فراتاب- گروه اندیشه: خاورمیانهی مدرن امروز، به مانند تاریخ شکلگیریاش در یک قرن اخیر، کماکان دچار بحران، جنگ، منازعه و کشمکش است. بحران فروماندگی و ناکامی دولتهای شکننده و شکستخورده، فشلشدن برخی از سیستمهای سیاسی آن و منفشلشدن پارهای دیگر، که باعث جنگ داخلی و شکلگیری نیروهای تروریستی و تشدید فضای نظامیگری در آنها شده است، واقعیت خاورمیانهی کنونی را بر میسازد. بیشتر دولتهای خاورمیانه برای یک قرن است که از فشار نیروهای داخلی و مداخلات خارجی رنج میبرند، تا حدی که به قول لیون کارل براون؛ خاورمیانه یک سیستم مورد نفوذ واقعشده است. در فضای امروز خاورمیانه یک مسالهی اساسی وجود دارد؛ آن هم، سرریزشدن بحرانهای داخلی به سطح منطقهای و متقابلاً سرریزی بحرانهای منطقهای و بینالمللی به داخل دولتها و زمینهیابی درماندگی دولت است.
در این میان کشور ایران قرار دارد، که بیشک از بحرانهای منطقهای تاثیرپذیرفته و متقابلاً بر آنها نیز تاثیر (به دور از خوانش مثبت یا منفی تاثیر) میگذارد. ایران خود را در منطقهای مییابد که دولتهایش به شدت ناکامیاب و فرومانده هستند و امنیت ذهنی و عینی، کالای دستنایافتنی در بیشتر دولتهای منطقه است، همین مساله ذهن هر تحلیلگر علوم انسانی (در هر حوزهی نظری؛ خصوصا سیاسی، روابط بینالملل و جامعهشناسی سیاسی) را به تکاپو وامیدارد تا با نگاهی به وضعیت خاورمیانه و نیمنگاهی به فضای داخلی ایران به آسیبشناسی و آگاهیسازی از مسائلی بپردازد که بیشک هر سیستم سیاسی به مدل خود با آن درگیر هستند و لازم است تا با آگاهی از این امور در تلاش برای درمان آن برآید، چرا که درمان هنر سیستم سیاسی پس از آسیبشناسی است. آسیبشناسی و درمان میتواند از تروماتیکشدن پارهای مسائل جلوگیری و به درمان حدودی برخی تروماها منجر شود.
در نوشتار حاضر به شکلی مختصر و بهدور از هرگونه اطالهی کلام، با مطالعهی موردی آسیبشناسی ادبیات حاکم بر روابط مناطق کردنشین و حکومت مرکزی کشور، به پارهای از مسائل و مشکلات خواهیم پرداخت، که با نگاهی درهمتنیده، آسیب و درمان در دل هم مورد مداقه قرار میگیرند. نوشته حاضر بیشک از هرگونه نقد به دور نخواهد بود و میتواند درآمدی بر شکلگیری و تحول در ادبیات انتقادی در حوزهی سیاسی و اجتماعی در آسیبشناسی وضعیت فعلی کشور باشد که صرفاً مختص مناطق کردنشین نیست.
طرح مسائل اساسی: درهمتنیدگی زخمهای تروماتیک و مسیر برونرفت
1ـ نیل به «اجتماعی» خواندن مسائل و خروج از بحران بیاعتمادی
به جرأت میتوان گفت، یکی از مشکلات امروز کشور، مسالهی نگاه و چشمانداز امنیتی و سیاسی حاکم از سوی مرکز به مسائل و مشکلات داخلی در مناطق مختلف (خاصتاً کردنشین) است که به نوعی خود زمینهساز فضای حدودی بیاعتمادی و از بینرفتن اعتماد در روابط مناطق کردنشین با حکومت مرکزی است. سام هریس در کتاب "دروغ/ ارادهی آزاد" در باب ازبینرفتن اعتماد مینویسد: «ذره ذره فرسودهشدن اعتماد به نحو خاصی موذیانه و زیانبار است، چون تقریباً هرگز دیگر علاج و جبران نمیشود». مادامی که یک مسالهی اجتماعی با نگاهی سیاسی و امنیتی نگریستهشود، زمینهساز شکاف در میان طرفین حاضر پیرامون آن مسالهشده و باعث زوال تدریجی اعتماد میشود. تلاش برای شکلدادن نگاه اجتماعی از سوی سیستم سیاسی حاکم به مشکلات و مسائل داخلی و تکاپو برای همکاری با نهادهای مدنی و اجتماعی موجود در مناطق مختلف برای حل آن، آغازگر و شکلدهندهی اعتماد فیمابین خواهد شد، تلاشی که در حال انجام است و تا نیل به آن هنوز مسیری طولانی باقی است. نگاه اجتماعی به مسائل و داشتن اعتماد متقابل میتواند زمینهی همگرایی داخلی را فراهم نماید.
