کد خبر: 4052
تاریخ انتشار: 23 شهریور 1395 - 11:25
دکتر سیامک بهرامی

 فراتاب - گروه دیپلماسی: سازمان مجاهدین خلق که در میان رسانه ها و مقامات جمهوری اسلامی از آن با نام «سازمان منافقین» نیز یاد می شود یکی از پیچیده ترین و در عین حال مخوف ترین سازمان ها و تشکیلات سیاسی و امنیتی بوده است که دوران پرپیج و خم بسیاری سپری کرده است گروهی که مسئولیت اصلی ترورهای گسترده مقامات و مردم عادی کشور را بخصوص در دهه 1360 بر عهده دارد و ناامن سازی ایران یکی از اهداف اصلی اش طی دست کم 36 سال اخیر بوده است. همچنین درحالیکه روند تحولات بین المللی و منطقه ای بخصوص از 2003 بدینسو به سمتی بوده است که از توان و اثرگذاری این گروه به شدت کاسته و حتی طی روزهای اخیر آخرین نفراتش هم از عراق اخراج و راهی آلبانی شدند، اما افزایش تنش دیپلماتیک میان تهران و ریاض و برخی تحولات منطقه ای، گویی برای آنان به مثابه فرصتی قلمداد شده است که سعی دارند از آن برای احیای خود استفاده کنند، حضور امیر ترکی فیصل از مقامات ارشد سابق ریاض و شاهزاده های پرنفوذ این کشور در جلسه ای در هفته های گذشته در بین اعضای این گروه را در این راستا می توان ارزیابی کرد نوشتار پیش رو توسط دکتر سیامک بهرامی از اساتید علوم سیاسی در دانشگاه آزاد کرمانشاه برای فراتاب نوشته شده است وی کوشیده است در این نوشتار طی مراحل مختلفی به فراز و فرودهای این گروه پرداخته و چشم انداز پیش روی آن را با نگاهی واقع بینانه ترسیم کند.

سازمان مجاهدین خلق را اگر نتوان منسجم ترین، ساختارمندترین و ایدئولوژیک ترین جریان معاند جمهوری اسلامی ایران بعد از انقلاب نامید باید آن را در شمار یکی از توانمندترن آنها به حساب آورد. سازمانی با قدرت نظامی، بوروکراسی کارا، اعضای ایدئولوژیک، رهبری کاریزماتیک و دیپلماسی پویا که در دوران بعد از انقلاب تهدیدات عدیده ای را علیه منافع ملی ایجاد کرده است. هر چند توان تهدیدزایی این سازمان از زمان رودرویی مستقیم با نظام تا دوران حاضر به صورت ممتد دچار افت شده است اما این به معنای از بین رفتن تهدید این گروه نیست. سئوال اصلی این نوشتار هم در همین راستا طرح شده است که این گروه تا چه اندازه در شرایط حاضر توان ایجاد ناامنی برای منافع ملی را دارا بوده و در دوران اخیر از چه ابزارها و مکانیسم هایی برای تهدیدزایی علیه نظام برخوردار است؟ برای پاسخ به این پرسش لازم است توان تهدیدزایی این گروه در گذشته را شناخت تا در قیاس با آن بتوان از  قدرت ناامن کننده اش در شرایط حاضر صحت کرد. نوشتار حاضر سعی دارد گروه مجاهدین خلق را در قالب یک رویکرد تحلیلی-تاریخی از گروهی پیشتاز برای مبارزه تا تبدیل شدن آن به ترتیب به یک جنبش توده ای، یک سازمان منظم، یک دولت خودخوانده و یک سازمان لابی کننده، بررسی کرده و در هر مرحله از قدرت تهدید این سازمان به صورت خلاصه سخن براند.

11 مرحله مختلف در سازمان مجاهدین خلق

در روند تاریخی این سازمان می توان از 10 مرحله متمایز در قبل و بعد از انقلاب صحبت کرد:

مرحله اول دوران نطفگی سازمان مابین سالهای 1340 تا 42 است که پیشگامان آن تحت تاثیر تفکرات شخصیت های نهضت آزادی مرام فکری شان در حال شکل گیری بود.

