ترامپ می تواند یک فرصت برای ایران باشد! | فراتاب
کد خبر: 4616
تاریخ انتشار: 23 آبان 1395 - 01:35
علیرضا اکبری
انتخابات ٨ نوامبر، يك رخداد فوق العاده، و در عين حال "قابل توجيه"، با اثرات جهاني بود. در يك كلام، اينكه ايران از فرصت تمايزات روساي جمهور در امريكا، چقدر "اراده بهره برداري" را داشته باشد، يك مساله است، و اينكه شخص ترامپ چقدر فرصت ساز يا تهديد زا باشد

فراتاب-گروه بین الملل:بله، انتخابات ٨ نوامبر، يك رخداد فوق العاده، و در عين حال "قابل توجيه"، با اثرات جهاني بود.
در يك كلام، اينكه ايران از فرصت تمايزات روساي جمهور در امريكا، چقدر "اراده بهره برداري" را داشته باشد، يك مساله است، و اينكه شخص ترامپ چقدر فرصت ساز يا تهديد زا باشد ، مساله ديگر،.
وجود اوباما، نشان داد كه ايران، با مساعد ترين فرصتها در قضيه امريكا نيز با تحفظ بسيار و احتياط كامل مواجه مي شود.
در خصوص "ترامپ، و ايران"، چند گزاره به إجمال مورد توجه است.
- طراحي، برنامه ريزي و هدايت سياست هاي كلان داخلي و خارجي در ايالات متحده، اگر چه بر عهده رئيس جمهور و تيم رياست جمهوري است، اماّٰ،
- نقش ساختارهاي حكومتي، هم در قوه اجرايي ، و هم در قوه تقنيني امريكا، نقشي فوق العاده مهم و تاثير گذار است،
- "ساختارهاي كلان ايالات متحده"، رويكرد ها و حتي سياست هاي كلان را ، اگر نه به مثابه "ريل اهن"، دستكم به مثابه "نقشه راه" ، بر أساس منافع عمده كشور (و منافع خاص اقطاب قدرت اقتصادي) ترسيم و تعيين ميكنند،
- ساختارهاي اجرايي، ( در بخش سياست خارجي، ، پنتاگون، سازمان مركزي اطلاعات و ...- يا در بخش اقتصادي، ساختارهايي مثل فدرال رزرو، و يا در بخش سياست داخلي ، سرويس هاي امنيت و اطلاعات داخلي نظير پليس فدرال، و....) به مثابه "أسب" ي عمل مي كنند كه رئيس جمهور، بايستي براي رسيدن به مقصد، انها را مهار كند و از انها سواري بگيرد،
- بعضی از روساي جمهور، به لحاظ ويژگي هاي شخصي، و سابقه بسيار طولاني در ساختارهاي مذكور، توان "نقشه خواني" از ساختارهاي كلان، و توان "مهار و سواركاري" بر ساختارهاي اجرايي را بيش از ديگر روساي جمهور دارند،
- شخص دونالد ترامپ، اصولا براي همه ساختارهاي دولتي و حكومتي، يك "غريبه" است.
- "ترامپ غريبه"، اگر چه كه از ايده هاي بديع يا عجيب خود براي سياست هاي ملي، داخلي و خارجي و امنيتي ، حرّافي بسيار كرده است، اما، مطمئنا از روز دوشنبه اينده، (١٤ نوامبر) دنيا به تدريج با "ترامپ ديگر"، اشنا خواهد شد.
رئيس جمهور اوباما، تمام شنبه و يكشنبه خود را به توجيه مقدماتي ترامپ در خصوص اٌمّهات و كليات "پرزيدنسي" در ايالات متحده خواهد گذراند، به اين ترتيب، ساختارها، اطلاعات ، و واقعيت ها، رئيس جمهور جديد را "روشن" و "هدايت" خواهند كرد. (جعبه كد بمب هايي كه بتواند صد ها بار زمين را ويران كند، به سادگي به دست شخصي غير متعادل داده نخواهد شد، بلكه، اول بايستي او را تعادل بخشيد و توجيه نمود، و سپس، او را در اختيار ساختارهايي گذاشت تا دستكم بمدت يكسال از كوچكترين رفتار او، خاطر جمع شد.)

با اين مفروضات،
سياست خارجي ترامپ، نميتواند از روز ٢١ ژانويه ٢٠١٧، يك مانور فوق العاده متفاوت را تجربه كند، مهمترين اولويت هاي سياست خارجي امريكا، مديريت رقابت اقتصادي - امنيتي فرا پاسيفيك با چين، توازن بخشيدن به مناسبات اتلانتيكي و اروپايي، بويژه در دوران بيداري مجدد ناسيوناليزم اروپايي، كنترل تمايلات برتري طلبانه روسيه در اروپا و خاورميانه و حتي حوزه پاسيفيك ، حل معادلات پيچيده بحران خاورميانه، در دوران پس از "خلاء استراتژيك اوباما"، و توسعه نفوذ اسرائيل
"مساله ايران"، و تاثير آن بر پيكره سياست خارجي امريكا خواهد بود.

امريكاي مركزي و جنوبي، بعنوان حوزه خارج نزديك امنيتي و اقتصاد امريكا، و احتمال تشديد بحرانهاي اقتصادي و مهاجرت اين فهرست، همان است كه ترامپ نيز در طول دوران مبارزات انتخاباتي ، همه انها را به گونه اي غير متعارف و بديع، مورد بحث و ارائه نظر قرار داد، ترامپ نوعي "درونگرايي" و بازگشت به مرزهاي ملي، رها سازي يدك هاي بازدارنده اقتصادي از سياست خارجي را تبليغ كرده است.
صدور صورتحساب براي كشورهاي مورد حمايت، از ژاپن تا عربستان ،. شيفت پارادايم امنيتي در مناسبات جهاني و منطقه اي با مناسبات اقتصادي و مالي، . برقراري توازن شراكتي با روسيه، بجاي رقابت و تقابل سياسي امنيتي در حوزه هاي مشترك،. واگذاري مسايل (و منافع) حوزه پاسيفيك به چين، و رسيدگي به امور چين از قلب بازارهاي مالي و پولي نيويورك، . فروش مستقيم "ارزش امنيت" به كشورهاي نيازمند، بجاي دراوردن پول غير مستقيم و هزينه كرد مستقيم،. اينها، خلاصه اي از معروفترين عبارات جنجالي ترامپ در دوران رقابت هاي انتخاباتي بوده است.
اگر بِنَا بر وقوع چنين تغييرات شگرفي ، صرفاً در حوزه سياست هاي جهاني و منطقه اي ايالات متحده باشد، تصور كنيم، چه فشار بي سابقه اي بطور ناگهاني بر ساختارهاي كلان، و ساختارهاي اجرايي إيالات متحده وارد خواهد امد!،
هرچند كه قدرتمند ترين مرجع اثرگذاري بر ساختارها و سياستهاي ايالات متحده، "شخص رئيس جمهور" است اما، اين به معناي اقتدار و استقلال مطلق رئيس جمهور نسبت به "ساختارها و قواعد حاكمه" بر اين كشور، نميباشد. از اين رو،
چالش ميان منويات شخص رئيس جمهور و مجموعه ساختارها و قواعد، بويژه با توجه به اينكه تيم رئيس جمهور ترامپ ، عليرغم شخص او، سوابق ديرينه در درون ساختارها دارند، نميتواند مطلقا به نفع ترامپ خاتمه يابد.
انچه به ايران مربوط مي شود، صرفا به موضوع "برجام" محدود نخواهد بود. ترامپ، اگرچه كه در كشمكش هاي انتخاباتي ، رقيب خود هيلاري را به "كم فروشي" يا اهمال بر سر موضوع برجام متهم نموده است. او حتي بارها از پاره كردن سند برجام، در صورت پيروزي خود، سخن گفته است، اما، "واقعيت ها"، بتدريج خود را بر فضاي أغوا و احساسات، غالب خواهند كرد.
از سوي ديگر، متن اين ادعا (عدول از تداوم برجام توسط امريكا)، با ديگر ادعاهاي ترامپ، بشدت ناسازگار است.
او راجع به روند كنترل تروريسم، مدعي همكاري با روسيه و ديگر كشورهاي نافذ در تقابل با تروريسم، شده است.
ترامپ همچنين در شعار، مدعي "خالي كردن شانه از بار مسئوليت و هزينه هاي امنيتي" براي "نگه داشت" حكومتهاي مرتجع منطقه شده است. او، در شعار، تعقيب توافق براي تشكيل "دو دولت" را در خصوص بحران فلسطين ، مطرح ساخته."خاورميانه" اي كه ترامپ در شعارهاي انتخاباتي ترسيم كرده، بسيار عجيب و ذهني است. نميتوان هم با ايران به تضاد منافع دامن زد، و هم با شركاي امنيتي ايران بر عليه تروريسم مشاركت كرد. نميشود هم درون گرا بود و از هزينه هاي منطقه دوري كرد، و هم به دنبال تحقق رؤياي "دو دولت" در فلسطين اشغالي بود.
بسيار بعيد است كه دو رويكرد متفاوت اقتصادي و سياسي-امنيتي را در غرب اسيا، همزمان تعقيب كرد، در حاليكه با ايران به تشديد رقابت اقتصادي امنيتي سياسي بپردازند، چين را به حال خود رها كنند، با روسيه بناي شراكت و ترك رقابت سخت (يا جنگ نيابتي) بگذارند، و طرحي براي شكاف هاي ترانس أتلانتيك نداشته باشند.
فشرده اين عبارات ميگويد،؛ "شعارهاي سياست خارجي ترامپ، اكثراً تحريك كننده احساسات عوام بود"، و قطعاً چنان شعارهايي از قابليت لازم براي تبديل شدن به "برنامه سياست خارجي" برخوردار نبوده اند. حداكثر اينكه، بعض خطوط منطقي تَر و پر رنگ تَر ان شعارها، بعداً توسط دستگاهها و متخصصين ساختارهاي اجرايي بازتنظيم و در قالب ايده، به سيستم ، بازگردند.
به فرض عملي شدن خطوط پر رنگ نظرات سياست خارجي ترامپ، مثلا در خصوص "عدول از برجام"، اولا ، اين يك حركت امريكايي خواهد بود، و نه بين المللي. يعني در شرايط كنوني هم ايالات متحده، چندان به تعهدات خود در قبال ايران، وفق برجام، پايبند نبوده است. دوم، ساير كشورهاي طرف "برجام"، تابع عدول امريكا نخواهند بود، و امريكا در صورت عدول يكجانبه، تنها خود را در تنگناي "انزوا" قرار ميدهد. سوم، اينكه دست جمهوري اسلامي ايران نيز براي بالانس مجدد مطالبات و بعض حقوق أساسي خود ، در قبال برجام، باز تَر خواهد شد. و چهارم اينكه، انسجام رويه مشترك بيشتري بين ساير طرفهاي برجام، در قبال امريكا، و در ساير زمينه هاي سياسي- امنيتي و اقتصادي ، ميسور خواهد شد.
سواي مساله برجام، موضوع ترتيبات امنيتي خاورميانه، و نقش و موضع ايران در اينخصوص، در پرتو سياست خارجي احتمالي ترامپ، بسيار حائز اهميت و حساسيت خواهد بود.
اگر واقعا ترامپ قادر شود كه ساختارهاي سياست خارجي و آمنيت ملي امريكا را به تاسي از طرح هاي خود قانع كند، انگاه فضاي مناسب بهتري براي ايفاي نقش مؤثر ايران، ايجاد خواهد شد. به اين ترتيب كه، "استراتژي خلاء هدايت شده" اوباما در خاورميانه، جاي خود را به "استراتژي جايگزيني هزينه مستقيم امنيتي" خواهد داد. در اين صورت، گرچه منفعت اقتصادي، نقش تعيين كننده تري خواهد يافت، اما بستر تحولات، بشدت مين گذاري شده است.
تصور اينده جنگهاي سوريه ، عراق و يمن، و نيز بحران حاكميت و تماميت ارضي تركيه، در ابهام بيشتري قرار خواهد گرفت. سعودي و ديگر كشورهاي مرتجع و جنگ طلب منطقه، عقبه خود را خالي خواهند يافت ، و در اين ميان، احتمال دارد كه "مسكو" وارد يك بازي دوسر برد شود.
در چنان حالت فرضي، شايد فرصت هاي مسكو، با چالش هاي ايران، در توازن قرار گيرند.
اما، همانگونه كه از ظاهر اين معاني استنباط مي شود، وقوع چنين وضعيتي، يا بعبارت بهتر، سپردن سكان سياست هاي مهم و حساس جهاني ، به تصورات و منويات خام يك "كانديداي غريبه و پيروز"، بسيار دور از انتظار باشد .
بنظر ميرسد، نقش ساختارها، دستكم در دو سال ابتداي رياست ترامپ، بمراتب بيشتر از نقش شخص و تيم رئيس جمهور باشد، و در چنين وضعيتي، انچه از منويات شخص ترامپ در بستر سياست خارجي امريكا، بويژه در منطقه غرب اسيا باقي ميماند، قاعدتاً فرصت ساز تَر است تا چالشگر يا تهديد زا.

بي ترديد، زمان در تغيير و اصلاح نظرات رئيس جمهور جديد، مؤثر خواهد بود. قضاوت زودهنگام نسبت به رويكردها و سياست هاي اتي ايالات متحده بدون ملاحظه تاثير عوامل پيش گفته، مقرون به حسن اثر نخواهد بود. تركيبي از فرصت ها، چالش ها و حتي تهديدات، با تركيب و صورتي تازه تَر، در خروجي سياست خارجي امريكا، امري محتوم است. قضاوت قطعي نسبت به اينده تحولات، امري غير علمي و غير ضروري است.

اراده جمهوري اسلامي ايران، جهت تقابل يا تعامل با وضعيت فرضي، منوط به اراده و نيز كيفيت شرايط اينده خواهد بود.

منبع:خبرآنلاین

 

نظرات
آخرین اخبار