واکاویِ مسائل زیست محیطی با رویکرد مکتب انتقادی فرانکفورت | فراتاب
کد خبر: 6359
تاریخ انتشار: 3 تیر 1396 - 15:13
هدی مظفری بایعکلایی

فراتاب گروه بین الملل: سرمایه داری نه تنها موجب استثمار بیش از حد کارگران بلکه منجر به بهره برداری بیش از حد از ذخائر طبیعی شده است... کارل مارکس – کتاب: سرمایه

جهان در حال حاضر با تهدیدات امنیتی جدیدی رو به رو است و بحران زیست محیطی، امروزه یکی از پر دغدغه ترین موضوعات مهم روابط بین الملل محسوب می شود. با شکل گیری نظام سلسله مراتبی، انقلاب صنعتی و در پی آن تسلط نظام سرمایه داری غرب، دنیا با مشکلات زیادی رو به رو شد که از دلایل اساسی آن رشد بیش از حد جمعیت، پیشرفت علم، استفاده نادرست از ابزار تکنولوژیکی برای راه یافتن، کنترل و تسلط بر طبیعت، مصرف گرایی بی حد و مرز جوامع بشری، به ویژه کشورهای در حال توسعه، موجب بروز مشکلات وسیعی در عرصه طبیعت و به خطر افتادن حیات انسان شد. فاجعه های زیست محیطی که گاهی در گوشه و کنار این دنیای پهناور رخ می دهد، اغلب حاصل فعالیت هایی است که بشر به ویژه از یک قرن پیش در راه رسیدن به توسعه و رفاه در طی فرآیند صنعتی شدن، به آن ها دست برده و باعث تخریب و آلودگی محیط زیست شده است. سال هاست، درمان این نابسامانی ها که سلامت جان و روان بشر را به خطر انداخته، فکر انسانِ مدرن را به خود مشغول ساخته است.

در همین راستا و با توجه به اهمیت ویژه ی پاسداری از منابع طبیعی، نشست های بین المللی متعددی تشکیل شده است که به کنفرانس «محیط زیست انسان» و کنفرانس «محیط زیست و توسعه» معروف به «اجلاس زمین» به ترتیب در شهرهای استکهلم (سوئد) و ریودوژانیرو (برزیل) در سال های 1972 و 1992 توسط سازمان ملل متحد برگزار شده است.  همچنین روندهای امنیت ساز در دوران پس از جنگ جهانی دوم، تحت تأثیر اندیشه های واقع گرایی قرار گرفت. روندی که منجر به واکنش های نوینی نسبت به رویکردهای ایده آلیستی و نهادگرا در جهان محسوب می شد. در این میان، مکتب انتقادی مبادرت به نقد واقع گرایی کلاسیک و ساختاری نمود. نظریه پردازان این مکتب معتقد بودند که موضوعاتی همانند گرم شدن کره زمین، فرسایش لایه ازن و سایر مسائل زیست محیطی در زمره ی آینده بشریت محسوب شده و کشورها را با تهدیدات مشترک جدیدی روبه ساخته است. بسیاری از تغییراتی که در قالب های تئوری های روابط بین الملل از دهه 1970 به وجود آمد و به موجب آن زمینه های جدال امنیتی قدرت های بزرگ کاهش یافت را، می توان در چارچوب مکتب انتقادی ملاحظه نمود.

مکاتب و اندیشه های سیاسی گوناگونی نسبت به مسائل زیست محیطی در جهان وجود دارد و بررسی تمام آن ها از حوصله ی این نوشتار خارج است. اما در راستای نگاهی مختصر بر سیر اندیشه ها، می توان بیان داشت که یکی از اثرگذارترین اندیشه های سیاسی در باب مسائل زیست محیطی، مکتب انتقادی فرانکفورت می باشد. مکتبی که نمی توان به سادگی از آن گذشت! «رابرت کاکس» برای نخستین بار نظریه انتقادی را وارد روابط بین الملل کرد و «مارک هافمن» امیدوار بود، این نظریه بتواند آینده ی روابط بین الملل را در دست داشته باشد. مکتب انتقادی یکی از با نفوذترین و مهم ترین مکاتب فکری قرن بیستم بوده است که از مشاجرات فکری بر سر تفکرات فلسفی و جامعه شناختی فیلسوفان شهیر قرن پیش در بین گروهی از مارکسیست هایی که مرتبط با دانشگاه فرانکفورت بودند، پیدا شد. اندیشمندانی که در موسسه ی پژوهش های اجتماعی گرد آمده بودند. این موسسه در سال 1930 میلادی در نیویورک تأسیس شد و در زمان همان موسسه ی پژوهش های اجتماعی دانشگاه فرانکفورت بود، که به دلایل سیاسی نتوانست در آلمان فعالیت کند و به منظور پژوهش در اندیشه های مارکسیستی در شرایط ضعف و افول جنبش های کارگری و عدم وقوع انقلاب های سوسیالیستی در دوران پس از جنگ اول ایجاد گردیده بود.

در آن دوران موضوع اصلی آثار مکتب نقد فلسفی سرمایه داری، علم اثباتی و فرهنگ بوروژوایی بود، اما پس از بازگشت علایق زیباشناختی و فلسفیِ «آدورنو» بر خط فکری مکتب مسلط شد. از دیدگاه این مکتب، جامعه به عنوان نظامی تلقی می شود که در آن افراد در پی علایق و منافع خاص خود، ضرورتاً به وابستگی متقابل، تقسیم کار، تولید کالایی با نظام مبادله، کار مزدوری، تمرکز دیوانی (بروکراسی) و دولتی و به طور کلی عقل ابزاری هدایت می شوند. هدف اصلی نظریه انتقادی؛ عقل و آزادی است. مبارزات اجتماعی به طور کلی در جهت تحقق این اهداف به وقوع می پیوندد و فلسفه و نظریه انتقادی خود جزیی از این مبارزات به شمار می رود. نظریه پردازان جدید امنیت بر این اعتقادند که موضوعاتی همانند: گرم شدن کره زمین، فرسایش و تخریب لایه ازن، آب شدن یخ های قطب، بالا رفتن سطح دریاها و سایر مسائل زیست محیطی، در زمره ی تهدیدات آینده بشریت محسوب شده و کشورها را با بحران ها و موضوعات جدیدی روبه رو ساخته است. آن ها باور داشتند که تعیین هر گونه روند امنیت ساز مشترک بر اساس نشانه های تهدید شکل می گیرد و نیروها یا عناصر تهدید کننده برای مقابله با تهدید ایجاد می شود. اولین نشانه ی تهدید امنیت زیست محیطی را می توان در محدودیت های استفاده از منابع دانست.

در حال حاضر، در سطح جهان تحولاتی در ترکیب شیمایی جو، تغییرات اکولوژیکی و تنوع ژنتیک گونه های مختلف حیات زیستی بر کره ی زمین، در حال اتفاق است که هم از نظر جنبه های حیاتی و هم از نظر ریتم، پیشینه ای برای آن نمی توان متصور شد. بنابراین نظریه پردازان مکتب انتقادی این سوال را مطرح می کنند که اگر امنیت سازی دارای ابعاد گوناگونی است؛ حفظ و بقاء جامعه ی بشری چه جایگاهی دارد؟ این افراد نسبت به تسریع رشد فعالیت های اقتصادی و عدم توجه سرمایه داری به روندهای زیست محیطی ابراز نگرانی کرده اند. تهدیدات ناشی از تولید فزاینده و توسعه سریع و هم چنین منابع تجدید ناپذیر و منازعات منطقه ای از جمله تهدیدات اصلی در این زمینه به شمار می روند. بحران هویت اجتماعی ناشی از پناهندگی، مهاجرت و حاشیه نشینی که دلیل عمده آن را در دهه های اخیر می توان تخریب محیط زیست دانست موج جدیدی از نگرانی های دستیابی به امنیت پایدار جهانی را ایجاد نموده است. یکی دیگر از دلایل ظهور جنبش های اجتماعی در قالب مکتب انتقادی را می توان فقدان منابع اقتصادی ناشی از تخریب محیط زیست دانست. از مهم ترین اندیشمندان این مکتب؛ ماکس هورکهایمر، تئودور آدورنو، هربرت مارکوزه، والتر بنیامین و یورگن هابر ماس هستند.

نظریه پردازان مکتب انتقادی تلاش دارند تا مفهوم سازی جدیدی را برای تهدید مشترک موضوعات امنیتی بوجود آورند. آن ها در تلاش هستند تا این دلایل را پر رنگ نموده و زمینه های همکاری متقابل را جهت دستیابی به ایجاد امنیت فراگیر با مفهوم جدیدش فراهم سازند. به همان گونه ای که موضوعات زیست محیطی در قالب نشانه های امنیت بین الملل مورد توجه و پردازش قرار می گیرد، باید آن را به عنوان نمادی از همکاری گرایی بین المللی، اجتماعی و انسانی نیز دانست. نظریه پردازان امنیت زیست محیطی که در قالب مکتب انتقادی فعالیت نموده اند، فعالیت های خود را در دو بخش مرتب کرده اند. در همین راستا آن ها را نیز تغذیه کرده، به طور مثال «پاد فرهنگ ها» محیط زیست گرایی برخی از آن ها هستند که از نهضت های دهه ی 1960 و 1970 ریشه گرفته اند. جنبش های اجتماعی زیست محیطی را می توان نگرش انتقادی به روند سریع تحولات اقتصادی و صنعتی در دنیای مدرن دانست، زیرا دنیای مدرن دارای پیامدهایی است که نیاز جدی به محافظت و کنترل دارد. برخی از اثرگذارترین پاد فرهنگ ها در جوامع ما به صورت تبعیتِ مطلق از قوانین طبیعت تعریف شده اند و از همین روی بر اولویت احترام به طبیعت در مقابل تمامی نهادهای بشری تأکید می کنند.