2ـ تلاش برای گذار از هویت تکواره به هویت چهلتکه
آمارتیا کومار سن، استاد فلسفه و اقتصاد در دانشگاه هاروارد در کتاب "هویت و خشونت" بحثی دارد که پیرامون نگرش تکواره یا هویت یگانهنگر میچرخد. به اعتقاد او در برخی جوامع بخشهای مختلف هویت انسانها نادیده گرفتهشده و تنها بر یک بخش از هویت در وجود آنان پرداخته یا توجه میشود و یا تنها همان پرورانده شده است. او این هویتها را هویتهای تکواره مینامد. سن از این هویتهای تکواره، جداسازی مذهبی و تمدنی را نتیجه میگیرد. براساس طرز تفکر تکوارگی تنها یک جنبهی فرهنگی هویت انسان پررنگ میشود و جنبههای دیگر نفی میشوند.
با عنایت به این مقدمه میتوان گفت؛ ایران کشوری است با تکثر هویتهای فرهنگی، زبانی، قومی و مذهبی و ... که برای قرنهاست که در چارچوبهی مرزی و سرزمینی به نام ایران زندگی میکنند، این تکثر فرهنگی میتواند یک مبنع غنی برای نمایش همزیستی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باشد، در عین حال، میتواند مبنایی برای تنش و کشمکش هم باشد که بسته و وابسته به نوع نگاه سیستم سیاسی کشور به این تنوع، دچار تغییر و تحول میشود. مادامی که از مرکز بر یک مبنای هویتیِ تکواره تاکید شود و سایر ابعاد فرهنگی و هویتی نادیدهگرفته شوند، زمینه برای تنش و کشمکش داخلی فراهم میشود و به بحران بیاعتمادی، انشقاق و اختلافات فرهنگی دامنزده خواهد زد. اما مادامی که شاهد پذیرش هویتهای فرهنگی چهلتیکهی اقوام و مذاهب و مناطق مختلف باشیم و تلاش سیستم سیاسی بر نمایش این تکثر به عنوان واقعیت عینی و درونی کشور باشد و همزیستی در عین تکثر مورد پذیرش قرار گیرد، شاهد گذار از هویت تکواره به هویت چهل تکه خواهیم بود...
3ـ تاکید بر «اجتماعی»، «ذهنی» و «برساختی» بودن کنش
مادامی که کنش از هر مدل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از بستری اجتماعی، ذهنی و برساختی و به شکلی تکوینی نگریسته شود، زمینه برای بیناذهنیشدن امور و مسائل در میان مردمان مناطق مختلف کشور (با تاکید بر مناطق کردنشین) و حکومت مرکزی فراهم میشود و این بازیگران و طرفین حاضر، با تاکید بر فضای عقلایی کنش بینالاذهانی برای نیل به فهم متقابل گام برخواهند داشت. اما، مادامی که یک پدیده از این بستر خارج شود و با نگاهی از بالا، بدون پذیرش طرف مقابل همراه باشد، کنش از فضای اجتماعی، ذهنی و برساختی به فضای سیاسی، امنیتی و یکجانبه حرکت خواهد کرد و به شکلی غیربرساختی و تحمیلی اعمال خواهد شد که شاهد تلاش برای غیرفعال کردن بازیگران غیرحکومتی و کنش فعال و یکجانبهی بازیگران حکومتی خواهیم بود. آفات این مدل کنش بیشک در میانمدت و بلندمدت به شکلی بنیادین خود را نشان خواهد داد و به تنشی عمیق در داخل دامن خواهد زد.
4ـ آسیبشناسی ادبیات توسعهی اقتصادی نامتوازن
بنیاد صلح در شاخص سالانهی دولتهای شکننده، در تعریف توسعهی اقتصادی نامتوازن مینویسد: «توسعهی اقتصادی نامتوازن در یک کشور، به معنای نابرابری در توسعهی اقتصادی بخشهای مختلف کشور، میان گروهها و جناحهای مختلف و مناطق گوناگون در یک کشور است». در ادبیات اقتصادی نامتوازن شاهد بزرگسری اقتصادی در یک بخش و ضعف توسعهی اقتصادی در بخشهای دیگر خواهیم بود تا حدی که با نگاهی به نقشهی توسعهی اقتصادی کشور شاهد یک پدیدهی کاریکاتوریزهشده خواهیم بود.
بهرغم تلاشهای پیگیر برای توسعهی اقتصادی در کشور، کماکان شاهد وضعیت اقتصادی نامتوازن هستیم؛ که با تاکید بر مناطق کردنشین، شاهد ضعف بنیادین در زیرساختهای اقتصادی در این مناطق میباشیم. مناطقی که به جرأت بهرهای از منابع اقتصادی، توسعهی اقتصادی و زیرساختهای ضروری اقتصادی را دارند. مادامی که ادبیات توسعهی اقتصادی کشور چنین شمایلی داشته باشد، احساس تبعیض از سوی مناطق دورافتاده از توسعه، نسبت به سایر مناطق توسعهیافته حس میشود و این به شکاف و کشمکش دامن خواهد زد و برونداد آن چیزی جز تعمیق بحرانهای سیاسی، اقتصادی، بیاعتمادی به مرکز و احساس دوری میان این مناطق و مرکز نخواهد بود.