مرحله دوم دوران تولد و ظهور است که با جدایی از نهضت آزادی مابین سالهای 42 تا 47 از تفکری مستقل برای مبارزه مسلحانه برخوردار شدند. سرکوب قیام 15 خرداد و شرایط مبارزاتی چریکی در سطح بین‌المللی به عنوان یک الگو از دلایل ظهور این گرایش فکری مستقل بود. کاسترو، چگوارا، توپاماروها، جنبش فلسطین و مائو از الگوها این جوانان برای کشیده شدن به مسیر مبارزه مسلحانه بودند در پایان همین مرحله بود که آنها اعلام موجودیت کردند.

مرحله سوم را می توان مابین سالهای 47 تا 53 دانست. در این مرحله تاکتیک مبارزه سازمان مشخص گردید. تحقیقات مطالعاتی گروه در این دوره که در کتاب روستا و انقلاب سفید گردآوری شد آنها را بدین نتیجه رساند که دهقانان نمی توانند عاملین انقلاب مدنظر آنها باشند از این رو تاکتیک مبارزه باید در شهرها و در قالب مبارزات چریکی شهری به کار بسته شود. در این راستا آنها در تقابل با قیام سیاهکل به عنوان قیامی دهقانی اولین عملیات شهری خود را بر ضد جشن های 2500 ساله سازمان دادند و خود را به عنوان چریک های شهری معرفی نمودند. در تقابل با این فعالیت ها ساواک در اواسط سال 50 توانست 69 نفر از آنها و از جمله یازده نفر از اعضای کمیته مرکزی را محاکمه و 10 نفر از آنان را به جز مسعود رجوی اعدم نماید. اما سازمان در خارج از زندان با رهبرانی چون حسین روحانی، تراب حق شناس، رضا رضایی، تقی شهرام و شریف واقفی به حیات و مبارزه خویش ادامه داد و توانست محبوبیتی مطلوبی برای خویش ایجاد کند. هر چند که در نهایت و در سال 54 این فعالیتها به دلیل تغییر ایدئولوژیک کاهش یافت. سه مرحله اول را در مجموع می توان به عنوان مرحله واحدی در نظر گرفت که در آن سازمان بیشتر به عنوان یک گروه پیشرو و پیشتاز مطرح بود تا با فعالیت انقلابی خویش جامعه را به سمت مبارزه مسلحانه بکشاند.

مرحله چهارم یعنی سالهای 54 تا 57 یک دوره مهم در تاریخ سازمان محسوب میشود زیرا سازمانی که دارای ریشه های اسلامی بود و مارکسیسم را تحت لوای اسلام تفسیر می نمود در یک چرخش اساسی به سوی مارکسیسم به عنوان الگوی کامل مبارزاتی تغییر موضع داد. در بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک بخشی از کادرهای اصلی رهبری اسلام را در بهترین شکل، ایدئولوژی یوتوپیک خرده بورژوازی معرفی کردند و آن را فاقد فلسفه مبارزه و افیون توده ها دانستند. از نظر آنها مارکسیسم –لنینیسم راه واقعی رهایی انسان است. این گروه تا سال 57 تحت نام سازمان عمل کرد اما بعد از آن در اتحاد با گروههای مارکسیستی عمده قرار گرفت و تحت نام سازمان پیکار عمل کرد. اما گروههای وفادار به اسلام در شهرهای مختلف با عناوین مختلف همچنان به فعالیت مبارزاتی خویش ادامه دادند. دوره چهارم به سبب ایجاد گسست در سازمان یک دوره معلق برای آن محسوب می شود و به علت از دست دادن انسجام خویش  و اشکار شدن کامل فعالیت و گسست در آن قابل تعریف در قالب مرحله پیشتازی نیست. اما در عین حال در همین مرحله گروه توانست خود را در حد یک جنبش توده ای معرفی کرده و از گروهی پیشتاز به سطح یک جنبش توده ای ارتقا یابد و زمینه های لازم برای گذار را به سطح یک سازمان فراهم نماید. در واقع در این دوره با شکل گرفتن انسجام فکری و پالوده شده سازمان از افکار متباین، زمینه های لازم برای شکل گیری یک سازمان منسجم در حال شکل گیری بود. در همین دوران بود که کادرهای رهبری سازمان از زندان آزاد شدند و با تقویت گرایش اسلامی در قالب کادرهای منسجم و سلسله مراتب سازمانی مشخص و سلولهای متعدد گروه پیشتاز به شکل یک سازمان منسجم و کارا درآمد.