قسمت برجسته ی موفقیت جنبشِ محیط زیست از این حقیقت ناشی می شود که این جنبش، بیش از هر نیروی اجتماعی دیگری، به بهترین نحو با شرایط جهانی شدن، ارتباطات، تجهیز و بسیج، در پارادایم نوین تکنولوژیکی سازگار بوده است. به این ترتیب نظریه پردازان از طریق پاد فرهنگ ها، جهانِ ارزش های موجود در سرمایه داری را با «فرهنگ های مخالف» ارائه دادند. با این که این نهضت به طور کلی متکی به سازمان های مردمی است، اما تعاملات محیط زیستی بر مبنای خلقِ رویدادهای مورد بحثِ رسانه ها عمل می کند. محیط زیست گرایان، با آفرینش رویدادهایی که توجه رسانه ها را به خود جلب می کند، قادر خواهند بود تا به مخاطبانی بیش تر در سراسر جهان دست یابند. در چنین روندی شاهد بروز و ظهور موج سیاسی جدیدی می باشیم که مبتنی بر روندهای انتقادی نسبت به گسترش بیش از حد تولید صنعتی در جامعه ی سرمایه داری بوده و به عنوان عامل اثرگذار بر تعادل اقتصادی برای زیست سالم و پایدارتر در نظر گرفته می شود. بنابراین جنبش های اجتماعی زیست محیطی که توسط اندیشمندانِ مکتب انتقادی مطرح شده را می توان به عنوان تفسیرِ جدیدی از ارزش ها، باورها و هنجارها، برای ارتقاء قابلیت های بازتولید جامعه تلقی کرد.

برآمد سخن

در پایان، به اعتقاد نگارنده و با توجه به مبانی مکتبِ انتقادی فرانکفورت در صیانت از منابع طبیعی، باید اذعان داشت که یک نظام حقوقی و قانونی در حفظ و نگهداشت از محیط زیست جغرافیای قلمروی خود زمانی می تواند موفق شود که انسان را در قالب اکولوژی زندگیِ خود سوژه ی اصلی این رویکرد قرار دهد و در نگرش زیست محیطی ای که تهدید از تعارضِ منافع و اقدامات دولت ها و متعاقباً بروز خشونت ریشه نمی گیرد، باید توجه ی ویژه ای به عملکرد انسان ها در این رابطه داشت. افرادی که در پاسخ به تحولات زیست محیطی زیان بار، شرایطی را به وجود می آورند که یا به بروز خشونت می انجامد، یا مشروعیت و وحدت دولت را از بین می برد. امروزه امنیت زیست محیطی، ماهیتی فراگیر و عام دارد و نشانه های منازعه، بی ثباتی و سایر عوامل ناشی از بحران هویت را را تحت تأثیر قرار داده، به این ترتیب کشورها در عرصه ی بین الملل، از فضای آنارشیِ موجود خارج شده و از طریق همکاری، تنظیم کنوانسیون های بین المللی و جنبش های اجتماعیِ حمایت از محیط زیست، مبادرت به امنیت سازی می نمایند. لذا دانشمندان زیست محیطی باید ابعاد سیاسیِ حقوق استفاده از ذخایر را بیش تر مورد تأکید قرار دهند و بر ضرورت پیوندهای میان محیط زیست، اقتصاد و جامعه تأکید کنند. آن چه نباید به آسانی فراموش کرد این است که طبیعت و اکوسیستم بخشی از زیر سیستم های انسان هاست و انسان خود بخش حائز اهمیت این اکوسیستم به شمار می رود، بنابراین بر اساس چنین نگرشی، طبیعت بدون انسان و انسان فاقد طبیعت شاید معنای مطلوبی نداشته باشد. بدون تردید تنها یک تغییر اساسی و تحول بنیادین در معرفت و بینش انسان ها می تواند مانع از تخریب منابع طبیعی شود و آن آگاهیِ ایدئولوژیک برای دستیابی به جامعه ای آزاد، برابر سبز و امن می باشد. انسان تنها گونه ای است که قادر به جلوگیری از انقراض نوعِ خود می باشد و می تواند با بالا بردن سطح آگاهی و تعمق بیش تر بر منابع طبیعی و با تغییر دادن فرهنگِ خود، زندگی خود را با تغییرات زیست محیطی وفق دهد.

 

 

هدی مظفری بایعکلایی  دانشجوی ارشد روابط بین الملل mozafari.h1983.hm@gmail.com

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

 

 

منابع:

- پین، مایکل (1394)، ترجمه پیام یزدان جو. فرهنگ اندیشه ی انتقادی (از روشنگری تا پسا مدرنیته). تهران: نشر مرکز.

- روزنا (1380)، ارزیابی های انتقادی در زمینه امنیت بین الملل، ترجمه علیرضا طیب، تهران: نشر نی.

- قوام، عبدالعلی (1384)، روابط بین الملل نظریه ها و رویکردها، تهران: نشر سمت.

- مصلی نژاد، عباس. (1387)، «بررسی جنبه های مختلف امنیت زیست محیطی با رویکرد مکتب انتقادی»، مجله محیط شناسی، سال سی و چهارم، شماره 46، تابستان.

نظرات
آخرین اخبار