فراتاب - گروه بین الملل: موج راستگرایی در جهان با پیروزی «دونالد ترامپ» در آمریکا و طرفداران خروج از اتحادیه اروپا در انگلستان به سطحی خطرناک و بیسابقه در 10 سال اخیر رسیدهاست و احتمال تشدید این روند در دیگر کشورهای غربی نیز به شدت بالا رفته است؛ بسیاری از ناظران بینالمللی معتقدند شکستهای پیاپی نیروهای لیبرال و مترقی در این مدت را باید در اشتباهات خود آنان و به ویژه همنوایی با دولت نومحافظهکار «جورج بوش»، در هنگام حمله به افغانستان و عراق جستوجو کرد.
وقتی در سال 2003 نیروهای ائتلاف به عراق حمله کردند، کمتر تحلیلگری فکر میکرد که این پیامدهای این هجوم تا سالها بعد بر کشورهای آنها سایه خواهد افکند؛ دولت نومحافظهکار «جورج بوش»، با دستاویز قرار دادن، تسلیحات کشتار جمعی «صدام حسین» در صدد فریب افکار عمومی جهان و تشکیل یک ائتلاف نظامی برآمد، اما بسیاری از تحلیلگران معتقد بودند کنگره آمریکا که در آن زمان میان لیبرالها و محافظهکاران به طور مساوی تقسیم شده بود با این جنگ مخالفت خواهد کرد. اما برخلاف انتظار مجلس نمایندگان آمریکا با حدود 300 رأی از جمله 82 رأی از نمایندگان دموکرات (مانند هیلاری کلینتون) لایحه حمله نظامی به عراق را تصویب کرد و در سنا نیز از 50 نماینده دموکرات با رأی 29 نفر به جنگ، لایحه نهایتاً با 77 رأی موافق در برابر 21 مخالف، تصویب شد و دولت بوش اجازه یافت از نیروهای نظامی در برابر دولت صدام حسین استفاده کند.
آمریکا به سرعت با کشورهای اروپایی وارد مذاکره شد و همین طرح را به شورای امنیت سازمان ملل تقدیم کرد؛ اما شورای امنیت در لزوم استفاده از اهرم نیروهای مسلح علیه عراق به اجماع نرسید و به برقراری تحریمهای اقتصادی جدیدی اکتفا کرد؛ با این حال روند جنگطلبی در بیرون از سازمان ملل موفقیت بیشتری حاصل کرد. جورج بوش از «تونی بلر»، نخست وزیر وقت انگلستان درخواست کمک کرد و بلر بدون درنظر گرفتن رأی حزب متبوعش کارگر و نیز پارلمان بریتانیا به وی قول مساعدت داد؛ مجلس عوام به زودی به قضیه ورود کرد ولی در نهایت برای ورود به جنگ به نتیجه نرسید با این حال بیانیه این پارلمان به دلیل تسلطی که بلر در آن مقطع بر حزب کارگر داشت، کابینه را از ورود به جنگ منع هم نکرد!
به زودی ایتالیا، لهستان، ژاپن، استرالیا و کره جنوبی نیز به ائتلاف پیوستند و قرار شد نیروهای مسلح خود را برای حمله به عراق مجتمع سازند؛ سازمان ناتو نیز بر اهداف ائتلاف صحه گذاشت و صدای طبلهای جنگ در جهان طنین انداز شد. سرانجام در 8 اسفند ماه 1381 اقدامات نظامی آغاز شد و سرانجام در بیستم فروردین 1382 بغداد سقوط کرد و به 24 سال حاکیمت صدام حسین خاتمه داده شد. اما این امر آغاز بحران ها بود؛ با تشکیل حکومت موقت به ریاست «پل برمر»، درگیریهای پراکنده میان نیروهای اشغالگر و گروههایی ناراضی و نیز برخی هستههای سلفی آغاز شد. در خرداد ماه 1382 پل برمر با صدور فرمان شماره 2 کلیه نیروهای مسلح عراق را منحل اعلام کرد و به این ترتیب 120 هزار نفر از کار بیکار شدند و به زودی افسران پر تعداد کنار گذاشته شده به خیل گروههای ناراضی از وضع موجود پیوستند؛ تفاوت این گروه بزرگ با گروههای سلفی این بود که هم به خوبی با استفاده از تسلیحات و طرحهای نظامی آشنایی داشتند و هم نسبت عوارض و ناهمواریهای جغرافیایی و پایگاههای نظامی مطلع بودند. پل برمر بعدها اعلام کرد برای گرفتن تصمیم به انحلال ارتش عراق با مشورت مقامات ارشد انگليس کرده بوده و کابینه به اصطلاح میانهروی انگلستان با این تصمیم موافقت کرده است.
تقویت گروههای تروریستی
به فاصله یک سال از اشغال عراق گروههای سلفی و نظامیان تصفیه شده، که حالا دیگر دشمنان مشترکی داشتند، با یکدیگر متحد شدند و حملات علیه نیروهای اشغالگر و نیز نیروهای حکومت جدید عراق را آغاز کردند؛ حملات انتحاری شدت یافت و نیروهای القاعده در این کشور فضای مناسبتری برای فعالیت یافتند. اتحاد بازماندگان ارتش بعثی و گروههای سلفی در سالهای بعد گروه تروریستی داعش را شکل داد که توانست برخلاف دیگر گروههای سلفی به سرعت موصل، رمادی، فلوجه و تلعفر را اشغال کند و تا دروازههای بغداد به جلو بیاید؛ سقوط موصل به عنوان دومین شهر بزرگ عراق در ژوئن 2014 نشان داد که توانمندیهای نظامی و تاکتیکهای ایذایی این گروه نسبت به جنگهای نامتقارنی که گروههای سلفی قبلی نظیر القاعده و طالبان بدان اقدام میکردند قابل مقایسه نیست. استراتژیستهای نظامی بعثی که به همکاری با داعش روی آورده بودند از سوی دیگر توانستند بر بخشهای وسیعی از سوریه نیز تسلط یابند و از سوی دیگر کشورهای غربی را نیز به میدان حملات تروریستی خود تبدیل کنند. آمریکا، فرانسه، ایتالیا، سوئد و استرالیا بارها هدف حملات تروریستی داعش قرار گرفتند.
بحران مهاجرت
همزمان با افزایش حملات تروریستی در جهان، گسترش قلمرو گروه دولت اسلامی که خود را نماینده خلافت اسلامی معرفی میکند و برداشتی تحت الفظی از در سوریه و عراق نیز به افزایش شدید تعداد مهاجران سوری و عراقی به اروپا انجامید. طبق آمار سازمان ملل در 3 سال اخیر بیش از 6 میلیون سوری و 1میلیون 200 هزار عراقی از کشور خود خارج شده و به سمت اروپا حرکت کرده اند؛ این امر از یکسو باعث شد که دولتهای اروپایی برای اسکان مهاجران به شدت دچار مشکل شوند و از سوی دیگر حرکت تروریستها همراه با مهاجران نیز باعث شد تا مردم کشورهای اروپایی نسبت به حضور مهاجران احساس خطر کنند. در برخی کشورهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه تظاهرات اعتراضی قابل توجهی علیه حضور مهاجران برگزار شد و در نظرسنجیها از دولتمردان خواسته شد تا پذیرش مهاجران را دشوارتر کنند.
