کد خبر: 5863
تاریخ انتشار: 17 اسفند 1395 - 16:26
سمیرا فرخ منش
در شرایطی که نخستین قدم برای فعالیت سیاسی زنان، مشارکت سیاسی است و مرحله اصلی برای تحقق این نوع از مشارکت، نفی دوگانه ها و نگاه تغییردهنده به موضوع، کل جریان حلقه مفقوده ای به نام "اگاهی" در خود دارد.

فراتاب - گروه اجتماعی: "تروث" زن سیاهپوستی بود که در قرن 19 تلاشی خستگی ناپذیر خود را در راستای دو هدف ارزشمند به نمایش گذاشت. فعالیت ضد بردگی و برابری خواهی میان زنان و مردان. یک رنگین پوست آمریکایی که تلاش بسیاری برای حرکتهای برابری خواهانه جنسیتی در امریکا انجام داد. وی این دو حوزه را در پیوند با یکدیگر دانسته و معتقد بود بردگی، به واسطه دوم شناخته شدن جنسیت پدید می آید.در 1850 "سوجورنر تروث" در میان اجتماعی معترض در ایندیانا مشغول سخنرانی پرشوری بود که مرد سفیدپوستی خطاب به وی فریاد زد": آیا تو واقعا یک زن هستی؟من که باور نمیکنم!" تروث بی درنگ بخشی از لباس خود را درآورد و اینگونه زن بودن خود را اثبات کرد. اما این تنها مانع امثال تروث نبود و همفکران او ناگزیر به جنگیدن با همجنسان خود نیز بودند! دوسال بعد تروث که در میان جمعیت حقوق زنان باز هم به ایراد نطق آتشین خود در اوهایوی امریکا بود، اینبار زنان روبروی او با طعنه و تمسخر از میان جمعیت اجازه ادامه سخنرانی به وی را نداده و با پرتاب هرچه در کیف های خود داشتند، فریاد می زدند "ما نمیخواهیم سخنان تو را بشنویم!"

زنان؛نخستین دغدغه جنبشهای زنان!
چنین روندی به قرن 19 اختصاص ندارد.هنوز جدال با مردان را میتوان دومین نگرانی حامیان حقوق زنان دانست و نخستین دغدغه اضطراب آور در این مسیر عدم همراهی زنانی است که با نگاهی پر از بیم محافظه کارانه، طی کردن این راه پر از سنگلاخ و ناهمواری را دشوارتر میسازند.
رابطه سیاست و جنسیت همیشه رابطه ای روشن، با دلایلی مبهم بوده. اینکه چرا زنان در مکان و زمان های متفاوت، در آمیختگی با سیاست را ترجیح نداده وعلی رغم پیشروی مدرنیته در جوامع خواه مدنی و خواه درحال گذار، هنوز "سیاسی شدن زنان" همزمان با دیگر تمایلات آنها جلو نمی رود. بی تردید واکاوی چنین معضلی، تحلیلی همه جانبه با ابعاد گسترده جامعه شناسی سیاسی و فرهنگ شناسی اجتماعی را می طلبد. اما به بهانه 8 مارس میتوان خلاصه وار اندک اشاره ای به این مبحث داشت.
نخستین مرحله ورود به ساحت سیاست، مشارکت سیاسی (Political Participation) است. بنابراین پیش از "سیاسی شدن" می بایست به مشارکت پرداخت. اما آیا مشارکت سیاسی زنان می تواند راه را بر آشتی این قشر با سیاست باز کند؟
مشارکت سیاسی زنان می تواند در دو قالب خود را تعریف کند. نخستین تعریف، نگاه سنتی به مشارکت است که بنابر آن رای دادن و شرکت در انتخابات، دستیابی به مناصب (در رده های متوسط و پایین) تبلیغ و حمایت از عمل یا فرد سیاسی یا عضویت در تشکیلات و اخزاب مشارکت به حساب می آید. اما این نگاه به شدت تقلیل گرایانه بوده و مدت هاست برای تعریف مشارکت سیاسی از آن استفاده نمی شود. به عبارتی این تعریف هیچگاه نتوانسته و نمی تواند "زن" را مبدل به "فرد" سیاسی کند و انگیزه عمل سیاسی (Political action) را در وی بپروراند.
اما تعریف دوم که تخصصی تر می نماید، مشارکت سیاسی را سطحی از عمل تعریف میکند که در آن به جای رویکردهای تبعی یا حمایتی، از رفتارهای انتقادی و ارزش ساز استفاده شود. چنین مشارکتی به قصد تحریک جنس مخالف صورت نمی گیرد و جنبه تقویت قدرت موجود را ندارد. به عبارت دیگر، زمانی میتوان مشارکت سیاسی زنان را واقعی قلمداد کرد که به شکل خودجوش و مبتنی بر ایده های برابری خواهانه صرف انجام پذیرد، و رقابت سیاسی را تا اندازه ای ارتقا دهد که رویکردی فراجنسیتی ابتدا در خود زنان و سپس در کل جامعه، خود را نمایان کند. پس بازسازی اولیه نخست باید در خود زنان صورت گیرد.
 
