کد خبر: 3657
تاریخ انتشار: 26 مرداد 1395 - 02:54
راحله چترسفید
بررسی چرایی عدم موفقیت ایده ی منطقه گراییregionalism) (و همگرایی منطقه ای(regional integration) در خاورمیانه

فراتاب گروه بین الملل: اصطلاح منطقه گرایی به تشدید و تعمیق روندهای همکاری سیاسی و یا اقتصادی در میان دولت ها و یا دیگر بازیگران مناطق جغرافیایی خاص اشاره دارد. از ابتدای دهه ی 1980 بود که اقتصاد جهان هر چه بیشتر حالتی سه قطبی پیدا کرده به طوری که بیش از 85 درصد تجارت جهان در سه منطقه تمرکز یافته است: شرق آسیا، اروپای غربی و امریکای شمالی. در عین حال این مناطق جهت ایجاد همگرایی تلاش های فراوانی کردند. بر این اساس کشورهای امریکای شمالی (ایالات متحده، کانادا، مکزیک)، اتحادیه ی اروپا و نیز اتحادیه ی کشورهای جنوب شرق اسیا سه گزینه ای هستند که در راستای همگرایی منطقه ای تلاش کرده و شاید بتوان گفت اتحادیه ی اروپا در این میان بسیار موفق تر عمل کرده است. در خصوص منطقه گرایی باید گفت این روند یا از بالا به پایین (یعنی حاصل تلاش های سیاسی دولتها برای ایجاد واحدهای منطقه ای منسجم) و یا از پایین بالا (براساس تصمیمات شرکتها برای سرمایه گذاری و تصمیمات افراد برای جابه جاشدن ر داخل یک منطقه) شکل می گیرد. اما مسئله ی پیش روی نگارنده این است که چرا در منطقه ی خاورمیانه یک همگرایی در سطوح اقتصادی و در درجه ی بعد سیاسی و امنیتی و فرهنگی نتوانسته شکل بگیرد و چه موانعی از این روند جلوگیری می کند؟ و دوم اینکه آیا این منطقه می تواند در آینده روند منطقه گرایی و همگرایی منطقه ای را تجربه کند؟ اگر جواب مثبت است این روند از بالا به پایین خواهد بود یا از پایین به بالا؟

تئوری تسری و بحث همگرایی اقتصادی

در نظریه های علوم سیاسی و روابط بین الملل تئوری ای تحت عنوان spill over یا تئوری تسری مطرح است. طبق این تئوری زمانی که مجموعه ای از کشورها تصمیم می گیرند در حوزه ی مسائل اقتصادی و تجاری با یکدیگر همکاری کنند، این همکاری در حوزه ی مذکور می تواند به همکاری در حوزه هایی همچون سیاسی و امنیتی منجر شود. چرا که اعتقاد بر این است وقتی چند کشور بخواهند با هم وارد روابط شوند، بهتر است از روابطی شروع کنند که کم هزینه تر است و اختلاف کمتری در آن بروز می دهد. بر این اساس همکاری ها در حوزه ی اقتصادی کم هزینه بوده و در دسته ی low politics قرار می گیرد. ما از طریق low politics  می توانیم به همکاری و همگرایی در حوزه ی high politics برسیم. مصداق بارز این امر، همکاری هایی بود که بین دول اروپایی اتفاق افتاد و در نهایت منجر به همگرایی در سایر حوزه ها گردید. اما مسئله ی اصلی پش روی ما منطقه ای است تحت عنوان خاورمیانه با ویژگی های اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و اجتماعی متمایز از حوزه ای همچون اروپا. بر این اساس باید دید که تئوری مذکور تا چه حد می تواند بر منطقه ی مذکور موثر واقع گردد. در پاسخ باید گفت از آنجایی که ما در خاورمیانه اقتصادهای مشابه داریم نمی توانیم یک اتحادیه یا فدرالیسم موفق داشته باشیم. چرا که کشورهای منطقه در این صورت، دیگر محصولات متفاوتی ندارند که به یکدیگر بفروشند تا باب همکاری به سایر حوزه های تسری یابد. این روند موجب می گردد تا دول خاورمیانه محصولاتشان را به کشورهایی خارج از این منطقه به فروش برسانند. تشابه در کالاها (بخصوص نفت) پیامد دیگری را نیز بدنبال دارد. به این معنا که چون کالاها مشابه است و خارج از منطقه ی خاورمیانه مشتری های مشترکی وجود دارد، هر کدام از کشورهای این منطقه تلاش می کنند توجه مشتری ها را جلب نموده و این به نوبه ی خود حس رقابت و در برخی موارد تخاصم را بین دول این منطقه ایجاد می کند. در واقع بهتر است گفته شود که تشابه در اقتصاد این منطقه، نزدیکی و همگرایی خلق نمی کند.

