کد خبر: 5227
تاریخ انتشار: 17 دی 1395 - 14:50
جلال شفیعی
به نقل از روزنامه ایندپندنت نقل شده است که «زنان کرد در سوریه دموکراسی فمنیستی را بوجود خواهند آورد» اما ...

فراتاب- گروه اندیشه: صحت و سقم اش را دقیق نمی دانم اما در حجم گسترده ای در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی در نوشتار مختصری به نقل از روزنامه ایندپندنت نقل شده است که «زنان کرد در سوریه دموکراسی فمنیستی را بوجود خواهند آورد» در استیلای گفتمان مردسالارانه بر جوامع شرقی و خاورمیانه ای و بویژه در کردستان تردیدی وجود ندارد و در تقبیح این فرهنگ هرچه آید باز به جاست و در ذکر مضرات فرهنگ مردسالاری که عرصه بر روح و جان آزاد، تنگ می سازد نیز به جاست که سخن ها گفته شود، اما در پوچ و تهی بودن و پارادوکسیکال بودن مفهوم دموکراسی فمنیستی نیز نباید تردید کرد، چرا که دموکراسی پسوند ایدئولوژیک بر نمی تابد و آوردن هرگونه پسوندی ایدئولوژیک بدنبال آن، سبب تقلیل و فروکاستن آن به چارچوب های آن ایدئولوژی است، واژه ی نامتجانس فمنیسم نیز بسان واژگان دیگری که تاکنون سعی در تهی سازی و تقلیل و فروکاست دموکراسی داشتند، در پی آن است که آنرا در قالبی تنگ و محدود بریزد که هرگز در آن جای نخواهد گرفت، دموکراسی همانگونه که نمی تواند توده ای، کارگری، و اسلامی باشد، به همان تناسب و سبک و سیاق نیز نمی تواند فمنیستی باشد. اما اساسا مقصود از دموکراسی فمنیستی چیست؟

در ظاهر امر به نظر می‌‎رسد و غیر از این هم نمی تواند باشد که مقصود نظامی مثلا دموکراتیک که حاکمیت و مدیریت سیاسی در اختیار زنان باشد تا از این طریق قوانین مردسالارانه به حداقل ممکن برسند و در این نظام سیاسی زنان به رهایی رسیده و ... و قس علی‌هذا.  در نقد این مفهوم ذکر چند نکته ضروری بنظر می رسند و هرکدام از این نکات به نحوی بازگو کننده ی نوعی کج فهمی از حقیقت دموکراسی و مدرنیته ی سیاسی اند که در خلق واژه ی دموکراسی فمنیستی اتفاق افتاده‌اند.

 

اول. انحصار حاکمیت و قدرت سیاسی در دست هر بخشی از انسان‌ها با هر معیاری و با هر اسم و توجیهی که باشد، عین استبداد و انسداد سیاسی و به مثابه کشتن روح و جوهره ی آزادی و منکوب و لگدمال کردن کرامت انسانی است. دموکراسی را هرگز نمی توان در چنبره ی جنسیت و رنگ و نژاد و قومیت و مذهب و ایدئولوژی محدود و منحصر ساخت و اساسا دموکراسی  شان نزولش در تکریم همزمان همه ی  اینهاست تا هیچکدام از این معیارها به امتیازی برای تصاحب و قبضه کردن قدرت و سیاست بدل نشود و به عبارت دیگر غنای دموکراسی در تکریم انسان هاست صرف نظر از جنسیت و رنگ و نژاد و قومیت و مذهب و ایدئولوژی و طبقه و پایگاه اجتماعی و اقتصادی شان، اگرچه عملا لیبرالیسم و فاز جدید نئولیبرالیسم در بعضی از دموکراسی های غربی دموکراسی را قربانی اقتصاد آزاد کرده و در عمل دموکراسی از روح و جوهر و معنای واقعی اش تهی شده است. از سوی دیگر همانگونه که ارجح شمردن ارزش های مردسالارانه به منزله ی تخریب روح دموکراسی است، به همان سبک و سیاق ارجح شمردن ارزش های زنانگی و فمنیسم نیز عین تخریب منطق و عقلانیت سیاسی و نابودی دموکراسی است، چه که دموکراسی  ماخوذ از واژه ی یونانی Demos به معنی مردم است و مردم را زنان و مردان با هم می‌سازند.