بازی فریبنده قدرت!
اما نخستین مانع در این مسیر، این واقعیت است که اصول اولیه بازی قدرت، و حتی کیفیت مشارکت نیز توسط یک جنس نوشته شده و جنس مطالبه گر نقشی در آن نداشته و حتی مفاهیم و آموزه های برابرخواهانه سمبولیک نیز پیشینه ای مردانه دارد. در چنین حالتی جنس زن در ظاهر ماجرا در گردونه رقابت جای دارد،اما خودش به حفظ جایگاه فرودستانه خود کمک میکند! شرایطی که نوسازی های اجتماعی میتواند زنان برابری خواه را دچار اشتباه کرده و به بهای امتیازات روبنایی، امکان رقابت های سازنده، تدوین و اجرای  ایدئولوژیهای سازمان یافته را از آنها بگیرد.درحالیکه تا در ساختار زیربنایی قواعد مردانه قدرت محور تغییر ایجاد نشود، فعالیت سیاسی زنان جنبه فریبنده داشته و نمیتواند لایه های زیرین قدرت را از آموزه های سنتی خود جدا کند. به همین دلیل است که در جوامعی مانند ایران که به نوسازی سیاسی دست پیدا نکرده اند، میزان مشارکت زنان در جهت حفظ یا تقویت "قواعد موجود"، بالاست.اما درصد فعالیت های تغییردهنده یا برهم زننده نظم جنسیتی موجود به شدت در مرتبه پایینی قرار دارد.
درحالیکه در چنین شرایطی نخستین نیاز، به چالش کشیدن سلطه مردانه در فرمول های سیاست ساز است و پس از آن است که میتوان به آغاز زوال زن زدایی امید داشت. در واقع تا زمانیکه پدرسالاری اجتماعی،خود را مصون از خطر میبیند و سایه امنیت را در محیط اطراف خود حس می کند، دلیلی برای برهم زدن این فضا وجود ندارد و اینچنین است که مفاهیم سلطه محور در طول زمان تولید و بازتولید میشود.
 
توزیع ناعادلانه - مردانه
در این معادله موضوع امر سیاسی نقش عمده ای بازی میکند. سیاست در تعریف ساده بازی قدرت است. یعنی محصول روابطی که بر پایه های قدرت استوارند. این روابط میتواند شکل عمودی به خود بگیرد و یا ساختار افقی داشته باشد. میتواند به شکلی دموکراتیک اجرا شود و یا در قالب اقتدارگرایی خودرا نمایان کند. اما هرچه که باشد بنابر تعریفی که میتواند مورد قبول بسیاری قرار بگیرد، سیاست یک رفتار آگاهانه و کنش عمدی در جامعه است که باید به توزیع عادلانه و درست قدرت در میان اجزای اجتماع میپردازد. اما آیا این توزیع به معنای واقعی میتواند عادلانه باشد؟ آنچه که در حالت بالفعل مناسبات قدرت شاهد آنیم، این واقعیت غیرقابل انکار است که  این توزیع قدرت نمیتواند بدون سلسله مراتب باشد. یعنی بی تردید، در فرآیند توزیع قدرت، قواعدی از پیش تعیین شده و یا حتی از پیش پذیرفته شده هم وجود دارند. به زبان دیگر ساختار قدرت به طرز خود به خودی به وجود نیامده و اصولی معین و مدون در آن وجود داشته و پذیرفته شده اند. این فرآیند توزیع در تمامی لایه های اجتماع نفوذ میکند،از خانواده و قومیت تا طبقات اقتصادی. مشکل جنسیت و جایگاه آن در ساختار قدرت، ریشه در همین قواعد تعیین شده دارد. قواعدی که معین میکند جنسیت تا چه اندازه در بازی قدرت دخالت دارد و سلسله مراتب موجود از بالا به پایین بر اساس جنس زنانگی/ مردانگی تقسیم میشود و یا بر اساس معیارهای دیگر.
 
گام نخست: آگاهی
از طرف دیگر ذات قدرت سیاسی اعمال نفوذ و تحمیل اراده است و جنسیت میتواند از مناسبترین ابزار این فرآیند باشد.چراکه "اطاعت" به ماهیت قدرت معنا میبخشد. دراینصورت اگر جنسیت را مقوله ای فردی بدانیم میتوان از تاثیرگذاری آن چشم پوشی کرد.اما دخالت جنسیت در تصمیم گیری ها نشان میدهد که جنسیت در دنیای امروز امری اجتماعی شده؛ یعنی تسلط یک جنس در خانواده موجبات تسلط گونه ی وسیع تری از آن جنس را در بیرون از خانواده (اجتماع) پدید می آورد.عکس این معادله هم صادق است به این معنا که درصورت "عدم اطاعت" در روابط فردی میتوان به اصلاح گری و نقد ساختار تک جنسیتی قدرت نیز دست پیدا کرد. ودر این حالت، زنان از پیله قربانی بیرون آمده و هرگونه دوگانه سازی در حوزه سیاست نفی شود.دوگانه سازی هایی همچون امرکننده/ مطیع، عاطفه گرایی/عقل گرایی، زن/مرد و ... پس بخش عمده ای از نابرابری درحوزه اجتماع به نابرابری در حوزه خوانواده مرتبط میشود.
حال در شرایطی که نخستین قدم برای فعالیت سیاسی زنان، مشارکت سیاسی است و مرحله اصلی برای تحقق این نوع از مشارکت، نفی دوگانه ها و نگاه تغییردهنده به موضوع، کل جریان حلقه مفقوده ای به نام "اگاهی" در خود دارد. این آگاهی میتواند آگاهی جنسیتی، سیاسی یا مدنی باشد. اما از هر جنسی که باشد بدون تبلور آن نمیتوان به آینده ای فراجنسیتی امید داشت و همچنان زاییدن شیران نر* و پرورش جنسیت زده آنها و ادامه این چرخه معیوب ناکارآمد، به پویایی و حیات سیاسی نیمی از جامعه، برتری خواهد داشت.
 
 
 
سمیرا فرخ منش عضو شورای نویسندگان فراتاب
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است
 
 
 
*اشاره به بیت فردوسی: زنان را بود بس همین یک هنر/نشینند و زایند شیران نر
نظرات
آخرین اخبار