کد خبر: 4185
تاریخ انتشار: 10 مهر 1395 - 20:13
دکتر شهپر شهرکی
مورخین چپ گرا انقلاب را جنبش خودجوش توده های مردم قلمداد می کنند و نقش رهبری را در وقوع آن ناچیز می شمارند. از سوی دیگر مورخین راست گرا و محافظه کاران، انقلاب را نتیجه ی توطئه و دسیسه ی گروهی اندک می دانند.

فراتاب‌ـ شهپر شهرکی: انقلاب به معنای سرنگونی نظمی مستقر که متضمن انتقال قدرت از یک رهبری به رهبری دیگر و نوسازی بنیادی ساختار روابط اجتماعی و اقتصادی است، فرآیندی استکه هم رقابت نخبگان و هم بسیج توده ای را متحد می سازند، البته چه بسا موقعیت های انقلابی که برآیندهای انقلابی هم به بار نیاورده است. در افواه مردم گفته می شود که وقوع انقلاب فقط وابسته به وجود گروههای انقلابی است. این تز مشهور را چگوارا در یک جمله ی کوتاه بیان کرده بود: "اگر انقلابی هستید، انقلابی بر پا کنید." اما انقلاب فقط از طریق کنش یک گروه خاص، بزرگ یا کوچک به را نمی افتد، بلکه به واسطه ی حضور توده های مردم رخ می دهد. آن هم به دست کسانی که هیچ گاه در پی انقلاب نبوده اند ولی چون تغییر می طلبند خود را به میان معرکه ی سیاسی می اندازند و انقلاب را می سازند.

آغاز انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه نه به خاطر فعالیت تنی چند از جمهوری خواهان، بلکه به واسطه حضور هزاران انسانی پدید آمد که از فقیر ترین نقاط پاریس به سمت کاخ سلطنتی ورسای راهپیمایی کردند. آغاز انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه نیز زمانی بود که زنان کارگر پارچه باف از زیاد بودن ساعت کاریشان در ازای حقوقی بخور و نمیر به جان آمدند و اعتصاب کردند و با پرتاب گلوله های برفی به سمت پنجره های کارخانه ای که همسرانشان در آن کار می کردند، آنها را نیز از محیط کارشان بیرون کشیدند.

دسته بندی انقلاب ها

در مجموع ۴ نوع انقلاب در جوامع مختلف امکان وقوع دارد:

۱_ انقلاب های سیاسی: مثل انقلاب فرانسه و انقلاب های مشابه.

۲_ انقلاب فرهنگی: مثل انقلاب چین ، هدف اصلی در این انقلاب بازپس گیری مهار دستگاه حزبی و رسانه ها بود.

۳_ انقلاب مخملی: مثل تظاهرات و قیام های آرام پراگ در ۱۹۸۹ که سرانجام در پایان دادن حکومت کمونیستی در نوامبر همان سال به اوج خود رسید.

۴_ انقلاب مداوم: این عبارت از مائو تسه تونگ و بر این نظریه استوار است که در جامعه سوسیالیستی به رهبری حزب کمونیستی تناقضات طبقاتی همچنان وجود دارند و در واقع تنها نیروی محرک پیشرفت به سوی نظام سوسیالیستی راستین اند.

استمرار رژیم های سیاسی بستگی به استحکام پایه های چهارگانه ی قدرت آنها یعنی مشروعیت، کار آمدی (تامین منافع عمومی)، روابط با طبقه ی مسلط (تامین منافع خصوصی ) و دستگاه سلطه و اجبار دارد. بحران در هریک یا همه ی این پایه ها ممکن است موجب تحول درونی یا فروپاشی کامل نظام سیاسی گردد.

معانی انقلاب

۱_ انقلاب به معنی تحول در نظام اقتصادی: مارکس غایت اصلی انقلابات را تحول در نظام اقتصادی می دانست .

۲_ انقلاب به معنی چرخش نخبگان

۳_ انقلاب به معنی افزایش قدرت دولت: وبر و توکویل، کار ویژه اصلی انقلاب را ایجاد شرایط لازم برای ظهور دولت متمرکز مدرن می دانند. به نظر توکویل ، انقلاب فرانسه بقایای جامعه ی فئودالی قرون وسطی را از بین برد و به تشکیل دولت مقتدر و متمرکز مدرن انجامید.