وجود ارتباطات بین دول منطقه

یکی از مولفه های مهم برای سنجش میزان موفقیت همگرایی در یک منطقه این است که میزان ارتباطات کشورهای آن را بسنجیم. به این معنا که بین کشورها ارزش های مشترکی وجود داشته باشد بعلاوه، کشورها در مقابل یکدیگر پاسخگویی باشند. در واقع responsibility داشته باشند. به نظر نمی رسد ارزش های فراگیر و مشترکی بین دول این منطقه نمی توان یافت که موجب همگرایی شود. مثلا شکل گیری شورای همکاری خلیج فارس در فوریه 1980 در واکنش به ایران انقلابی بود. یا اتحادیه عرب که هدفش تحکیم و تقویت همکاری و همبستگی کشورهای عربی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، بهداشتی، مخابراتی، قضایی و انتظامی است. در اینجا ما با عنصر عربی بودن مواجهیم که یکی از موانع تحقق همگرایی است چرا که کشورهای غیرعرب را از دایره ی همکاری حذف می کند. مورد بعدی سازمان کنفرانس اسلامی است سازمان مذکور در پی ارتقای همبستگی اسلامی و همکاری در زمینه های مختلف میان اعضا، است. سازمان 56 عضو دارد و  بدنبال وحدت اسلامی و دستیابی به ایده ­ی امت واحده مسلمانان بوده اما در این مسیر موفق نبوده است. شاید بتوان گفت بنیادگرایی اسلامی و جنبش جهاد جهانی می­تواند نشانه عدم توفیق این سازمان در دستیابی به اهدافش باشد. مورد اخر اوپک است که جنبه ی اقتصادی دارد. اما به نظر می رسد سرکردگی برخی از دول در سزمان مذکور باعث عدم بالانس و در نتیجه عدم موفقیت و همگرایی در این نهاد شده است.

معمای امنیتی

در اینجا بحث پیش بینی پذیری و پیش بینی ناپذیری مجموعه ای از کشورها در یک منطقه ی خاص مدنظر است. به عنوان مثال در خاورمیانه در حال حاضر وضعیت به گونه ای است که اگر یک کشور سلاح خریداری نمود، کشور مقابل نیز چون احساس تهدید می کند، دست به خرید سلاح می زند. این رفتار کشورها بیانگر این نکته است که کشورهای منطقه ی خاورمیانه قابل پیش بینی نیستند و هر آن احتمال وقوع هر حادثه ای وجود دارد. پیامد چنین امری از بین رفتن حس اعتماد بین مجموعه ای از کشورهاست.

شکل گیری و گسترش جریان های جهادی و رادیکال در منطقه

که ظهور این جریان ها می تواند زنگ خطری برای امنیت خاورمیانه باشد. از آنجایی که این گروهها به لحاظ تامین فکری، مالی و نظامی مورد حمایت تعدادی از کشورهای منطقه می باشند، به نظر می رسد در جهت حذف این گروهها همکاری ای صورت نخواهد گرفت.

 در کل می توان گفت شکل گیری همگرایی در سطوح مختلفش در خاورمیانه بسیار بعید به نظر می رسد. خاورمیانه در روند همگرایی منطقه ای یک استثنا محسوب می شود. چرا که کمترین سهم را در تجارت جهانی و FDI به خود اختصاص داده است. شاید بتوان گفت عم توفیق منطقه گرایی در خاورمیانه از یک سو بدلیل عدم امنیت در منطقه است و از سوی دیگر بحث روابط دلت –جامعه در این کشورها مطرح است که هنوز به مرحله ی بلوغ نرسیده است. مورد آخر نیز شاید درجه ی پایین مشروعیت حکومتهای منطقه در سطح داخلی باشد.

راحله چترسفید – دانشجوی ارشد علوم سیاسی دانشگاه بهشتی تهران.

انتشار این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار