کد خبر: 5199
تاریخ انتشار: 14 دی 1395 - 15:25
پروفسور قاسم افتخاری
چگونه و کی انسان در تحلیل اتفاقات روزمره به این نتیجه رسید که خود او عامل اصلی این اتفاقات است نه نیروهای ماورالطبیعه؟

فراتاب گروه اندیشه / اردشیر پشنگ: پروفسور قاسم افتخاری را  می بایست یکی از آخرین طلایه داران نسل طلایی اساتید برجسته علم سیاست و روابط بین الملل خواند مردی که او را از صنف و تبار اساتید فقیدی نظیر حمید عنایت، هوشنگ مقتدر و ... باید خواند او اینک در آستانه 80 سالگی است، اما همچنان شاداب، پرانرژی و اما بی ادعا در حالی که سالهاست در دانشگاه بازنشسته شده مسیر منزلش از گیشا و امیرآباد تا خیابان 16 آذر در محدوده انقلاب را طی می کند تا وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسی شود، همچنان روش تحقیق و روش پژوهش در علوم سیاسی و روابط بین الملل را برای دانشجویان مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا تدریس می کند، و همچنان طرح های پروپوزال دانشجویان در این دو مقطع را قبل از آنکه در گروه مطرح شوند بررسی می کند، و با صبر و وسواس بسیار خاص و البته مشهوری با خودکار قرمز خود بر روی سطرهای مورد نظر توضیحات لازم جهت ویرایش را می نویسد، موضوعی که حاکی از مطالعه کامل و دقیق و سطر به سطر پروپوزالهاست آن هم در دوره ای که گفته می شود متاسفانه بسیاری از اساتید چنین تدقیق بسیار ضروری در مورد پایان نامه ها و طرح های تحقیق دانشجویان را بکار نمی برند، اما وی با همه سختی و کهولت سن این امر را انجام می دهد چه از باب روش شناسی و چه از باب ویرایش ادبی متن. و شاید بد نباشد که اشاره کرد دست کم طی 10 سال اخیری که وی در دانشگاه تهران بصورت داوطلبانه و تمام وقت حضور دارد هیچ حقوقی برای فعالیت ها و کارهایش دریافت نمی کند! و این پشتکار تحسین برانگیزش را شاید تنها با یک کلمه بتوان توصیف کرد: «عشق به معلمی»

وی دقیقا 54 سال پیش از امروز در دانشگاه کاتولیک ایالات متحده رشته روابط بین الملل را برای ادامه تحصیل در سطح کارشناسی ارشد انتخاب کرد و نهایتاً در سال 1970 موفق به اخذ دکترای روابط بین الملل از همین دانشگاه شد. قاسم افتخاری را بسیاری از دانشجویان دیروز و امروزش که اینک خود از اساتید مطرح علوم سیاسی و روابط بین الملل کشور به شمار می روند، «پدر زنده علم سیاست ایران» می نامند و البته همچنین با توجه به تاکیدش به روش پوزیتویسیتی در تحقیق، او را «پدر پوزیتویسم ایران» نیز بعضاً خطاب می کنند. و چه بسیار اساتید، دانشجویان و پژوهشگرانی که بر این نکته تاکید داشته اند که نشستن بر سر کلاس اش باعث وقوع تحولی جدی در شیوه فکر کردن و دیدن و تفسیر و تحلیل مسائل مختلف و بخصوص فکری و فلسفی شده است، امری که به عینه در کلاسهای روش پژوهش در سالهای دانشجویی ام با ایشان مشاهده و تجربه کرده ام.

وی که سالهاست با عشق به گسترش علم در دانشگاههای ایران حضور فعال دارد، در سخنرانی های مختلف داخلی و خارجی همچنان مسلط و کاملاً به روز است و البته در اخلاق و حُسن خلق بی شک یکی از برجسته ترین ها و در خوش پوشی نیز زبانزد خاص و عام در میان دانشگاهیان ایرانی است، آنچه که بدنبال خواهد آمد متن تنظیم شده سخنرانی وی در مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است که برای اعضای گروه «روندهای فکری» تحت مدیریت دکتر «قدیر نصری» در پاییز امسال بیان کردند.

 

سیر تحول در اندیشه

اندیشه انسان در خصوص چرایی وقوع پدیده های مختلف دوران پر فراز و نشیبی را طی کرده است، از بدو تاریخ و زمانی که انسان توانست بیاندیشد، بنویسد تا به امروز، شاهد تحولات بعضاً شگرفی بوده و هستیم. اما باید گفت طی چهار قرن اخیر بوده است، که تغییر در زاویه دید انسان ها نسبت به تحلیل رویدادهای مختلف، باعث وقوع نوعی انقلاب علمی شده است، انقلابی که با سرعتی متفاوت در حوزه های مختلف علوم ورود پیدا کرد. در همین زمینه باید گفت در سیر تفکر تا چهارصد سال قبل جهان ­بینی خاصی بر پایه ­ی فرمانروایی نیروهای فراطبیعی و ارتباط انسان با این نیروهای ماوراء الطبیعه حاکم بود. البته در طول این دوران استثناهایی هم از جمله ابن خلدون وجود داشتند هرچند که تا 700 سال ناشناخته ماند و نهایتاً اهمیت آثار و آرای اش توسط غربی ها و نه هموطنانش کشف و شناخته شد!

 

تاثیر کشف نظم آسمانی بر اندیشه!

تا قرن شانزدهم انسان همیشه زمین را زیر پا و آسمان را بالای سر خود می دید و جهان بینی فراطبیعی برایش زیر سوال نرفته بود که آیا این نوع تفکر و جهان بینی با واقعیات هستی سازگار است یا خیر؟ اما از ابتدای قرن هفدهم با پی بردن به نظم آسمانی آهسته آهسته ارکان اندیشه پیشین برای انسان زیر سوال رفت. از این زمان به بعد توجه بیشتری به آسمان بالای سر شد. در حقیقت کشف و اهمیت نظم در عالم بود که اولین گام در پیدایش اندیشه های جدید را برای بشریت برداشت. چرا که نظم، با اراده ی نسبت داده شده به نیروهای ماورالطبیعه که در گذشته تعیین کننده بود کاملاً در تضاد قرار گرفت.

انسان­ ها پی بردند که عالم بر اساس میل و اراده ی کسی و یا زیر نظر نیروهای فراطبیعی به پیش نمی ­رود در پیامد این تفکر به این نتیجه رسیدند که باید خودشان جهان را بازشناسد. لذا کشف و مکاشفه هیجان انگیز و البته ساختار شکنانه ای که از ستاره شناسی و بررسی نظم موجود در آسمان شروع شد به تدریج به حوزه­های دیگر سرایت کرد.

 

تغییر چگونگی نگاه به هستی

دانشمندان بر این عقیده بودند که در طبیعت جز نظم چیزی حاکم نیست. لذا نظم اهمیت شاخصی در همه شاخه های علوم پیدا کرد. با یک نگاه کلی از قرن شانزدهم تا نوزدهم در می یابیم آنچه که در دنیا عوض شد، چگونگی نگاه به هستی طبیعت بود که انسان یکی پس از دیگری کشف کرد و در نتیجه چیزی به نام قانون طبیعی در علوم مختلف ایجاد شد.

در قرن نوزدهم اهمیت بررسی و شناحت ابعاد مختلف نظم به دیگر حوزه ­ها مانند علوم اجتماعی و انسانی سرایت کرد اما هنوز فضای فرهنگی آماده پذیرش چنین ایده­ هایی نبود و فلسفه، دین، عرفان و اشراق همچنان بر این سده مسلط بودند و تا یکصد سال هنوز تاثیر کاربردی در مطالعات نداشت.

 

مکتب فرانکفورت؛ پیشگامی در مسیر یافتن نظم در جامعه

در ابتدای قرن بیستم بود که مطالعه ­ی علمی جامعه ،جامعه شناسی، رواج پیدا کرد. در آلمان گروهی که بعدها به مکتب وین معروف شدند و عده­ای دیگر از اندیشمندان مکتب فرانکفورت را تاسیس کردند که البته مکتب فرانکفورت دچار سرنوشت بدی شد زیرا که با به قدرت رسیدن حزب نازی وضعیت تحقیقات و مطالعات این اندیشمندان بسیار دشوار شد. ایشان با مهاجرت های متعددی که داشتند سرانجام موفق شدند در جامعه ­ی آمریکا اندیشه ­های شان را بپروراند و رواج دهند. بنیان مطالعات آن ­ها، کاربردی کردن بینش و روش بکار رفته در علوم طبیعی در علوم انسانی بود. اما این شیوه نگرش اعتراض همگان را برمی­انگیخت زیرا به اعتقاد آن­ها هر پدیده ای فراورده ی خود انسان ها بود نه نیروهای فوق طبیعی. طبیعی بود بلافاصله سنت گرایان در جوامع مختلفی از جمله خود آمریکا با دیدگاه های اینان اعلام مخالفت کنند، اما به رغم این مخالفت ها و سرسختی ها، روند هرچند کُند اما به مانند روند کشف نظم آسمانی و چرخش زمین به دور خورشید بود و رفته رفته این روش از جایگاه خاصی برخوردار شد.

  

انسان عامل ایجاد رویدادهای اجتماعی

مبنای این اندیشه این گونه شکل گرفت که اصل هر رویداد اجتماعی نتیجه عمل یا کنش خود انسان هاست و برای فهمیدن آنها باید عمل انسان ها را بررسی کرد یا ساده تر آنکه چطور عمل انسان ها را باید فهمید؟ لیکن موضوعی که در این رشته ها نقطه­ متمایز با علوم طبیعی است، پیچیدگی ویژه ی هر انسانی است که می توان هریک را به صورت موضوع مطالعه ای جداگانه قرار داد. از کلیدی­ ترین پرسش ­ها در این حوزه اینگونه مطرح می ­شود که اگر همه ی رویدادهای اجتماعی بر اساس عمل انسان ها شکل می ­گیرد، در این صورت محرک عمل انسان ها چیست؟ یعنی چه چیزی باعث عمل انسان می شود. علوم اجتماعی و انسانی امروز پاسخی بر این سوال ­ها بوده است.

در جواب به این سوال، اشخاص پاسخ های متعدد و متنوعی دارند. من شخصا در جواب به این سوال ­ها بیش از یک صد نظریه روابط بین ­الملل را شناسایی کرده ­ام. مارکس و شیلر هم دو رویکرد متفاوت را در جواب به این سوال­ ها پیگیری کرده ­اند. اما هر دو معتقدند که انسان­ ها اصولا به دو نوع عمل دست می ­زنند یک عملی که فردی به صورت تنهایی قادر به انجام آن است مانند آواز خواندن و یا غذا خوردن و دیگری عمل اجتماعی، که حضور انسان های دیگر برای انجام آن لازم است. بطور مثال انسان به تنهایی نمی ­تواند دروغ بگوید و برای این کار وجود شخصی دیگر لازم است.

نتیجه چنین دیدگاهی و روشی این بوده است که عمل فردی انسان از بدو تمدن عامل اصلی ایجاد پدیده های مختلف اجتماعی بوده است. دین و فلسفه و اشراق و موسیقی مطالعه و تحقیق پدیده های جدید نتیجه مطالعه فرد بوده است که عمدتا در حوزه ی علوم انسانی قرار می ­گیرند. اما پدیده های نتیجه ­ی عمل جمعی ایجاد می شود و پدیده­ی جمعی را شکل می­دهد دانشی که از پژوهش در این پدیده­ها  به دست می آید که به آن علوم اجتماعی می گویند.

 

تفاوت علوم انسانی با علوم اجتماعی

البته لازم به ذکر است که در این سیر مطالعاتی علوم انسانی و اجتماعی با هم متفاوت هستند. که متاسفانه در این سه - چهار دهه ،بخصوص در ایران، این دو با هم اشتباه گرفته می ­شوند. علوم انسانی علمی قدیمی و باستانی است و علوم اجتماعی جدید و مدرن و محدود به قرن بیستم است.

 

تحول در علوم سیاسی

یکی دیگر از علوم که از قدیمی ترین رشته هاست و متحول گشته است علوم سیاسی است. روش و بینش آن تغییر اساسی کرده است. دانشی است که رویدادهای آن حاصل نیروهای فوق طبیعی نیست بلکه حاصل کار انسان ها و بازیگران است در این رشته از اندیشه نیز با پاسخ های بی شمار این سوال روبرو هستیم که چه چیزی باعث عمل انسان می شود؟ بنابراین روابط بین الملل که دغدغه­ ی اصلی اش بررسی رویدادهای جمعی حاصل از عمل بازیگران اصلی قدرت است در زیر مجموعه علوم اجتماعی قرار می­ گیرد.

باید اشاره کرد که از نقاط مبهم این حوزه علوم اجتماعی مواجه با یک مشکل هویتی است. چراکه که موضوع مورد مطالعه خود انسان است. انسان دارد خودش را مطالعه می کند و در آینه می بیند که هم حسن و هم عیب دارد. نکته ­ی مثبت آن این است که انسان خودش را جای انسان دیگر می گذارد تا بتواند بفهمد و اشکال آن را می توان اینگونه برشمرد که انسان برای شناخت دیگران خود را مقیاس قرار می دهد. باید توجه کرد این ها مسایل بنیادی در این دسته از رشته ها هستند.

به دلیل وجود چنین نگرشی هیچ وقت نمی توان  به دقت علوم طبیعی رسید. لکن دغدغه­ی اساسی بیش روی متفکران و علاقه­مندان این حوزه باید بر این نکته متمرکز شود که چگونه می توانیم از پراکنده گویی نجات یابیم و اصول اساسی را به دست آوریم.

چگونه می توانیم پدیده های اجتماعی را با وجود تشتت و تنوع آرا درست بفهمیم و آن نظر نزدیک به واقعیت را درست تمیز بدهیم. از این رو این دانش در حال حاضر شبیه به علم اثباتی نیست، بسیار پراکنده است زیرا هیچ دو تا نظریه را نمی توان یافت که دارای دیدگاه و وجه مشترک باشد. در نتیجه  برای رسیدن به پاسخ باید یادگرفت که چگونه می توان پراکندگی پاسخ ها را کم کرد و به سوی علمی شدن حرکت کرد. این مهمترین ماموریت اندیشمندان و دانشجویان در علوم اجتماعی است. برای انجام این ماموریت هم بسترها و لوازمی مورد نیاز است که یکی از اساسی ترین آنها باز بودن جامعه است، در حقیقت پیشرفت در جامعه بسته روی نخواهد داد.

 

رزومه پروفسور قاسم افتخاری استاد روش پژوهش در علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه تهران در یک نگاه:

https://rtis2.ut.ac.ir/cv/eftekhar

 

تهیه گزارش و کمک به تنظیم: مانوشاک خان محمدی

عکس ها از طیبه دومانلو

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

 

نظرات
آخرین اخبار