۴_ انقلاب به معنی حل بحران و مشارکت سیاسی

۵_ انقلاب به معنای خیال پردازی برای آینده ای موهوم: برخی نویسندگان محافظه کار وقوع انقلاب را نتیجه شیوع توهماتی

برخی نویسندگان محافظه کار وقوع انقلاب را نتیجه ی شیوع توهماتی در بین مردم درباره ی امکان ایجاد جامعه ای خیالی می دانند.

علل روانشناختی ایجاد انقلاب ها

علل ایجاد کننده ی انقلاب معمولا در یکی دو دهه قبل از وقوع انقلاب پدید می آیند.

۱_ بحران اقتصادی: به معنی قیمت های فزاینده ،بیکاری،و رکود اقتصادی همواره در سال های قبل از وقوع انقلابات رخ داده است.

۲_ نارضایتی روشنفکران: وقتی وفاداری روشنفکران از نظام سیاسی سلب گردد و ایدئولوژی جدیدی در میان آنها رخنه کند ، مشروعیت نظام مورد تردید قرار می گیرد.

۳_شکاف درون طبقه ی حاکمه: افلاطون در جمهوری گفته است: آیا حقیقتی ساده نیست که در هر شکلی از حکومت انقلاب همواره با وقوع نزاع درونی در طبقه حاکمه آغاز می شود؟

البته مادام که طبقه یکپارچه باشد حکومت واژگون نمی شود ، هر چند هم آن طبقه کوچک باشد.

۴_ جنگ: بین جنگ و انقلاب نسبتی هست .گفته اند که‌جنگ مامای انقلاب است .جنگ ها ممکن است موجب خستگی مردم و انزجار آنها از حکومت می شوند.همچنین جنگ ها دستگاه ی حکومتی را افسرده می سازند و بخشی از توان آنها را می گیرند.

۵_ فشار مالی بر مردم

مسئله خودجوشی و توطئه در انقلاب

معمولا مورخین چپ گرا انقلاب را جنبش خودجوش توده های مردم قلمداد می کنند و نقش رهبری را در وقوع آن ناچیز می شمارند. از سوی دیگر مورخین راست گرا و محافظه کاران، انقلاب را نتیجه ی توطئه و دسیسه ی گروهی اندک می دانند. به نظر آنها توده ها تحت تاثیر مردم فریبانی قرار می گیرند که جز اهداف شخصی خود هدفی ندارند، به این ترتیب می توان از دو فرضیه «انفجار » و « توطئه» سخن گفت.

فرضیه ی انفجار: بر اساس این نظر انقلاب حاصل جوشش ناگهانی منازعاتی ست که سالها در دل جامعه نهفته بوده اند.
بر طبق این فرضیه انقلاب ایجاد نمی شود، بلکه اتفاق می افتد.

فرضیه توطئه: بر اساس این فرضیه انقلاب نتیجه عمل یک گروه توطئه گر است که مشروعیت حکومت موجود را از طریق تبلیغات، تروریسم و اقدامات غیر قانونی زیر سوال می برد.

فرضیه رهبری انقلاب: این فرضیه مدعی ست که فرضیه های خودجوشی و توطئه گر بخشی از واقعیت را بیان می کند، اما توضیح کافی برای وقوع انقلاب نیستند. تروتسکی در اهمیت نقش رهبری در انقلابات جهان چنین گفته است: "نارضایتی های توده ای مثل بخار است و رهبری و سازماندهی مثل ماشین." گرچه بدون بخار ، ماشین بخار به حرکت در نمی آید ٬اما بدون وجود ماشین و دیگ نیز بخار به هوا می رود.

 

منابع :
۱ _کالبد شکافی چهار انقلاب ، کرین برینتون
۲_انقلاب در قرن بیست و یکم ، کریس هارمن
۳_ آموزش دانش سیاسی ، حسین بشیریه
۴_فرهنگ اصطلاحات مکتب های سیاسی ، پرویز بابایی

نظرات
آخرین اخبار