فراتاب - گروه اندیشه: خاورمیانه از جمله مناطق مناقشه آمیز جهان است که با توجه به ساختار ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک خود همواره مورد توجه بازیگران فرامنطقهای بوده است و این بازیگران با توجه به منافع خود همواره در حال نقشآفرینی در این منطقه پرتنش بوده اند. جدای از عوامل تحمیل شده از طرف نیروهای خارجی، کشورهای این منطقه نیز دارای اختلافهایی بین خود بوده اند. در سالهای گذشته خاورمیانه شاهد یک جریان بحرانزا در قالب جنگ، تروریسم، مذاکرات صلح، تقابل محور مقاومت و محور غربی- عبری- عربی، مبارزه با سلاحهای کشتار جمعی و مواردی از این قبیل بوده است که البته این موارد باعث ظهور و ورود قدرتهای فراملی در تحولات این منطقه شده است که ماحصل گسترش آشوب بوده است. این تحولات، موجی از بیثباتی، هرج و مرج و ناآرامی را در کشورهای منطقه از لبنان، فلسطین و سوریه گرفته تا عراق و افغانستان به همراه داشته است.به عبارتی خاورمیانه منطقهای است که طی سالهای گذشته بیش از سایر مناطق جهان با منازعه روبرو بوده است. اما تحولات سالهای اخیر این منطقه را نمی توان فقط در بستر تحولات گذشته درک کرد. در واقع در منازعات بین کشورهای خاورمیانه مؤلفههای بسیاری تأثیر گذار هستند که این عوامل را در سالهای اخیر میتوان در عوامل زیر مورد بررسی قرار داد:
تقویت آنارشی
خاورمیانه از یک طرف خود دارای انگیزههای درونی در ایجاد نزاع و تنش است و از طرف دیگر حضور قدرتهای خارجی مزید بر علت شده و این کشمکش را دو چندان کرده است. از یک طرف آمریکا با اشغال افغانستان و عراق زمینههای افراطگرایی را در این کشورها بیشتر کرد و از طرف دیگر حضور دولتهای بیگانه در کشورهای اسلامی به نحوی به عنوان یک دلیل موجه برای اقدامات گروههای افراطی در نظر گرفته میشود. بر اساس نظریات تهاجم- دفاع در سیاست بینالملل، آسانی تهاجم و دفاع اغلب در ایجاد بیثباتی و منازعه نقش مهمی ایفا مینماید. بر این اساس بازیگران از سویی خواهان تغییرات در وضعیت امنیتی منطقه هستند و از سوی دیگر، به جهت حفظ و تثبیت موجودیت درونی قصد دارند با ایجاد شرایط بحرانی در دیگر مناطق از طریق ائتلاف و همکاری با دیگر بازیگران دولتی یا غیردولتی، تداوم امنیت خود را حفظ نمایند. از این رو در حالت معمای امنیتی، امنیت دیگر تکبعدی نبوده و ابعاد مختلف قدرت، تهاجم و دفاع را در بر میگیرد.
در خاورمیانه همواره زمینههای رقابت، نزاع و ائتلاف بین کشورهای این منطقه با دولتهای فراملی مهیا بوده است. از یک طرف ایران برای تبدیل شدن به قدرت بزرگ منطقهای در کنار نوع روابط خود با کشورهای عربی منطقه، حضور فعال در عراق و سوریه و حمایت از ملت یمن و بحرین در جریان تحولات بیداری اسلامی، موجب رشد و خشم سیاستهای مقابلهگرایانه دیگر کشورهای منطقه ضد محور مقاومت شده است و از طرف دیگر بحران سوریه و سیاستهای مقابلهگرایانه دیگر گروههای افراطی در منطقه و حمایتهای همه جانبه توسط دولتهای افراطی و بنیادگرای منطقه همچون عربستان و قطر، سوریه را به صحنه رویارویی دو جناح مبدل ساخته است و از این نظر در خاورمیانه پویشهای امنیتی و تصمیمات سیاسی حالت برجستهتری به خود گرفته است.
ائتلاف عربی منطقه به رهبری عربستان سعودی به هیچ عنوان پذیرای ایران مقتدر نیست و قدرت ایران را تهدیدی برای موجودیت خود میداند. بنابراین برای درهم شکستن این قدرت از هیچ اقدامی فرو گذار نمیکند. همچنین تأکید ایران بر جبهه مقاومت سبب شده است هژمونی و جایگاه عربستان به چالش کشیده شود که مجموع این موارد میتواند زمینههای درگیری و تنش را بیشتر سازد؛ چرا که اگر یک بازیگر احساس کند که در یک تنهایی استراتژیک گرفتار شده است، تمام تلاش خود را میکند که از راههای دیگر بر این حس غلبه کند، حتی اگر این کار از طریق حمایت از جریانهای افراطی باشد و در این مسیر گروههای افراطی از این فرصت میتوانند بیشترین استفاده را ببرند.