مرحله پنجم مابین سالهای 58 تا 60 دوران شکلگیری این سازمان منسجم است. با آزاد شدن مسعود رجوی، موسی خیابانی، سعادتی، ابریشمچی و عباس داوری از زندان در این دوران گروه مجاهدین به یکی از بزرگترین و منسجم ترین سازمانها در سال 58 و به بزرگترین سازمان اپوزیسیون در سال 59 در تقابل با حزب جمهوری اسلامی تبدیل شد. در همین دوره یک چتر سازمانی توده ای و گسترده از زیرمجموعه های این سازمان فراگیر در قالب انجمن جوانان مسلمان، انجمن دانش آموزان مسلمان، جنبش کارگران مسلمان، انجمن توحیدی بازار، انجمن خواهران و مادران مسلمان با رهبری متمرکز و سلسله مراتب مشخص شکل گرفت. در مرحله سازمانی، مجاهدین سعی کردند از جوانان، کارخانه ها، بازار و زنان به طور عمده به یارگیری بپردازند و در این کار بسیار موفق عمل کردند. در واقع در این دوره آنها شکل یک سازمان آلترناتیو و اپوزیسیون را پیدا کردند و گزینه اصلی برای حاکمیت در تقابل با حزب جمهوری اسلامی بودند. در این دوران آنها یک سازمان متمرکز، سلسله مراتبی، منضبط و مسلح و برخوردار از حمایت بخشهایی از جامعه بودند و در همین دوران بنیادهای اساسی سازمان شکل عملی، نظری و کارکردی پیدا کرد.

تا قبل سقوط بازرگان مجاهدین سازمانی منتقد اما مسالمت جو بودند. انتخابات مجلس خبرگان، رفراندم قانون  اساسی، انتخابات مجلس و انتخابات ریاست جمهوری در این دوره و بعد از و اختلافات برآمده از آنها بیش از پیش این سازمان را به سوی موضع انتقاد و درگیری های کوچک با حاکمیت سوق داد. دوره ریاست جمهوری بنی صدر از اردیبهشت 59 تا خرداد 60 باز هم دامنه این اختلافات را بر سر موضوعاتی چون شرکت سازمان مجاهدین در جنگ و میزان قدرت ریاست جمهوری بالا برد تا جایی که سازمان از موضع انتقادی و تساهلی به موضع تهاجمی سوق داده شد.

مرحله ششم یعنی فاصله سالهای 60 تا 64 دوران ورود به مرحله درگیری مسلحانه با حاکمیت جمهوری اسلامی بود. سازمان که از قدرت، سازماندهی و انضباط خویش غره شده بود از 30 خرداد مبارزه مسلحانه را با نظام کلید زد. رجوی به فرانسه گریخت و موسی خیابانی فرمانده عملیات در داخل را بر عهده گرفت. در این دوره مرکزیت سیاسی سازمان به فرانسه انتقال یافت و عملیات های مسلحانه در داخل و در قالب مبارزه چریکی شهری پیگیری شد. مرحله ششم را باید یک دوران گذار دیگر دانست. دورانی که زمینه های لازم برای  تبدیل شدن سازمان مجاهدین را به یک دولت خودخوانده و در تبعید فراهم نمود. شورای مقاومت ملی زمینه های ساختاری این انتقال را فراهم ساخت. این شورا که همزمان با نبرد خونین مجاهدین در داخل در حال شکل گیری بود به سازمانی چترگونه و ائتلافی فراگیر از اپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی تبدیل شد و توانسست با رهبری مجاهدین و بنی صدر افراد و گروههای بسیاری را به خود جذب نماید. کشتار وسیع نیروهای دولتی، سپاهیان و امام جمعه ها در طول سال 60 به حدی بود که بسیاری از کادرهای رهبری جمهوری اسلامی ایران شهید شده بودند و امیدهای اپوزیسیون را برای سقوط جمهوری اسلامی پررنگ کرده بود. اما در سال 61 این امیدها بر باد رفت و نظام جمهوری اسلامی با اقتدار اسکلت سازمان در داخل را تضعیف ساخت. در واقع مابین سالهای 61 تا 64 مجاهدین خلق چه در قالب یک سازمان و چه در قالب یک جنبش در داخل کشور رو به اضمحلال گذاشت. از اینرو فعالیتهای خویش را بر روی شورای مقاومت ملی در خارج از کشور متمرکز ساخت تا از ظرفیت های این شورا برای گذار خویش به مرحله دولت خودخوانده استفاده نماید. در همین مرحله بود که شورا به پارلمان در تبعید و بنی صدر به عنوان رئیس جمهور و رجوی به عنوان نخست وزیر تعین شد. اما برخوردهای انحصارگونه رجوی و همقطارانش و همچنین اختلاف بر سر مسائل محتوایی مانند نوع دولت، موضع گیری نسبت به جنگ و نیز مسئله خودمختاری بعد از دو سال سبب جدایی اکثر متحدین از شورا و حتی شخص بنی صدر شد و شورا در انحصار کامل مسعود رجوی قرار گرفت. ترورهای عدیده گروه در داخل کشور هم از 61 تا 63 که در قالب ترور رهبران و ترور بدنه نظام تداوم داشت ره به جایی نبرد و عملا سازمان هر چه بیشتر تضعیف شد. در این زمان رجوی و گروهش با استقلال بیشتری در عملکرد خویش به یک شوک سیاسی نیاز داشتند تا مجددا تجدید قوا نمایند این شوک در مرحله بعد روی داد.

