فراتاب - گروه اندیشه: بازی سیاست همواره نیازمند دوستان و دشمنان است و در خلأ و انفراد شکل نمیگیرد. هر جامعهای متشکل از گروهها و نیروهایی است که در زندگی سیاسی نقش دارند. و از سوی دیگر دولتها نیز در همهجا از گروههای اجتماعی خاصی تشکیلشدهاند. فرهنگ سیاسی جوامع مختلف را هرگز نمیتوان عاری از خصومت و رقابت بر سر قدرت دانست. حتی دموکراتیکترین جوامع نیز دستکم برخی مناقشات را بر سر قدرت به همراه دارند. اما جوامع مختلف از این حیث یکسان نیستند؛ در جوامع غربی که داعیهدار دموکراسی هستند، همه گروههایی که اصول اساسی مورداحترام اکثریت را پذیرفتهاند این امکان را مییابند که در رقابت بر سر قدرت و ثروت فعالانه مشارکت کنند, این در حالی است که در بسیاری از کشورها گروههای اجتماعی مختلف با عقاید و ایستارهای متنوع، استقلال و موجودیت یکدیگر را به رسمیت نمیشناسند، بجای رقابت بر سر به خصومت بر سر آن میپردازند و تقابل را بر تعامل مرجح میدارند. نوشتار حاضر بر آن است تا نگاهی اجمالی به مجموعه تقابلهایی که میان اعضای جامعه ایرانی دیده میشود بپردازد و رهیافتهایی که تاکنون در این خصوص بیش از همه برای تحلیل این وضعیت به کار گرفتهشده را موردبررسی قرار دهد.
در جامعه ایرانی نیز مانند دیگر جوامع، زندگی سیاسی و اجتماعی از قرنها پیش تحتالشعاع دوگانههای مختلفی بوده است: فارس و ترک، عرب و عجم، سنی و شیعه، حیدری و نعمتی، فقیر و غنی، سنتی و مدرن و ... ازجمله این دوگانهها بوده که هریک در برههای تعینبخش سپهر سیاست ایران بوده است. اما شکاف و چندپارگیهای جامعه امروزین ایران تنها از این سنخ نیست. ایمانوئل کانت در واشناسی خود از غیر معتقد به اصالت سوژه است، بدین معنی که فرد بهعنوان بازیگری آگاه مسلط بر سرنوشت خویش است و از اراده آزاد برخوردار است. از سوی دیگر طرفداران اصالت ساختار در این خصوص شرایطی که از سمت ساختارهای متصلب اجتماعی به ذهن و رفتار افراد تحمیل میشود را عمده مؤلفه تعیینکننده قلمداد میکنند و درنهایت یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی تعامل و ارتباط را عامل تمایز خود و دیگری میداند، بدین معنا که فرد، دیگران را بسته به نوع ارتباط بیناذهنی موجود در مقام خودی و یا غیر قرار میدهد. حال چنانچه بخواهیم این پدیده را در جامعه ایران موردبررسی قرار دهیم به نظر میرسد با یک مورد خاص و استثنایی روبرو هستیم. در جامعه امروز ایران شکافهای بالقوه و بالفعل متعددی جا خوش کرده و وضعیت به گونه ایست که هر یک از رهیافتهای فوق بهتنهایی نمیتواند ارزیابی دقیق و جامعی به دست دهد.
درحالیکه از یکسو منفعتطلبی تا حدود زیادی به معیار اصلی تمایز خودی از دیگری مبدل شده است، غیریت سازیهای سلبی نیز بهشدت دامنگیر جامعه ایرانی است. درواقع منفی نگری نسبت به افراد و سیاه دیدن و طرد آنان بهواسطه شرایط و ویژگیهایی که ندارند – و ویژگیهایی که در بسیاری از موارد عدم برخورداری از آنها چندان تعیینکننده هم نیست – به معیار تمایز خودی از بیگانه مبدل شده است. واکنش منفی شدید نسبت به افراد متمول، در عین آرزومندی به داشتن شرایط مشابه آنان، واکنش منفی نسبت به افراد دارای نفوذ سیاسی، در عین احساس ترس و تملق نسبت به آنها و حتی طرد ناهمجنسان بهواسطه صرف تفاوت جنسیتی، در عین احساس عاطفهورزی نسبت به آنها (بهویژه تحت تأثیر شرایط جامعه مردسالارانه) همه و همه ابعادی از این غیریت سازی منفی است، که بیش از آنکه تمایز میان خود و دیگری را بر اساس ویژگیهای و مثبت و ایجابی افراد – مانند داشتن عقایدی خاص و یا برخورداری از تحصیلات همگون - برقرار نماید، این جدایی را بر ویژگیهای عدمی و کاستیها استوار ساخته است. ضلع دیگر این وضعیت بهوسیله هراس از بیگانگانی تکمیل میشود که فراسوی مرزهای ملی قرار دارند. اگرچه دوران متمادی استعمار و روابط و تجارت نابرابر با برخی کشورهای اروپایی و برخی وقایع سیاسی نظیر کودتای 28 مرداد بر این تضاد افزوده است، دمیدن بر دوگانه ایرانی – بیگانه را میتوان ازجمله عواملی دانست که با تشدید آمادگی پیشین جامعه عشیرهای، در چندپارگی هر چه بیشتر جامعه مؤثر واقعشده است.
از سوی دیگر درحالیکه دورههای قبل دوگانگیهای موجود جامعه را به سمت قطبی شدن و دور شدن گروهها از یکدیگر پیش میبرد، اکنون فاصله در بین افراد همگروه نیز در حال افزایش است. افراد در حال مبدل شدن به ذرههایی اتمیزه هستند و امروز دیگر نتیجه ناسیونالیسم منفی جمع شدن هممیهنان در مقابل اغیار خلاصه نمیشود بلکه نوعی فردگرایی افراطی متعاقب ورژن پیشین خود (ناسیونالیسم منفی) در حال تبدیل کردن جامعه ایرانی به جماعتی از افراد است. اکنون ایرانی متوسط ابایی از سرپیچی از قانون ندارد و هر جا که موقعیت فراهم باشد برای میانبر زدن از راههای غیرقانونی استفاده میکند، آنجا که میتواند حقوق دیگران را بهصرف غیر بودن رعایت نمیکند و از سوی دیگر بدون داشتن دانش کافی در مورد عقاید و دیدگاههای نوپدید در خصوص آنها داوری و قضاوت میکند. در مواقع آسیبشناسی در نقش طبیبی حاذق اما با اشاره به «بیماریهای جامعه و مردم» خود را بهراحتی از جامعه و دارندگان ویژگی موردبحث مستثنا میکند و خود را در نیمه پاسخ به وضع نامطلوب موجود قرار میدهد. همه نشانههایی که موردبحث قرار گرفت نشان از نوعی آنومی در جامعه ایرانی دارد که با گذر زمان بهطور فزایندهای رشد کرده است. اکنون با جامعهای در حال گذار مواجهیم که نهتنها به سمت مدرنیته سیر نمیکند، بلکه دستخوش تغییراتی میشود که نه نوعی مدرنیته اصیل و جامع آن را ایجاد کرده و نه در جوامع سنتی دیده میشود. در میانه راه سنت و تجدد جامعه کنونی ایران بازنمایاننده ویژگیهای یک جامعه پدرسالار جدید است تا یک جامعه مدرن و حتی شبه مدرن. جامعهای که در اشکالی ازریختافتاده و زمان پریش مورد تجدید سازمان قرارگرفته و مدرن شدن آن هیچگاه به حدومرز فرهنگ نرسیده است، بلکه تنها باعث تجدیدنظر در ابزارها شده.
منابع
- جامعهشناسی سیاسی، حسین بشیریه، نشر نی، 1389، چاپ هجدهم
- جهانی آرمانی: وضعیت آرمانی رابطه خود با دیگری، محمد رفیع محمودیان، ارغنون، 16، تابستان 1379
- پدرسالاری جدید، سید احمد موثقی، نشر کویر، 1389، چاپ اول
- یورگن هابرماس، نقد در حوزه عمومی، رابرت هولاب، ترجمه حسین بشیریه، نشر نی، 1389، چاپ ششم
- فرهنگ سیاسی ایران، محمود سریع القلم، نشر فرزان روز، 1390، چاپ نخست
- دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران (دورهٔ جمهوری اسلامی)، حسین بشیریه، نشر نگاه معاصر، 1387، چاپ پنجم, انتشارات: نگاه معاصر؛ تهران
منصور براتی, دانشجوی دکتری اندیشه سیاسی و دبیر گروه اندیشه فراتاب