تعارض امنیت- دموکراسی
رویکرد دوگانه آمریکا به مسئله دموکراسی در خاورمیانه یکی از تضادهای موجود در سیاست خارجی این کشور در منطقه است. این دوگانگی همواره میان سیاستمداران آمریکایی وجود داشته است که در حکومتهای اقتدارگرای همپیمان غرب، دموکراسی چگونه باید شکل بگیرد و پیش برود؟ در رابطه با خاورمیانه حداقل چیزی که خود را نشان داد این بود که روند دموکراتیک منجر به روی کارآمدن گروههای اسلامگرای رادیکال شد که این گروهها با تکیه بر ناکارآمدی رژیمهای حاکم، قدرت را در اختیار گرفتند و باعث بحرانی شدن و افزایش تنش در منطقه گشتند. غیرقابل پیشبینی بودن تحولات عربی به خصوص برای آمریکا به معنای نوعی شکست اطلاعاتی برای این کشور محسوب میشود. آمریکاییها ابتدا بر این تصور بودند که با واگذاری قدرت به سایر جریانات سیاسی در کشورهای عربی یا به عبارتی بازکردن دریچه دموکراسی به روی این کشورها تمام مسائل خاورمیانه حل خواهد شد، ولی آنچه در این کشورها به وقوع پیوست حاکی از چالشهای سیاسی- امنیتی در این کشورها و نشانگر افزایش مشکلات آمریکا در آینده با این جریانات است. تضعیف حاکمیت سیاسی در کشورهایی چون مصر، سوریه و لیبی باعث فعال شدن جریانهای افراطی در این کشورها و خارج شدن کنترل از دست دولتهای متبوع شد.
در گفتمان امنیتسازی، تأکید بر حفظ امنیت چه در قالب نظامی و اقتصادی و حمایت از کشورهای همسو با خود است و در این زمینه ایالات متحده آمریکا با هدف حفاظت از کشورهای عربی عملاً تا سال قبل از حوادث 11 سپتامبر 2001 این رویکرد را در قبال تحولات منطقه خاورمیانه در پیش گرفت. در واقع روابط آمریکا و کشورهای منطقه خاورمیانه از جمله کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس طی سالهای مذکور در قالب تعامل و ائتلافهای استراتژیک در راستای امنیتسازی همواره مستحکم و پایدار بود و به نحوی طرفین در راستای منافع خود به گونهای اقدام میکردند که معادله نفت در برابر امنیت معنادار شود؛ معادلهای که پس از حوادث 11 سپتامبر در مسیر دگرگونی قرار گرفت.
در قبال تحولات منطقه خاورمیانه در سالهای اخیر، آمریکا بر اساس این نگرش که به جای مقاومت در برابر تغییرات، بایستی از روند اصلاحات سیاسی- اقتصادی حمایت کند، سعی کرد به جای ایستادگی در برابر تحولات، در کنار آنها قرار گیرد اما بعد از گسترش دامنه بحران به کل خاورمیانه، این نوع نگرش یعنی استفاده از عنصر دموکراسی در پرداختن به اصلاحات عملاً ناکارآمدی خود را برای آمریکا نشان داد و بدین ترتیب در نگاه آمریکا خیزشهای عربی که قاعدتاً در راستای حمایت از دموکراسیسازی باید مورد حمایت این کشور قرار میگرفتند، تبدیل به یک تهدید امنیتی برای منافع آمریکا و همپیمانان منطقهای آن شدند.
افزایش تنش در روابط بازیگران
منطقه خاورمیانه عرصه ظهور و بروز رویدادها و کنشهاست و بازیگران به عنوان کنشگران اصلی در این زمینه شناخته میشوند. البته بازیگران فعال در این زمینه صرفاً بازیگران منطقهای نیستند و باید به ارتباط بازیگران فرامنطقهای از جمله آمریکا با بازیگران منطقهای نیز توجه داشت. بازیگران فعال در این عرصه را بر حسب میزان نفوذ و تأثیرگذاری آنها در منطقه خاورمیانه میتوان در قالب ائتلافهایی تقسیمبندی تا رابطه نقش و جایگاه بازیگران با تحول در ساختار و فرایندها آشکارتر شود.
تحولات خاورمیانه در واقع نشانگر رویارویی دو کشور مدعی رهبری جهان اسلام یعنی ایران و عربستان است که با افزایش تنش میان آنها نظام امنیتی منطقه نیز متزلزلتر میشود. به عنوان نمونه رویکرد عربستان در قبال تحولات سوریه به نوعی راهبرد تهاجمی بوده است. عربستان خواهان روی کار آمدن رژیم طرفدار خود در سوریه است. این موجب تضعیف نفوذ ایران در سوریه و لبنان و گسترش حوزه نفوذ عربستان در کانون محور مقاومت و در نهایت، تغییر موازنه قوا در منطقه خواهد شد.
عربستان و سایر کشورهای عربی به ویژه امارات متحده عربی و قطر، به شکل کلی از روندهای موجود در منطقه بعد از 11 سپتامبر رضایت ندارند. به باور مقامات این کشورها، آمریکا با حمله با افغانستان و عراق و در نتیجه از بین بردن دو وزنه تعادلبخش، توازن قوای منطقهای را به سود ایران تغییر داد. ایران نیز در منطقه متحدان خاص خود چون دولت سوریه، حزب الله و سایر گروههای حامی در یمن، بحرین و حتی عربستان را دارد. به همین خاطر دولتهای عربی به ویژه عربستان و حتی ترکیه چندان از این روند که آن را ظهور «هلال شیعی» مینامند رضایت ندارند و به شدت نگران توازن قوای منطقهای و امنیت خود هستند.
روابط بین ایران و عربستان در سالهای اخیر بر پایه نوعی هماورد ایدئولوژیکی- مذهبی نمایان شده که رقابت بر سر منافع ژئواستراتژیک و سیاسی از یکسو و رقابت پایدار برای هژمونی منطقهای از سوی دیگر، دورنمای این تمایز و خصوصیت است. با رخداد بهار عربی این خصوصیت به شدت تشدید شد، به ویژه اینکه موج انقلابی به بحرین و سوریه نیز سرایت کرد و نوعی برخورد مستقیم سیاست و منافع ایران و عربستان را در پی داشت. در واقع مشخصه این دوران بازی با حاصل جمع صفر[1] است که منطق بازی میان بازیگران کاستن از قدرت دیگری و افزودن به قدرت خود است که مجموع این موارد میتواند زمینههای درگیری بین کشورهای فعال در این حوزه را بیشتر سازد و آنها را از حالت اصلاحی و انگاره سازشپذیری دور کند.
در مجموع منطقه خاورمیانه همواره آبستن رخدادهای متعددی بوده است و این مشکلات و مصائب جدای از عوامل بیرونی که به نحوی بر این منطقه تحمیل شده، ریشههای داخلی نیز داشته است. به عبارتی ساختار نظام منطقهای به تبع تحول در ساختار نظام بینالمللی دستخوش تغییرات عمدهای شد که در نتیجه آن نوع رویکرد و کنش بازیگران نیز متحول گردید. همزمان با تحولات در ساختار، در فرایندهای منطقهای نیز تغییراتی به وقوع پیوست و در نهایت نقش و جایگاه بازیگران نیز دستخوش تحولاتی اساسی شد. نمود واقعی این تحولات را در بهار عربی یا بیداری اسلامی میتوان مشاهده کرد. با وقوع این خیزشها در خاورمیانه، مسائل منطقه بیش از پیش پیچیدهتر شد و متعاقب آن مسائلی از قبیل وقوع جنگ داخلی، فعال شدن شکافهای اجتماعی، نژادی، قومی، مذهبی و تقویت جریانهای جداییطلبانه شکل گرفت که نتیجه آنها تقویت جریانها و گروههای تروریستی و تسری بحران به سراسر منطقه بوده است. روی کار آمدن نخبگان جدید، تقویت اسلامگرایان در کشورهای منطقه، تقابل دولتهای جدید انقلابی با دولتهای محافظهکار قدیم و افزایش نقش منطقهای دولتهای مستقل همه نشان از ایجاد نظم جدید منطقهای است که منافع بازیگران منطقهای و فرامنطقهای را به چالش کشیده است. اتفاقات این دوران زمینهساز تغییراتی شد که بعد از شکلگیری داعش در خاورمیانه حالت برجستهتری را به خود گرفت.
[1]. Zero-sum game
هادی چهری، کارشناس ارشد علوم سیاسی
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است