فراتاب - گروه بین الملل: اکنون پس از گذشت 6 سال از جنگ خانمان سوز در سوریه که منجر به کشته شدن دهها هزار و آواره شدن میلیون ها نفر از مردم این کشور شده است، به نظر می رسد سیر وقایع از کشاکش بازیگران منطقه ای و بین المللی، ورود و خروج روسیه به جنگ سوریه، منازعات معارضان سوری و دولت اسد و همچنین لزوم مبارزه با تروریسم افراطی در این کشور به سوی روندی جدید در حال حرکت است. در اين ميان در طول يك سال گذشته شاهد عزم بين المللي براي شروع روند صلح سازي در سوريه بوده ايم كه نمونه ي آن برگزاري نشست هاي بين المللي از جمله 3 نشست در آستانه قزاقستان با موضوع گفت و گوهاي سوري- سوري است. هر چند اين سه نشست با محوريت ايران، روسيه و تركيه داراي دستاوردهاي نسبي از جمله تضمين آتش بس در برخي از نقاط سوريه بود، اما روي كار آمدن دونالد ترامپ در آمريكا كه با اتخاذ مواضع بعضاً تند و گاهاً متناقض همراه بوده سبب شده است تا روند رسيدن به آشتي ملي در سوريه همچنان در هاله اي از ابهام قرار بگيرد. در همين رابطه و به منظور بررسي هر چه دقيق تر شرايط فعلي سوريه دكتر قدرت احمديان استاد روابط بين الملل گفت و گويي داشته ايم كه در ادامه مشروح آن را خواهيد خواند.
جناب دکتر با توجه به اجماع جهاني براي حل و فصل بحران سوريه، ابتدا لطف كنيد بفرماييد معمولا و از نظر تئوریک در کشورهایی که دچار جنگ های داخلی شده اند، این جنگ ها در چه زمانی و در چه شرایطی به نقطه پایان نزدیک شده است؟
دكتر قدرت احمديان: بحرانهاي خاورميانه و به طور خاص بحران سوريه، بازتابي از زوال و يا در حقيقت فروپاشي دولتهاي ملي در منطقه است. تجربياتي از اين نوع پس از جنگ سرد در آفريقا و آسيا به صورت گسترده مشاهده شده است كه به نوعي حل و فصل شده و به نتيجه رسيدهاند. اگر از لحاظ تئوري بخواهيم به اين موضوع بپردازيم بايد به چند قالب نظري كه به مسأله مديريت بحران توجه و تمركز كرده است بپردازيم. بخشي از اين قالبها، قالبهاي ايدآليستي هستند كه بر صلحسازي از طريق دموكراتيك تمركز دارد. اين قالب راهحل را از طريق دموكراتيك دنبال مي كند و در اين راستا بر دموكراسيسازي براي جنگهاي داخلي تمركز دارد. زمامداري دموكراتيك جزء دستوركار سازمان ملل نيز بوده و در عملياتهاي صليب صلح سازمان ملل، كمك به فرآيند دموكراسيسازي و انجام انتخابات مشاهده ميشود. اين راهكار با نظر شوراي امنيت و سازمان ملل تحقق ميپذيرد و از آنها به عنوان نسل دوم عملياتهاي سازمان ملل ياد ميشود. در نسل اول عمدتاً مداخله نظامي مورد نظر است و در نسل سوم نيز مداخله ي سياسي و اجتماعي در دستور كار قرار دارد. در اين راستا، شاهد بوديم كه در برخي از كشورها اين قالب به نتيجه رسيده مانند كشورهاي آفريقايي و در برخي از مناطق نيز شاهد ناكامي اين روند بودهايم. پس يك راهحل رويكرد ايدهآليستي از طريق صلحسازي دموكراتيك است.
اما راهحل دوم كه عمدتاً تحت تأثير ديدگاه رئاليستي است، بر يافتن راهي براي سازش ميان طرفين درگير تأكيد دارد. از اينرو در اين قالب نگاه ما معطوف به نقشآفريني قدرتهاي بزرگ است. الگوي اين امر چيزي نيست جزء موازنه قدرت يا همان توازن قوا. اين امر موجب مديريت ضمني بحران ميشود. يعني قدرتها عمدتاً توافق ضمني راجع يك وضعيت دارند و شرايط را به سمتي ميبرند كه در آن كشور مذكور بتوانند به صلح دست پيدا كنند. بنابراين تحت تأثير اين نگاه توازن قوا ميان قدرتهاي بزرگ مطرح است كه ميتواند در كنار توازن قواي بيروني و منطقهاي توازن قواي داخلي نيز بين نيروهاي درگير ايجاد كند. نمونة اين مسأله را ميتوان در لبنان و عراق مشاهده كرد كه بازتابي از توازن قوا در ساختارها سياسي داخلي است.
راهحل سومي كه براي مديريت بحرانها در نظر ميگيرند در قالب رفتار مسئولانه جامعه بينالمللي مطرح مي شود و به همين سبب به مكتب انگليسي روابط بينالملل نزديك است. يعني قدرتهاي بزرگ در شوراي امنيت در قالب قطعنامه به صراحت به مديريت بحران و جنگهاي داخلي مي پردازند. هرچند اين موضوع ميتواند زمينه را براي مداخله سياسي فراهم كند اما پشتوانه اين نوع مداخله سازمان ملل و شواري امنيت است.
پس سه قالب داريم يك ايدهآليستي است كه به استقرار دموكراسي توجه دارد. دوم رئاليستي كه توازن قوا و امتيازات را مورد توجه قرار مي دهد. سوم مكتب انگليسي است كه ميتواند از طريق رفتار مسئولانه براساس منشور سازمان ملل تحقق پذيرد. با نگاهي به گذشته در مي يابيم كه تجربيات متنوعي از هر سه الگو وجود داشته است. براي مثال آخرين آنها در ليبي اتفاق افتاد كه براساس رفتار مبتني بر منشور سازمان ملل و قطعنامههاي شوراي امنيت صورت گرفت.
همانطور كه اشاره كرديد، طی سال های اخیر ما تجربه پایان جنگ های داخلی در کشورها و منطقه های مختلفی مانند تاجیکستان، لبنان، بالکان، رواندا و ... را داشته ايم. ویژگی های مشترکی که در این کشورها و مناطق برای پایان دادن به جنگ وجود داشته است چه بوده اند و تا چه ميزان اين تجربيات مي تواند براي حل بحران سوريه سودمند واقع گردد؟
دكتر قدرت احمديان- هر كدام از تجربيات جنگهاي داخلي در كشورهاي مختلف ميتوانند مواردي جداگانه قلمداد شوند كه به اشكال مختلفي مديريت شده اند. اما به طور كلي ميتوان گفت كه عمدتاً اين بحرانها محصول توازن قوا و توازن امتيازات ميان قدرتهاي بزرگ و سپس قدرتهاي منطقهاي است. متاسفانه خصيصه عمدة كشورهاي جهان سوم كه دستخوش بحران ميشوند اين است كه بحرانهاي داخلي اين كشورها جنبة منطقهاي و بينالمللي پيدا ميكند. يعني بحران در حد مرزهاي ملي باقي نميماند و به سطح منطقه و بينالملل سرايت پيدا ميكند. بنابراين اين موضوع زمينه را براي مداخله گسترده قدرتهاي خارجي فراهم ميكند. از اين منظر ميتوان نتيجه گرفت كه مهمترين راهحل و نكته براي مديريت اين بحرانها توافقات بينالمللي و منطقهاي است.
با توجه به اين مساله، شما در کل شرایط امروز جنگ چه از نظر میدانی و چه از نظر دیپلماتیک برای حل بحران سوریه را چگونه ارزیابی می کنید؟
دكتر قدرت احمديان- درخصوص شرايط سوريه با توجه به ساير بحرانها در كشورهاي مختلف و با توجه به واقعيتي كه در اين كشور وجود دارد بايد گفت در سوريه متاسفانه لايههاي مختلف منازعه وجود دارد و انواع و اقسام كشمكشها را در اين كشور شاهد هستيم. سوريه دستخوش يك منازعه ساده نيست كه بشود براي آن راهحلهاي سادهاي را پيشنهاد كرد. در كنار مسائل مختلفي كه در داخل اين كشور مطرح است مانند هويت علوي و سلفي و همچنين جريانات سكولار، كرد و اصلاحگرايي بايد گفت كه سوريه به عرصه حقيقي مداخله قدرتهاي منطقهاي و بينالمللي نيز تبديل شده است و عملاً شاهد هستيم كه در اين كشور مداخلات داخلي زيادي صورت گرفته است. از اين رو بحران در اين كشور بسيار پيچيده بوده و از نوع بحرانهايي است كه لايههاي مختلفي از تعارضات داخلي و خارجي را در خود جمع كرده است. ما علاوه بر اختلاف ميان جريانهاي داخلي در اين كشور همزمان شاهد بروز اختلافات گسترده كشورهاي منطقه در قبال سوريه هستيم. حتي قدرتهاي بزرگ مثل روسيه و آمريكا نيز از اين اختلاف مستثني نبودهاند. در نتيجه اين كشور به زميني تبديل شده كه تمام بازيگران بينالمللي و كشورهاي صاحب نفع خواستار نقشآفريني در اين زمين هستند. بنابراين اين مسأله وضعيت را پيچيده كرده است.
با اين شرايط به اعتقاد من نقطه شروع خاتمه بحران سوريه را بايد در سطح منطقهاي ديد، نه سطوح داخلي و بينالمللي. در سطح منطقهاي قدرتهاي منطقه مانند ايران، عربستان سعودي و تركيه بايد به يك توافق جامع براي رسيدن به راهحل ثبات ساز و عبور از بحران در سوريه برسند. ميان اين بازيگران بايد نوعي توازن در امتيازات شكل بگيرد، يعني سهم و حوزه و منافع هر كدام از اين كشورها مورد توجه و قبول طرفين قرار بگيرد كه البته اين كار بسيار دشوار است.
پس از سقوط صدام ايران توانست نوعي موقعيت دست بالا را در عراق و سوريه پيدا كند و هرگز اجازه نخواهد داد وضعيتي كه در سوريه شكل گرفته است به گونهاي رقم بخورد كه موازنه در مقابل قدرتهاي بزرگ منطقه برهم بخورد. عربستان نيز با توجه به گسترش حوزه نفوذ ايران در منطقه، يك سياست خارجي كاملاً تهاجمي و درگيرانه را اتخاذ كرده است. اگر چه اين كشور از ابزارهاي مستقيم نظامي در سوريه استفاده نميكند اما از انواع و اقسام مداخلات براي ايجاد آشفتگي در سوريه استفاده كرده است.
از سوي ديگر تركيه نيز در سوريه دستخوش يك رفتار سردرگم و بدون ملاحظه است. يعني گرفتارترين كشور در سوريه، تركيه است. چراكه اگر بخواهد هم سوي دولت بشار اسد باشد در مقابل جريانات اسلامي، جبهه شوراي ملي و كردها قرار ميگيرد و اگر بخواهد مقابل دولت قرار بگيرد، با چالش هاي ديگري دست به گريبان خواهد بود. به نظر من راهحل بحران اين كشور در سطح منطقهاي است نه در سطح داخلي. زيرا در داخل استقلال عملي وجود ندارد. در سطح بينالمللي نيز، هم براي آمريكا و هم روسيه مهمترين گام توافقي براساس موازنه امتيازات است.
با توجه به واقعیات میدانی، گروه های مختلف سیاسی، قومی، مذهبی و نیز با توجه به حضور بازیگران مختلف منطقه ای و فرامنطقه ای و آراء و اهداف مختلف و متضاد آنها، چه الگو و ساختاری را برای آینده سوریه محتمل تر می بینید؟
دكتر قدرت احمديان- اگر بخواهيم الگوي سياسي متحمل در سوريه را در نظر بگيريم كه بتواند به نحوي آشفتگي و بحران را خاتمه بدهد، بايد گفت كه اين مسأله تا حد بسياري زيادي مربوط به اجماع قدرتهاي منطقهاي است. تجربه بشري در تمام بحرانهايي كه ما در گذشته شاهد بوديم كه مديريت هم شدهاند عمدتاً به سمت سازكارهاي دموكراسيسازي حركت كرده است.اگر بحران سوريه در سطح محدودي باقي ميماند ميتوانستيم انتظار داشته باشيم كه يك دولت اقتدارگرا دوباره بتواند امنيت را در اين كشور و منطقه برقرار كند. اما بايد توجه داشت كه در اين كشور شاهد يك جنگ داخلي شش ساله با فجايع انساني گسترده شاهد هستيم. بازيگراني كه در جنگ داخلي سوريه اين ميزان هزينه دادهاند تا زماني كه سهم خود را از دولت اين كشور نگيرند دست به مصالحه و سازش نخواهند زد. اين مسأله اوضاع را پيچيدهتر نيز كرده است. يعني اگر بخواهيم گروههاي افراطي و تروريستي نظير داعش و جبههالنصره را هم در معادلات اين كشور در نظر بگيريم بايد گفت كه اين گروههاي افراطي بيشتر از آشفتگيها بهرهمند ميشوند. البته اگر يك سازش در راستاي يك نظام دموكراتيك به شرط منافع و مصالح گروههاي مدني داخلي سوريه شكل بگيرد و با پشتوانه رأي و مردم ساختار شكل بگيرد، خود به خود گروههاي افراطي به حاشيه خواهند رفت. پس عجالتاً به نظر راهحلي جزء راهحل دموكراتيك در بحران سوريه نميتوان سراغ گرفت.
به نظر مي رسد كه فعلا تمام تلاش هاي بين المللي براي حل بحران سوريه، رهايي از گروه هاي تروريستي در اين كشور است. يعني اجماع بر سر مهار و كنترل داعش در اين كشور ايجاد شده است. به نظر شما آيا رهايي از گروه هاي تروريستي تازه اول راه براي شروع بحران جديدي در سوريه نيست؟ يعني تازه بعد از مهار گروه هاي سياسي آيا جنگ قدرت بين دولت و گروه هاي مخالف تشديد نمي شود؟
دكتر قدرت احمديان- امروزه در ظاهر شاهد اجماع نظر در مواضع سياسي كشورهاي منطقهاي و بينالمللي در مقابله با داعش شاهد هستيم؛ اما در عمل قضيه فرق مي كند. داعش و جريانات افراطي تندرو در اين كشور ابزاري هستند براي پيشبرد منافع اصلي كه در بالا ذكر كردم. مبارزه با داعش بيشتر بهانهاي است براي دستيابي به اين منافع. از اين جهت كاملاً پذيرفتني است كه حذف داعش اگرچه گام بسيار مهمي در پيشرفت اوضاع و حركتي رو به جلو براي حل بحران خواهد بود اما از آنجا كه سرنوشت نقاط بحرانخيز سوريه كاملاً به هم گره خورده است نميتوانيم آنها را خطي در نظر بگيريم. اين تصور خطي در خصوص مديريت بحران در سوريه به اعتقاد من كاملاً غلط است زيرا تمام بحرانها به هم مربوط است و بايد راهحل جامع و كامل را براي همه قطعات و پازلهاي بحران سوريه داشته باشيم. بنابراين با نگاه خطي اگر داعش حذف شود بايد انتظار بروز بحرانهاي خشنتري در داخل سوريه را داشته باشيم. لذا ميتوانم از اين بحث نتيجه بگيريم اگر همه مسائل در سوريه در كنار هم ديده نشود هيچ راهحل جداگانهاي منجر به نتيجه نخواهد شد.
به نظر مي رسد كه سياست هاي قدرت هاي بزرگ مانند روسيه و آمريكا در سوريه در طول ماه هاي اخير به يكديگر نزديك شده است. به نظر شما طرح روسیه برای برقراری نظام نیمه متمرکز که به نظر می رسد مورد نظر آمریکا نیز هست، تا چه اندازه توان عملیاتی شدن را داراست؟
دكتر قدرت احمديان- در اين خصوص بايد گفت كه نگاهي كه در دولت اوباما در قبال سوريه بود خيلي خواستار درگير شدن آمريكا در بحران نبود. اما در دولت ترامپ كه وزير دفاع مسئوليت مواجهه با سوريه را در دست گرفته احتمالاً شاهد خواهيم بود كه آمريكاييها درگيري بيشتري را در دولت جديد در قبال سوريه داشته باشند. با توجه به نگاهي كه ترامپ نسبت به روس ها دارد كه همان نزديكي به اين كشور است احتمال اين وجود دارد كه دو كشور به توافقي راجع به سوريه برسند. فارغ از اين معتقدم كه اگر منافع بازيگران منطقهاي در نظر گرفته نشود نتيجه خاصي نميتوان از اين رهگذر انتظار داشت. كليد حل بحران منطقه توجه به منافع بازيگران منطقه به ويژه ايران، عربستان سعودي و تركيه است. مثلاً اگر آمريكا و روسيه بخواهند در يك طرح نيمه متمركز به كردها استقلال بدهند، طبيعتاً تركها در مسير صلح سنگاندازي خواهند كرد. بنابراين رضايت طرفهاي منطقهاي بسيار كليدي است و روسيه و آمريكا بدون توجه به اين واقعيت نخواهند توانست كه راهحلي براي حل بحران سوريه پيدا كنند.
گفت و گو از محمدرضا ستاری
منببع: همشهری دیپلماتیک