راز غیبت اسطوره ای بنام «آرش کمانگیر» در شاهنامه فردوسی! | فراتاب
کد خبر: 5926
تاریخ انتشار: 30 اسفند 1395 - 00:55
دکتر لیلا درخش
آیا فردوسی عامدانه آرش اسطوره کمانگیر ایرانی را در شاهنامه مورد غفلت و غیبت قرار داده است؟

فراتاب - گروه ادبی: يكي از مهمترين پرسش هايي كه همواره پيشِ روي شاهنامه پژوهان است چرايي نبودِ آرش در شاهنامه است كه البته جزء بنيادي ترين پرسش هاست. زماني كه ويژگي هاي اسطوره اي آرش را مورد مطالعه قرار مي دهيم، بيشتر شگفت زده مي شويم، چرا كه آرش پهلوان بزرگ و نامداري است كه در رزم نامه ها و افسانه هاي نمادين حضور دارد. او پهلواني است كه مرزهاي ايران را تعيين مي كند.
اصلِ داستان با اندكي دخل و تصرف، در شيوه ي بيانِ منابع، سرانجام به يك نقطه ختم مي شود و آنهم جدايي مرز ايران از توران است، جنگي كه در پي تازشِ افراسياب به سرزمين ايران و جنگ هاي خونباري كه در مي گيرد، ايران، دچارِ نابودي و تباهي مي شود، اين تباهي از بي توشه گي و بي باراني و خشكسالي ايران گرفته تا بداقبالي و ناسازگاري بخت، پيش مي رود تا جايي كه ايرانيان مستاصل مي شوند و درمانده در پي چاره مي گردند تا به اين روزگار سياه و تباهي پايان دهند. سرآخر قرار بر اين مي شود پهلواني ايراني، از بالاي كوهي بلند، تيري بيفكند تيري كه آن را پرتابي مي ناميدند دكتر كزازي در شرحِ تيرِ پرتابي مي نويسد"تير پرتابي، تيري است كه به آماج و نشانه نمي نشيند. اين تير را پهلوانان پرتوش و توان مي افكندند تا زور بازوي خود را از سويي آشكار بدارند و از سوي ديگر استواري و نيروي توانشان را." پس اين تير و كمان عادي نيست چرا كه كمان، نزد ايرانيان متفاوت از ديگر ابزارهاي جنگي جهانِِ باستان بود، به گونه اي كه هر پهلوان كماني ويژه داشت، پهلوانانِ بزرگي چون آرش كماني داشتند كه تنها خودشان توانِ به زه كردن آن را داشتند ناگفته پيداست كه به زه كردن كمان كاري خارج از توانِ هر پهلواني بوده اين اشاره به توانِ به زه كردن كمان بارها در داستان هاي مربوط به رستم و ديگر پهلوانانِ شاهنامه هم بيان مي شود ازجمله داستانِ رستم و اشكبوس در وصفِ توانِ رستم. پس چنين پهلواني با توانِ به زه كشيدنِ كمان بايد توانِ بازويي بالايي هم در پرتابِ چنين تيري از ديگر كمانها، داشته باشد. پس افسانه ي رزمي و نمادين آرش از هر جهت ويژگي هاي رزمي خود را دارد، آرش پهلواني استوار با كماني سخت و تواني بالاست و تيري كه پرتاب مي كند شگفتي مي آفريند.

