو اردوگاه فکری برآمده از جغرافیای موسوم به شرقی و غربی است، و این باعث می شود که اصلی ترین هدف سازمان ملل که همانا جلوگیری برپایی صلح و جلوگیری از وقوع جنگ است در بسیاری از موارد تحت الشعاع رقابت ها، منافع و دیدگاههای خاص یکی یا چند کشور عضو شورای امنیت قرار بگیرد و عملاً اقدامی صورت نپذیرد. یا اگر اقدامی انجام می شود دیر و کم اثر باشد و به قول معروف نوشداروی پس از مرگ سهراب باشد و از آن بدتر همین شورا بعضاً مجوز حملاتی را صادر کرده است که نتیجه آن نه پایان دادن به جنگ بلکه باعث ایجاد تبعات فاجعه بارتر شده است، که نمونه عینی آن را در لیبی به خوبی می توانیم ببینیم.

  • مشکل دیگر سازمان ملل متحد تفسیر به رای و بر اساس منافع برخی اعضای قدرتمند آن از جمله آمریکا و یا شوروی سابق (و روسیه وارث امروزش) است. قدرتهایی که حتی همین قوانین و ساختارهای معیوب و دچار نقدی که به برخی از آنها اشاره شد که طی آن منافع قدرتهای بزرگ را خیلی زیاد تحت پوشش قرار داده است، را هم رعایت نمی کنند و نتیجه آن می شود آمریکا و متحدینش بدون جلب نظر شورای امنیت به عراق در 2003 حمله می کنند، روسیه در قرن 21م به سان قرون 18 و 19 یکبار به گرجستان حمله می کند یکبار اوکراین را مورد نوازش خود قرار می دهد و سرزمینهایی را از آنها جدا کرده و به خودش منضمم می کند!
  • این مسائل باعث می شود در بسیاری مواقع وقتی پای منافع چند یا تک بعدی این قدرتها مطرح نیست، ولی در عین حال اقدامات آشکاری علیه حقوق بشر و گروه قابل توجهی از مردم روی می دهد، مانند نسل کشی کردها در عراق از طریق انفال، بمباران شیمیایی حلبچه، تغییرات سازمان یافته در دموگرافی سرزمینهای کردنشین، نقض حقوق اساسی آنها در سوریه از طرق مختلف و نادیده انگاری آنها، نقض حقوق کردها در ترکیه به کرات و به شیوه های مختلف که تا به امروز هم ادامه داشته است، حملات شیمیایی متعدد عراق به نیروهای رزمنده ایرانی و سپس حمله شیمیایی به شهر مسکونی و غیرنظامی سردشت، یا بسیاری مناطق و ... مختلف را این قدرتها حتی به خود زحمت دیدنش را نمی دهند، چه برسد که بیانیه ای، قطعنامه ای صادر کنند و یا در گامی عملی تر با اقدام به موقع خود مانع از وقوع یا تکرار این فجایع شوند!
  • سازمانی بنام ملل متحد اما در عمل به کام برخی دوّل متحد! به نوعی که می بایست از آن با نام سازمان یا محل اجماع دولت های متحد که نه، بلکه سازمان دولت های نه چندان متحد و بعضاً متخاصم یاد کرد.

در سازمان ملل متحد بسیاری از ملل از جمله ملل تحت ستم فلسطینی و کردها در عراق، سوریه و حتی ترکیه فاقد نماینده ای هستند، هرچند این اواخر فلسطینی ها توانسته اند فعلا بصورت نمادین اقداماتی برای حضور پررنگ تر در سازمان ملل متحد بکنند. در واقع جای ملتها در سازمان ملل متحد کاملاً خالی است! و این دولتها هستند که در این سازمان عضواند، دولت هایی که بسیاری از آنان نماینده واقعی ملت خود نبوده و نیستند و دولتهایی برآمده از استبداد، دیکتاتوری، کودتا و دیگر شیوه ها و سیستم های غیردموکراتیک هستند که حتی شایستگی نمایندگی منافع ملت خود را هم ندارند، چه برسد به بررسی وضعیت حقوق بشری دیگر ملل و دیگر مناطق! این یک مشکله اساسی در ساختار سازمان ملل متحد است.

  • تزئینی بودن و تفسیر بر اساس منافع از حقوق بین الملل

در سطح منطقه ای:

  • تداوم تعارضات ایدئولوژیک و هویت گرایانه با بنمایه های مختلف مذهبی – ملی و قومی
  • فقدان وجود سازمان های منطقه ای کارامد متضمن صلح و رفتار متعادل کشورهای عضو: سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه عرب، سازمان اکو، شورای همکاری خلیج فارس و ... در ابعاد و مسائلی کاربرد دارند اما در بیشتر حوزه های دیگر خیر!

در سطح ملی:

  • شکست پدیده دولتسازی به سبک سایکس -پیکو در خاورمیانه (چرا که بیشتر کشورهای متولد شده از این معاهده نتوانسته اند عملاً پروسه یا حتی بگوییم پروژه دولت -ملت سازی را به پیش ببرند)
  • فقدان دموکراسی های موفق در سطح خاورمیانه
  • فقدان تدوین، تصویب و اجرای قوانین اساسی مبتنی بر حقوق شهروندی (ما شاهد هستیم بیشتر قوانین اساسی حاکم بر کشورهای مختلف خود عامل اصلی و حقوقی ایجاد شهروندان درجه یک یا دو و یا سه و یا حتی ایجاد شهروندان فراموش شده (در سوریه) می کند. به نظر شما اگر در عراق کردها و اعراب اعم از شیعه و سنی به رغم اینکه کشور آنها نه بر اساس خواست عمومی شان بلکه بر اساس منافع بریتانیا و توافق با فرانسه تشکیل شده است، اگر دموکراسی، حقوق شهروندی، برابری و ... حاکم بود ما شاهد ایجاد جنبش مبارزاتی کردها علیه دولت مرکزی می شدیم؟ در سوریه چطور؟ در دیگر نقاط خاورمیانه چطور؟
  • شکست پروژه دولت -ملت سازی در بیشتر کشورهای خاورمیانه
  • عدم وجود فرهنگهای بومی و محلی یا ملی در زمینه همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر، صلح، رعایت حقوق غیر و ... به صورت سنتی قدرتمند ... و اگر هم هست، که قطعاً هست این سنتها و طرز فکرها به حاشیه برده شده است.

 

نتیجه چه می شود؟

  • آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی در جنگ ویتنام علیه مبارزان این کشور از تسلیحات شیمیایی استفاده می کند، در جنگ های بالکان، افغانستان و عراق از تسلیحات با اورانیوم ضعیف شده استفاده می کند و معاهدات بین المللی را نقض می کند.
  • شوروی و روسیه به شیوه هایی دیگر
  • عراق که بسیار جالب و در عین حال بسیار تاثر انگیز و اسفناک است، تبدیل به دولتی می شود که در سطحی گسترده با استفاده از تسلیحات شیمیایی شهروندان خود در حلبچه را از بین می برد
  • در سوریه هم دو بار پیاپی چنین وضعی روی می دهد!

 

و اما نکاتی دیگر در سطح ملی در باب وظایف و شرایط یک دولت که نمایندگی ملتش را در سازمانهای بین المللی بر عهده دارد و در اینجا با توجه به وضعیت سردشت بطور خاص به ایران اشاره می کنم:

 

  • اگر توان دیپلماسی و روابط بین المللی ایران در دهه 1360 با جهان بین الملل نه در وضعیت قهر و انکار (ناشی از انقلاب و حمله به سفارت آمریکا و نادیده انگاری قدرتها و سازمانهای بین المللی از یکسو و جفای همانها به ایران از سوی دیگر) بهتر بود و اگر روابط ایران روابط پایاپای تری بود به باور من

اولاً امکان حمله عراق به ایران کم و کمتر می شد

ثانیاً جرات و جسارت صدام حسین برای کاربرد تسلیحات شیمیایی در جنگ و سپس در سردشت علیه نظامیان و شهروندان ایرانی بسیار کمتر می شد.

  • اگر توان دیپلماتیک و دیپلماسی ایران در همان زمان قوی تر بود و افراد شاخصی که به حقوق بین الملل و به دیپلماسی باور داشته و دارای تجربه بودند حضور می داشتند، یقیناً سیر وقوع بسیاری از حوادث و تحولات منطقه ای و بین المللی تغییر می کرد. پس در اینجاست در می یابیم که یک رویداد سیاسی ولو داخلی در یک کشور چه میزان می تواند بطور مستقیم و غیرمستقیم بر سرنوشت شهروندانش موثر باشد. و رهبران سیاسی فارغ از هر فضا و شرایط و امکاناتی که دارند، چه وظیفه خطیری برای رهبری و استفاده از متخصصین در امور و مصدرهای اصلی و جدی کشور دارند و پیش از آن مردم یک کشور و نخبگان حاضر یا غایب در قدرت چه وظیفه خطیرتری در انتخاب راهها و افراد به عنوان رهبران بر عهده دارند و اینها همگی چونان حلقه های زنجیری است که اگر یکی از آنها به هردلیل خوب کار نکندف دیر یا زود دودش به چشم همه آنها خواهد رفت چرا که در جهان فعلی دیگر هیچ رویداد سیاسی در داخل یک کشور را نداریم که تنها بازتاب و پیامد داخلی داشته باشد.
  • جهان بین الملل هنوز جهانی هابزی است که بدنبال آرزوهای کانتی است، به عبارت دیگر هنوز در سیاست و نظام بین الملل انگاره انسانها گرگ یکدیگرند بسیار قوی تر از دیدگاههای همکاری جویانه و آشتی خواهانه بین المللی است، لذا در چنین جهانی «حکومت کردن هم یک فرصت است و هم یک تهدید بزرگ، و حکومت کار هرکسی با هر میزان دیدگاه و تجربه ای نیست! و دولتها و دولتمردان باید بسیار مراقب باشند، چون هر اقدام نسنجیده داخلی هر رویه اشتباه داخلی می تواند کشو را دچار بحرانهای مختلف کند و حتی عرصه زورآزمایی دیگر قدرتها شود، این موضوع را به خوبی در کشورهایی مانند عراق و سوریه می بینیم وقتی ناکارآمدی در عرصه سیاسی، سرکوب، اختناق، عدم فضای باز سیاسی و استفاده از پتانسیل و استعدادهای شهروندان، تضعیف سازمان یافته جامعه مدنی، فقدان انتخابات آزاد و مختل یا سد کردن چرخه جابجایی قدرت در داخل و بجای آن انجام انتخاباتهای فرمایشی 99 درصدی، یا انتخابات هایی با انتخابهای به شدت محدود و غیر آزاد و مسائلی دیگر از این دست هستیم و گویی آن دولتمردان چون صدام و یا افرادی دیگر کبک وار سر در برف فرو کرده اند، و تغییرات گسترده و بزرگ جهانی در عرصه های مختلف را نمی بینند و از افراد کارامد و متخصص بهره نمی برند و بیشتر وفاداران چرب زبان غیرمتخصص را در ساختار قدرت انباشت می کنند، نتیجه آن می شود که می بینیم: فروپاشی و اضمحلال نه فقط یک نظام سیاسی بلکه زایش دردهای بزرگ و تمام نشدنی برای یک ملت! چونان عراقیان که هنوز روی آرامش به خود ندیده اند و حالاحالاها هم نخواهند دید مانند ملت سوریه که باید دیگر آنها ملتی آواره بنایم که حداقل یک سوم آنان مجبور به ترک خانه و کاشانه شان شده اند!

 

به هر حال این واقعیات تلخی است، حقوق بین الملل تصریح آشکار و روشنی در این خصوص دارد اما چونان بسیاری از کشورها که مواد زیبا و امروزی در قوانین اساسی شان دارند، اما ضمانت اجرا و اراده ای برای اجرای آن ندارند و این مواد تنها تزئینی به نظر می رسند، وضعیت حقوق بین الملل و بخصوص کنوانسیون بین المللی منع کاربرد تسلیحات شیمیایی نیز اینگونه است.

و اما باید به رغم همه این نگاههای منفی تاکید کنم جهان امروز با انقلاب تکنولوژیک و رسانه ای و گسترش برق آسای ماهواره و اینترنت و رواج پدیده شبکه های اجتماعی و بی معنی شدن مرزها، می تواند تا حدی به مانند ضربه گیر در برابر وضعیت رئالیستی پیشین و البته موجود به ایفای نقش بپردازد کما اینکه می بینم دیگر مثل گذشته هر دولتی اعم از ابرقدرتها و یا قدرتهای ریز و درشت نمی توانند دست به هرکاری که می خواهند بزنند.

با سپاس از صبر و بردباری شما

 

اردشیر پشنگ سردبیر فراتاب و پژوهشگر مسائل خاورمیانه

بازنشر این مطلب با ذکر منبع«فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار