فراتاب - گروه اندیشه: در رمان «تو به اصفهان بازخواهی گشت»، نوشتهی «مصطفی انصافی»، داستان در دو سطح اتفاق میافتد: فردی و اجتماعی. در سطح فردی شخصیتها عاشق میشوند، دست به انتخابهای گوناگون میزنند و ...، اما در سطح اجتماعی، که در داستان موازی با سطح فردی پیش میرود، شخصیتها فقط حضور دارند. سطوح اجتماعی در رمان تا سطح سیاسی پایین کشیده میشوند و یا در سطح سیاسی باقی میمانند و یا میتوان، به زعم لاکلائو و موفه، همهی روابط و مقتضیات نیروهای اجتماعی و حتی فردی رمان را حول تصمیمگیری در حیطهی امر سیاسی شکل داد. در واقع، سطح سیاسی در مقابل سطح فردی کمرنگ میشود، اما داستان را هدایت میکند.
لاکلائو[1] و موفه[2] دو تن از نظریهپردازان بزرگ سیاسیاند که نظریاتشان در دو سنت فکری ساختارگرایی سوسوری و مارکسیستی ریشه دارد. در نظریهی لاکلائو و موفه اولویت با امر سیاسی است. وضعیت اجتماعی قدرت و نیروهای اجتماعیْ وضعیت سیاسی را شکل میدهند و رابطهی سیاسیْ تعیینکنندهی معیارهای تصمیمگیری است. در نظریهی آنها چند اصطلاح کلیدی وجود دارد که باید آنها را روشن کرد تا پس از آن بتوان بحث را پی گرفت. «دال»، «مدلول»، «دال مرکزی» و «دال شناور» از اصطلاحات خاص نظریهی آنهاست که همهشان ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند.
دالها اشخاص، مفاهیم، عبارات و نمادهایی انتزاعی یا حقیقیاند در چارچوبهای گفتمانی خاص که بر معنای خاصی دلالت میکنند. معنا و مصداقی که دال بر آن دلالت میکند مدلول نامیده میشود. مدلول نشانهای است که ما با دیدن آن، دال مورد نظر برایمان معنا میشود. به شخص، نماد یا مفهومی که سایر دالها حول محور آن جمع و مفصلبندی میشوند دال مرکزی گفته میشود و در نهایت، نشانهها و مفاهیم دالهای شناوری هستند که گفتمانهای مختلف میکوشند به آنها معنا دهند یا، به عبارت دیگر، مدلولهای متعدد دارند و گروههای مختلف، برای انتساب مدلول مورد نظر خود به آن، با هم رقابت میکنند.
در تو به اصفهان بازخواهی گشت دالها و مدلولها فراواناند، اما در حیطهی فردی باقی میمانند. ابتدای رمان را بهیاد بیاوریم: «بعد از آخرین امتحان، وقتی کارت ورود به جلسهی امتحانت را از وسط پاره کردی و پرت کردی توی هوا و دو تکهی کارت چرخید توی باد گرم و چند متر آنطرفتر افتاد زمین، دویدم و برداشتمش». این جملهی نوستالژیکِ شمیم مدلولی است که در حیطهی فردی میماند. فقط اوست که راز این خاطره را میداند. یا «مردی که قدش از درختهای خانهی معمار بلندتر است». به همین ترتیب، تا پایان رمان نیز مدلولها به دالهای شخصی ارجاع دارند.
اما در کنار این نشانهها، دال مرکزی و دال شناور رمان اهمیت بالاتری دارند. در تو به اصفهان بازخواهی گشت، همهی دالها حول محور امر سیاسی صورتبندی میشوند. در واقع، دالهای شخصی نه از طریق مدلولهای خود، بلکه از طریق دال شناور است که در حیطهی امر سیاسی تجمع میکنند. اساساً دالهای شناور معانی تثبیتنشده دارند و گفتمانهای مختلف سعی در معنادهی به آنها دارند. در تو به اصفهان بازخواهی گشت با تعدد دالهای شناور روبهرو هستیم: مهاجرت، عشق، هویت، پدر، مادر، انتخاب و ... همه دالهای شناورند. در تو به اصفهان بازخواهی گشت، همهی این معانی بهتنهایی سرگرداناند، انسجام ندارند و از همه مهمتر در اضطراب بهسر میبرند. هیچ کدام از این دالهای انتزاعی مدلول تعیینکنندهی فردی ندارند، اما آنچه به آنها معنا میدهد امر سیاسی است که به منزلهی دالی مرکزی کل داستان را سرپا نگاه میدارد. از همین رو، میشود سه نقطهاتکای اصلی برای داستان یافت که مانند دالهای شناور عمل میکنند:
دال شناور اول مهاجرت است. یکی از پایههای اصلی داستان همین مفهوم مهاجرت است که نه تنها بخشهای متعددی از داستان به آن ارجاع مستقیم دارد، بلکه آشنایی شخصیتها با یکدیگر، عشق شمیم به دختری که لهستانی تصور میشود، داستان گرفتاری مهاجران در روسیه و ایران و نهایتاً وطن به مثابهی ناخودآگاه جمعی تمامی شخصیتهای رمان بر مبنای دال مهاجرت است که معنا مییابند.
دال شناور دوم هویت است. در تو به اصفهان بازخواهی گشت، اکثر شخصیتهای داستان اضطراب هویت دارند: همهی لهستانیهایی که سرگرداناند؛ زن و دختر شمیم که اصرار بر رفتن و کسب هویتی دیگر دارند؛ مادر اصلی آدری که در میانهی سنت و مدرنیته به هویتی مغشوش و آنومیک چنگ میزند؛ الیزا که برای یافتن پاسخ پرسشهایی که حول هویت خود و مادرش شکل گرفته است به ایران میآید؛ باربارا که در نقش مادر آدری فرومیرود تا بر پوچی زندگیاش فائق آید و ... همه دال شناور هویت و پرسش از کیستی را شکل میدهند.
و اما سومین و شاید مهمترین دال شناورِ داستان را فضا بهوجود آورده است. داستان انصافی همهی نقاط عطف سیاسی ایران معاصر را در بر میگیرد، اما همهی شخصیتهای اصلی داستان نه در متن، که در حاشیهی وقایع جای میگیرند. شخصیتها از کودتای 28 مرداد تا انتخابات سال 88 و فضای قبل و پس از آن را از نزدیک نظاره میکنند، اما در هیچ کدام آنها آگاهانه وارد نمیشوند؛ شخصیتها در فضا قرار میگیرند، اما به آن بیاعتنا میمانند و از آن عبور میکنند.
هر سه دال شناور خود بهتنهایی از نظر معنایی تثبیت نشدهاند، اما هنگامی که حول دال مرکزی امر سیاسی قرار میگیرند، درک خواننده را ارتقا میبخشند و چارچوب کلی روایت را شکل میدهند. در تو به اصفهان بازخواهی گشت همهی شخصیتها، در ابتدای امر، خود دال اصلیاند، اما در انتها مدلولی هستند برای دال اصلی روایت که همانا امر سیاسی است. شخصیتهای رمان یا چون شمیم تعمداً از فضای سیاسی کناره میگیرند و یا نهایتاً چون طاهر درگیر سیاستاند، اما بالاتر از کسب اخبار سیاسی کنشی ندارند. ولی در سطح کلان هیچ کدام از شخصیتها گریزی از سیاست ندارند. هر سه دال مهاجرت، هویت و فضا مشخصاً اموری سیاسیاند، اما شخصیتها چنان در تار و پود سطح فردی دستوپا میزنند که به جای درک عامل به اموری دیگر میپردازند. بهنظر میرسد انصافی قصد ندارد شخصیتهایش را چنان نحیف کند که همه چیزشان را ذیل امر سیاسی تعریف کند، اما همانطور که از اسم رمان برمیآید، تو به اصفهان بازخواهی گشت، حتی اگر دلت هوای آنجا نکند، اصفهانِ مصطفی انصافی جایی است که میتوان در آن انتخاب کرد، اما در دایرهی بستهی دال مرکزیاش: امر سیاسی.
[1]. Ernesto Laclau
[2]. Chantal Mouffe
مهدی سبز، کارشناس ارشد علوم سیاسی
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است