5ـ امر سیاسی پیشِپاافتاده (نگاه زنانه و از پایین به سیاست)
اسلاونکا دراکولیچ در کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم»، اشارهی بسیار مختصر و غیرفلسفی (از منظر فلسفی نظاممند) به امر سیاسی، از نگاه زنان در دنیای اروپای شرقی پساکمونیسم دارد و مینویسد: «ما زنها چشمانداز مشترکی هم در زندگی داشتیم که با چشمانداز مردها متفاوت بود. ما "از پایین" به مسائل نگاه میکردیم، چشماندازمان ساده و پیشپا افتاده بود. اما، امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده» این امر بواسطهی ملالآوربودن زندگی است که زنان دچارش شدهاند. امر سیاسی پیشپاافتاده و نگاه از پایین در میان کردها به مسائل بواسطهی ملالآور بودن زیستسیاسی آنها، امری است که میتواند نشان از شکاف میان مرکز و پیرامون (مناطق کردنشین) داشته باشد. کردها گویی خود را در پیرامونِ پیرامون امرِ سیاسی و در وضعیتی بهشدت ملالاور احساس میکنند و در این میان، شکلگیری چنین دیدگاهی بیشک، بیارتباط با نگاه سیستم سیاسی کشور به وضعیت آنها نخواهد بود.
راهبرونرفت از این ملال و نگاه پیشپاافتاده به امر سیاسی را میتوان در تلاش برای مداخلهی فعالانهی کردها در کنش سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور دانست. به جای تاکید بر بازیگر منفعل و پذیرنده از سوی مرکز نسبت به کردها، میتوان بر کنش و بازیگری فعال و پویا تاکید نمود و نخبگان این مناطق را با تاکید بر الزامات و منافع مناطقشان بهطور اخص و کشور بهطور اعم، در تصمیمگیری سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دخالت داد. نگاه رودررو در روابط مرکز و مناطق به مسائل میتواند کلید حل بسیاری از مشکلات باشد...
6ـ حاکمیت منطق ژیژک «همانا پاسخ در جایی دیگر است!»
در ادبیات فلسفی اسلاوی ژیژک، یک مساله اساسی وجود دارد، که بدون توجه به آن، فهم نوشتههایش ناممکن مینماید و آن منطقِ پاسخ در جایی دیگر است؛ به این معنا که مادامی که عنوان یک نوشته از ژیژک دیده میشود و متن آن خوانده میشود، پاسخ به مسالهی اساسی مطرح شده در آن بخش داده نمیشود، اما در بخشهای بعدی شاهد پاسخ به مسائل قبلی هستیم، چرا که وی بر این باور است که همانا پاسخ هرچیزی در جایی دیگر است. حال منظور ما از این بخش چیست؟ آوردن این مساله و شناساندن این منطق به این منظور بود که مادامی که در مناطق کردنشین مسالهای پیش میآید، باید گفت پاسخ نه فقط در آن جا، که در جایی و جاهایی دیگر است. بدین معنا که نگاه آسیبشناسانه و تلاش برای درمان یک مساله نباید معطوف به صرف آن مسالهی پیشآمده باشد، بلکه باید با نگاهی چند بعدی به سایر ابعاد نیز توجه شود و پاسخ را در جاهای دیگر هم جستوجو نمود و یافت.
فرجامسخن
عنوان نخست این نوشتار، کشمکشهای سازنده بود، گرهگشایی از این عنوان را در فرجام سخن خواهیم آورد. کریسبرگ در کتاب کشمکشهای سازنده بر این باور است که، کشمکش همیشه غیرسازنده و منازعهآلود نیست، کشمکش میتواند مبنایی برای شکلگیری یک پویش و کنشسازنده برای حل مساله یا بحران باشد. هیچ کشوری از کشمکشهای داخلی مبری نیست، اما منطق شناخت کشمکش و مدل برخورد با آن است که تفاوت کشورها را در مواجهه با آنها شکل میدهد. کشور ایران با تاکید بر آسیبشناسیهای مورد ذکر از روابط مناطق کردنشین و حکومت مرکزی، بیشک دارای مسائل و مشکلاتی است که شناساسی و تلاش برای درمان آنها ضروری است. یک مساله، کشمکش یا مشکل اگر شناسایی شود و نسبت به زوایای آن آگاهیسازی شود و در عینحال تلاش شود در قالب شکلگیری یک منطق گفتمان متقابل و از نگاه رودررو برای درمان آن اقدام شود، میتواند به گرانیگاهی سازنده برای حل مشکلات بدل شود و فضایی سازنده را برای نیل به گفتمانی عقلایی فراهم نماید. در بخشهای مختلف این نوشتار برخی آسیبها را در ابعاد مختلف در روابط میان حکومت مرکزی و مناطق کردنشین مورد بحث و بررسی قرار دادیم، حال اگر با عنایت به راههای برونرفتی هم که ارائه شد، تلاشهایی صورت گیرد، میتواند باعث حاکمشدن منطق گفتوگو و تلاش حلالامسائلی در روابط فیمابین شود.
منبع: هفتهنامهی شرق ویژهنامه کردستان