شخصیتِ زن در روابط بین الملل؛ «چـهره زنـانـه ی آزادی» | فراتاب
کد خبر: 4834
تاریخ انتشار: 15 آذر 1395 - 03:11
هدی مظفری بایعکلایی
سیمون دوبووار: زیرکانه ترین راه برای تسلط بر هر جامعه، تحقیر و محدود کردن زنانِ آن جامعه است. زیرا زنان اسیر، دیگر قادر نخواهند بود انسان هایی آگاه و آزادی خواه پرورش دهند.

فراتاب گروه بین الملل: آزادی همواره یکی از جنجال برانگیزترین مفاهیم تاریخ بشری بوده، کلمه ای با معنایی که مصادیق زشت و زیبا را در دل خود جای داده است. در همین راستا آزادیِ ملت ها اگر تابع عقل و خرد جمعی آن ها باشد، قابل تأمل و تحسین برانگیز است. آزادیِ زنان نیز مفهوم زیبایی است به شرط آن که با آگاهی از حقوق فردی و اجتماعی خویش و در راستای مطالبه اختیارات انسانی خود باشد. اما در جهانی که تعریف بشر از حق نیز برخاسته از افکاری مردانه است، چه گونه می توان در پی حق خواهی حقوق زنان بود؟

مسئله زنان، امروزه یکی از موضوعات جنجال برانگیز و پراهمیت اجتماعی در جهان محسوب می شود. در طول تاریخ پر فراز و نشیب بشری، زن همواره زیر سیطره مرد و نگاه و اندیشه او قرار داشت، به گونه ای که اولین نویسندگان مشهور زن، با نام مستعار مردانه شروع به نوشتن و نشر افکار و عقاید خود در جامعه کردند. زنان همیشه در دنیایی زندگی می کردند که حقوق آن ها اعم از فردی و اجتماعی پایمال می شد. اما به تدریج در آغاز عصر روشنگری، با پیوستن زنان آزادی خواه به صف روشنفکران اجتماعی و سیاسی، تغییر اندکی در نگرش جامعه ایجاد شد. وضعیت اجتماعی زنانی که تا پیش از این به کوچک ترین حق خود آگاه نبودند، بسیار مناقشه برانگیز جلوه می کرد، آن ها توانستند به جایگاه ویژه ای در روابط بین الملل دست پیدا کنند. این دگرگونی ها در دوره های مختلف تاریخی، دچار تحول و افت و خیزهای فراوانی شده بود. روابط بین الملل سالیان بسیاری در تدریس و نظریه پردازی به گونه ای عمل می کرد که گویی زنان وجود خارجی ندارند! یکی از مهم ترین دلایل ظهور و بروز این تفکر که به صورت امری متداول در بطن جامعه رایج بود و در بافت فکری مردم رسوخ کرده بود، این نگرش بود که «سیاست امری جدی و پر مخاطره است که نیاز به ادارکی قوی و هوش بالا برای تجزیه و تحلیل امور اجتماعی – سیاسی دارد، امری که تنها به دست مردان با ذکاوت و پر قدرت صورت می گیرد.» با وجود تمامی این مشکلات در قرن های پیشین و با در نظر گرفتن این که مقاومت بسیاری در محافل دانشگاهی – سیاسی و اقتصادی علیه حضور زنان وجود داشت، فمینیسم وارد روابط بین الملل شد، رشته ی مردانه ای که ناگهان با حضور چشمگیر زنان در بطن خود مواجه شد.

 

بحث در نظر گرفتن زنان در روابط بین الملل، موضوعی است که از نیمه دوم قرن بیستم به صورت انتزاعی وارد موضوعات بین الملل شد. اما این که چه کسی نقش اصلی در ظهور این موج را بر عهده داشت، با در نظر گرفتن زنان آزادی خواهِ در تمام اعصار، بدون تردید می توان از سیمون دوبووار نویسنده و فیلسوف شهیر فرانسوی نام برد. وی به عنوان اولین پیشگام این عرصه، روند سختی را برای نهادینه شدن افکار خویش در جامعه ی مردسالار آن زمان پشت سر گذاشت و بعد از او نیز زنانِ بسیاری به این جریان کمک کردند. اما باید اذعان داشت به رغم تمامی تلاش ها و مبارزه هایی که در این راستا صورت گرفت، گفتمان غالب در عرصه روابط بین الملل باز هم بر محور مردانه بودن این روابط می چرخید و زنان همچنان در مباحث کلان و عمده روابط بین الملل در پستوهای انزوا و خاموشی به سر می بردند و با نوعیِ فراموشی مصنوعی همراه می شدند.

نظریه فمینیسم بر اهمیت جنسیت به عنوان عاملی مهم در سیاست بین الملل تأکید دارد. این نظریه مبتنی بر شاخه هایی است که از نهضت ها، نظریه ها و فلسفه هایی تشکیل شده است که بیشتر به مسائل تفاوت جنسیتی، حقوق زنان، برابری زنان و منافع آن ها می پردازد. در همین راستا موجِ سوم فمینیسم در تلاش است، تا از آن چه که تعریف فطرت گرایِ موج دوم از زنانگی خوانده می شود، دور شود. ولی حتی این دیدگاه هم نتوانست تغییری در هسته ی مرکزی ایدئولوژی موج سوم با توجه به تفاسیر و تعابیر فراساخت گرایانه ایجاد کند و هم چنان حفره ی بزرگی در این نظریه از این منظر وجود دارد که با تعاریف بر پراکندگی قدرت و ابهام ذاتی تمامی مقوله ها و واژه های مربوط به جنسیت پر نمی شود. این موج بیش تر بر حوزه سیاست فردی متمرکز شده بود و دقیقاً به همین علت نتوانست تعریف تازه ای از حدود و ثغور آزادی در نگرش های فراجنسیتی ارائه دهد. هرچند باید در نظر داشت که موج سوم اگرچه در مقام عمل، جنبش فمینیستی را با بحران جدیدی مواجه کرده است، ولی گامی به پیش شمرده می شود، شاید بتوان گفت این تفکر تا حدودی بر روند نظارت و اجرای قوانین مربوط به حقوق زنان تأثیرگزار بوده، ولی بدون شک هنوز در بحث تعریف آزادی و حوزه اختیارات آن با تضاد مواجه است. فمینیسم ها معتقد بودند که این رشته تحت تأثیر افکار و اندیشه مردان قرار دارد، به گونه ای که بازتاب دهنده ترس ها و تشویش های بی پایان آن ها در عرصه سیاست می باشد. این تفکر حتی در عرصه اقتصاد بین الملل نیز به چشم می خورد، این که هرگز زنان را وارد حوزه های مهم اقتصادی نمی کردند و باور داشتند که زنان روحیه ریسک پذیر بالایی برای مواجهه با خطرات احتمالی ندارند و مردان نیز، اعتقاد داشتند که زنان فمینیسم بیشتر در عرصه اجتماعی و فرهنگی موفق عمل نموده اند و در مباحث سیاسی، به ویژه رویکردهای تهاجمی، همواره منفعلانه عمل کرده اند و این بزرگ ترین انتقادی بود که جامعه ی مردانه نسبت به فمینیست ها ارائه کرد.

