کد خبر: 6060
تاریخ انتشار: 29 فروردین 1396 - 13:54
سروش آریا
من که عمیقا عاشق ترکیه ام برای این بوم زیبا اشک می ریزم این کشور که از حیث غنا و تکثر عناصر تمدنی با ایتالیا و فلسطین قابل مقایسه است، احتمالا وارد عصر تاریکی شده است

فراتاب - گروه بین الملل: من از "سیاست" متنفرم، و در عین حال عاشق "علوم سیاسی" هستم. دلیل این عشق و نفرت، یک امر واحد است: سیاست به تعبیری که می توان از "روی باسکار" به عاریت گرفت، یک "جهان باز" است. عرصه ای متشکل از متغیرها و پارامترهای متعدد و متداخل که زیستن در آن دهشتناک و پژوهیدنش را جذاب می کند.
تقریبا همه ما، حتی بدون داشتن دانش نظام مند سیاسی، می توانستیم حدس بزنیم که نتیجه رفراندوم ترکیه چه خواهد بود. اما شاید در سال 2002 که حزب عدالت و توسعه به قدرت رسید، کمتر کسی می توانست حدس بزند که این حزب طی پانزده سال ترکیه را به چنین مسیری هدایت خواهد کرد.
همه چیز از دهه 1980 آغاز شد. یعنی تقریبا یک دهه پس از پایان یافتن نظام برتون وودز و تقریبا همزمان با آغاز دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان در آمریکا. در دوره ای که تقریبا همگان صدای پای سنگین "نئو- لیبرالیسم" را می شنیدند. پیام عصر نئولیبرال برای دولت ها روشن و صریح بود: سرمایه دیگر در انقیاد دولت ها و مصلحت اندیشی های سیاسی نیست. سرمایه اینک جهانی و خودمختار است. نتیجه این گذار عظیم به نئولیبرالیسم برای دولت های غیر رانتیر که منابع خام برای فروش و تامین مالی خود نداشتند روشن بود: وظیفه دولت، فراهم کردن شرایط برای جذب حداکثری سرمایه خارجی و تجمیع آن در سطح داخل است. منطقی که به تعبیر ریچارد رزکرانس به خلق "دولت های تاجر" منجر شد.
ترکیه در دوران حکومت تورگوت اوزل، صدای پای سهمگین نئولیبرالیسم را واضح و روشن شنید. درست مانند خیلی از دولت های دیگر که مانند ما ایرانی ها به "نفرین منابع" دچار نبودند و چاره ای جز افزایش بهره وری برای "بقا" نداشتند. به موازات لیبرالیزه شدن اقتصاد، تجمیع سرمایه در دست بورژوازی مستقل از دولت ای آغاز شد که تحت عنوان "ببر های آناتولی" شناخته می شدند. تجّاری مذهبی و محافظه کار که از دولت سکولار ترکیه مستقل بودند. نتیجه فعال شدن سرمایه داری مستقل، افزایش تحرک اجتماعی توده مذهبی و مسلمان ترکیه بود که تا پیش از این از سوی حکومت سکولار- نظامی ترکیه به حاشیه رانده می شدند. فرزندان تجّار مذهبی اناتولی اینک فرصت داشتند حضور بیشتری در دانشگاه ها و پس از آن در بازار کار و بوروکراسی ترکیه داشته باشند.
"اسلام" به عنوان هویت بورژوازی مستقل ترکیه، قاعدتا نمی توانست با بنیان ها و منافع مادّی این بورژوازی در تضاد باشد. لزوم توامان کردن پیشرفت و مذهب را می توان به بهترین نحو در جنبش "ملّی جوروش" مشاهده کرد. قرائتی پیشرو و مترقّی از اسلام که پس از قدرت گرفتن حزب عدالت و توسعه به بخشی از گفتمان این حزب بدل شد و حتی آمریکایی ها را مجاب کرد که ترکیه نمونه بی بدیلی است دال بر سنتز پذیری اسلام و مدرنیته.
اسلام گرایان در دهه 19900 شانس خود را با حزب "رفاه" به رهبری اربکان امتحان کردند. تلاشی که در سال 1997 با کودتای نظامیان به شکست منجر شد و اتفاقا یکی از دستگیر شدگان این کودتا نیز اردوغان جوان بود که در آن زمان شهردار استانبول بود. با این حال، برای هیچ محصل علم سیاستی، تحول در چنین سطح روبنائی ای نمی تواند موید جریانی طویل المدت باشد. جنبشی که توانسته برای نخستین بار، تجمیع مستقل سرمایه را در یک جامعه رقم بزند، قطعا بار دیگر به قدرت باز خواهد گشت.
حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان از سال 20022 قدرت را به دست گرفت. اما هم لزوم همراهی با جریان توسعه ملّی و هم ترس از کودتای مجدد، او و حزب را واداشت تا در هویت یابی خویش صراحتا اعلام کنند که این حزب یک حزب "دموکرات- محافظه کار" است نه یک جریان اسلام گرا. آنچه پس از این رخ می دهد، تثبیت تدریجی قدرت حزب و در واقع شخص اردوغان در قدرت ترکیه است. روندی که اصلاح قانون اساسی که یکبار دیگر در سال 2010 رخ داد، احتمالا صریح ترین و بی پرده ترین مصداق آن محسوب می شود. این اصلاحات به مرور دستگاه قضاوت و نیز ارتش کشور که دو عنصر مهم در چک و بالانس قدرت دولت ها محسوب می شدند را به حاشیه می راند و به مرور با تجمیع و تمرکز قدرت، دولت را به اصلی ترین نهاد و مالک قدرت سیاسی در کشور بدل ساخت.
انشقاق میان اسلام گرایان و لیبرال هایی که شاید پیشتر برای به حاشیه راندن ارتش، با حزب عدالت و توسعه همراهی های تاکتیکی نشان می دادند، در سال 2013 به انشقاق میان اسلام گرایان و اسلام گرایان نیز تسرّی می یابد. به قولِ به شدت معروف مارتین نیمولر: " انها اول به سراغ سوسیالیست ها آمدند و من سکوت کردم. بعد سراغ یهودیان آمدند و...." باقی ماجرا را خودتان در اخبار شنیده و دیده اید! تصفیه پلیس و دستگاه قضائی از گولنی ها. چیزی که برای شخص من عجیب است، این است که حتی ساختارهای قدرتمند بورژوازی، یعنی همان چیزی که حزب عدالت و توسعه را به قدرت رساند هم قربانی شد. من مارکسیست نیستم، ولی هر وقت می بینم سیاست می تواند بر اقتصاد پیشی بگیرد تنم می لرزد. نباید اینطور باشد! این اشتباه است. این یعنی زیستن زیر سقفی که هیچ ستونی ندارد. و سقف سیاست ترکیه ظاهرا این روز ها ستون ندارد!
بی ستون بودن این سقف را امروز در جای جای ترکیه می توانید ببینید. از کردهایی که از خانه و کاشانه آواره می شوند، شهرها و روستاهایی که شنیده ام در شرف متروک ماندن اند، تا بمب هایی که گاه و بی گاه منفجر می شوند. از همه ملموس تر اما سلب مالکیت های خصوصی و سرکوب همان بنگاه های اقتصادی ای است که بنیان قدرت اردوغان محسوب می شدند. اردوغان به مدد رتوریکِ عوام فریبانه و پیروزش و نیز به مدد ترس خوردگی ملتی که دیکتاتوری او را به دیکتاتوری سکولارها ترجیح می دهند، امروز می تواند بر شاخه بنشیند و بن بزند. او امروز هیولائی است که می تواند جان دکتر فرانکنشتینِ خود را تهدید کند.
اما داستان به اینجا ختم نمی شود. نتیجه رای رفراندوم در کنار نابسامانی های سال های اخیر، از بمب گذاری ها تا اعتراضات میدان استقلال همگی نشان می دهند که جامعه، بار دیگر در نتیجه حکمرانی سیاست مداری خودخواه و قدرت طلب و عوام فریب، قطبی شده است. و من که عمیقا عاشق ترکیه ام برای این بوم زیبا اشک می ریزم. این کشور که از حیث غنا و تکثر عناصر تمدنی با ایتالیا و فلسطین قابل مقایسه است، احتمالا وارد عصر تاریکی شده است.

پ.ن: آنچه برای من جالب است، نا متعین بودن تاثیر گذاری متغیرهاست. برای مثال هندوستان نیز تحت تاثیر همان جریان های اقتصادِ جهانی بوده و تقریبا مسیر مشابهی را طی کرده است. در هند نیز حزب کنگره از ابتدای دهه 1990 با جریان نئولیبرالیسم همراه شد. درست همان روندی که اوزل در پیش گرفت. در هند نیز این همراهی، پویایی اجتماعی را تغییر داد و برای نخستین بار حزب کنگره به مدد رویکرد گریز ناپذیر همراهی با نئولیبرالیسم، طبقاتی را فعال کرد و قدرت بخشید که نهایتا موجب اخراج این حزب از موقعیت همیشگی اش شدند. در هند نیز زمانی که حزب ملّی گرای بهاراتیا جناتا به قدرت رسید، خصوصا زمانی که ناراندرا مودی به قدرت رسید، بسیاری با وحشت به آن بوم نگریستند مبادا که هندوستان مسیر خِرَد را گم کند. اما در هند چنین نشد. شما ممکن است "اسلام" را متهم کنید، برخی ممکن است بودن در خاورمیانه را متهم کنند. من شخصا با ارادتی که به فرهنگ "انگلوفون" دارم معتقد ام سابقه استعماری امپراتوری بریتانیا در هند به ایشان غنای بوروکراتیک و خرد دموکراتیک بخشیده است. اما همه این ها مصداق "تقلیل گرایی" خواهد بود. چرا که همانطور که در ابتدا گفتم، عرصه سیاست یک "جهان باز" است و در پژوهیدن این جهان باز، باید خود را برای مواجهه با هر عامل موثّری آماده کرد و امیدی به استقراء حکمی جهانشمول نداشت.

 

 

سروش آریا دانشجوی دکترای روابط بین الملل

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار