نسبت و اهمیتِ اندیشه جماعت گرایی در تفکرِ سیاسی معاصر ایران | فراتاب
کد خبر: 5791
تاریخ انتشار: 7 اسفند 1395 - 00:48
مختار نوری
تا کنون از چهار روش و رهیافت فرهنگ سیاسی و نخبه گرایی، تحلیل طبقاتی، اقتصاد سیاسی و تحلیل گفتمانی برای مطالعه جامعه شناسی سیاسی ایران استفاده شده است اما به نظر می رسد در کنار روش های مذکور می توان از «روش شناسی جماعت گرا» به عنوان روش و نظریه ای کیفی و ر

فراتاب - گروه اندیشه: در فلسفه سیاسی معاصر با یک مکتب فکری قابل اهمیت مواجه ایم که می توان آن را مکتب جماعت گرا یا زمینه گرا نامید. این مکتب در جامعه ایران کمتر مطرح شده است و لزوم طرح آن نیز این است که نشان می دهد بشر می تواند به دنبال گزینه های دیگری هم باشد و محکوم نیست که تنها از میان مدرنیسم و پست مدرنیسم یکی را انتخاب کند. السدیر مک اینتایر، چارلز تیلور، مایکل سندل و مایکل والزر از مطرح ترین اندیشمندان مکتب جماعت گرا شمرده می شوند. بر مبنای مکتب مذکور، همه استدلال های انسان ها برای حمایت از ارزش های اخلاقی، بر «زمینه» های خاص از جمله کاربرد زبان در جوامع و روابط اجتماعی خاص استوار هستند. برای نمونه می توان به نظریات مایکل والزر در «اخلاق فربه و نحیف» اشاره نمود. به نظر او زندگی در یک جامعه مشخص، به طریق خاصی صورت می گیرد و این شکل خاص،وامدار فهم مشترک اعضای آن جامعه است. دیگر متفکران جماعت گرایی هم چون السدیر مک اینتایر، مایکل سندل و چارلز تیلور عمدتا دارای چنین گرایشات زمینه گرایانه ای هستند که بر بسترهای خاص هر فرهنگ در سیاستگذاری ها توجه ویژه ای دارند. از توضیحات مختصر فوق الذکر باید چنین برداشت شود که جماعت گرایی یک مکتب فکری در فلسفه سیاسی معاصر محسوب می شود که در تلاش است تا در میانه ی تفکراتِ جهانشمول لیبرال ها و تجددگرایان( اندیشه های یورگن هابرماس و جان راولز) و نسبی گراییِ پسامدرن ها ( ژان فرانسوا لیوتار) و بر مبنای شرایط زمانی و مکانی هر فرهنگ و سنتی راهی میانه بگشاید. مسلما نمی توان گفت که مجموعه نظریاتی که صاحبان آنها یا منتقدانشان عنوان جماعت گرایی را به آن اطلاق کرده اند دیدگاه واحدی را تشکیل می دهند، اما می توان عناصر مشترکی را بین آنها یافت که کانون همگی آنها تمرکز بر نقد مدرنیته بطور عام و لیبرالیسم بطور خاص است. به عبارت دیگر، جماعت گرایی، به گرايش فكري خاصي در فلسفه معاصراطلاق مي ‌شود كه نقد مدرنيته و به ‌طور خاص مدرنيته ليبرالي،به منزله نظريه سياسي مدرنيته را مدنظر قرار داده است . با وجود ریشه های تاریخی جماعت گرایی  در نظریات متفکرانی هم چون امیل دورکهایم، ژان ژاک روسو و کارل مارکس، باید گفت که جامعه گرایی در اواخر قرن بیستم میلادی به منزله جریانی موثر در حوزه تفکر سیاسی شناخته شد. انتشار دو اثر یعنی «در پی فضیلت» السدیر مک اینتایر در سال  1981 و « لیبرالیسم و محدودیت های عدالت» مایکل ساندل در سال 1982 را می توان اعلان موجودیت این جریان فکری در دوران معاصر تلقی نمود. به هر ترتیب، این الگو در دوران معاصر در دو گرایش سیاسی و فلسفی به تدریج رونق یافت. نقطه توافق جامعه گرایان ضدیت با سنت لیبرالی است. آنان این مسئله را در دو محور اخلاقی و روش شناختی ارزیابی می کنند. در بعد اخلاقی این مسئله مطرح است که خاستگاه ارزش ها اجتماعی بوده و ارزش ها از جامعه ای که فرد در آن ها عضو است ناشی می شوند. در بعد روش شناختی نیز این مسئله مطرح می شود که ارزش های اخلاقی و سیاسی، نه به گونه ای جهانشمول، بلکه با توجه سنت و زندگی گروهی و اجتماعی که افراد در آن عضویت دارند، باید استنباط شود و مبنای عمل قرار گیرند.