مرحله هفتم مابین سالهای 64 تا 76 روی داد. دو اتفاق اساسی در این مرحله مجاهدین را هر چه بیشتر به سمت تثبیت دولت خودخوانده رهنمون ساختند. اتفاق اول انقلاب ایدئولوژیک در سال 64 و رخداد دوم انتقال به عراق در سال 65 بود. در در قالب رخداد اول که با هدف ایدئولوژیک ساختن هر چه بیشتر سازمان و آرمانهای شعارگونه مانند حق زنان شکل گرفت هدف عملی بحث بت سازی از رهبری سازمان و ایجاد انسجام درونی بیشتر در دوران ضعف بود. آنها سعی داشتند جایگاهی همانند رهبری درون نظام جمهوری اسلامی برای رجوی متصور شوند تا توهم دولت شدگی خویش را ارتقا بخشند. اما برخلاف رویداد اول که جایگاه مجاهدین را در میان عموم و سایر نیروهای اپوزیسیون کاهش داد، رویداد دوم یعنی انتقال به عراق به لحاظ عملی به نفع رهبری مجاهدین برای تثبیت ایدئولوژی خویش در سازمان و جنگ مسلحانه بر علیه جمهوری اسلامی بود. بعد از انتقال به عراق در سال 66 ایجاد ارتش آزادیبخش ملی ایران از سوی مجاهدین اعلام شد و با این عمل آنها هر چه بیشتر به دولت بودن خویش باورمند شدند. آنها نه تنها به حمایت از نیروهای عراقی پرداختند بلکه عملیاتهایی چون چلچراغ و آفتاب را قبل از پایان جنگ و فروغ جاویدان و مروارید را بعد از پایان جنگ علیه نظام جمهوری اسلامی سازماندهی کردند. هر چند دستاورد این عملیاتها بسیار اندک تر از شکست هایش بود اما در مجموع  ساختار گروه در عراق در طول دهه 70 هم حفظ شد و همچنان به صورت موردی ترورهایی را هم در داخل کشور به انجام می رساندند. در تابستان 1372 مریم رجوی به عنوان رئیس جمهور ایران انتخاب شد و شورای مقاومت ملی انحصاری شده به عنوان پارلمان در تبعید عمل می کرد. در همین دوره زنان در درون سازمان به شدت ارتقا یافتند و پست های کلیدی را به انحصار خویش درآوردند تا جایی اکثریت شورای مرکزی گروه در دست زنان افتاد. در دهه 70 گروه مجاهدین در قالب دو مرکز عمده فعالیت داشت. پادگان اشرف در عراق به عنوان بازوی نظامی و سازمانی و پادگان مریم در شهرک اورسورواز در حومه پاریس به عنوان بازوی سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی که هر دو زیر لوای شورای مقاومت ملی و دولت خودخوانده جمهوری دموکراتیک اسلامی عمل می کردند. مسعود رهبری معنوی این جمهوری خودخوانده را در اختیار داشت. پول های کلانی که در دوره صدام به مجاهدین داده شده بود تحت بنیادهای پوششی مختلف توسط بازوی اقتصادی در اروپا سرمایه گذاری می شد و در عین حال بازوی دیپلماتیک و سیاسی به بازدیدهای مختلف، لابی گری، کار رسانه ای و فعالیت علیه نظام در سازمان های مختلف اقدام می کرد. بازوی نظامی هم در عراق کماکان با حمایت صدام به بی ثباتی و امنیت زدایی در داخل ایران در هر غائله ای که بوی آشوب می داد مشارکت می نمود و گاه و بی گاه مرزهای غربی را نا امن می ساختند. این روال و تصور از دولت بودگی تا زمان حمله امریکا به عراق تداوم داشت و از این زمان بود که دوران افت محسوس مجاهدین آغاز شد. اما حتی قبل از آن هم مجاهدین با افت شدید روبرو شدند. در واقع بعد از روی کار آمدن دولت اصلاحات و دیپلماسی پویای این دولت در عرصه بین المللی مشروعیت مجاهدین در عرصه بین الملل به شدت زیر سئوال رفت.