مجموعه ي شگرفِ آرش و توان و تير پرتابي اش كاري را به سرانجام مي رساند كه خارج از توانِ ديگر پهلوانان است، كاري كه مي توان آن را آييني و مقدس دانست، چرا كه ايران سرزميني مقدس است و به استناد بر گفته ي پيغمبرِ باستاني ايران، زرتشت "ايران بهترين سرزميني است كه مزدا آفريده است. ايران كانونِ كيهان است" چنانچه در نوشته هاي پهلوي هم "خونيرث بام" معرفي شده است. در جغرافياي باستاني جهان رابه هفت اقليم تقسيم كرده بودند و ايران سرزمينِ ميانين و بنيادي ترينِ آن هفت اقليم بود. پس وقتي آرش با تيري مرزهاي آن راتعيين مي كند كاري در خورِ ستايشِ هميشگي ايرانيان رخ داده است.
روايتِ داستاني آرش نيز، خود حكايت از دركِ آگاهي آرش بر اهميتِ اين كارِ مهم دارد. كارِ آرش با رويارويي پادشاهي چون افراسياب سخت تر نيز مي شود. چرا كه افراسياب نكته هاي نهان و رازهاي نهفته را خوب مي داند در تمامِ نوشته هاي كهن نامِ افراسياب با جادو همراه مي شود البته كلمه ي جادو در گذشته بيشتر در معني جادو گربه كار مي رفته است. اما افراسياب، آنچه پيش بيني نكرده بود، تعصب و غيرتِ پهلوانِ ايران زمين است كه جان بر سر تير و كمان خويش مي گذارد، تيرِ آرش پهنه هاي آسمان را در مي نوردد از شهرهاي بسياري عبور مي كند، از فرازِ جنگل هاي انبوه و رودهاي خروشان، كوهسارهاي بلند و درياها شتابان مي گذرد و در آنسوي رودِ آمودريا د رپسِ رود بر تنِ درختِ گردويي فرود مي آيد به اين شكل مرز ايران در نزديكي شهري در افغانستان كنوني كه حلم نام داشته است، بانشستن بر تنِ درخت گردو، مشخص مي شود و افراسياب با همه جادويي و جادوگري خويش تسليمِ تير و كمانِ پهلوانِ نام دارايراني مي شود و جنگ خاتمه مي يابد اين در حالي است كه بخشي از سرزمينِ توران زمين نيز به ايران افزوده مي شود. افراسياب هم بعد از پذيرشِ اين شكست ايرانيان را به حالِ خود وا مي نهد.
با رفتنِ او خشكسالي طولاني ايرانيان كه هفت سال طول كشيده بود به پايان مي رسد ابرها، آسمانِ ايران را مي پوشاند و بارانِ پراميد و روياننده به وفور مي بارد و گياهان دوباره سبز مي شوند. پس آرش از جمله نامورترينِ پهلوانان است حال بيشتر نبودِ نامش در شاهنامه باعثِ شگفتي و طرحِ پرسشِ بنيادي ست. اين شگفتي وقتي دو چندان مي شود كه در شاهنامه به نامِ پهلوانانِ زيادي بر مي خوريم كه با درجه ي اهميت بسيار پايين تري از آرش هستند و نامشان در شاهنامه آمده است. البته مي دانيم كه شاهنامه با نامِ آرش بيگانه نبوده است برای نمونه در بخش پادشاهی شیرویه:
‎چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
‎چو پیروزگر قارن شیرگیر
‎بزرگان که از تخم آرش بدند

بلكه واگويه ي اين داستانِ پرمايه ي حماسي با اينهمه درون مايه ي اسطوره اي در شاهنامه نيامده است. در حالي كه در متونِ زيادي به اين داستان اشاره شده است از جمله: در کتاب‌های پهلوی و نیز در کتاب‌های تاریخ دوران اسلامی از آن یاد شده‌است. ابوریحان بیرونی، در کتاب خود به نام «آثار الباقیه» درباره «جشن تیرگان»، داستان آرش را بازگو می‌کند و ریشه این جشن را از روز حماسه آفرینی آرش می‌داند در اوستا آرش را اَرِخشه خوانده‌اند و به معنایي از جمله «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نیرومند» و «خداوند تیر شتابان» اشاره كرده اند برخی بر این باورند که آرش، فرمانروای پارتی گرگان بوده که به زور تیر و کمان دشمن را از مرز ایران دور كرده است.
اماسه دليل اصلي كه پژوهشگران معتقدند مسبب نبودِ آرش در شاهنامه است:
١-تعصبِ حكيم طوس بررستم
٢-خردگرايي حكيم طوس
٣-نبود آرش در منابع حكيم طوس
برخي از شاهنامه پژوهان نبودِ روايتِ داستان را تعصبِ حكيم طوس بر رستم مي دانند كه به نظر قابلِ استناد نيست چرا كه اين تعصب مي توانست داستانِ پهلوانانِ زيادي را از شاهنامه حذف كند در حالي كه ما امروز داستانِ پهلواناني چون گيو را در شاهنامه داريم. گيو هم داستاني پر رمز دارد او به سرزمينِ دشمن كه در نماد شناسي ها سرزميني است اهريمني و مملو از ترفند و رنج و تباهي و ستم در پي يافتنِ كيخسرو مي رود و او را يافته و همراهِ مادرش فرنگيس به ايران مي آورد اين سفر كه هفت سال به طول مي انجامد با دلاوري گيو به پايان مي رسد. داستانِ گيو هم سرشار از نمادهاي رادمردي و وفاي به عهد است. اگر بخواهيم خردگرايي فردوسي را هم عاملي بر حذفِ اين داستان بدانيم باز به بيراهه رفته ايم چرا كه فردوسي در شاهنامه راوي بسياري از داستان هايي است كه بن مايه ي خرق عادت دارند پس تنها راهِ پاسخ دادن به اين پرسش بررسي دقيقِ شاهنامه ي بومنصوري است كه جزء اصلي ترين منابعِ حكيمِ طوس است. داستانِ آرش در اين شاهنامه نيامده است هرچند اين حذف از شاهنامه ي بومنصوري هم بحث برانگيزاست اما از آنجايي كه آرش پهلواني اشكاني ست چنانچه اشكانيان تبار خود را برآمده از او مي دانند، شايد يك عاملش حذف و ستردن اش از شاهنامه ي بومنصوري را در برگردانِ آبشخورهاي كهن از زبانِ پهلوي بتوان يافت. همانطور كه مي دانيم خداي نامه از منابعِ مهم فردوسي ست. منبعي كه به فرمان يزدگرد آخرين شهريارِ ساساني گردآوري شده است و احتمال مي رود داستانِ بلند آوازه ي آرش به دليلِ مخالفت هاي نهاني و آشكارِ ساسانيان با اشكانيان محكوم به حذف شده باشد. چرا كه ساسانيان چنان در تلاش بودند تا نامِ اشكانيان را از تاريخ ايران پاك كند كه حكيم طوس وقتي به اشكانيان مي رسد به اينكه از آنها جز نامي نشنيدم اشاره مي كند. با اين اوصاف در مي یابيم كه نبودِ آرش سلسله وار از كينه اي نشأت مي گيرد و سرانجام برروايتِ حكيم طوس هم تأثير گذار بوده است.

 

 

لیلا درخش دکترای ادبیات فارسی، پژوهشگر در حوزه اسطوره شناسی، مدرس دانشگاه و عضو شورای نویسندگان فراتاب

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

 

نظرات
روزبه
| |
2017-06-24 17:57:02
اشاره به اختلافات ساسانیان و اشکانیان و حذف داستان آرش از منابع شاهنامه محتمل ترین عامل حذف این داستان است.
محمدرضا نعیمی عمران
| |
2018-02-01 09:24:31
درود بر شما و تشکر از نبشته کوتاه درباره راز غیبت نام آرش در شاهنامه حکیم توس حضرت فردوسی .این سوال جند ساله من بود که فکر میکنم جواب شما از جنبه هایی درست باشد ولی در کتب تاریخی آرش را از آماردها میدانند که آماردها در تاریخ پر شکوه هخامنشی در صف اول نبرد ایران با یونان در زمان خشایارشاه بودند و وظیفه کمانداری را بر عهده داشتند نه از اشکانیان آماردها در شمال ایران دیاری بنام آمارد یا آمله و بعدها آمل کنونی را تشکیل دادند و گویند که آرش از مردم آمل بود.سپاس از شما خانم درخش
آخرین اخبار