 

دوم، دموکراسی هرگز نمی تواند در چنبره ی منویات باورمندان و قائلان به ارزش های منحصر بفرد یک قوم، یک جنس، یک نژاد، یک مذهب، یک طبقه اجتماعی و یک ایدئولوژی سیاسی محدود و منحصر بماند، چه که یکی از قواعد طلایی اجرا و تحقق دموکراسی قانون گردش نخبگان است و هیچکس در این جهان این سخن یاوه و گزافه و غیرعقلانی را نخواهد پذیرفت که نخبگان فقط متعلق به یک قوم، یک مذهب، یک طبقه اجتماعی، یک نژاد و تنها در انحصار پیروان فلان یا بهمان ایدئولوژی سیاسی است به همان تناسبی که شقوقی از نحله های مردسالارانه زنان را فاقد لیاقت و شایستگی برای تصاحب مدیریت سیاسی می دانند، غلط و غیرمنطقی است، برهمین سبک و سیاق نیز اعتقاد به نوع خاصی از دموکراسی که عمده ی قدرت سیاسی و تقنین و قضا و اجرا در اختیار منحصرا زنان باشد نیز، نظام تهوع زای فاشیزم را باز تولید خواهد کرد با این تفاوت که این بار با نوع خاصی از فاشیزم مواجه خواهیم شد با نام شاید رقت آوری مثلا «فاشیزم زنانگی» اما کادو شده در کاغذی رنگی بنام «دموکراسی فمنیستی»

 

سوم، دموکراسی تنها نظامی سیاسی است که غنای اش را در تحقق قاعده و هنجاری جوهری با نام پلورالیسم می یابد و مقصود و مراد از پلورالیسم آن است که در آن جامعه ی سیاسی همگان صرف نظر از جنسیت، قومیت، مذهب، رنگ و زبان و طبقه اجتماعی و تفکر سیاسی شان بتوانند و حق داشته باشند در عرصه سیاست مشارکت کنند، حال جای این پرسش باقی است که مریدان دموکراسی فمنیستی چه سان می خواهند با پررنگ ساختن منویات زنانگی که عملا به منزله ی نادیده انگاشتن جنس مخالف است، به دموکراسی شان غنا ببخشند؟

 

چهارم، به نظر می رسد که به دلایل روانشناختی ما ملل مشرق زمین چنان از انسداد سیاسی به تنگ آمده ایم که برای آرام ساختن روح جریحه دار شده مان برآنیم که بر همه ی هنجارها و نرم های اجتماعی مان پشت پا زنیم و سبب می شویم در سیکل باطل اقتدارگرایی همچنان دور خویش بچرخیم و این بیراهه رفتن و گرفتار ماندن در سیکل باطل اقتدارگرایی و اقتدار طلبی شرقی در اثر دو خلاء معرفت شناختی Epistemologic روی می دهد و سبب شده و می شود که بسیاری از جنبش های اجتماعی وارد چرخه و دور باطل اقتدار طلبی شوند که بارزترین مثال این سیکل باطل ترکیه ی امروز است.

در بیراهه رفتن جوامع سیاسی و دولت ها و افتادن شان در ورطه ی اقتدارطلبی حداقل دو علت اساسی را می‌توان برشمرد:

۱. غفلت از نگاه علوم انسانی در اداره کردن دولت و جامعه. این مساله خاستگاه بسیاری از اشتباهات تاریخی است که با هیچ برنامه و ایدئولوژی و توجیهی نمی توان خلاء رویکرد علوم انسانی را پر کرد و جامعه و دولت را از آفات حاصل از این غفلت بیمه و واکسینه ساخت و بالعکس این قضیه برای تمامی جوامعی که بر غفلت و حذف عامدانه ی علوم انسانی اصرار ورزیده اند بسیار مصیبت بار بوده است. بارزترین نمونه ی تاریخی این غفلت ورزی و حذف کردن علوم انسانی را می توان در نظام های کمونیستی بلوک شرق پیش از فروپاشی و نیز ترکیه ی دیروز و امروز یافت.

۲. ارجحیت بخشی به ایدئولوژی. دومین علت در افتادن یک جامعه ی سیاسی و یک دولت در ورطه ی اقتدار طلبی ارجحیت بخشی به ارزش های یک ایدئولوژی است، چه که ایدئولوژی با آموزه های اش نظامی از توجیهات در اختیار باورمندانش قرار می دهد که بر این اساس برای هر امری و هر موضوعی از جهان سیاست تا عوالم فیزیک یک توجیه و تحلیل آماده در انبان دارند و این یعنی غفلت و چشم پوشیدن از کشف حقیقت و غفلت از حقیقت رفته رفته سبب می شود پای جامعه و دولت بلنگد و ...