مرحله هشتم در واقع می تواند از زمان روی کار آمدن دولت اصلاحات تا حمله آمریکا به عراق در سال 83 باشد. در طول این دوران مشروعیت این دولت خودخوانده به شدت رو به زوال می گذارد. در 1997 وزارت خارجه آمریکا این گروه را در لیست تروریستی قرار می دهد. همین کار در سال 2000 توسط بریتانیا روی می دهد و آلمان هم در سال 2001 دارایی این گروه را بلوکه می کند. در ادامه اتحادیه اروپا هم در سال 2002 این گروه را به عنوان یک گروه تروریستی معرفی می کند. این دوره را می توان دوره مشروعیت زدایی بین المللی از گروه دانست اما در عین حال ساختار سیاسی و نظامی گروه همچنان چه در اروپا و چه در عراق دست نخورده باقی مانده بود. این ساختار هم در مرحله بعد دچار گسست می شود.

مرحله نهم یعنی زمانی که آمریکا در سال 2003 به عراق حمله می کند. با حمله آمریکا به عراق رویاهای مجاهدین برای حمله امریکا به ایران به سبب فعالیتهای هسته ای بر باد رفت و آنها در بن بست استراتژیک قرار گرفتند. مجاهدین که به جنایت علیه مردم عراق و ایران متهم بودند با این حمله در مظان اتهام هم قرار داشتند. در سال 2003 نزدیک به 3800 نفر از نیروهای این گروه در اشرف محصور شدند. بیش از 2139 تانک و نفربر و بیش از 429 هزار پوند مواد منفجره و سلاح های این گروه توقیف شد و اشرف تحت نظارت ارتش امریکا قرار گرفت. در همین سال شورای حکومتی عراق دستور اخراج آنها از عراق را تصویب کرد هر چند که با مخالفت امریکا روبرو شدند. در واقع متاثر از این حمله ساختار نظامی و بازوی نظامی دولت خودخوانده دچار فروپاشی شد و این فروپاشی در ادامه تکمیل گردید. ساختار سیاسی گروه هم در پاریس مورد حمله قرار گرفت. در سال 2003 پلیس به اتهام فساد و پولشویی به دفاتر این گروه در استرالیا و فرانسه حمله کرد و مریم رجوی به همراه 150 نفر از کادرهای بر جسته سیاسی در فرانسه دستگیر شدند و شورای مقاومت ملی هم از سوی آمریکا به عنوان بازوی سیاسی و دیپلماتیک سازمان در لیست ترور قرار گرفت. مرحله هشتم و نهم دو مرحله مکمل هم هستند. زیرا در مرحله اول مشروعیت ساختارهای سیاسی و نظامی سازمان زیر سئوال رفت و در مرحله نهم خود ساختارهای سیاسی و نظامی دچار فروپاشی شدند. اما باید در نظر داشت این فروپاشی در معنای کامل نبود بلکه نوعی تعلیق موقت فعالیتها محسوب می شد چراکه آمریکا و غرب به چنین گروهی برای تقابل با ایران نیاز داشتند. از جمله این نیازمندیها در موضوع هسته ای و جایی بود که گروه اطلاعاتی را در باب فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی ایران از سال 2002 به بعد در اختیار آمریکا قرار داده بود. تعلیق موقت فعالیت های ساختار سیاسی گروه از 2005 به بعد متوقف شد و این ساختار بار دیگر شروع به فعالیت کرد. این زمانی است که پرونده هسته ای ایران در مجامع بین المللی بار دیگر به جریان می افتد و غرب به چنین سازمانهای شانتاژ کننده ای برای جمع آوری اطلاعات نیاز داشت. هر چند تعلیق ساختار سیاسی موقت بود اما ساختار نظامی گروه با نوعی تعلیق دائم روبرو بود. گروه مزبور و فعالیتهای ساختار سیاسی آن با خروج از لیست ترور انگلستان در سال 2006، و خروج از لیست ترور اتحادیه اروپا در سال 2008 و لغو حکم انسداد دارایی های آنها در 2008 در اتحادیه اروپا بار دیگر با رهبری مریم رجوی در پاریس شروع شد. اما در باب بازوی نظامی آن باید گفت که پادگان اشرف تا سال 2008 تحت نظارت و حفاظت آمریکا قرار داشت و مقررات کنوانسیون چهارم ژنو در مورد آن اعمال می گردید. با عفو عمومی ایران در سال 2008 برای اعضای این گروه حدود 380 نفر برای بازگشت ثبت نام نمودند و مرکزی هم برای اعزام آنها در قالب پناهنده به اروپا در کنار پادگان اشرف برای اعضای پشیمان ایجاد شد. اما از سال 2008 پادگان اشرف تحت نظارت دولت عراق قرار گرفت و در همین دوره درگیری هایی بین اعضای سازمان و ارتش عراق ایجاد شد که در نهایت دولت عراق تا سال 2011 به گروه مهلت داد تا اشرف را ترک کند و دیپلماسی گروه با احزابی چون گفتمان ملی عراق و جبهه توافق عراق برای رد این دستور هم کارایی نداشت. سرانجام اعضای گروه تحت نظارت آمریکا به پایگاه دیگری به نام لیبرتی در عراق منتقل شدند تا در آینده برای آنها تعیین تکلیف می شد. این به معنای پایان یک رویا بود. پایانی بر ساختار نظامی مجاهدین و پایانی تلخ برای ارتش آزادیبخش ملی که قرار بود در تهران مستقر گردد.

مرحله دهم در واقع مرحله ای است که از 2005 آغاز می شود و تا 2011 به طول می انجامد. در این مرحله هر چند بازوی سیاسی مجاهدین بار دیگر با حمایت غرب از مشروعیت سیاسی و عملکردی برخوردار می شود اما بازوی نظامی آن در قالب پادگان اشرف و ساختار منظم آن دچار فروپاشی می گردد. از بین رفتن این بازوی نظامی تا حد زیادی مشروعیت سازمان را حتی برای اعضا از بین برد و به نوعی آنها وطن در تبعید خویش را از دست دادند.

