کد خبر: 4598
تاریخ انتشار: 26 آبان 1395 - 12:00
ادریس ویسی

فراتاب - گروه بین الملل: انتخابات امریکا و نتیجه حاصل شده تبلور احساس میهن پرستی ونژاد گرایی، یا نهیبی به دمکراسی و یا مردمی که خشم خود را در گلو ترامپ برای رفع وزدودن بیداد، داد زدند.
انتخابات امریکا برخلاف پیش بینی ها ی ابر سیاستمداران دنیا و شبکه های بزرگ نظر سنجی و رسانه ها معتبر، نتیجه ای حاصل شد که اگر ان را شوک تلقی نکنیم می توانیم نهیبی بدانیم برای سیاستمداران امریکا و البته سایر کشورها ی جهان.
ترامپ که حزب دمکرات سخت به ان می تاخت و حتی ریاست جمهور (اوباما) با الفاظ و کلماتی او را خطاب نمودند که بیان ان نه در حد یک رئیس جمهور بود و نه درخور مخاطبش که یک کاندیدا رئیس جمهوری باشد، و از همه مهمتر حزب متبوع خود (جمهوریخواه) حمایت آنچنانی که لازم بود نکردند و تعداد اندکی سناتور نیز اگر حمایت کردند در کمال احتیاط ایشان را همراهی نمودند اما با این بی مهری های سیاست مداران جمهوریخواه و مخالفت شدید دمکرات ها این شخص مسند ریاست جمهوری امریکا را به دست اورد و اکثرا مردمی که در گذشته پیرو دو حزب سرامد امریکا (دمکرات و جمهوری خواه) بودند اینبار نه بزرگی به تمام سیاسیون خود گفتند و تیر تبلیغی اکثر شبکه ها و ژورنال های بزرگ به صخره سخت اصابت کرد.
چرایی این رویداد و چگونگی غلط از آب درامدن نظر سنجی ها و محاسبات سیاسیون نه تنها در امریکا بلکه در سایر دول را مختصرا بررسی می کنیم قبل از آن به مفهوم پوپولیسم که در مدت تبلیغات از جانب طرفداران هیلاری کلینتون، ترامپ را به آن متهم می کردند می پردازم.
پوپولیسم مفهومی است که بزرگداشت مفهوم مردم (یا توده) را تعالی می بخشد، و باور به اینکه هدف های سیاسی را می‌باید به خواست و نیروی مردم جدا از حزبها و نهادهای موجود پیش برد. عوام‌گرایی خواست مردم را را حقیقتی می داند که انکار آن مستحیل و غیر اخلاقی ست و بر آن است که می‌باید میان مردم و حکومت رابطهٔ مستقیم وجود داشته باشد. هم چنین با ایمانی ساده فضایل مردم را در برابر منش فاسد طبقهٔ حاکم یا هر گروهی که موقعیت سیاسی و منزلت اجتماعی برتر داشته باشد قرار می‌دهد و می‌ستاید. با تعریف مذکور از پوپولیست که جنبه ایجابی ان لحاظ شده است چنان تناقضی با دمکراسی ندارد (هرچند ریشه این مفهوم در نازیسم المانی و فاشیسم ایتالیایی و چپ ها ی افراطی در شوری میتوان یافت نمود) اما اگر ترامپ موضع اعتراضی مردم نسبت به حاکمیت امریکا و اپارتاید مستور شده با نقاب لیبرالیسم را به خوبی شنیده و ان را درک کرده باشد و بخواهد دیلماج دمکراسی حقیقی باشد و خواسته های مردم برای مشارکت و تصمیم سازی در سیستم را جامه عمل بپوشاند و مطالبه اقشار پایین دست و معسر جامعه را به معنای واقعی پیگیری نماید نه تنها منافاتی با دمکراسی ندارد بلکه میتوان گفت تقریبا سیر در همین مسیر است،اما بیم ان می رود که دونالد ترامپ مفهوم عوام فریبی (دماگوژی) را به جای عوام گرایی را به مردم عرضه کرده باشد، دماگوژی (به انگلیسی: Demagogue) (به فرانسوی: Démagogie) را «عوام فریبی» یا «مردم فریبی» ترجمه کرده‌اند و در اصطلاح به گمراه کردن مردم از طریق دادن وعده‌ها و شعارهای دروغین اشاره می‌کند و دماگوگ یا عوام فریب کسی است که با ادعا و دروغ و وعده‌های بی پایه و اساس با تحریف حقایق سعی می‌کند مردم را به سوی خود بکشد و موافقت و پشتیبانی آنان را جلب کند.] شاخصه بارز دماگوژی احساس سالاری و حاکمیت عواطف و حب و بغض ها به جای تعقل و اندیشه است.و دماگوک سعی می کند که با توجه به ابزارهای ازجمله تحریک تعصبات، ایدئولوژیها و افتراقات بر احساسات مردم غلبه کند و خواست های محقانه جمهور را به نفع خود و طیف و حزب متبوعش مصادره به مطلوب نماید.حال با گذر از این که حرکت ایشان پوپولیستی بود یا دماگوژی، و پرهیز از قضاوت های ارزشی به مسئله اساسی اهتمام می دهم، که چه عاملی موجب غلط محاسباتی در انتخابات اخیر شد.


در اینجا می توان گفت یکی از علل که سیاسیون، رسانه ها و شبکه های نظر سنجی را دچار خطاء محاسباتی نمود همین توجه نکردن به عمق خواسته ها و مغفول ماندن مطالبات اساسی مردم متوسط وپایین دست و به جای ان اهتمام به سیاست خارجی و و نزاع های بین المللی و تداخل در ممالک دیگر به قصد تثبیت و تحکیم قدرت و موقعیت کنونی خاصتا در خاورمیانه، وعدم اعتماد سازی وعدم توجیه وتبیین مناسب و معقول بر اهمیت و لزومیت این دخالت ها، یکی از علل بارز پیش بینی های غلط از اب درامده بود که صداهای خاموش توانستند به شکل فریاد متبلور و ظهور پیدا کنند.
اما علل دیگر: 1- دست گذاشتن ترامپ بر معضل اصلی این قشر از مردم که معضل بیکاری و فقر بود ، و معرفی خود به عنوان یک اقتصاددان و بازرگان موفق و تبلیغ این رویکرد بیزنسی خود به عنوان محور سیاست کلان اقتصادی کشور2- دارای کارنامه شفاف تر که به برکت دولتمرد نبودن و دخیل نبودن در حکومت داری ، به جای اینکه این اصل ضعف تلقی گردد ان را به قوت مبدل کرد و با اتخاذ ادبیات تند و انتقادی به رقیب ، که بر عکس ترامپ در مملکت داری ید طولانی داشت و بولد کردن ضعف ها، و تعمیم و ارتباط دهی مشکلات دمکرات ها در طول تاریخ و خاصتا در زمان دو رئیس جمهور (کلینتون و اوباما) و زمان تصدی وزارت خارجه خود هیلاری با داعیه های که بیشتر خورد پوپولیستی داشت تا استدلال و براهین.3-تهییج و تحریک نمودن احساسات میهن دوستی و تاحدودی نژاد پرستانه با طرح باز گشت به امریکای شکوهمند و همچنین ادعای بیرون نمودن مهاجرین با این پیش فرض که بیشتر اسیب های سیاسی، امنیتی، اقتصادی را به انها مرتبط می کرد و اخراج انان را راه حلی برای برون رفت از وضعیت کنونی می دانست خاصتا مسلمانان و لاتین تباران 4- خستگی و درماندگی مردم از جنگ و ناامنی های که در جهان جاریست و ناتوانی حاکمیت برای خاتمه دادن ان یا دست کم بیرون کشیدن کشور خود از این منازعات و ویرانگری 5- عدم اعتماد مردم به رسانه ها و شبکه های بزرگ ارتباطی به دلیل ترویج تلقی وابستگی اینان به مراکزقدرت و ثروت و در نتیجه خلاء تاثیر پذیری و کتمان حقیقت 5- تخلیط و بهم تنیدگی سیاس و ژورنال که رسالت هم را مخدوش و در جاهای حریم استقلال همدیگر را تسخیر می کنند 6-کنجکاوی و تنوع طلبی بعضی از مردم برای دیدن چهره ای جدید در کاخ سفید به جای چهرهای تکراری و کهنه کار 7- نافرمانی دمکراتیک با حاکمیت،خاصتا به حکمرانی دمکرات ها و تاحدودی جمهوری خواهان 8- جاری بودن عقده ها و سرخوردگی ها که منجر به پناه بردن به مکتب ارمانگرایی و ایده ئالیستی به جای درک پدیده رئالیستی و مواجه با واقعیت های جهانی ،نشستن و در انتظار مدینه فاضله ماندن بدون سعی و تلاش عمیق و جدی برای تغییر بنیادی.
۹-و در نهایت فقر فرهنگی و عدم سواد سیاسی کافی د ر بین بخشی از مردم که شعار تبلیغاتی را از تدبیر و سیاستگزاری منفک نکردندو به جای رفتن به سوی جهانی شدن، حصر و دیوار کشی کشور خود را ارجح دانستن، و به جای تعامل با ملت ها و دولت ها، پرداختن به عنصر نژاد پرستی و تاحدودی غالب کردن رویکرد جنسیتی و مسائل عقیدتی، که متاسفانه در شعارهای ترامپ بسیار نمود داشت. اما با توجه به نداشتن کارنامه شفاف و سابقه مشخص در سیاست گزاری و ضمنا با این کلی گویی هاو برنامه ها ی مبهم که در ترامپ مشهود است ایا تحلیل ها تا چه اندازه می توانند به واقعیت های اینده امریکا قرابت داشته باشند؟
آیا ترامپ به عنوان شخص حقیقی با ترامپ حقوقی و دولتمرد در اقوال و افعالش تفاوت چندانی خواهد داشت و تغییرات جدی شاهد خواهیم بود؟
و آیا به و ضعیت رای اوری ایشان که علاوه بر دمکرات ها بخش مهمی از حزب جمهوریخوا هان با او همراه نبودند وو با عنایت به این مطلب که رای دهندگان ایشان عامه مردم بوده اند، خلاء چهرهای زبده و کارکشته سیاسی درزمان ریاست جموری در اطراف ایشان محرز خواهد بود؟ یا با چهره های شاخص جهموریخواه اشتی خواهد کرد؟
ایا در اینده با ترامپی مواجه خواهیم بود که در چنبره سیستم و تشکیلات حاکمیتی متواضع و ملایم تر شده است؟ یا اینکه رها و طغیان گر همچون قبل از انتخابات بطوریکه سیستم مدیریتی را با توجه به شعایر از نو باز افرینی خواهد کرد؟
و ده ها پرسش دیگر که در حوصله این مقال نمی گنجد.
اما پردازش این مطلب که ترامپ شناسی ما بایستی چنان دقیق باشد که فرضیه را به جای اصل قلمداد نکنیم و نتیجه را فدای مقدمات غیر متقن و شاید کاذب ننمایم ،اگر ترامپ شناسی ما می لنگد دلیل بر تقبل رویکرد ثنویت انگارانه نیست، ونبایستی در دام قضاوت های ارزشی که کسی سفید سفید و دیگری سیاه سیاه است بیفتیم ،هدف از تقریر این دو سه سطر بالا این است که نه هیلاری کلینتون می توانست نجات دهنده ورهایی بخش باشد و نه ترامپ دیو و ویرانگر، و عکس ان نیز صادق است.
ارزشگذاری نکردن به معنای تعطیلی تحلیل نباید باشد، بلکه طی کردن طریق تعادل و میانه روی با چراغ اگاهی و معلومات صحیح مد نظر است،ترامپ اگر افراطی ست ودارای تفکرات تبعیضی به جنسیت و ملیت های دیگر است، مخلوق فرهنگ و ارزش های همان جامعه است و اگر بازرگان و تاجر موفقی بوده است باز ریشه اش را در تفکر و اندیشه همان جامعه بایستی جست (منکر تاثیر پذیری و تاثیر گذاری دیگر جوامع و فرهنگ ها بر یکدیگر نیستم بلکه مولفه بارزش را بیان کردم) در مورد هیلاری کلینتون نیز این اصل صادق است. هیلاری مزور،خود شیفته و در بعضی از مسائل سیاسی ناپخته، برایند همان جامعه است و صد البته بانویی که سالها در ساحت سیاست خستگی ناپذیر اسب دوانده و خود را به عنوان یک زن باور کرده و توانسته تفکر و توانمندیهایش را بر مردان تحمیل و کاری کرده که فارق از جنسیت او را بپذیرند، این اسوه نستوه همان جامعه است.
ترامپ و سیاست خارجی:
با احوالاتی که در جامعه داخلی امریکا حاکم است و انشقاق و اختلافاتی که در تمام وجوه و سطوح جامعه ساری و جاریست است و مثال اشکارش تظاهرات اعتراضی که هم اکنون در جریان است اگر در تاریخ امریکا بی نظیر نباشد ، کم نظیر است، شکاف ها عمیق تر از ان ست که با تبریک گفتن ها و دست دادن ها مرتفع گردد، بااین اوصافی که از وضع داخلی است و با اوضاع جاری در خارج و خاصتا در خاورمیانه که این وضع هم اگر بی نظیر نباشد باز کم نظیر است، ترامپ با مشکلات عدیده ای روبروست، با ارجاع به صحبت خود ایشان که می گفتند: امریکاییها از 2۰۰۳ به بعد بیشترین هزینه مالی و جانی در میان دیگر کشورها برای جنگ با تروریسم تقبل کرده است اما انچه که امروز محرز است بیشترین سود را روسیه و ایران اکتساب کرده اند.