 

پنجم، در کردستان از دیر باز و به دلایل تاریخی و اسطوره شناختی، جامعه ی کردی در چنبره مرد سالاری گرفتار بوده است که به نظر می رسد در مقطعی از تاریخ پس از حمله اعراب و گسترش اسلام به سرزمین های کردستان این نگاه مرد سالارانه تشدید نیز شده باشد اما طی چند دهه ی اخیر نسل جوان در جامعه ی کردی برای کاستن از آلام هنجارهای مردسالارانه که زن و مرد را بطور یکسان سلاخی میکند بطوری افراطی در مقابل مردسالاری موضع گرفته و به رادیکال ترین اندیشه ی متعارض با آن یعنی فمنیسم اقبال نشان داده و اگر گزافه نگفته باشیم این طرز تفکر روز بروز در میان نسل های جدید در حال گسترش است، با این تمهیدات نظامی سیاسی آن هم با نام دموکراسی چنانچه برساخته از نوعی واکنش روانی به جهان دوزخی مردسالاری باشد بسیار شکننده و آسیب پذیر خواهد بود چه که امر سیاست و حاکمیت و مدیریت جامعه سیاسی و به طریقی اولی تر برساخت دموکراسی نیازمند بنیادهایی نظری، جامعه شناختی و روانشناختی بمراتب جدی تر و منطقی تری است که حتی نتیجه عمل در حیطه ی خصوصی آنگاه که بنیان عمل یک سرخوردگی روانی باشد فاجعه بار خواهد بود تا چه رسد به امر سیاسی و حکومت داری، که کمترین اشتباه یک جامعه ی سیاسی را در فاجعه غرق خواهد کرد، فمنیسم در جامعه ی شرقی واکنشی است برآمده از سرخوردگی های ناشی از استیلای تاریخی اگر نگوییم هزاران که صدها ساله ی مردسالاری، و پر واضح و مبرهن است سیاست و امر حکومت داری مستلزم بنیان هایی است منطقی و نه برآمده از سرخوردگی روانی ...

در کردستان سوریه نقش آفرینی زنان در عرصه ی سیاست بسیار تحسین برانگیز و افتخار آفرین و مایه غرور و مباهات ما کردها و همه ی بشریت است و حالیا طرح و عنوان چنین موضوعاتی پیشاپیش نمی تواند و نباید سبب تقلیل و فروکاستن ارزش های آن جنبش شود و این نوشتار هرگز در نقد جنبش سیاسی کُردهای سوریه نبوده و تنها نقد و تاویلی بر مفهوم دموکراسی فمنیستی بود.

 

 

جلال شفیعی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر ارشد مسائل خاورمیانه، عضو شورای نویسندگان فراتاب  

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است.

نظرات
شیرین
| |
2017-01-06 15:36:03
اگر میدونستید مفهوم فمینیسم چیه کلا چنین تحلیل آبکی ارائه نمیدادید. فمینیسم بر اساس تعریف یعنی هر تفکری که معتقد باشد روابط زنان و مردان در جامعه نابرابر است و باید برای تغییر ان کاری کرد. حالا اینکه بعضیها ممکنه ازون ایدئولوژی هم بسازند ...بله امکان داره ولی فی نفسه ایدئولوژیک نیست. ضمن اینکه دموکراسی هم در این معنای مضیقی ک شما در نظر گرفتید میتونه ایدئواوژی باشه..در واقع هر تفکری وقتی به صورت یک باور در بیاد میتونه این پسوند رو بگیره. دوستانه ازتون میخوام فمینیسم و تحلیل های آن رو بیشتر بخونید و ب تحلیل های سطحی ک ازون در بعضی سایتها و منابع میاد اکتفا نکنید
کرماشانی
| |
2017-07-28 01:10:00
آقای شفیعی دموکراسی را خوب فهمیده اند، اما فمینیسم را تقریباً نفهمیده اند و به نر می رسد پیام انقلاب روژاوا را هم به همان ترتیب درک نکرده اند. فمینیسم به معنای انکار مرد یا شق مقابل مردسالاری نیست، بلکه جنبشی برای برابری زن و مرد و لغو اسارت و بندگی زنان است. این جریان تمام تاریخ مردسالاری را به چالش و نقد کشیده و می کوشد تعاریفی نوین از هستی و انسانیت ارائه دهد. این هیچ ربطی به انکار مرد یا «فاشیسم زنانه» ندارد که شما مشخص نیست از کدام فمینیست و یا کجای تاریخ این جنبش استنباط کرده اید. در درون این جنبش هم گرایش های متفاوتی وجود دارد که اگر با آنها آشنایی داشتید همه را به یک چوب نمی راندید. جناب شفیعی و دیگر روشنفکران کورد را به بازنگری در نگرششان نسبت به فمینیسم و بازخوانی آثار فمینیستی دعوت میکنم. مسئلۀ زن و ازادی زنان افق گذرناپذیر عصر ما و جوامع مردسالار و عقب ماندۀ خاورمیانه است.
آخرین اخبار