مرحله یازدهم در تحول سازمان از سال 2011 شروع می شود. در این مرحله فعالیت های بازوی سیاسی گروه در پاریس پررنگتر شده و در عرصه های دیپلماتیک، اقتصادی و لابی گری خود را به رخ می کشد. این بازو همچنین اهمیت کارکردی خویش را برای غرب در عرصه جمع آوری اطلاعات در زمینه هسته ای و حقوق بشر نشان می دهد و با نام های مختلف برای گریز از لیست ترور به اقدامات دیپلماتیک و سیاسی دست می زند. در همین دوران و حتی قبل از آن این بازو دفاتر و روابط خود را در کشورهایی چون امریکا، اسرائیل، اردن، آلمان،ایتالیا، انگلستان، کشورهای اسکاندیناوی، کانادا و عربستان گسترش داده و هم با همکاری با کشورهایی چون اسرائیل و مراکز جاسوسی چون موساد و سیا در ترورهای موردی تروریستی در داخل کشور فعالیت می نماید. تاکید بر لابی گری در پارلمان های مختلف و مراکز سیاسی عمده از دستور کارهای اساسی سازمان در دوران اخیر است. همکاری با سازمانهای لابی کننده ای چون هری واکر، اکین گامپ استراتوس، براون لوید جیمز، فلد، اسپیکرز قرن 21 و اکزکیوتیواکشن مصداقهای بارزی است. تا جایی که همین همکاری منجر به خروج از لیست تروریسم وزارت خارجه امریکا در سال 2012 شد. نزدیکی به شخصیت های سیاسی در آمریکا و اروپا و حتی خاورمیانه و جهان عرب از دیگر اقدامات این جریان است تا جایی که در سالگردهای خویش و در برنامه های تبلیغاتی با دعوت از این سیاسیون سابق برای خویش و اقداماتش مشروعیت زایی می نمایند. حضور شخصیت هایی چون نخست وزیر پیشین الجزایز، وزیر اطلاعات سابق اردن، وزیر خارجه پیشین مصر، تشکیلات خودگردان فلسطین و ترکی الفیصل شخصیت متنفذ خاندان سلطنتی عربستان، وزیر خارجه پیشین فرانسه، نخست وزیر سابق اسپانیا، سخنگوی سابق مجلس نمایندگان آمریکا، سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل و ... در همایش اخیر مجاهدین در پاریس از مصادیق این نوع دیپلماسی است. دیدار در پارلمانهای مختلف و مطرح نمودن خویش به عنوان آلترناتیوی برای آینده ایران از جمله دیگر فعالیت های بازوی سیاسی مجاهدین بوده است. ایجاد بنیادهای خیریه برای جمع آوری کمک در اروپا از طریق کودکانی که از پدران و مادران خویش جدا شده و تحت آموزش های ایدئولوژیک قرار گرفته اند از دیگر فعالیت های اقتصادی سازمان در کنار ایجاد بنیادهای پوششی برای پولشویی، قاچاق مواد مخدر و قاچاق انسان است. استفاده از رسانه های ماهواره ای و انجام تبلیغات مختلف در روزنامه های مهم امریکا و اروپا و همچنین همکاری با بنیادهای علمی چون اینتر پرایزاز دیگر اقدامات سیاسی این گروه محسوب می شود. در واقع از سال 2011 با تضعیف گروه به عنوان یک سازمان نظامی و سیاسی آنها به یک سازمان دیپلماتیک و یک بنگاه اقتصادی برای فعالیت سیاسی علیه نظام تبدیل شده اند و توانسته اند مشروعیت نوینی را برای خود در سطح بین المللی ایجاد نمایند. پیامدهای این مشروعیت که متکی بر منابع اقتصادی مطلوب قرار دارد توانسته است تا حد زیادی به احیای آنها بعد از 2011 یاری رساند تا جایی که حتی ممکن است به احیای مجدد سازمان نظامی آنها بیانجامد. طرح انتقال اعضای سازمان از لیبرتی به آلبانی و پذیرش گروهی از آنها در آمریکا و اروپا در همین راستا قرار دارد. این طرح که از سال 2016 در حال اجراست ممکن است زمینه های لازم برای احیای بازوی نظامی سازمان را در خود نهان داشته باشد و منجر به انتقال کل اعضای لیبرتی و بازوی نظامی به این کشور گردد امری که با حمایت آمریکا و همراهی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در حال رخ دادن است.