حال اگرتا اندازه ای غلو در بیاناتش هم جاری باشد اما با واقعیت بسیار نزدیک است، تروریسم از القاعده و طالبان و بوکوالحرام گرفته تا جبهه احرار شام و سرامد انها داعش که همچنان باقی و مستدام می باشند، بشار اسد همچنان حاکم است و حزب الله هر روز تهدیدش جدی تر و پراگماتیست تر عمل می کند از این گذشته نتیجه تمام جنگ ها به نوعی پیش رفته است که روسیه مقتدرتر و وایران وحمایت شدگانش منعم تر، و دیکتاتوریت نه تنها ریشه کن نشده بلکه هر روز با متدی نو باز تولید می شود،دمکراسی و مدنیت در زیر خروارها بمب و تانک و تفنگ مدفون میشود و ارتجاع و نژاد پرستی با پوششی متمدنانه ظاهر و حاضر می گردند.
متحدانش در اروپا روزبه روز دچار گسست و نشانه های از زوال این اتحادیه دراینده به مشام می رسد،
دونالد ترامپ با این وضع موجود، در سیاست خارجی اش احتمالا چه تصمیماتی و اقداماتی اتخاذ می کند ؟
به زعم بنده برخلاف پروپاگاندای انتخاباتی، ایشان نمیتواند از نقش خود درپیمان اتلانتیک شمالی (ناتو)
بکاهد چون با وجود این همه تنش و منازعات و حضور مقتدرانه تروریسم در شکل دولت و گروههای مجهز و مسلح در اقصی نقاط جهان خاصتا در اسیا و افریقا و حتی در اروپا، بعید به نظر می رسد که بتواند و یا اصلا بخواهد انزوا یا به نوعی کم کاری پیشه کند.
مشکل است که ترامپ با روسیه همکاری جدی داشته باشد و تعامل را به جای تقابل در این برهه زمانی خاص به کار بگیرد چون بحث تنازع منافع است و تثبیت دولت بشار به پیروی از مسکو نه منفعتی در قبال دارد و نه مصلحت ایجاب می کند (هر چند بشار اسد از داعش و گروههای تروریستی بهتر باشد).
دونالد ترامپ از دول عربی، خاصتا عربستان شاید خوشبین نباشد به دلیل حمایت بعضی از انها از هیلاری کلینتون، اما رجحان انها بر کشورهای که خواهان نابودی و امحای اسرائیل هستند مسلم است (حتی اگر لابی صهیونیسم هم در زمان انتخابات حامی ایشان نبوده باشد).
به نظر بنده نه دیوارکشی میسور می شود و نه اخراج تمامی مهاجرین، چون شکاف و اختلافات داخلی بسیار عمیق تر از انست که ایشان توان این فعل را داشته باشد، و نه این تنها راهکار معقول برای برون رفت از معضلات کنونی می باشد (حتی اگر سه قوه هم در اختیار حزب متبوعش باشد) چون نهادها ی مدنی و موسسات انسان دوستانه و حمایت از مهاجرین در داخل و در خارج بسیار اکتیو تر از دولت ها عمل کرده و می کنند.


اما بخش پایانی را به ایران و روابطش با امریکا با ریاست جمهوری دونالد ترامپ اختصاص می دهم. هرچند این بحث تفسیر و تحلیل بسیاری می طلبد اما فعلا به ارائه چند نکته بسنده می کنم وتفصیل بیشتر را به اینده موکول میکنم.
ترامپ چه در قالب شخص و چه در قالب حزب برخلاف بعضی از اظهارات در داخل ایران، هرگز روابطی دوستانه تر از اوباما نخواهد داشت، چون مخالفتها ی مجلس نمایندگان و سنا در گذشته و حال در رابطه با برجام و تشدید قوا و اقتداربیشتر ودر اختیار گرفتن سه قوه در انتخابات اخیر ترواشی از امید هم اگر بود به یاس مبدل شد، برجام شاید پاره نشود، که نمیشود اما انسداد و موانعی ایجاد می کنند که زیاد تفاوتی با ان نداشته باشد، با حمل ایرادات به توافق و وضع تحریم های جدید ، ثمره زحمات و تلاش دولتمردان ایران کم رنگ و ناچیز می گردد که برخلاف موضع تندروهای که در قاب اصول گرایی خود را قالب کرده اند نه به نفع نظام است و نه به سود ملت، واز این میان خسران بیشتر به دولت که دستمایه اصلیش همین برجام است می رسد و در صورت تصدیق این تحلیل بنده، انتخابات اینده ریاست جمهوری برای اقای روحانی سخت و مشکل افرین می شود و اگر ترامپی دیگر در انتخابات سال 96 رئیس جمهور ایران شود بعید به نظر نمی رسد.

مطالب مطروحه لزوماً بیانگر دیدگاه فراتاب نیست

ادریس ویسی کارشناس ارشد فلسفه

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار