کد خبر: 5184
تاریخ انتشار: 13 دی 1395 - 01:39
آرمان سلیمی
آیا ترکیه به این نتیجه رسیده است که بعد از سال‌ها قرار گرفتن در جبهه غرب می‌بایست در راهبرد کلان خود تجدیدنظر کند و یا این‌که تغییر رویه این کشور صرفاً تاکتیکی است با هدفِ اعمال فشار بر غرب و ناتو برای گرفتن امتیازهای بیشتر است؟

فراتاب- گروه بین‌الملل: یکی از موضوعاتی که اخیراً مورد توجه رسانه‌های جهانی و تحلیل‌گران مسائل بین‌المللی قرار گرفته است، در ارتباط با تغییر رویه ترکیه در سیاست‌های منطقه‌ای می‌باشد. نقطه مشترک تمامی تحلیل‌ها این است که چرخشی بزرگ در سیاست خارجی ترکیه اتفاق افتاده است. نزدیکی عمل‌گرایانه ترکیه به ایران و روسیه، در مساله بحران سوریه این سناریو را مطرح نموده است که پس از چند دهه نزدیکی ترک‌ها به جهان غرب، اکنون  آن‌ها بر آن هستند که راه همراهی و هم‌گرایی با شرق را در پیش بگیرند. در این اثنا، آن‌چه مطرح می‌شود این است که دلیل  این چرخش بزرگ در سیاست خارجی منطقه‌ای ترکیه چیست؟ آیا ترکیه در عرصه واقع هم به این نتیجه رسیده است که بعد از سال‌ها قرار گرفتن در جبهه غرب و حضور در قامت متحد استراتژیک آمریکا و اروپا،  می‌بایست در راهبرد کلان خود تجدیدنظر کند و یا این‌که این تغییر رویه صرفاً تغییری تاکتیکی است با هدفِ اعمال فشار بر غرب و ناتو برای گرفتن امتیازهای بیشتر؟

این پرسش را می‌توان از منظرهای مختلف و با طرح فرضیات چندگانه پاسخ داد. در همین راستا، در ادامه نوشتار حاضر با طرح دو فرضیه مساله را مورد تحلیل قرار خواهیم داد.

1- چرخش ترکیه به سمت محور تهران- مسکو- دمشق راهبردی و واقعی است

نخستین فرضیه‌ای که می‌توان مطرح نمود این است که هدف ترکیه در چرخش به سمت غرب و دور شدن از کشورهای غربی به رهبری آمریکا واقعی است. مهم‌ترین استدلالی که در تایید این فرضیه مطرح است در ارتباط با تلاش اردوغان برای اسلامیزه‌کردن و بازگرداندن نظام سیاسی ترکیه به سیستم‌های مرکزگرا همانند کشورهای خاورمیانه است. این بخش از مساله به انگیزه‌های روانی و قالب ذهنی اردوغان ارتباط دارد. حزب عدالت و توسعه از ابتدای به قدرت رسیدن در سال 2002 در مقام یک حزب اسلام‌گرا برنامه گذار تدریجی از هویت لائیک کشور ترکیه به هویتی مذهبی، را در پیش گرفته است. در شرایط کنونی نیز اردوغان و رهبران حزب عدالت و توسعه وضعیت آشفته منطقه را بهترین زمان برای تغییر در قانون اساسی و نظام سیاسی این کشور می‌دانند. از این رو، چرخش حاضر در سطح منطقه‌ای را می‌توان برآیند تغییر ذهنی واقعی و راهبردی حاکمان اسلام‌گرای ترک دانست.

دیگر استدلالی که در تایید فرضیه واقعی بودن انگیزه‌های و اهداف ترکیه از چرخش به سمت محور روسیه و ایران می‌توان ارائه کرد، در ارتباط با مساله کردها در منطقه خاورمیانه است. آنکارا از ابتدای سال 2011 با مطرح کردن موضوع ایجاد امن در صدد کنترل قدرت کردها سوریه و یا به عبارتی شاخه سوری پ‌ک‌ک در منطقه بود. در این مسیر، در ابتدا اردوغان تمام امید خود را معطوف  به غرب نمود، اما در عمل شاهد کارشکنی و حمایت آمریکا از نیروهای کرد سوری در قالب نیروهای سوریه دموکراتیک بودیم. با پیش‌روی کردها در مناطق شمال سوریه و توسعه نظام کانتونی خود در قالب سه کانتون جزیره، عفرین و کوبانی و نیز کشاندن دامنه جنگ پ‌ک‌ک علیه ارتش ترکیه به داخل شهرهای ترکیه، اردوغان از حمایت و دل‌بستن به غرب ناامید شد. مساله گسترش قدرت پ‌ک‌ک و تهدید کردها علیه این کشور آن‌قدر برای سیاست خارجی ترکیه مهم شد که اردوغان در تصمیم‌گیری‌های خود دچار نوعی دگرگونی در راهبرد کلان خود شد. در نتیجه امر آنکارا برای مقابله با کردها، راه‌حل را نه در اتحاد با غرب، بلکه در نزدیکی به شرق و از جمله روسیه و ایران دید. در نهایت، اردوغان رویکرد نزدیکی و اتحاد با ایران و روسیه را برگزیده و نمود عینی آن را می‌توان وارد شدن در آتش‌بس 30 دسامبر سوریه دانست.

2- چرخش ترکیه به سمت محور تهران- مسکو- دمشق تاکتیکی و ظاهری است

در مقابل فرضیه اول، می‌توان فرضیه‌ای رقیب را مطرح کرد. بر این مبنا که نزدیکی ترکیه به محور شرق یا به عبارتی محور مقاومت در منطقه خاورمیانه و بحران سوریه، صرفاً تاکتیکی است و هدف اصلی آن امتیاز گرفتن از غرب و به‌ویژه آمریکا می‌باشد. در تایید این فرضیه نیز می‌توان ابراز داشت که ترکیه به دلیل نزدیکی و اتحاد چند دهه‌ای با غرب در سال‌های بعد از 1924 تا کنون، نمی‌تواند از ماهیت غربی خود جدا شود. ساختارهای اقتصادی و اجتماعی ترکیه آن‌قدر با غرب در هم آمیخته شده است که هر نوع گذار واقعی به سمت شرق را ناممکن کرده است.

بر اساس این استدلال، در وضعیتی که ترکیه به واسطه سیاست‌های نامشخص باراک اوباما، از واشنگتن  در حمایت از سیاست‌های خود ناامید شده، اردوغان دست به اقدامی عجیب و البته اندکی خردمندانه زده است. بدین معنی که اردوغان با آگاهی از تعلل دستگاه سیاست خارجی آمریکا، در ایام منتهی به پایان دوران ریاست جمهوری اوباما و به دست گرفتن رسمی قدرت توسط دونالد ترامپ، تلاش نموده است در منطقه و به‌ویژه سوریه، در دو بُعد اهداف خود را محقق نماید. از یک سو، به عنوان بازیگری صاحب نفوذ و دارای قدرت عینی در سوریه ظاهر شود. در نتیجه ترامپ بعد از آغاز رسمی کار خود در کاخ سفید با ترکیه‌ای مواجه باشد که در سوریه دارای قدرت و نفوذ عینی است. از سوی دیگر، اردوغان با نزدیک شدن به محور مسکو و تهران در وضعیت فعلی، این سیگنال را برای ترامپ ارسال کرده است که در صورت منفعل بودن در برابر سیاست‌های آن‌ها و عدم همراهی با راهبردهای آنکارا در منطقه خاورمیانه، مسیر اتحاد با مسکو را در پیش خواهد گرفت.

هم‌چنین، طی روزهای اخیر صحبت‌های اردوغان را در ترسیم چشم‌انداز توسعه ترکیه در 2023 می‌توان تایید کننده این موضوع دانست که هدف ترک‌ها از نزدیکی به محور شرق، تاکتیکی موقتی است و نه راهبردی دائمی. اردوغان در گفته‌های خود بر این امر تاکید کرد که هدف اصلی آن‌ها این است که تا سال 2023 بودجه سالانه ترکیه را به بیش از یک تریلیون دلار برسانند. در این مسیر به‌وضوح مشخص است که ترکیه با حجم مناسبات اقتصادی با کشورهای غربی و نیاز بالایی که به سرمایه‌گذاری خارجی دارد، در پیش‌برد اهداف خود به شدت نیازمند به ادامه روابط حسنه با آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی است. از این رو می‌توان از نزدیکی اخیر آنکارا به مسکو و تهران به عنوان هدفی تاکتیکی برای اعمال فشار بر غرب و در صدر آن دونالد ترامپ رئیس جمهور جدید آمریکا دانست.

در تحلیل نهایی این دو فرضیه یا سناریو، می‌توان عنوان نمود که مشخص شدن این‌ موضوع که ترکیه در نزدیکی به محور شرق و تغییر مواضع خود، هدفی واقعی و راهبردی دارد و یا از آن به عنوان تاکتیکی برای گرفتن امتیازات بیشتر از غرب استفاده می‌کند، باید سیر مسئولیت تاریخی را به اردوغان سپرد. تاریخ می‌تواند بعداً این قضاوت را برای ما ممکن نماید که اردوغان یعنی مردی که سوادی خلافت را در سر دارد، چه هدفی از تصمیمات خود داشته است. در واقع، تصمیمات و اتخاذ رویکردهای رجب طیب اردوغان آن‌قدر نا متوازن و قریب‌الوقوع بوده است که امکان هر گونه پیش‌بینی قطعی را از ما سلب نموده است.

 

منبع: الوقت

 

نظرات
جمال نویدفر
| |
2017-01-02 08:14:46
بژی آرمان گیان
آخرین اخبار