جمع بندی

سازمان مجاهدین هر چند با رهبری در غیبت مواجه است و رجوی از 2003 به بعد دیده نشده اما نشان داده که از توانایی احیا برای تهدید منافع نظام برخوردار است و ساختار سازمان با وجود مریم رجوی و هاله ای قداست گونه از رهبری مسعود در بین اعضای باقیمانده اش می تواند در این امر موثر عمل کند. این گروه از یک بدنه اجتماعی معلق در حدود 10000 نفر برخوردار است که تا 3000 نفر آنان به صورت فعال در خدمت سازمان هستند و مابقی به عنوان قشر نیمه فعال یا خاکستری در شرایط مطلوب از ظرفیت بازگشت به سازمان برخوردارند. این گروه چنانکه اشاره شد در ابتدا نقش یک گروه پیشتاز را داشت اما در ادامه به یک جنبش توده ای تبدیل شد و در روند تکاملی خود توانست از درون این جنبش یک سازمان منضبط و کارا را ایجاد نماید. این سازمان هر چند در ابتدا مسالمت جویانه رفتار کرد با توجه به ظرفیت خویش به یک ساختار مسلح تبدیل شد و در ادامه با توسعه بازوی سیاسی و نظامی خویش و دادن بعد سرزمینی به خود درصدد ایجاد یک دولت خودخوانده برآمد. در این قالب تا قبل از حمله آمریکا از ظرفیت تهدیدزایی عمده ای هم در بعد سیاسی و هم نظامی برای کشور برخوردار بود و  هزینه های انسانی و مادی زیادی را به مردم و نظام تحمیل کرد. با ظهور یک دولت متساهل در عرصه بین المللی در دوره اصلاحات مشروعیت بین المللی این گروه زیر سئوال رفت و در ادامه با حمله آمریکا دولت خودخوانده آن دچار اضمحلال ساختاری در هر دو بعد سیاسی و نظامی شد. هر چند بازوی سیاسی آن دوباره دست به فعالیت زد و خود را با حمایت دشمنان احیا نمود اما دیگر از ظرفیت لازم به عنوان یک سازمان کارا و موثر برخوردار نیست زیرا بازوی نظامی اش در حد وسیعی تضعیف شده است. در عین حال ظرفیت دولت بودگی خویش را هم از دست داده و دیگر یک جنبش توده ای محسوب نمی شود. در واقع بیشتر به یک سازمان لابی کننده تبدیل شده که سعی دارد با ایجاد مشروعیت برای خویش همچنان به عنوان یک آلترناتیو خود را مطرح کند. تهدیدات این گروه در شرایط حاضر به نسبت گذشته و حالات سازمانی، جنبشی و دولت بودگی آن بسیار کم رنگ شده است اما این به معنای از دست رفتن ظرفیتهای احیا پذیر ان نیست. چنانکه بازوی سیاسی بعد از 2005 توانست به احیای خویش دست زند، پروژه انتقال به آلبانی هم در صورتی که با حمایت دشمنان منطقه ای و فرامنطقه ای شکل کامل به خود بگیرد می تواند منجر به احیای بازوی نظامی شده و در شرایط خاص از آن استفاده شود. این بازو با توجه به بعد سرزمینی هر چند توان تهدید مستقیم نظامی را نداشته و بیشتر در سطح ترورهای موردی و فعالیتهای جاسوسی می تواند فعال باشد اما در شرایط خاص بحرانی در صورت شکل گیری مجدد بسیار خطرناک است. تاریخ نشان داده که یک دیپلماسی پویای بین المللی در راستای مشروعیت زدایی از گروه بهترین راه حل برای کنترل آن است. همچنین جذب قشر نیمه فعال یا خاکستری سازمان در تضعیف آن بسیار موثر خواهد بود. آنها ارتش های ذخیره مجاهدین هستند که با مشوق های خاص می توان دوباره در حوزه داخلی جذب کرد.

سیامک بهرامی استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

مطالب منتشر شده بیانگر دیدگاه نویسندگان آن است.

مطالب مرتبط
نظرات
آخرین اخبار