گردش افکار عمومی به راست
با فراگیر شدن بحرانهای امنیتی در سراسر جهان، افکار عمومی به گروههای محافظهکار و ملیگرا که برخی از آنها دیدگاههای نژادپرستانهای نیز دارند متمایل شد و این امر در موسمهای انتخاباتی به روشنی بازتاب یافت؛ ابتدا حزب افراطی جبهه ملی فرانسه که برای سالها نتوانسته بود موفقیت قابل توجهی به دست آورد در انتخابات شهرداریها به ویژه در مناطق جنوبی فرانسه حائز اکثریت آرا شود و در اتریش نیز حزب راستگرای مردم در سال 2013، 21درصد از آرا را به خود اختصاص داد و در انتخابات ریاست جمهوری سال 2015 به پیروزی رسید. در انگلستان نیز انتخابات سراسری سال 2015 بار دیگر حزب محافظهکار که در آن زمان تحت رهبری «دیوید کامرون» بود توانست 330 کرسی از 650 کرسی را به خود اختصاص دهد و 100 کرسی اختلاف حزب کارگر را پشت سر بگذارد. در آلمان نیز انتخابات پارلمانی سال 2013 تمایل به راستگرایی را منعکس کرد و بار دیگر حزب دموکرات مسیحی «آنگلا مرکل» توانست با اختلافی فاحش به 41 درصد آرا دست یابد. همچنین نظرسنجیهایی که اخیراً درباره انتخابات پیشروی کشورهای اروپایی برگزار شده خبر از افزایش قابل توجه مردم به محافظهکاران میدهد؛ به طوری که انتظار میرود این روند در سالهای آینده نیز به شدت ادامه یابد و کشورهای فرانسه، آلمان، نروژ، بلژیک، اسپانیا و اتریش بیش از پیش به سمت قوانین نژادپرستانه حرکت کنند.
رفراندوم برگزیت
با وجود اینکه اقبال به احزاب ملیگرا در سالهای اخیر در انتخابات پارلمانی کشورهای غربی به روشنی مشهود بوده است؛ اما آنچه این وضعیت را بصورت زنگ خطری جدی نشان داد، برگزاری رفراندوم خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و پیروزی شکننده طرفداران خروج از این اتحادیه در آن بود. حزب استقلال «نایجل فاراژ» که درصدد لغو تعهدات اروپایی انگلستان بود، پس از سالها توانست از سایه دو حزب بزرگ این کشور خارج شود و در عرصه عمومی این کشور تأثیرگذار واقع شود. با پیروزی طرفداران خروج از اتحادیه، پایههای این اتحادیه که مبین نظمی لیبرال است بیش از پیش لرزان شده و پس از بریتانیا، احزاب دستراستی فرانسه و ایتالیا نیز از لزوم برگزاری رفراندوم خروج از این اتحادیه سخن به میان میآورند؛ حتی دولت سوسیالیست ایتالیا نیز که طرفدار اتحادیه به حساب میآید در صدد است برخی تعهدات مالیاتی خود به اتحادیه را لغو کند. چنانچه اقبال به راستگرایان افراطی با همین روند افزایش یابد اتحادیه اروپا چشمانداز چندان مساعدی را پیشروی خود نخواهد دید.
پیروزی دونالد ترامپ
شوک بزرگ دیگر به جهان پیروزی «دونالد ترامپ»، میلیاردر جمهوریخواه آمریکایی بر هیلاری کلینتون بود؛ چندین حمله تروریستی در سالهای 2014 و 2015 به آمریکا و نیز بینتیجه ماندن سیاست خاورمیانهای «باراک اوباما» در خصوص از بین بردن ولت اسلامی، القاعده و حل بحران سوریه باعث شد بسیاری از مردم این کشور از تدابیر حزب دموکرات رویگردان شوند و به انتقادات ترامپ از جنگ عراق و نیز جنگهای دیگر آمریکا متمایل شوند؛ پیروزی ترامپ در پنسیلوانیا، ویسکانسین و میشیگان که به طور سنتی به دموکراتها مایلتر بوده اند تا جمهوریخواهان باعث شد تا روند انتخابات برخلاف آنچه رسانهها و نظرسنجیها بازتاب میدادند به پیش رود. در صورت پیروزی «مارین لوپن» در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه این روند تکمیل خواهد شد. بیشک همراهی نیروهای لیبرال با جنگطلبان در اوایل هزاره سوم میلادی یکی از عمده عوامل بحرانهای امنیتی و نیز زوال محبوبیت آنهاست.
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است
منصور براتی، دانشجوی دکتری اندیشه سیاسی دانشگاه تهران