 این در حالی است که از سوی دیگر تفکر سیاسی در ایران معاصر از عصر مشروطه تا دوران پساانقلابی حاضر همواره محل نزاع میان مکاتب فکری مختلف غربی و طرفداران داخلی آن ها بوده است. از جمله این مکاتب می توان به اندیشه های لیبرالیستی ، ناسیونالیستی، مارکسیستی ، پست مدرن و ...اشاره نمود. بسیاری از روشنفکران و محققان معاصر در صدد بوده اند تا با الهام از مکاتب مذکور به تحلیل جامعه سیاسی ایران بپردازند. هر کدام از نحله های روشنفکری با بهره گیری از مکاتب و اندیشه های غربی سعی در ارائه پاسخی مناسب به «بحران معنایی[1]» جامعه معاصر ایرانی داشته اند. روشنفکران داخلی هر یک به فراخور دریافت خود از این اندیشه ها به تبلیغ و ترویج آنها در جامعه ایرانی پرداختند. اما توجه به «تعمیم پذیری» و تاکید بر سوژه انسانی فارغ از زمان و مکان،کاربست این رویکردها در ایران، کژتابی هایی را بازتاب داد. لذا حاصل کاربست این رویکردهای جهانشمول مدرن در سیاست، اقتصاد و اجتماع، تجویز نسخه هایی بدون توجه به میراث و سنت های ایرانی بوده است. رویکرد پسامدرن نیز اگرچه تا حدودی توانسته برخی ضعف های رویکرد مدرن مانند جهانشمولی را بازتاب دهد، اما به خاطر تاکید بیش از حد بر ساختار، بر گسست بین گفتمان ها و نسبی بودن حقایق و ... از زوایه دیگری در مسیر جدایی و انفکاک از جامعه ایران افتاده است. از این رو، نوشتار حاضر با چشم پوشی از مکاتب فکری مذکور در تلاش است تا به اهمیت یکی دیگر از مهم ترین مکاتب فکری معاصر غرب یعنی اندیشه جماعت گرایی و مفاهیم مطرح در دستگاه فکری اندیشمندان این مکتب با تفکر سیاسی معاصر ایران بپردازد.

برداشت نویسنده ازآثار اندیشمندان جماعت گرا نشانگر آن است که برخی موضوعات و مفاهیم در اندیشه متفکران جماعت گرا وجود دارد که می تواند نسبت و اهمیت اندیشه جماعت گرایی در تفکر سیاسی معاصر ایران را هر چه بیشتر نمایان سازد. از این منظر، مسئله این است که « نسبت و اهمیت اندیشه جماعت گرایی در تفکر سیاسی معاصر ایران در چه حوزه هایی قابلیت تحلیل و امکان کاربست پیدا می کند؟». در پاسخ به پرسش مذکور، مدعای نویسنده این است که «نسبت و اهمیت اندیشه جماعت گرایی در تفکر سیاسی معاصر ایران در حوزه هایی مانند زمینه مندی و پرهیز از جهانشمولی، تاکید بر هویت و سنت های متفاوت و احترام به تنوعات فرهنگی، قابل تحلیل و کاربست راهبردی و سیاستگذارانه می باشد». به تعبیر دیگر برداشت نویسنده این است که رویکرد جماعت گرایی و مفاهیم نهفته در آن نسبتا بهتر از اندیشه های جهانشمول مدرن و نسبی گرایی پسامدرن می تواند در حل و فصل یا فهم برخی از مسائل و مشکلات موجود در جامعه سیاسی معاصر ایران مناسب و راهگشا باشد. برخی محققان مطالعات ایران مدعی اند که از چهار روش و رهیافت فرهنگ سیاسی و نخبه گرایی، تحلیل طبقاتی، اقتصاد سیاسی و تحلیل گفتمانی برای مطالعه جامعه شناسی سیاسی ایران استفاده شده است که به نظر می رسد در کنار روش های مذکور می توان از «روش شناسی جماعت گرا» به عنوان روش و نظریه ای کیفی و رهیافتی نسبتا نوین در مطالعات سیاسی ایران بهره گرفت. بدین صورت که می توان جامعه ایران را که انواع مختلفی از فرهنگ ها، هویت ها، قومیت ها، زبان ها و سبک های متفاوت در آن سکونت دارند را جامعه ای «چند فرهنگی» و با تنوع فرهنگی بالا دانست، که رویکرد جماعت گرایانه در جامعه ایرانی که از کثرت فرهنگی برخوردار است، می تواند امکانات زیادی برای کاربردی شدن داشته باشد. به تعبیر دیگر، رویکرد جماعت گرایی می تواند به مثابه یک راه میانه در جوامع چندفرهنگی مانند ایران امکان کاربست داشته و این پتانسیل را به چنین جوامعی می بخشد تا با خروج از دو قطبی «یا باید مدرن بود یا پست مدرن» راه جدیدی بجویند و با بهره گیری از مختصات فرهنگی خویش و تکیه بر اصل گفتگو دنیای متفاوت و مناسبی برای خویش رقم بزنند. توجه و پیگیری چنین رویکردی و امکانات راهبردی آن در حوزه های سیاستگذارانه موضوعی است که نسل جدید روشنفکری در فرایند توسعه یافتگی کشور باید بدان عنایت کافی داشته باشد.

 

نویسنده: مختار نوری، دانشجوی دکترای اندیشه سیاسی دانشگاه علوم و تحقیقات تهران

لازم به ذکر است مقاله مذکور بخشی از مقاله نویسنده در همایش سالانه انجمن علوم سیاسی ایران است

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

 

 

 

[1] -meaning crisis.

نظرات
آخرین اخبار