حتی با توجه به این که شورای امنیت سازمان ملل به عنوان رکن اجرایی و قهریِ این سازمان، پس از جنگ جهانی دوم نقش تعیین کننده ایی در روابط بین الملل داشته است و قطعنامه 1325 را در مورد زنان را صادر کرده است و سال ها از صدور و اجرای آن در این نهاد مهم می گذرد، اما هنوز هم با اعمال آن در جهان، دچار مشکل هستیم. ماده پانزدهم این قطع نامه به صراحت اعلام می دارد که شورا باید در تمامی اقدامات خود از طریق مشورت با گروه های محلی موضوع برابری جنسیتی و حقوق زنان را در نظر بگیرد. با توجه به تمامی این اقدامات، هنوز هم سهم زنان در معادلات بین المللی و جایگاه آنان در بحث های مهم و موضوعات تأثیرگزار بسیار اندک می باشد! در حقیقت تنها به صرف قرار دادن ماده یا ماده هایی در معاهدات بین المللی، شورای امنیت و سازمان ملل متحد، نمی توان جایگاه ویژه ای برای زنان در این عرصه متصور شد. علیرغم این که نیمی از جمعیت جهان را زنان تشکیل می دهند، ولی متأسفانه در روند تصمیم گیری هایِ سرنوشت ساز در نظام بین الملل همچنان، جای زنان خالی است. حتی حضور سیاسی زنان در بسیاری از جوامع، در بحرانی ترین و پیچیده ترین شرایط همانند انقلاب ها، که بسیار اثرگزار و کارساز بوده است، باز هم نتوانست تبدیل به حضور چشمگیر این قشر در نظام بین الملل شود. به نظر می رسد در عرصه روابط بین الملل با توجه به نگاه ژانوس وار و ماهیت آنارشیکِ آن، نگرش حاکم بر زنان به گونه ای باشد که در بحث های نظری و تئوریک نگاهی رو به جلو و فراجنسیتی را می طلبد، اما در مباحث شکلی و عملی هم چنان به پشت سر و با نگاه جنسیتی و سنتی حاکم بر جامعه به زنان می نگرد! این تضاد در سطح بین الملل نیز به خوبی قابل احساس است، به طوری که حتی در کشورهای دموکراتیک نیز نگاه اتوپیایی و عوام فریبانه نسبت به زنان همچنان رایج است.

فرجام سخن این که؛ بدون تردید زنان در کنار مردان از حیث توانایی و استعداد، جوامع بشری را می سازند و شکل می دهند. اما از نظر قوانین و مقرراتی که ترسیم کننده جایگاهِ حقوقی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی زنان در جامعه انسانی است، هنوز هم با نوعی دیدگاه جنسیتی به مسئله زنان می پردازیم. در جهانِ نوین در کنار نگاه فراجنسیتی که به مسئله زنان و آزادی می شود، نباید از رویکرد سیاسی و اجتماعی آن غافل بود. زن و مرد در بسیاری از حقوق و تکالیفی که مربوط به حیثیت ارزشی و انسانی بشر است، با هم مساوی اند و هیچ نوع امتیاز، تمایز و تفاوتی بر مبنای جنسیت میان آن ها وجود ندارد. اما به راستی چرا هیچ دولتی با زنان همانند مردان رفتار نمی کند؟ آن هم با توجه به انعقاد کنوانسیون هایِ متفاوت در این مورد! بدون شک زمانی که از صلح و آزادی، به عنوان منفعتِ مشترک بشری در سایه رهایی از جنگ و تبعیض و خشونت، یاد می شود، هرگز نمی توان نقش جمعیت 3/5 میلیاردی زنان و دختران، معادل 49 درصد را نادیده گرفت!

اما آن چه مرا بر آن داشت تا چند جمله ای درباره جایگاه زنان در روابط بین الملل و چهره ی زنانه ی آزادی در جهانِ امروز بنویسم، بدون تردید نگاه آرمان گرایانه ی زنان به هویت و جنسیتِ خویش و نگرش مردسالارانه مردان و سخنانِ روشنفکرانه ی آنان است که در تضاد بسیاری نسبت به زنان پیرامون خویش می باشد. نباید فراموش کرد که انسان ها در شرایط ویژه ایی پرورش پیدا می کنند و نگاهِ آن ها متأثر از دورانی است که پشت سر گذشته اند و فکر و عمل امروز آن ها برگرفته از رویدادهای تاریخی گذشته است. پس اگر زنانی به جنبش فمینیسم دست یافته اند، انعکاسِ گذشته آن هاست و این دستاورد اگر به درستی استفاده شود، تأثیر بسزایی در جامعه بین المللی خواهد داشت. پس بکوشیم تا همواره خواهان آزادی و برابری در دنیایی باشیم که تفکر فراجنسیتی بر اذهانِ عمومی نقش بسته است.

 

هدی مظفری بایعکلایی دانشجوی ارشد رشته روابط بین الملل

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

 

 

نظرات
آخرین اخبار